صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان حکومت اسلامی مناسبترین حکومت ـ آزادیخواهی ایرانیان
- محل فرانسه، نوفللوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع حکومت اسلامی مناسبترین حکومت ـ آزادیخواهی ایرانیان
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسماللّه الرحمن الرحیم
از یک طرف گرفتاری ملت ایران تقریباً به اوجش رسیده: حکومت نظامی، دولت نظامی، در تمام خیابانها آنطور که گفتهاند توپ و تانک مستقر است. مقابل همۀ مساجد لولۀ توپها طرف مسجد قراول میروند. و مردم را در مضیقه قرار دادند، در مضیقۀ ارزاق قرار دادند؛ حتی بعضی گفتهاند که در مضیقۀ آب هم هستند. من نمیدانم صحیح است یا نه. با همۀ قوا شاه دارد با مردم مبارزه میکند. تقریباً مبارزه به اوجش رسیده. و از طرفی شاه هم سقوطش نزدیک شده، برای اینکه تقریباً این تیر آخری است که اینها در ترکش داشتند. و قبلاً هم این معنا حدس زده میشد که اینها بفهمند که اثری ندارد این کارها؛ برای اینکه دولت نظامی هم غیر از آن نظامی که سابق بود نیست؛ خوب، همان نظام است و همان نظامی است. و بر فرض اینکه حالا این دولت هم یک قدری شقیتر و شدیدتر باشد لکن با این سرنیزهها نمیشود آرام کرد ملت را. با سرکوبی نمیشود راضی کرد مردم را. آنها دنبال این هستند که راضی کنند مردم را؛ آرام کنند مردم را. مگر امکان دارد که به زور راضی بکنند کسی را؟ یا با سرنیزه آرام کنند؟ با سرنیزه موقتاً میتوانند سرکوبی کنند که ـ مثلاً موقتاً ـ صدایی درنیاید لکن فایده ندارد.
خوب بر فرض اینکه صداها در نیاید، اعتصابات را چه میکنند؟ الآن ایران به شکل تعطیل درآمده؛ یعنی در همه چیز الآن اعتصاب هست. با سرنیزه میتوانند که مردم را، همه را سرِ کار ببرند و همۀ چرخها را راه بیندازند؟! اینها دیگر شکست خوردهاند. این دولت نظامی از اول معلوم بود شکست خورده است لکن حالا هم فهمیدند که شکست
خورده است. حالا دارند با تفنگ و مسلسل و اینها میخواهند مردم را آرام کنند؛ اعتصابات را مثلاً بشکنند. این امکان ندارد.
ما که میگوییم شاه تا نرود آرامش برای مردم پیدا نمیشود، با مطالعۀ اوضاع ایران و کارهایی که شاه برای خارجیها کرده و به نفع خارجیها کرده است، خوب مطالعه شده است این مسائل؛ معلوم است که دیگر نمیشود با این حرفها کار را درست کرد. حالا هم این تیر آخری را هم به ترکش گذاشتند. و آن قدمِ بعد از این، این است که یک کودتای نظامی بشود و شاه را ببرند و یک نوکر دیگری بیاید! آن هم فایده ندارد. تا دست دیگران، مثل امریکا و شوروی و اینها در ایران کار میکند نه آرامش برای مردم هست و نه این اعتصابات را میتوانند ختمش کنند. باید آنها دست بردارند از ایران. ایران ـ ملت ایران ـ میخواهد مستقل باشد؛ میخواهد آزاد باشد. باید آزادی بدهند به ملت یعنی ملت را رها کنند به حال خودش؛ فشار نیاورند روی ملت که با سرنیزه و توپ و تانک و اینها فشار بیاورند که مردم راضی بشوند، مردم دلخوش بشوند. امکان ندارد یک همچو مطلبی.
ما هم که حکومت اسلامی میگوییم، میخواهیم یک حکومتی باشد که هم دلخواه ملت باشد، و هم حکومتی باشد که خدای تبارک و تعالی نسبت به او گاهی بگوید که اینهایی که با تو بیعت کردند با خدا بیعت کردند ـاِنَّما یُبایعُون اللّه[1]ـ یک همچو دستی حاکم باشد که بیعت با او بیعت با خدا باشد. در جنگ هم وقتی که تیری انداخته است و رَمْیی کرده است، باز خدا بفرماید کهو ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمی؛[2]تو تیر نینداختی، خدا تیر انداخت. دست او را دست خدا بداند؛ ظلاللّه باشد، یداللّه باشد، حکومتْ حکومت الهی باشد. ما حکومتی را که میخواهیم، یک همچو حکومتی میخواهیم. آرزوی ما
این است که یک همچو حکومتی سر کار بیاید که تخلف از قانون الهی نکند.
پیغمبر اکرم از باب اینکه دستش دستی بود که تخلف در تمام عمرش از کارهایی که خدا فرموده بود نکرده بود، این دستْ دست خدا میشود، بیعتْ بیعت با خداست. از اینجایی که کارهایی را که کرده بود، ارادهاش تابع ارادۀ خدا، کارش تابع کارهای خدا، حکومتش حکومت الهی است، به او گفته میشود که تو تیر نینداختی، وقتی که تیر انداختی تو نبودی، خدا تیر انداخت. با اینکه پیغمبر تیر انداخته بود اما ظل خدا بود، هیچ حرکتی از خود نداشت، هر چه داشت تَبَع قانون بود؛ قرآن مجسم بود پیغمبر، قانون مجسم بود پیغمبر. ما یک حکومتی میخواهیم که قانون باشد، تَبَع قانون باشد نه یک حکومتی که تَبَع شیطان باشد. و شیطان مجسم باشد، ابلیس مجسم باشد در بین مردم، مثل محمدرضاخان! اینها ابلیسند، اینها لشکر ابلیسند. این دولت ابلیس است و تابع ابلیس است، شیطان است و تابع شیطان است؛ حکومت نظامی همان حکومت شیطانی است! یک حکومتی است که برخلاف رضایت خدا و برخلاف رضایت ملت است؛ یک همچو حکومتی شیطانی است.
ما میخواهیم یک حکومت الهی باشد موافق میل مردم، رأی مردم، و موافق حکم خدا. آن چیزی که موافق با ارادۀ خداست موافق میل مردم هم هست. مردم مسلمانند، الهی هستند، وقتی ببینند عدالت را میخواهد اجرا بکند. خدا میخواهد عدالت در بین مردم اجرا بشود. خدا میخواهد که به حال این ضعفا و طبقۀ سوم یک فکری بشود نه مثل حالا که همۀ قدرتها را روی هم گذاشتند، یک عدهای میخورند تا تُخَمه[3]میکنند، یک عدهای از گرسنگی ریختند اطراف تهران، و نه آب دارند و نه برق دارند و نه نان دارند و نه چیزی دارند. میخواهد عدالت باشد!
بله، اینها هی صدای عدالت اجتماعی و احکام مبین اسلام[را]میگویند؛ این حرفها
را میزنند اما ادعاست. میآیند در مقابل ملت و توبه میکنند لکن فریب است این! فریب نباید بخورد این ملت و نمیخورد. «تا حالا ما اشتباه کرده بودیم و از این به بعد دیگر اشتباه نمیکنیم»! کی همچو التزامی داده که شما اشتباه نکنید. اشتباه که نبوده، عمداً این مال ملت را دادید به امریکا و شوروی خورده است! عمدی است این کارها، اشتباهی نیست. میدانید دارید چه میکنید عالِم عامِد! با همۀ توجه به اینکه این مالْ مالِ ملت است و این امریکا دشمن این ملت است، و این مالِ ملت را به این دشمنِ ملت مجانی دادید. شما عالِمید نه اینکه اشتباه بوده! بعد از این هم همین کارها را میکنید، و ممکن است که بعد از این باز بیایید بگویید من اشتباه کردم! شما اشتباه نکردید؛ شما عمداً مال این ملت را به دیگران دادید برخلاف مصلحت ملت.
و ما یک حکومتی میخواهیم که روی مصالح این ملت کار بکند. البته ما دستمان به حکومتی که مثل پیغمبر باشد که دیگر نمیرسد، تمام شد؛ دستمان به یک حاکمی مثل علی بن ابیطالب که نمیرسد؛ اینها را ما حالا نمیخواهیم بگوییم که ما میخواهیم علی بن ابیطالب ـ سلاماللّه علیه ـ ما از کجا پیدا کنیم یک همچو چیزی؛ اما ما میخواهیم یک حکومتی باشد که لااقل تَبَع قانون باشد، تبع قانون اسلام باشد، تبعِ قوانینِ مَجْعولۀ صحیح باشد. اینها از اول که آمدند برخلاف قانون آمدند، و تا آخر هم برخلاف قوانین رفتار میکنند. از اول نه شرع مقدس با اینها موافق بود نه قوانین جاری مملکت موافق با اینها بود. تا حالا هم هر چه کردند برخلاف قوانین کردند، برخلاف شرع مقدس کردند، برخلاف رضای خدا کردند، برخلاف رضای مردم کردند. ما میخواهیم یک دولتی تشکیل بدهیم؛ دولتش مشکل نیست؛ خیال میکنند اینها که ما از آسمان میخواهیم یک دولتی بیاوریم؛ نخیر تویِ همین زمین اشخاصی هستند که میتوانند به عدالت رفتار کنند؛ اشخاصی هستند که شریف هستند. در همین زمین، در همین ایران، در همین خارج، در همین داخل، ما داریم اشخاصی که اینها میتوانند اداره بکنند مملکتشان را؛ میتوانند که عدالت کنند بین مردم؛ میتوانند مردم را به عدالت وادار کنند؛ میتوانند تنظیم کنند امور مملکت را ـ نه به این اختلاف و این به هم خوردگی که الآن هست؛ میتوانند اقتصاد
مملکت را مهار کنند؛ ما داریم؛ خوردنها زیاد است! حلقومها خیلی گشاد است! تمام نفت را در یک حلقوم، دو تا حلقوم فرو میبرند. البته مملکت[را]دیگر ورشکست میکند. آنقدر بخور هست که هر چه درآید از این مملکت، این بخورها زیادتر دهانشان باز است، حلقومشان باز است! ما میخواهیم این حلقومها را ببندیم. این مردمی که حلقومهایشان خیلی کوچک است، به اینها یک تقسیمی بشود؛ یک چیزی به اینها برسد. ما یک همچو حکومتی میخواهیم نه حکومتی که همهاش خودش و عائلهاش ببلعد و بخورد و برود، حالا ادعا بکند بیایید محاکمه کنید اینها را! بیایید این اموال اینها را صورت بگیرید محاکمه کنید! آخر برای کی این حرفها را مردک میزنی؟ مگر مردم نمیشناسند تو را؟! نشناختند تو را؟! تو واقعاً میخواهی محاکمه کنی عائلۀ خودت و خواهرهای خودت را؟! تو خودت را بنشین محاکمه کن! اجازه بده خودت را محاکمه کنند! ببینیم خودت چقدر خوردی! تو رأس دزدها و سارقها هستی! تو، تمام خیانتها را تو کردی؛ خواهرهایت هم دنبال تو هستند، آنها هم مثل تو. برادر و خواهر و عمو و عموزاده و هر چه دارد! دیگر هر چی هست! میگویند شصت هزار نفر همین عائله و بسته و آنهایی که با او ـ با آنها هستند هست، میگویند شصت هزار نفرند! شاید هم بیشتر باشد. همۀ منافع مملکت ما توی این حلقومها دارد فرو میرود، آن وقت میگویند اقتصاد ما اقتصاد کذاست! چیه، فکر اقتصاد را کردهاید؟ ما فکر این را کردیم که وقتی این منها بشود، این خوراک حلقومهای گشاد منها بشود، منافع مملکت ما به قدر خودش بیشتر هست. ما غنی هم هستیم. دزدیها زیاد است، خوراک زیاد است، حلقومها گشاد است، ویلاهای خارجی باید اداره بشود، باید به اشخاص خارج، به مطبوعات خارجی سالی ـ نمیدانم ـ صد میلیون دلار بدهند[4]که از آقا تعریف بکنند و بگویند که ایشان عدالت اجتماعی دارد، و ملت ایران نرسیدند به این حدی که آزاد بشوند! یعنی چه نرسیدند به این حد؟ ملت ایران نمیخواهند آزاد بشوند؟! نرسیدند به آن حد که آزاد
بشوند؟! شماها نرسیدید به آن حد که آدم بشوید! کارترها نرسیدند به آنجا که فکر آدمی بکنند، انسان باشند؛ نه ملت ایران نرسیده که میگویند نمیخواهیم مالمان را بدهیم به تو.
بیدار بشوید آقایان! این تبلیغات در خارج زیاد شده است. حالا هم دارند تبلیغات میکنند. از هر طرف تبلیغات که نمیتوانند اینها مملکت را اداره کنند! اگر اداره کردن کشتن مردم است، همۀ حیوانات هم میتوانند اداره کنند! اگر گرگها هم بریزند توی مملکت ما بهتر از این اداره میکنند مملکت را. نمیتوانند کدام است؟ مگر مملکت ایران رجال ندارد؟ مگر محصلین نداریم ما؟ اینها یا تارند[5]و در خارج از کشور به سر میبرند و جرأت نمیکنند بیایند در ایران، یا در خود ایران در انزوا هستند. وقتی که تو بروی و این رژیم برچیده بشود، اشخاص لایق صحیح میآیند اداره میکنند مملکت را. نمیتوانند کدام است؟ شماها نمیتوانید که اینقدر سروصدا بلند شده است؛ و نمیتوانید هم الآن بخوابانید. الآن شما نمیتوانید اداره کنید مملکتتان را، خوب بروید وقتی نمیتوانید... خودمان اداره میکنیم.
تبلیغات زیاد است؛ شما هم توجه بکنید، شماها هم تبلیغ بکنید. در مقابل این تبلیغات، تبلیغ بکنید. بگویید اینها نمیتوانند اداره کنند. بهتر از این چه؟ الآن نمیتوانند. بهتر از این چه؟ همۀ کار مملکت الآن لنگ است. الآن همه در اعتصابند، از باب اینکه همه ناراضی هستند. شما یک عده ناراضی، یک مملکتِ ناراضی درست کردهاید! اگر کسی بتواند یک مملکت را اداره کند که اینقدر ناراضی پیدا نمیکند. شما نمیتوانید اداره کنید! وقتی نتوانستید، همه ناراضی. تاجر بروی ناراضی؛ کاسب بروی ناراضی؛ اداری بروی ناراضی؛ ارتش بروی ناراضی. شما خیال کردید همۀ ارتش مثل این چند تا الدنگ هستند که به جان مردم افتادند؟! نه، همه اینطور نیستند. آنها به ما پیغام دادهاند ما حاضریم؛ پیغام دادند. اگر وقتش شد آنها هم حاضرند برای کارها. کی را شما راضی قرار
دادید؟ شما چهار نفر را راضی کردید که به جان مردم افتادهاند دارند مال و جان مردم را از بین میبرند. این چهار نفر را با پول راضی کردید! یا پول نفت ما را به اینها خوراندید یا چیزهای دیگر منافع مملکت ما را، و به جان مردم ریختید. ما میخواهیم اینها را بیرون بریزیم از مملکتمان، اینها بروند سراغ کارشان. تا حالا چاپیدند بس است؛ بعد بروند جای دیگر بچاپند.
شما همه موظفید که مطالب ایران را بگویید برای مردم. بگویید برای این اروپاییها، برای این امریکاییها. مطالب را به آنها بگویید، حالیشان کنید که مملکت ایران وضعش این است. یک مملکت ناراضی الآن پیدا شده؛ و این مملکت ناراضی با دست امریکا و شوروی و با نوکری محمدرضاخان پیدا شده است و پدرش، که مثل این بود یا یک خردهای بهتر از این شاید ـ شاید. بگویید آقا، با هرکس ملاقات میکنید بگویید مصایب ایران را اینها بد معرفی کردهاند ایران را. اینها معرفی کردهاند که اینها یک مردم وحشی هستند که نمیگذارند اداره بشود مملکت! شماها وحشی هستید که نگذاشتید این مملکت ما دست خود ما باشد تا ادارهاش بکنیم؛ شما! هر جا شما دست میگذارید دست امریکا آنجاست.[در]این مملکت ارتش را دست میگذاریم شصت هزار نفر یا چهل و پنج هزار نفر مستشار آنجا هست! حالا دارند کمکم میروند.[6]فرهنگش را دست بگذاریم دست اینها تویش بوده. مجلسش، مجلس از خود اینهاست، افرادش با لیست اینها تعیین شده! شاهش با دست خود اینهاست! همهاش با دست اینهاست. ما چه چیز داریم دیگر؟ ما هیچ چیز نداریم الآن. اقتصاد ما داریم؟ همهاش دست اینهاست؛ همهاش. همهاش با خیانت این مردم و جنایات آنها ـ اربابها ـ دارد میشود.
ما میخواهیم یک مملکتی باشد دست خود شماها؛ دست این سر و پا برهنههایی که دارند گرسنگی میخورند. برای اینها فکر بکنید شماها. میخواهیم دست یک دستهای
بیفتد که اینها شرافت انسانیت داشته باشند، اعتقاد به یک خدایی و یک روزی که حسابها کشیده میشود داشته باشند؛ نه مثل اینها که اصلاً خدانشناسند! تا برای این فقرا یک کاری بشود، برای خود مملکت یک کاری بشود. از دست این نفتخوارهای مفتخور یکقدری نجات پیدا کنیم ما.
شما موظفید که به هر جا میروید، با هرکس تماس پیدا میکنید، این درد این مملکت را بگویید؛ و درمانش را هم که رفتن این مردک و ـ عرض کنم ـ به هم خوردن این رژیم باطل و دست برداشتن اجانب از سر ما، این هم درمانش است. اگر این درد برود و آن درمان پیدا بشود که آنها بروند و این هم برود ـ همهشان دردند و مثل یک غدۀ سرطانی میباشند، اینها را ما قطعشان بکنیم، مملکت یک مملکت خوبی است؛ هم وسعتش خیلی زیاد است، هم نعمتش خیلی زیاد است؛ همه چیزش هست اما یک دستۀ خائن دارد به همش میزند اوضاعش را. این دستۀ خائن بروند، یک مملکت خوبی داریم؛ همان خودمان ادارهاش میکنیم. ان شاءاللّه خدا همهتان را توفیق بدهد؛ موفق باشید.
2 ـ سورۀ انفال، آیۀ 17:«و آنگاه که تیر میانداختی، تو تیر نمیانداختی، خدا بود که تیر میانداخت».
3 ـ ناراحتی معده ناشی از پرخوری.
4 ـ در این مورد جنگ قدرت در ایران، ص 117 و خدمتگزار تخت طاووس، ص 310.
5 ـ پراکندهاند، مجتمع نیستند.
6 ـ از اواسط سال 57 خروج امریکاییها از ایران آغاز شد. در زمان این سخنرانی تعداد امریکاییها در ایران حدود بیست هزار نفر بود و در اواسط آذر ماه عاشورا به دوازده هزار نفر رسید.