صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان قیام برای خدا پیروز است
- محل فرانسه، نوفل لوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع قیام برای خدا پیروز است
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
ما که سالهای طولانی است با حکومت شاه مخالفیم و باز بعضیها خودشان را به نفهمی میزنند و درِ گوش خودشان را میگیرند! ما هم یک همچو عنصری را شناخته بودیم. یک همچو موجودی که هر روز برای ملت ایران مصیبت درست میکند و جوانهای ما را به خاک و خون میکشد. از اول که مخالفت شد، البته مخالفتْ اینطور درجه به درجه بالا آمد؛ هی هرچه جرمش زیادتر شد مخالفت زیادتر شد تا اینکه رسید به آنجایی که دیدیم همه چیز ما را به باد داد، همۀ مخازن ملی ما را به دیگران داد، همۀ نیروهای فعاله ما را نگذاشت ترقی بکند، فرهنگ ما را عقب راند ـ همه چیز ما را به باد داد. حالا که اوج گرفته است مخالفت ملت و همه برخلاف او قیام کردهاند، حالا یک دیوانهای شده است که هیچ انسان نمیتواند تصور کند که چه وضعی از برای حکومت او و از برای خود او... یک دسته سرباز را آورده است و دولت تشکیل داده. یک عده اشخاص جانی دولت تشکیل دادهاند که همهشان شبیه به خودش هستند! و اینها را مسلط کرده است بر مملکت ما. و در این بیست و چهار ساعت که از ماه محرّم میگذرد اعداد کشتهها را بعضیها قلمهای درشت میگویند ـ من که حالا نمیتوانم بفهمم. از دو مبدأ تاکنون خبر رسیده است که حدود بیست هزار نفر کشتههای این بیست و چهار ساعت
بوده است! که حالا بعدش چه خواهد شد. من نمیتوانم باور بکنم که یک همچو عددی باشد لکن از دو مبدأ تا حالا یک همچو اطلاع رسیده. البته کمتر هم گفته شده. چه جرمی بوده؟ چه کرده است این ملت جز اینکه خوب یک حرف صحیح میزنند و آن اینکه ما یک حکومت عادل میخواهیم، یک حکومتی میخواهیم که منافع مملکتمان خرج خود مملکت بشود؟
ما هی میگوییم حکومت اسلامی، آقایان خیال میکنند حکومت اسلامی از آن طرف دنیا میآید! یک چیزی است که هیچ کس نمیتواند تصورش را بکند! ما میگوییم که یک دزدی را بردارند یک صحیحالعملی را جای او بگذارند؛ خیلی مهم است؟! اسلام برای حکومت شرط قرار داده: باید عادل باشد، باید مطمئن و امین باشد، یک حکومت امینی سرکار بیاید. احکام اسلام باقیاش را همه میدانند. ما که میگوییم حکومت اسلامی برای اینکه یک همچو چیزی در کار نباشد، یک همچو موجودی تمام سرنوشت یک ملت را در دست نگیرد. اینها قریب پنجاه سال است که این مملکت را ـ همه چیزش راـ از بین بردند. این[1]را امریکاییها آوردند سرِ کار و الآن دیگر در مشت آنهاست برای اینکه همۀ جهاتی که در ایران هست، چه از نیروهای فعالۀ آدمی و چه از مخازن زیرزمینی و چه آن اموال روی زمینی، همۀ اینها به باد فنا برود یا در جیب آنها برود یا در جیب همین طایفه برود. حالا که چندین بیلیون پول را از ایران خارج کردند که صورتهایش را آوردند و ما دیدیم، لابد شماها هم دیدید[2]حالا تازه به فکر این افتادند که بعد از اینکه بردند و خوردند و از بین بردند، به فکر اینکه نه دیگر نباید بیرون ببریم! کجا نباید بیرون ببریم؟ بردند! تمام شد. آنکه مربوط به شاه و مربوط به کسانی که از دار و دستۀ شاه بود، این خائنها بردند. از هشتصد میلیون هر کدامشان دویست میلیون،
سیصد میلیون دلار، دویست میلیون دلار، پانصد میلیون دلار، چقدر دلار بردند. یک صورت خیلی بلندی آوردند ما هم دیدیم که چه اشخاصی بردند. از نظامی گرفته است تا درباری گرفته تا وزرا گرفته تا اجزای سازمان امنیت گرفته ـ همینهایی که همه حول و حوش خودش بودند و این ملت را غارت کردند ـ پولهایشان را در بانکها گذاشتند، حالایی که میبینند احتمال این است که یکوقتی جلویشان را بگیرند پولهایشان را نقل کردند به خارج.
ملت ایران نباید بگذارند که خود اینها بروند. خود اینها را باید بیخ گلویشان را بگیرند پولها را از آنها درآورند؛ اینها همهاش از مِلْک ملت ماست که به جیب اینها رفته. شاه اگر کنار هم برود باید بیخ گلویش را بگیرند، آنکه خورده است بگیرند از او. این جنایاتی که کرده باید عوضش را از او بگیرند و تلافی کنند. این همه آدم کشتهاند، حالا «اعلیحضرت» دیگر توبه کردهاند! این «توبۀ» آقاست! این توبهای که چند روز پیش از این برای بازی دادن مردم... یک دسته هم خودشان را به بازی خوردن میزنند نه اینکه نمیفهمند؛ یا از باب اینکه مسامحه کارند یا منافعی دارند، اینها خودشان را به بازی خوردن میزنند یکوقتی ولهذا پیشنهاد میکنند که خوب، آخر ایشان میگوید من توبه کردم، خوب دیگر چه میگویید شماها؟ این توبه کرده! آمد به پیشگاه ملت و از علمای اعلام عذر خواست و گفت ما اشتباهاتْ دیگر بعد از این نمیکنیم! این آقایی که میگوید ما دیگر اشتباهات نمیکنیم و ما دیگر تکرار نمیکنیم اعمال سابق را، این است که الآن میبینیم که در این بیست و چهار ساعت اینها چه کردند با ملت ما و الآن چه میکنند. من الآن نمیدانم؛ بدانید حتماً که الآن مشغولند. الآن که تلفن از خارج میآید و آقایان تلفن را میگیرند این است که جاهای مختلف گفتهاند کشتار هست در آنها. در شهرستانها و شهرها و همۀ خیابانهای تهران الآن پر است از اینها. و بسیاری از شهرهای ایران الآن همه منقلب هستند. و این کماندوها و این کولیها ـ که همین سازمان امنیت باشد ـ و امثال اینها را
آوردند در شهرها و چه میکنند. و این همان کلمهای است که خود او هم گفته که من اگر بخواهم بروم، ایران را به یک تل خاک درمیآورم و میروم! این الآن فهمیده است که باید برود، الآن دارد همان مطلب را عملی میکند.
در هر صورت ماها که الآن اینجا هستیم باید خودمان را بسازیم. اگر یک ملتی بخواهد مقاومت کند برای یک حرف حقی، باید از تاریخ استفاده کند. از تاریخ اسلام استفاده کند ببیند که در تاریخ اسلام چه گذشته؛ و اینکه گذشته سرمشق هست از برای ما. حضرت سیدالشهداء عدد کمی، با یک عدد کمی حرکت کردند و مقابل یزید که خوب یک حکومت قلدری بود، یک حکومت مقتدری بود و اظهار اسلام هم میکرد، اظهار اسلام هم میکرد و از قوم و خویشهای خود اینها هم بود؛ در عین حالی که اظهار اسلام میکرد و حکومتش ـ به خیال خودش ـ حکومت اسلامی بود و خلیفۀ رسولاللّه ـ به خیال خودش ـ بود لکن اشکال این بود که یک آدم ظالمی است که بر مقدرات یک مملکت، بدون حقْ تسلط پیدا کرده است. اینکه حضرت ابی عبداللّه ـ علیه السلام ـ نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای این[بود]که گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم از این، نهی از منکر کنم. اگر یک حاکم ظالمی بر مردم مسلط شد، علمای ملت، دانشمندان ملت باید استنکار کنند، باید نهی از منکر کنند. در عین حالی که میدانست، یعنی به حَسَب قواعد هم معلوم بود، به حَسَب قواعد هم یک عدۀ کمی که آن وقتی که همراهانشان همه با هم بودند میگویند چهارهزار نفر بودند لکن شب آنها رفتند، یک عدد بسیار کم هفتاد ـ هشتاد نفری، هفتاد و دو نفری ماند، در عین حال او تکلیف میدید برای خودش که باید او با این قدرت مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع؛ تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خودش و این عدهای که همراه خودش بود. چون دید که یک حکومت جائری است که بر مقدرات مملکت او سلطه پیدا کرده است تکلیف خودش را ـ تکلیف الهی خودش را ـ تشخیص داد که باید نهضت
کند و راه بیفتد برود و مخالفت بکند و اظهار مخالفت و استنکار بکند؛ هرچه خواهد شد. در عین حالی که به حَسَب قواعد معلوم بود که یک عدد اینقدری نمیتواند با آن عدهای که آنها دارند، مقابله کند لکن تکلیف بود. این یک سرمشقی است از برای شما و ما که اگر عددمان هم کم بود باید باز استنکار کنیم برای اینکه یک کسی آمده است و سلطنت اسلامی ایران را گرفته است. جایی که باید امیرالمؤمنین بنشیند این نشسته، جایی که باید امام حسین بنشیند این نشسته. سلطنت دارد میکند ـ به خیال خودش ـ و اظهار اسلام هم میکند! یزید هم میکرد! معاویه هم میکرد. آنها جماعت هم میخواندند، امام جماعت هم بودند. در مقابل یک کسی که مسند اسلام را غصب کرده است، حکومت اسلامی را غصب کرده، بر مقدرات مسلمین حکومت میخواهد بکند، اگر این خیانتکار هم نبود غاصب بود؛ غصب کرده بود مقام را. این مقام برای اشخاصی است که شرایطی دارد. اسلام شرایطْ معین کرده برای آن کسی که باید تکفل امور مسلمین را بکند. اگر این نفتهای ما را هم به باد نداده بود و مراتع ما هم از بین نبرده بود و زراعت ایران را هم از بین نبرده بود و فرهنگ ایران را هم از بین نبرده بود و ارتش ایران را هم ضایع نکرده بود و اقتصاد ایران را هم به هم نزده بود و همۀ جهات ایران را هم به هم نزده بود، باز هم یک آدم غاصبی بود که استنکار لازم داشت که شما نباید حکومت بکنید؛ حالا که همۀ این صفات را دارد، همۀ این کارها را هم کرده، همۀ جهات ایران را به هم زده است.
همان طوری که سیدالشهداء ـ سلاماللّه علیه ـ تکلیف شرعی الهی میخواست عمل بکند، غلبه بکند تکلیف شرعیاش را عمل کرده، مغلوب هم بشود تکلیف شرعیاش را عمل کرده. قضیۀ تکلیف است. قضیۀ این است که مقابل یک نفری که دارد همۀ حیثیات اسلام و مسلمین را میبرد و سلطه پیدا کرده است بر مقدرات مسلمین و سلطه میدهد کفار را بر بلاد مسلمین، ارتش ایران را به دست مستشارهای امریکا میسپارد، مخازن ایران را به جیب این و آن میکند، فرهنگ ایران را ضایع کرده، ایران به یک شکل نمونه درآمده است، یک همچو آدمی که بر مسندی نشسته است که باید مثل امام حسین ـ سلاماللّه علیه ـ بنشیند، این استنکار لازم دارد؛ یعنی بر همۀ مردم لازم است که این را به
او بگویند که بیا پایین از این مسند! همه مکلف هستند.
الآن که ملت ایران قیام کرده است و در مقابلش ایستاده، الآن بر همۀ ما، بر همۀ علما، بر همۀ مراجع، بر همۀ کسبه و تجار، بر همۀ روشنفکران، بر همۀ احزاب لازم است که همراه این سیل حرکت بکنند تا اینکه این آشغالها را از بین ببرند. اگر یکی تبانی بکند در این امر، سستی بکند ـ هرکس میخواهد باشد ـ سستی بکند، این خیانتکار است؛ این به مسلمانها خیانت کرده، به اسلام خیانت کرده. اگر یکی یک کلمه همراهی با این آدم بکند، این خائن است. به اسلام خیانت کرده است برای اینکه یک آدمی است اینکه به اسلام دارد خیانت میکند؛ یک آدمی که دارد همۀ حیثیات اسلام را میبرد؛ یک آدمی که همۀ مخازن ما را[میبرد]و این ملت را فقیر کرده است.
این را شما بدانید که اگر این چند سال دیگر باشد، نفت شما را که داد به امریکا، دارد میدهد به امریکا همین طوری، در مقابلش چه میگیرد؟ در مقابلش هیچ چیز! چیزی که به درد مملکت ما بخورد نمیگیرد بلکه چیزی است که مضر است به حال مملکت ما: پایگاه درست میکند برای امریکا! این مخزن را که از بین برد، مخازن دیگر را هم یکی بعد از دیگری به این و آن داده است. مراتع را به یک دستهای داده، جنگلها را به یک دستهای داده به اسم ملیت، آبها را خشک کرده است یک جاهایی، ماهیها را به دست کسی دیگر داده،[3]همه چیزی که داشتیم ما، ایشان تحویل دیگران داده. یک زراعت داشت ایران، آن زراعتش را هم از بین برد؛ ایشان به اسم «اصلاحات ارضی» زراعتش را هم از بین برد. الآن کشاورزی، ما نداریم در ایران. آنکه کشاورزی صحیح میکند در ایران، در بعضی از نقاط، عبارت از اسرائیلیها هستند که زمینهای خوب را به دست آنها
داده است؛ و حالا هم از قراری که گفتند اسرائیلیها هستند که آمدهاند ایران و دارند این کشتار را میکنند. اینها از اسرائیلیها هستند، در ازای خدمتهایی که شاه به آنها کرده است؛ یعنی نفت را شاه به آنها داده است؛ در مقابل مسلمین که در جنگ اسلام هستند، یهودیها ایشان نفتش را کمک میکند! حالا در ازای کمکی که ایشان کرده، آنها هم در ازایش کماندوهای اسرائیل را، آنهایی که فنون آدمکشی را خوب میدانند، الآن در ایران میگویند آنها آمدند. این آدمهایی که میکشند جرأت نمیکنند به سربازهای خودشان بگویند؛ از آنها آدم خواستند برای کشتن! الآن یک آدمی است که هر چه را دست بگذاری خیانت است یا جنایت.
همۀ ما، همۀ مسلمین، همۀ علما، همۀ روشنفکرها، همۀ سیاسیون ـ هرکس هست ـ تکلیف شرعی الهیاش این است که با این مخالفت کند. هرکس مخالفت نکند برخلاف تکلیف شرعی الهی عمل کرده، برخلاف شرافت عمل کرده؛ شریفْ دیگر نمیتوانیم به او بگوییم، آدم پست و رذل است. هرکس کمک کند به این ـ مثل کارتر و امثال اینها ـ اینها هم خیانتکار هستند؛ به یک ملت خیانت دارند میکنند. یک ملت است الآن که ایستاده و میگوید که ما آزادی میخواهیم، ما چه میخواهیم، در مقابلش اینطور کشتار میکنند. یک آدم جانی را نمیخواهند، میگویند نمیخواهیم، باید با مسلسل بگویند نه حتماً باید بخواهید! سلطنتی که باید اگر صحیحش هم باشد ـ صحیح که نیست، اگر صحیحش هم باشد ـ به حَسَب قانون باید ملت اعطا کند، ملت میگوید نه؛ حالا با سرنیزه میگویند باید بگویی آری!
ماها باید خودمان را بسازیم یعنی توجه کنیم به اینکه بزرگهای ما ـ پیشواهای ما ـ چه کردهاند، برای اسلام چه کردهاند، برای مسلمین چه کردهاند، چه میخواستند بکنند. پیغمبر اکرم که سیزده سال در مکه رنج کشید، حبس بود، زجر کشید، توهین شد، هزار جور بساط بود، در آنجا صبر کرد؛ صبر کرد و دعوت کرد اشخاصی را. بعد هم که
ملاحظه فرمود که نمیشود در اینجا کار را پیش برد، هجرت کردند به مدینه. در آنجا خوب، اشخاصی به آنها مُنْضَم شدند. ده سال هم که در آنجا بودند تمام همّشان در این بود که با این قلدرها جنگ بکنند و اینهایی که ظالم بودند، اینهایی که میخواستند مردم را بخورند، اینهایی که منافع ملتها را میخواستند بخورند. با اینها جنگ کرد تا اینها را آن مقداری که شد ساقط کرد؛ ولی صبر میکرد. این مسلمین که در آن وقت جنگ میکردند، جنگهایشان جنگهایی بود که وقتی انسان تاریخ را میبیند تعجب میکند که چطور اینها با این عدد کم اینطور شهامت داشتند. در یکی از جنگها یکی از صاحبمنصبها گفت که در آن طلایۀ جنگ، که پیشقدمهایشان بودند، پیشقراولها بودند، سی هزار نفر بودند آنها، شصت هزار نفر بودند، گفت که ما سی نفر بشویم: یکی من، بیست و نه نفر دیگر با من همراهی کنید تا برویم سراغ اینها! ما این شصت هزار را، سی نفری این شصت هزار را بزنیم تا بفهمد! هشتصد هزار نفر هم اصلِ اردوی روم بود. گفتند آخر با سی نفر نمیشود. بالاخره با او چک و چک کردند تا حاضرش کردند که شصت نفر باشند. برای هر هزار نفر یک نفر رفتند و شکستند، شبیخون زدند و شکستند برای اینکه قوه داشتند؛ یک قوهای بود در آنها، قوۀ اعتقاد به خدا. اعتقاد به خدا باید پیدا بکنید قوه پیدا میکنید. اگر چنانچه ما پشتوانهمان عبارت از خدا باشد دیگر ترس نداریم؛ اگر برای دنیا باشد باید خیلی هم بترسیم. خوب برای دنیا میخواهم[به]دست بیاورم، چرا دنیایم را بدهم برای دنیا؟! آن کسی که جوانش را میدهد، اگر پشتوانهاش خدا باشد چیزی از جیبش نرفته برای اینکه رضای خدا را بهدست آورده؛ بالاتر از این، زندگی بالاتر پیدا کرده. آن کسی که جانش را میدهد، اگر برای خدا باشد، پشتوانۀ خدا باشد، از جیبش چیزی نرفته. اما اگر دنیا باشد، این حیاتش داده است، تمام شد؛ تمام شد. نه اینکه تمام شد، نخیر، اگر چنانچه برای دنیا باشد آنجا برایش چیزهای دیگر هم هست.
جدیت کنید که کارهایتان برای خدا باشد، قیامتان للّه باشد:اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ
تَقُومُوا للّهِ مَثْنی وَ فُرادی؛[4]موعظه یک موعظه است، یک موعظه. میفرماید که به آنها بگو که یک موعظه من دارم ـ یعنی خدا یک موعظه دارد به شما ـ این است که قیام کنید برای خدا. قیامتان برای خدا باشد؛ نه قیامتان برای پیدا کردن یک عنوانی ـ نمیدانم ـ یک جاهی، یک مقامی، یک پولی، یک چه. نه، اینطور نباشد. اگر قیام برای خدا باشد، پشتوانۀ خدا باشد، یک طمأنینهای در نَفْس پیدا میشود که دیگر شکست توی آن نیست؛ یک حالت نفسانی در انسان پیدا میشود برای اینکه به یک قدرت لایزال متصل شده است. آن کسی که برای تبعیت از ذات مقدس حق تعالی حرکت میکند، این مثل یک قطرهای که پشتوانهاش دریا، دریای غیرمتناهی... ماها چیزی نیستیم خودمان؛ قطره، از قطره هم کوچکتر هستیم اما اگر چنانچه متصل بشویم به آن دریا، دریای غیرمتناهی، حکم همان دریا پیدا میشود.وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَاللّهَ رَمی؛[5]خدا به پیغمبر میفرماید که تو آن وقت که تیر انداختی، تیر تو انداختی لکن تو نینداختی، خدا انداخت؛ یعنی دست تو دست خداست. الآن تیر انداختن تو تیر انداختن خداست برای اینکه تو خودت را متصل کردی به او. تو دیگر خودت چیزی نیستی، هرچه هست اوست. وقتی هرچه هست او باشد، دیگرما رَمیْتَ اِذْ رَمَیْتَ. «رَمَیْتَ» لکن «ما رَمَیْتَ»: تو انداختی و تو نینداختی. تو انداختی، خوب به حَسَب صورت من انداختم اما این دستْ دستِ خدا بوده است. آنهایی که با تو بیعت کردند،اِنَّما یُبایِعُونَاللّه؛[6]بیعت با خداست برای اینکه متصل شده به یک قدرت لایزال، متصل شده به خدا؛ حالا اینطور شده است که دست او را با آن بیعت میکنند. خدای تبارک و تعالی میفرماید که آنهایی که با تو بیعت کردند با خدا بیعت کردند. با همین دست با خدا بیعت میشود برای اینکه این دست دیگر دست خود نیست؛ این دستْ دستِ اوست. خوب البته این یک مقامی است که برای من و شما مَیْسور نیست اما برای خدا کار کردن که میسور است. یکوقت همه چیز نمیبیند مگر خدا، حرکت
نمیکند مگر لِلّه، اراده نمیکند مگر آن ارادۀ خدا باشد، سِیْر نمیکند مگر سِیْرُاللّه باشد؛ راهْ راهِ اوست نه خودش، خودش هیچ؛ خودش هیچ، همه او؛ خودش را از بین میبرد، جای او یک قدرت لایزال مینشیند. یک وقت اینطور است. اینما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَاللّهَ رَمییا یک مرتبهای بالاتر از این هم هست. یکوقت نه، اینطور نیست لکن باز برای خداست. شما برای خدا قیام میکنید، شما نهضتتان برای خداست، برای این است که احکام خدا جریان پیدا بکند، مقصد نداریم که حالا به یک نوایی برسید؛ فرض در اینجا یک مثلاً فرصتطلبی باشد، حالا به یک نوایی برسید؛ این نیست؛ لکن میبینید که دین خدا در معرض خطر است، بندگان خدا. که خدا عنایت به آنها دارد؟، بندگان خدا در معرض خطر هستند، بندگان خدا در عذاب هستند از دست یک ظالم؛ شما برای نجات بندگان خدا، نه نجات عمو و پسر عمو، نجات بندگان خدا[قیام میکنید].
بندگان خدا الآن در عذاب هستند، الآن در معرض خطر هستند، شما کمک کنید به آنها؛ به کمک تبلیغاتی در اینجا. الآن میتوانید تبلیغات بکنید، مصاحبه بکنید. اگر هر کدام میتوانید، مصاحبۀ مطبوعاتی بکنید؛ مسائل ایران را بگویید اما نظرتان، پشتوانهتان خدا باشد. برای خدا قیام کنید. یکنفری هم که باشید قیامتان قیامِ للّه وقتی باشد، قیام برای خدا باشد، این ارزش دارد یعنی ارزش الهی دارد، فُرادی باشد یا مَثْنی؛اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُوموُا للّهِِ مَثْنی وَ فُرادی. خودتان را متصل کنید به آن دریای لایزال و کارهایتان را کارهای الهی کنید. توجه به احکام خدای تبارک و تعالی داشته باشید. این نهضتها برای این است که احکام خدا جاری بشود. این همه نهضتی که هست، که حالا سالهایی است که نهضت شده است، این برای این است که حکم خدا در دنیا جاری بشود، حکم شیطان از این دنیا بیرون برود. در ایران حکم شیطان جاری است؛ میخواهند حکم خدا جاری باشد. شما کوشش کنید که در خودتان احکام خدا را جاری کنید؛ تعبد داشته باشید، اعمالی که خدای تبارک و تعالی فرموده است انجام بدهید؛ خودتان را الهی کنید. یعنی تابعْ چون و
چرا ندارد، فرموده است بکن، میکنم. خداست فرموده است بکن، میکنم. چرا؟ به من ربطی ندارد. «چرا» مال این است که یک کسی عادی باشد؛ آدم نداند که صحیح است یا نه «چرا» میگوید. شما وقتی پیش یک طبیبی که تشخیص دادید طبیب است، وقتی میگوید فلان کار را بکن نمیگویی «چرا»، نسخه که میدهد نمیگویی «چرا»، با اینکه طبیب است و یک بشر است.
باید خودتان را بسازید تا بتوانید قیام کنید. خود ساختن به اینکه تبعیت[کنید]از احکام خدا: هرچه فرموده است اطاعت؛ هر چه فرمود نه، نه؛ هر چه فرمود آره، آره. وقتی اینطور شد، یک مرتبه، یک مرتبه پیدا شد یک مرتبهای که از برای انسان باید باشد. اگر این کار اینطور بشود که هرچه فرمود نه، نه؛ و هرچه فرمود آره، آره شد، و این تابع ارادۀ حق تعالی شد که هرچه فرموده است میکنم، هرچه فرموده است نکن نمیکنم، این از انسانیت یک «مرتبه» پیدا شده. مراتب دیگر هم زیاد است. و اگر این مرتبه از انسانیت هم پیدا شد که من کارم کاری شد که برای خدا این کار را میکنم، شکست دیگر در آن نیست. کاری که برای خداست شکست در آن نیست.
ایرانیها اگر ان شاءاللّه برای خدا قیام کردند شکست در آن نیست؛ یعنی اگر چنانچه این مرد ادامۀ ظلم خودش هم تا آخر بدهد و ما موفق نشویم به اینکه او را خلعش کنیم از این سلاح باطل، باز هم ما غم نداریم برای اینکه ما اطاعت خدا کردیم؛ چون اطاعتْ اطاعتِ خدا بوده است، شکست بخوریم اطاعتِ اَللّه است. پیغمبر در بعضی جنگها شکست میخورد؛ شکست خورد در بعضی جنگها. حضرت امیر در جنگ با معاویه شکست خورد؛ حضرت سیدالشهداء را کشتند؛ اما اطاعت خدا بود، برای خدا بود، تمام حیثیتْ برای او بود؛ از این جهت، از این جهت هیچ شکستی در کار نبود. اطاعت کرد، تمام شد؛ با اینکه خوب شکست هم داد همه را ـ همۀ سلطنت معاویه و اینها را ـ به هم زد همۀ اوضاع را؛ تا حالا هم الآن هست.
ان شاءاللّه همهتان موفق باشید، و همهتان به این نهضت کمک بکنید للّه تعالی.