صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان منطق حقوق بشر کارتر ـ سرپوشی بر ادامۀ جنایات شاه ـ لزوم اعتصاب کارکنان شرکت نفت
  • محل پاریس، نوفل لوشاتو
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع منطق حقوق بشر کارتر ـ سرپوشی بر ادامۀ جنایات شاه ـ لزوم اعتصاب کارکنان شرکت نفت
  • حضار حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

اعوذ باللّه‏ من الشیطان الرجیم

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

منطق کارتر همان منطق معاویه است

در جنگ صفین وقتی که عمار یاسر برای خاطر جنگ با معاویه در رکاب امیرالمؤمنین کشته شد، بین لشکر معاویه حرف واقع شد که پیغمبر به عمار فرمودند که تو را فرقۀ یاغی و باغی شهید می‏کنند[1]و حالا لشکر معاویه شهید کرده است عمار یاسر را، پس باید فرقۀ یاغی و طاغی همین معاویه و لشکر او باشند. معاویه گفت که نه، این را امیرالمؤمنین کشته برای اینکه او فرستاده او را به جنگ، و وقتی که او فرستاد به جنگ پس امیرالمؤمنین او را کشته است؛ پس فرقۀ باغیه عبارت از آن دسته هستند! منطق کارتر همین منطق معاویه است که گفته است به اینکه اینها مردم را به کشتن می‏دهند ـ یعنی علمای اسلام مردم را به کشتن می‏دهند. حالا باید ما حساب این را با ایشان بکنیم ببینیم که آیا این منطق ایشان همان منطق معاویه است یا یک قدری هم بدتر، یا یک منطق صحیحی است.

در ایران از اول محرّم مردم شروع کردند به ـ ضمن عزاداریهایی که کردند ـ اظهار انزجار از حکومت شاه؛ و در تاسوعا و عاشورا با کمال آرامش مردم پیاده‏روی کردند و سلطنت محمدرضا شاه را نفی کردند. ایشان می‏گوید که مردم همچو اختیاری نداشتند؛
این اسباب این شده است که شاه امر کرده است که روز بعدش مردم را بکشند! این تظاهرات آرام که مردم کردند و سرنوشت خودشان را در این روز تعیین کردند، این آیا مطابق منطق آقای کارتر نیست؟ و این را یک امر انحرافی ایشان تلقی می‏کنند که مردم یک مملکتی ـ تمام مردم یک مملکتی ـ نسبت به سرنوشت خودشان حق ندارند؟! آن «اعلامیۀ حقوق بشر» در منطق آقای کارتر این است که بشر همچو حقی ندارد که سرنوشت خودش را تعیین کند؟ ایشان از اعلامیۀ حقوق بشر که خودشان هم امضا کردند اینطور فهمیدند که آزادند مردم؛ اول چیزی که برای انسان هست آزادی در بیان است، آزادی در تعیین سرنوشت خودش است؛ آیا ایشان از اعلامیۀ حقوق بشر این را فهمیده‏اند که نه، هیچ کس آزاد نیست در این معنا؟! یا در خصوص ایران ایشان این نظر را دارند که هرکس هم که آزاد باشد لکن ایران دیگر آزاد نیست؟! چنانچه در بعضی از حرفها می‏گویند گفته است که آنجا که پای منافع ماها در کار است، دیگر صحبت از آزادی و حقوق بشر نیست! دیگر آنجا نباید ما از حقوق بشر بحث بکنیم؛ ایران یک جایی است که سوق‏الجیشی است، وضع سوق‏الجیشی نسبت به مملکت ما دارد، دیگر اینجا جای این نیست که ما صحبت آزادی بشر را بکنیم و حقوق بشر را بکنیم! این منطق صحیح هست در نظر دنیا؟ در نظر عُقلای دنیا که یک مملکتی چون منفعت به ایشان می‏رساند، چون مملکت امریکا از این منفعت می‏برد، پس اینها دیگر آزاد نیستند؟ اینها باید دستشان را روی هم بگذارند تا هرچه منافع دارند، هرچه ذخایر دارند، امریکا و امثال امریکا ببرند؟!

کارتر، مدافع کشتارها و غارتها

آیا اینکه ایشان می‏گوید که اینها مردم را به کشتن دادند، آیا این تظاهر آرامی که مردم در این دو روز کردند یعنی هیچ شلوغی نکردند و به دنیا ثابت کردند که ایران می‏تواند کنترل خودش را در اختیار بگیرد و سرنوشت خودش را به طور عُقَلایی به طور صحیح تعیین کند، خوب این موجب این شد که فردا شبِ یازدهم ـ از شب یازدهم شروع شد ـ
شروع شد به کشتار مردم؛ اینجا چه باعث شده است که مردم کشتار شدند؟ خوب باز در جنگ صفین این مطلب پیش می‏آید که خوب او آمده به جنگ و اینها هم رفتند به جنگ و آنها اینها را کشتند. حالا معاویه می‏تواند یک همچو مغلطه‏ای بکند که آن کسی که این را فرستاده به جنگ، این کشته او را. خوب این منطق معاویه است! این یک مغلطه‏ای است که کرده است معاویه. اینجا از او هم بدتر است برای اینکه اینجا به جنگی نرفته بودند! اینها در خیابانهای تهران و در خیابانهای سایر شهرها راه افتاده بودند و می‏گفتند که ما شاه را نمی‏خواهیم؛ این جنگ است؟ آیا کسی بگوید که سرنوشت مملکت من با دست خود من هست
[جنگ است؟]، حقوق بشر برای ما،[و]همۀ عالم این مطلب را قائل هستند که هر بشری نسبت به سرنوشت خودش آزاد است، می‏تواند رأی آزاد بدهد؛ هر مملکتی[بخواهد]سلطان اگر داشته باشد تعیین کند، رئیس جمهور اگر بخواهد داشته باشد تعیین کند، حکومت بخواهد تعیین کند برای مملکتش، هر شکلی که این افراد مملکت بخواهند اداره بشوند، به حَسَب حقوق بشر آن شکل باید مُمضی[2]باشد؛ همۀ دولتها هم باید او را تصدیقش بکنند. خوب همین مطلب بود، دیگر بیشتر از این که چیزی نبود؟! روز دهم و نهم، روز تاسوعا و عاشورا غیر از این مطلب چیزی نبود، که همۀ روزنامه‏نویسها، همۀ مجله نویسها این را دیدند؛ اینهایی که رفتند در ایران و تماشا کردند این مسائلی که در ایران واقع شد، همه دیدند که یک مملکتی است که اهالی‏اش با آرامش، چندین میلیون جمعیت در سرتاسر مملکت با آرامش راه افتادند مرد و زن و بزرگ و کوچک توی خیابانها، و حرفشان این بوده است که ما این شاه را نمی‏خواهیم. ما فرض می‏کنیم که شاه خیلی هم مرد صالحی ـ فرض کنید ـ باشد، خیلی هم آدم صحیحی باشد، خیلی هم خدمتگزار به مردم باشد، خوب وقتی مردم یک خدمتگزاری را نخواستند باید کنار برود. ما فرض می‏کنیم اینطور که خیر ایشان مصالح مملکت را ملاحظه کرده است، ایشان می‏خواهد آزادی بدهد، ایشان می‏خواهد مملکت را مستقل
کند، ایشان می‏خواهد مملکت را به تمدن نو برساند، همۀ اینها را ما فرض می‏کنیم صحیح، می‏خواهد یک همچو کارهایی را بکند لکن اهالی مملکت ـ می‏خواهند ـ می‏گویند ما این را نمی‏خواهیم که سلطان ما باشد؛ سرنوشت اهالی مملکت با خودشان است؛ ما همچوخدمتگزاری را نمی‏خواهیم؛ ایشان بروند کنار، ما خودمان یک خدمتگزار دیگر جایش می‏گذاریم. ما فرض می‏کنیم اگر ایشان آن هم بود، آنطور هم بود، مثل سایرِ مثلاً انسانها یک انسانیتی داشت، باز هم اهالی یک مملکت حق داشتند به اینکه بگویند که ما این خدمتگزار را، این آدم بسیار صالح خوب را که می‏خواهد مملکت ما را بهشت برین بکند، ما نمی‏خواهیم ایشان بهشت برین کند مملکتمان را! حق ندارند این را بگویند؟ حقوق بشر این نیست که هرکسی، هر بشری حق دارد که سرنوشت خودش را خودش تعیین کند؟ اینها می‏خواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعیین کنند و این آقای خدمتگزار را نمی‏خواهند. این در صورتی بود که ایشان خدمتگزار بود؛ و اما اگر چنانچه یک شخصی باشد که خدمتگزار دیگران است، برای خاطر دیگران این مملکت خودش را به باد فنا داده، به تباهی کشیده، یک آدمی است که همه چیز ما را از دست داده و برده است از بین، همۀ منافعی که در این مملکت قابل این است که برده بشود و مردم از آن استفاده بکنند، خود ملت از آن استفاده بکند، ایشان یا خورده است یا داده به دیگران خورده‏اند؛ یا خودش در بانکهای خارج جمع کرده و مثل پدرش که جواهرات ایران را برداشت و رفت منتها انگلیس‏ها از او گرفتند بین راه و بردند، یا خودش برده است و پولهای ایران را، این شصت هزار نفری که می‏گویند که جزء اشخاصی است که به او مربوط هستند و از رفقایش هستند و از فامیلش هستند و از اینها هستند، به اینها داده خورده‏اند، و یا به اربابها داده خورده‏اند، به کارتر و امثال کارتر و به امریکا و به دیگران داده. همۀ منافع ایران را ایشان از بین برده است. الآن شما... اگر حالا برود، ده ـ پانزده سال لازم است تا این مملکت با زحمت اشخاص صالح به پایۀ آن وقت برسد که ایشان نیامده بودند، که رضاشاه هم نیامده بود. این مدتی زحمت لازم دارد. خیال نکنید که حالا یک مملکتی را که این تهی کرده تا رفت بهشت برین بشود. این
خراب کرده همه را. این مملکت را خراب کرده و به شکل یک ویرانه درآورده. الآن نه زراعتی این مملکت ما دارد، نه مراتعش دست مردم است و خودش دارد، نه جنگلهایش دست اینهاست. آبها را از بین بردند؛ این سدهایی که اینها درست کردند همه‏اش به منافع دیگران بوده. تا بیاید این مملکت دوباره برگردد به حال قبل از آمدن این آقا، مدتها زحمت دارد. مد تها مردم باید خون دل بخورند، جوانهای ما باید زحمت بکشند، متخصصین ما باید زحمت بکشند تا این را از این آشفتگی بیرون بیاورند، تا بعد بشود یک مملکتی که این آشفتگیهایی که الآن دارد ندارد؛ آن وقت نوسازی بخواهند بکنند.

توجیه کارتر از کشتار مردم

ایشان[3]می‏فرمایند که این تظاهرات آرامی که کردند که ما شاه را نمی‏خواهیم، این است که اینها را به کشتن دادند؟! اینها حتماً باید بگویند شاه را می‏خواهیم تا نکشندشان؟! ایشان می‏گوید که حرفهایی که می‏زنند میزانی ندارد و کنترل ندارد! خوب حرف ما این است. ما در مجمع عمومی دنیا حرف خودمان را می‏گذاریم، حرف ایشان را هم می‏گذاریم ببینیم کدام اینها میزان ندارد. حرف ما این است که این آدم خودش و پدرش، این سلسله به ما خیانت کرده است، جنایت کرده است، هر روز دارد جنایت می‏کند. الآن که ما اینجا نشستیم اینها مشغول جنایت هستند، همین الآن، همین الآن مشغولند، همین دیشب و دیروز قم را به آتش کشیدند، همین دو روز، خراسان را، تبریز را، یزد را ـ هر شهری را که شما اسم ببرید ـ اینها یک دسته‏ای آوردند خرابکاری کردند، این آدمی که اینطوری هست، این آدمی که می‏آید توبه می‏کند و توبه‏اش این است، آدمی که می‏آید به مردم می‏گوید که نه، کار نداشته باشید، من دیگر اشتباه کردم، اشتباههایم را برمی‏گردانم، همچو اشتباهی نمی‏کنم، این کارش این است که دارید می‏بینید. ایشان نمی‏داند، آقای کارتر نمی‏داند کارهای اینها را یا می‏داند و خودش را به نادانی می‏زند؟!
خوب ایشان
[4]این کارها را دارد می‏کند، ماها که اهل یک مملکت هستیم، ما هم با سایر مردم این مملکت می‏گوییم که ما ایشان را نمی‏خواهیم. ایشان به ما خیانت کرده، ایشان جنایت کرده، ایشان ذخایر ما را به شما و امثال شما داده و ما می‏خواهیم که خودمان آزاد باشیم، خودمان مستقل باشیم، خودمان مملکتمان را اداره کنیم. این ابهامی در آن هست که ما می‏خواهیم خودمان اداره کنیم، نمی‏خواهیم به دست شماها اداره بشود، به دست نوکرهای شما اداره بشود؟! ابهامی در این نیست. آیا حق ندارند اهالی یک مملکتی، آرام این حرف را بزنند که ما نمی‏خواهیم ایشان را؟! اگر دنبال این معنا که مردم روز تاسوعا و عاشورا آرام گفتند ما این را نمی‏خواهیم، و همۀ عالم دیدند که اکثریت قاطع قریب به اتفاق است که ایشان را نمی‏خواهند، همۀ بازارهای ایران، همۀ مملکت ایران، و شهرستان[های]ایران، همۀ دهات ایران فریاد کردند ما نمی‏خواهیم شما را. اگر ایشان بعد از این کاری که مردم کردند و این رفراندمی که مردم کردند گفته بود که بسیار خوب نمی‏خواهید، من می‏روم یک کس دیگر بیاید، جنگ و نزاع می‏شد دیگر؟ دعوا داشت دیگر؟ ایشان برخلاف قوانین بین‏المللی دنیا عمل کرده است: دنبال این معنی که مردم آرام گفتند ما شما را نمی‏خواهیم، چماقدار کشیده، ارتشش را و ـ نمی‏دانم ـ قوای انتظامی‏اش و همه را وادار کرده به اینکه مردم را بزنند، و به اسم مثلاً چماق به‏دستها و... بیایند توی راه، توی شهرها بگویند «جاوید شاه»! خوب این معنا واقع شده است که مردم آرام گفتند نه، و ایشان کتک زده مردم را، ایشان کشته از مردم، ایشان خانه‏های مردم ریخته، با مسلسل توی خانه‏ها هم حمله کردند، مساجد را آتش زدند، این همه وحشیگری را کردند؛ شما می‏فرمایید که بعد از همۀ این وحشیگریها شما ایشان را باز پشتیبانی کردید و می‏گویید آنهایی که می‏گویند که چرا این کارها می‏شود، آنهایی که تظاهر آرام کردند، آنها خلاف می‏گویند! اینها میزان ندارد حرفهایشان! حرف ما این است، حرف شما آن است، کدام میزان ندارد؟ هر عاقلی بشنود این دوتا را، کدام را

می‏گوید بی‏میزان است؟ میزانْ حقوق بشری است که حقوق بشر می‏گوید که همۀ افراد یک ملتی آزادند در اینکه عقاید خودشان را بگویند، در اینکه سرنوشت خودشان را خودشان تعیین بکنند؛ مردم ایران این را می‏گویند، شما خلاف این را می‏گویید، کدام یکی مطابق میزان است؟ کدامِ ما بی‏میزان صحبت می‏کنیم؟! شما می‏گویید که شماها مردم را به کشتن دادید! معاویه هم همین حرف را می‏زد، منتها او حرفش منطقی‏تر از شما بود. معاویه هم می‏گفت که حضرت امیر او[5]را فرستاده جنگ، وقتی فرستاد جنگ ما کشتیمش؛ پس او کشته است. مثل اینکه یک مظلومی توی راه بیاید و داد بزند از ظلم یک کسی، او بکشدش و بعد بگوید نه، این مظلوم خودش خودکشی کرده برای اینکه خوب چرا داد کرد؟! مردم ایران چرا فریاد می‏زنند؟! بگذار هرچه توسری دارند بخورند و فریاد نکنند! آقای کارتر این را می‏فرمایند که هرچه توی سرتان زدند، هر کاری کردند اینها، شما حرف نزنید برای اینکه اگر حرف بزنید کشته می‏شوید! پس خودتان، خودتان را به کشتن دادید! این صحیح است که یک ملتی سی میلیونی، سی و چند میلیونی کتک بخورد، خیانت ببیند، جنایت ببیند، سلب آزادیها را ببیند، اختناقها را ببیند، اگر صدایش درآمد که آقا چرا توی سر من می‏زنی، می‏کشند او را؟! پس این تقصیر خودش است که می‏گوید چرا! این منطق آقا است!

ما منطق و میزان داریم نه کارتر!

اگر ما گفتیم این نفتها، این نفتهایی را که اینها دارند بیرون می‏دهند از این مملکت، اینها منفعتش به خود ملت نمی‏رسد، پس اعتصاب کنید نگذارید این نفتها برود، اگر ما گفتیم نفتها را نگذارید، یعنی تأیید کردیم اعتصاب آنها را، خودشان اعتصاب کردند ما هم تأیید کردیم، حالا هم تأیید می‏کنیم، اگر ما شرکت نفت را و کارمندان نفت را تأیید کردیم به اینکه این نفتی که ذخیره است برای نسلهای آتیه و ذخیره‏ای است و مالی است
برای این مملکت، برای حالش، برای آینده‏اش، نگذارید این بیخود از دست برود و هیچی دستتان نیاید ـ خوب چند سال می‏خواهید نفت ایران را بخورید و هیچی ندهید، بس نشده؟ ـ اگر ما یک همچو حرفی بزنیم که مردم اعتصاب کنند، که شرکت نفت اعتصاب کند، کارمندان شرکت نفت اعتصاب کنند، به اعتصابشان ادامه بدهند که این ثروت خداداد ملت از دست ملت نرود و هیچی به جیبش نیاید، این یک حرف غیرمنطقی است؟! چون به شما می‏رسد از این جهت دیگر حقوق بشر معنا ندارد؟! چون نفت به شماها می‏رسد و عوضش هم نمی‏دهید، به جای اینکه بدهید عوضش را در مملکت ما پایگاه درست می‏کنید در مقابل شوروی؛ اگر ما بگوییم این اعتصاب صحیح است، مقدس است این اعتصاب، واجب است این اعتصاب، این حرف غیر منطقی است یا شمایی که می‏گویید که نگویید این حرفها را؟! مبادا یک حرفی بزنید که نفتها نیاید توی جیب ما! شما میزان دارد حرفتان یا ما میزان دارد حرفمان؟ ما یک حرف صحیحی
[می‏زنیم]که همۀ عقلا قبول می‏کنند، که یک ثروتی است مال خودمان و شما دارید مجان می‏برید؛ پولْ شما نمی‏دهید به ما. شما می‏برید این را، اسلحه می‏دهید که برای خودتان پایگاه درست کند اینجا! یک نوکر اینجا گذاشتید برای این کار. این بی‏میزان است این حرف؟!

دعوت از کارکنان شرکت نفت برای اعتصاب

از قراری که بعض علمای قم رفتند به آبادان و آنجا بررسی کردند، این ششصدهزار بشکه‏ای که خارج می‏شود، آنطور گفته شده است که اینها به اسرائیل فرستاده می‏شود. یک مقدار از اینها اعتصاب نکردند، و ششصدهزار بشکه در مقابل ده میلیونی ـ که پیشتر می‏گویند ـ یا نه میلیونی که خارج می‏شده، این خارج می‏شود. آنها را بازی دادند به اینکه این برای ادارۀ خود مملکت است! این برای خودمان است! آن بیچاره‏ها هم مشغول شده‏اند. حالا معلوم شده است ـ از قراری که می‏گویند ـ معلوم شده است که این به اسرائیل می‏رود. اگر ما بگوییم که جایز نیست بر این مردمی که اعتصاب دیگران را به آن
اعتنا نکردند، و گول خوردند از دولت به اینکه نفت را برای داخله می‏خواهیم، اگر اینها فهمیدند که این نفت را برای اسرائیل ـ دشمن قرآن و اسلام ـ می‏خواهند حرام است که اینها اعتصاب نکنند. پیش خدا مؤاخذند، پیش ملت مؤاخذند اینها. تمامشان باید اعتصاب کنند تا یک قطره نفت بیرون نیاید. ملت ایران حاضر است که سرما بخورد و نفتش را اسرائیل نبرد که دارد اسلام را به هم می‏زند، دارد مسلمین را اینقدر می‏کشد، امریکا نَبرد که همۀ جنایاتی که ما داریم از دست امریکا هست؛ دیگران هم نبرند. من حالا دارم پیام می‏دهم به کارکنهای شرکت نفت که بر شما واجب شرعی است، واجب الهی است، به اینکه اعتصابتان را عام کنید، عمومی کنید و نگذارید نفت خارج بشود. و به شما می‏گویم که اگر چنانچه شما را ترساندند ـ چنانچه دیروز اینها را ترساندند و «اعلیحضرت» فرمودند که اینها را باید محاکمه کرد! مردکه تو چه کاره‏ای که اینها را می‏گویی
[باید]محاکمه کرد؟! تو که حالا دیگر شاه نیستی، تو یک آدم یاغی هستی! کی محاکمه کند اینها را؟ تو که شاه نیستی که دستور بدهی، شاه هم بودی معنا نداشت که تو دستور بدهی؛ تو اگر شاه هم باشی، شاه مشروطه هستی نباید دستور بدهی اینها را باید محاکمه کرد و بعد به جزای خودشان! ـ نترسید از این مرد. یک مردی که به خوابنامه توسل پیدا کرده![خندۀ حضار]یک وقت هم به ـ عرض می‏کنم... از این نترسید. این رفتنی است آقا. این شرکت نفت، این عمال شرکت نفت نترسند از این، از این هیاهویی که اینها می‏کنند. نه اعتنایی به التماسشان بکنند و نه ترس از این حرفهایشان بکنند. هیچ ترس نداشته باشید. به اعتصاب خودتان ادامه بدهید. ملت ایران شما را، بر ملت ایران هم لازم است که این کسانی که در شرکت نفت اعتصاب کردند و فقیر هستند، آنها را همان‏طوری که آنها به ایشان چیز می‏دهند، اینها به ایشان بدهند. واجب است این. من سهم امام را اجازه دادم که بدهند. سهم سادات هم من سیدم اجازه می‏دهم. هم سادات راضی‏اند هم غیر سادات. و فقرا راضی‏اند که اینها را سیر کنند که دارند خدمت به اسلام می‏کنند، خدمت به وطن خودشان می‏کنند. بدهند سهم امام را به اینها. خود مردم هم مکلفند که اینها را اداره کنند. نترسید از این حرفها، ما شما را چه می‏کنیم و فلان! فردا این
می‏رود و شما سر و کارتان با یک حکومت عادل است که به شما همه چیز همراهی خواهد کرد. حالا هم ما به شما همراهی می‏کنیم. دست بردارید از حرفهای اینها. اگر ما یک همچو حرفی بزنیم که اعتصاب کنید، الزام کنیم اینها را، یک الزام شرعی بکنیم به اعتصاب، حکم به اعتصاب بکنیم، این برای مصلحت یک مملکتی است، برای مصلحت یک ملتی است، ما بی‏میزان می‏گوییم؟! شما که می‏گویید که اعتصاب نکنید، خوب اعتصاب نکنیم چه کنیم؟ نفتها را... بدهیم؟ «اعتصاب نکنید» ایشان این است که نفتها هرچه هست درآورید از این مخازنتان و بدهید به ما! نسل بعد هرچه شد جهنم! شما هم هرچه فقیر هستید جهنم!

اخطار به اسرائیل و تأمین به یهودیان و دیگر اقلیتها

کدام میزان دارد؟ حرف شما میزان دارد یا حرف ما میزان دارد؟ ما که می‏گوییم که اگر از اسرائیل... اینها ترساندند باز اینها را که ما از اسرائیل ـ گاهی می‏گویند از حجاز می‏آوریم متخصص. امیر حجاز گفته است که ما متخصص می‏فرستیم. امیر حجاز همچو حرفی چطور می‏زند؟! مگر مسلمان نیست امیر حجاز؟ امیر حجاز که می‏گوید من مسلمانم. مگر مسلمان نیست که می‏خواهد مال مردم را غارت کند به غیر بدهد؟ نمی‏کند همچو کاری را. غلط می‏کند! گاهی هم می‏گویند از اسرائیل ما می‏آوریم. اگر از اسرائیل آوردند، ما تکلیفمان را با آنها می‏دانیم چیست. یک دانه اسرائیلی ـ نه یهودی، به این یهودیها که در ایران هستند کسی حق ندارد تعرض بکند، اینها در پناه اسلام و مسلمین هستند، نه به یهودیها و نه به نصارا، اینهایی که مذهب رسمی دارند، حق ندارند و اخیراً به بهاییها تعرض کردند و دولت تعرض کرده؛ اینها یک نظر شیطنت دارند، به این نظر شیطنت اینها اعتنا نکنند مسلمین؛ اینها می‏خواهند سایر طبقات را به مسلمین بشورانند؛ شما اعتنا نکنید؛ از هر راه دیدید که سازمان «دولتی» دخالت می‏کند در یک امری، شما مخالفت کنید برای اینکه اینها نظر سوء دارند به شما ـ اسرائیلی اگر آمد در ایران و خواست نفت را[صادر]کند، بر همۀ مسلمانها واجب است که اینها را بیرون کنند و
بکشند همه‏شان را. اینها با اسلام در جنگند، با مسلمین در جنگند، در حال جنگند؛ ما اگر دستمان برسد تا آخرشان را قطع می‏کنیم. اگر در ایران پایشان را بگذارند، یک اسرائیلی پایش را بگذارد ایران، بر مردم ایران واجب است که اینها را از بین ببرند. اسرائیلی می‏آید! غلط می‏کند اسرائیلی که می‏آید! اینها می‏ترسانند شما را. به اعتصابتان ادامه بدهید و مردم هم به اینها همراهی بکنند. لازم است همراهی بکنند. و من هم از سهم امام اجازه دادم که همراهی بکنند با اینها و اداره کنند اینها را. بهتر اداره کنند از آن وقتی که آنها را دولت اداره می‏کرد. حقوق ندهند آنها جهنم!

غارت و هرج و مرج ممنوع

اگر ما بگوییم که اعتصاب را ادامه بدهید و نفت یک ملت را به طور هرج و مرج ندهید به خارج، ما حرف خلاف زده‏ایم؟! و شما که می‏گویید که کتک را بخورید و منافعتان را هم بدهید و صدایتان هم درنیاید... شما حرفتان این است که این همه کشتار که می‏شود، صحبت نکنید اصلش! اگر الآن که در مشهد و در سایر جاها اعتصاب کردند و در مریضخانه رفتند[6]و آنها هم آنقدر شرارت کردند، و علما هم رفتند در مریضخانه، در یکی از بیمارستانها تحصن کردند و از قراری که گفتند حدود صدهزار نفر مردم هم رفتند اطراف آنجا تحصن کردند برای این شرارتهایی که اینها کردند، اگر اینها فریاد می‏زنند که چرا می‏زنی ما را، چرا می‏کشی اولاد ما را، چرا در خانه‏های ما حمله می‏کنید، چرا بازارها را غارت می‏کنید ـ قوای «انتظامیه» بازار غارت می‏کند؟! قوای «امنیه»[7]مردم می‏کشد؟! خوب این قوای شماست که اسمش را «انتظامی» گذاشتید و اسمش را «امنی» گذاشتید! همین «امنیه» و همین «انتظامی» دارد مردم را می‏کشد، دارد مردم را همۀ جهاتش را به باد می‏دهد، بازارها را دارد... ـ اگر آقایان مشهد یا سایر جاها اعتصاب کردند و رفتند آنجا نشستند و گفتند تا این بساط از بین نرود ما از اینجا پا نمی‏شویم، این
حرف غیرمنطقی است؟! شما می‏گویید که نخیر، شما بروید همه سر جای خودتان بنشینید و تماشا کنید و چماق به‏دستان بیایند و بزنند و بکشند و چه، و شما هیچ حرف نزنید! اینها هم که رفتند اعتصاب کردند همه باید... این چماق به‏دستان واجب‏القتلند؛ همه‏شان را باید کشت. هرکس پیدا کند این چماق به‏دست‏هایی که مفسد فی‏الارض هستند و در زمین دارند فساد می‏کنند، هر که یکی از اینها را پیدا کرد بکشد او را. ما که می‏گوییم دفاع از مملکتمان می‏خواهیم بکنیم، دفاع از خودمان می‏خواهیم بکنیم، ما میزان ندارد حرفمان، اما شما که می‏گویید که چماق به‏دستها هر کاری کردند شما حرف نزنید، میزان دارد حرفت؟!

همزمانی حمایت کارتر و کشتار شاه

بعضی از آقایان بررسی کرده بود ـ برای من هم نوشته بود ـ همین جا بررسی کرده بود که هر دفعه که کارتر پشتیبانی اعلام کرده، فردایش کتک بوده! فردایش کشتار بوده! نوشته است در تاریخ کذا پشتیبانی اعلام کرد، قتل کذا واقع شد. در همین تاریخ هم بعد از عاشورا پشتیبانی اعلام کرد، قتل عام محمدرضا برپا شد! شمایی که با کشتار، با پشتیبانی خودت قتل عامها را فراهم می‏کنی، دلگرمی به یک قاتل جانی بِالذات می‏دهی، پشتیبانی از یک آدم جانی می‏کنی، تو بی‏میزان نیست کارهایت اما ما که می‏گوییم چرا، بی‏میزان است؟! عوض کنید خودتان را.

در هر صورت، گرفتاری ما یکی و دوتا نیست. خوب الآن مملکت ما گرفتار به دست این آدم است و گرفتار به پشتیبانی این دولتها، لکن اطمینان داشته باشید که دیگر تمام شده این حرفها، گسیخته شده همۀ این حرفها[ان شاءاللّه‏ حضار]. ان شاءاللّه‏.

امید است خدای تبارک و تعالی به همه‏تان توفیق عنایت کند و به ملت ایران سلامت و توفیق عنایت کند، به اسلام و مسلمین نصرت عنایت کند.[آمین حضار].

1 ـ بحارالانوار، ج 22، ص 326 و 354. 
2 ـ امضا شده، مورد قبول. 
3 ـ جیمی کارتر. 
4 ـ شاه. 
5 ـ عمار یاسر. 
6 ـ اشاره به حمله به یک بیمارستان مشهد در 23/9/57.
7 ـ ژاندارمری.