صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان خرابیهای رژیم شاه در ایران ـ مشارکت همگانی در سازندگی
- محل تهران، مدرسۀ علوی
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع خرابیهای رژیم شاه در ایران ـ مشارکت همگانی در سازندگی
-
حضار
حضار: طبقات مختلف مردم، پزشکان و داروسازان
[بسم اللّه الرحمن الرحیم]
من از عواطف شما متشکرم. انشاءاللّه خداوند شما را سعادتمند کند. من امیدوارم که در این وقت حساسی که مملکت ما گرفتاری عظیم دارد، همۀ آقایان، همۀ اقشار، همۀ اصناف مردم به هم کمک کنند. همه به هم کمک کنند و این مملکتی را که اینها خراب کردند و گذاشتند و رفتند، این مملکت به همت همه انشاءاللّه دوباره از نو ساخته بشود. الآن مملکت ما همۀ چیزهایش، همۀ چیزهایش خراب است از همۀ کشور. از این طرفْ دانشگاه را عقب نگه داشتند نگذاشتند که درست تربیت بشود، از هم ریخته است؛ سایر اقشار فرهنگ را[هم]به عقب راندند.
مطبوعات را به وجهی درآوردند که بعضی از آنها ورقهای پخش فحشا بود! و سایر جهاتی که در این مملکت بود از قبیل اقتصاد، از قبیل ارتش، هر چیزی که ما داشتیم، اینها از بین بردند. آن چیزی که مهم است، یکی نیروی انسانی است که به هدر دادند؛ برای اینکه آن چیزهای اعتیادی را، از قبیل تریاک و هروئین، اینها منتشر کردند و اینها را کشاندند به آنجاها. مراکز فحشا درست کردند و جوانهای ما را بردند آنجا.
سینماها را به صورت مبتذل درآوردند و جوانهای ما را بردند آنجا. جوانهای ما را بکلی خراب کردند. و از آن طرفْ اقتصاد ما را خراب کردند؛ زراعت الآن ما نداریم. نفت ما را به هدر دادند، و به عوض آن یک آهنپارههایی به نفع خود آنها آوردند برای ما!
ما باید از سر، یک مملکت را بسازیم. نه دولت[به تنهایی]همچو کاری میتواند بکند نه بعضِ اقشار ملت. باید همه با هم دست به هم بدهند. اگر انشاءاللّه همه دست به هم دادند، این مملکت از این آشفتگی خارج میشود. چنانچه دیدید که همه دست به هم دادید و بحمداللّه بر قدرتهای دنیا غلبه کردید.
شما بدانید که دنبال سر این مرد،[1]که خودش هم در اینجا دیگر قدرتمند شده بود و ارتشش ، پشت سر این، تمام قدرتهای دنیا واقع شده بودند: شوروی، امریکا ـ منتها بعضیها تصریح میکردند، بعضیها تلویحاً ـ انگلستان، چین، ممالک عربی ـ تمام اینها پشت سر این ایستاده بودند؛ لکن ملت مشتهایش را گره کرد و ایستاد، همه را عقب زد. و یک آدمی که اگر مهلتش داده بودند دعوی فرعونیت و الوهیت هم میکرد، همچو شد که آمد مقابل ملت با کمال ذلت ایستاد و استغفار کرد! و ملت قبول نکرد. گفت خیر نمیشود، باید بروی! حالا هم رفته؛ امریکاییها هم قبولش نکردند! الآن در رباط[2]است، کجاست، که نشسته دست و پایی میزند لکن همۀ اعصابش از بین رفته؛ یعنی شما خرد کردید اعصابش را، مشت زدید تا اعصابش را خرد کردید. حالا همین مشتها را گره کنید و فرود بیاورید بر مغز اینهایی که این تتمه را میخواهند نگه دارند، و حال آنکه این تتمه دیگر چیزی نیست. باید اینها عاقل باشند. آخر مگر میشود با یک ملت معارضه کرد! یک ملت است، یک آدم و دو آدم که نیست، یک حزب و دو حزب که نیست. یک ملت یک چیزی را میخواهد؛ مگر ممکن است که یک چیزی را که ملت خواست نتواند اخذ کند و نگیرد از اینها.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت همۀ شما را میخواهم؛ موفق باشید. انشاءاللّه.