صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان حقوق بشر ـ سیاست فروش نفت ـ و بیان وضعیت عمومی ایران
- محل پاریس، نوفللوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع حقوق بشر ـ سیاست فروش نفت ـ و بیان وضعیت عمومی ایران
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج[164]
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسماللّه الرحمن الرحیم
در یکی از روزنامهها بود که به مجردی که... در ایران روی کار آورد، امریکا پشتیبانی خواهد کرد. وقتی این امر مخالف با طرفداری امریکا از حقوق بشر بود، سخنگوی کاخ سفید برای تراشیدن عذر گفت که این طرفداری و آوردن حکومت نظامی برای این است که میخواهند دموکراسی در ایران ایجاد کنند! و چون مقدمۀ این دموکراسی نصبِ یک حکومتِ نظامی... در کار باشد و مردم را سر جای خودشان بنشانند، نظم برقرار کنند، از این جهت است که حکومت نظامی آمده است! و علاوه، این موقت است و بعد از تحقق نظم، این حکومت تبدیل میشود به یک حکومت خوب و...
این قضیۀ اعلامیۀ حقوق بشر و این حرفها، این برای این است که دولتهای ضعیف را اینها با موجّه کردن کار خودشان ببلعند. گمان نشود که اعلامیۀ حقوق بشر یک واقعیتی دارد و این حقوق بشر را این قدرتهای بزرگ اصلاً احترام برایش قائل هستند! ما از اعمالشان این معنا را میتوانیم بفهمیم که آیا اینهایی که اعلامیۀ حقوق بشر را امضا کردند و طرفداری کردند، اینها خودشان تا چه اندازه عمل کردند به این حقوق بشر؟ شما در ایران که هستید و ما در ایران که هستیم میبینیم که اعلامیۀ حقوق بشر را امریکا، انگلستان، روسیه ـ اینها ـ امضا کردند، ایران هم امضا کرده؛ تا چه حد در ایران اینهایی که
اعلام کردند حقوق بشر را و اعلامیه دادند برای حقوق بشر، تا چه حد ایران را در این حقوق اولیۀ بشر مراعات کردند؟ آزادی بیان، آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات، آزادی رادیو ـ تلویزیون، تبلیغات، این از حقوق بشر و از ابتداییترین حقوق بشر است. امریکا نمیداند که ما نه یک تبلیغات آزاد داریم نه یک مطبوعات آزاد داریم؟! الآن تمام مطبوعات ایران تعطیل است از باب اینکه دوباره حکومت نظامی آمد و همه را سانسور کرد و عدۀ زیادی را گرفت، عدۀ زیادی از اشخاص مختلف؛ تا حالا ششصد نفر میگویند از سرشناسها را گرفتهاند.
امریکا نمیداند که در ایران، مطبوعات ایران هیچ وقت آزاد نبوده؟ آزاد به معنای حقیقی؟ این چند روزی که یک آزادی جزئی صوری دادند، در هیچ یک از مطبوعات ایران حق اینکه یک کلمه راجع به خود شاه ـ که سرکردۀ دزدهاست ـ یک کلمه بنویسند، هیچ همچو چیزی نبود؛ در همۀ مطبوعات ایران. شما این روزنامۀ اطلاعات، این روزنامۀ کیهان، روزنامههای دیگر، در هیچ یک از مطبوعات ایران شما نمیبینید که یک کلمه راجع به شاه نوشته شده باشد. هر چه هست هی دولت و ـ عرض میکنم که ـ مأمورین؛ و همۀ تقصیرها را گردن مأمورها میگذارند و گردن دولتها میگذارند و گردن ـ مثلاً ـ نظامیها میگذارند اینها؛ حال اینکه آن جانی اصیل عبارت از شخص شاه است.
اگر مطبوعات آزاد باشد باید بگویند به اینکه چه کسی این جنایتها را دارد میکند؛ و با امرِ کی این جنایتها دارد واقع میشود. الآن بیش از پانزده سال است که دائماً مشغول این جنایات هستند؛ و ما در مدتِ، در طولِ مدت مشروطه ـ الاّ خیلی نادر ـ یک انتخابات ملی نداشتیم. در زمان حکومت رضاشاه و این شاه هیچ وقت حکومت آزاد و یک مجلس آزاد ما نداشتیم؛ همهاش مجالسی بوده است که با سرنیزه درست شده. مردم از حقوق اولیهشان این است که راجع به وکالتی که میخواهند در مجلس اشخاص را بفرستند، آزاد باشند که یک کسی را در مجلس بفرستند که سرنوشت یک مملکتی را میخواهند اینها تعیین کنند، میخواهند تمام امور مملکت تحت نظر اینها اداره بشود. اگر
یک مجلسی صحیح باشد، یک ملت مرتب و صحیح خواهد شد؛ اگر یک مجلس قلابی باشد، یک مملکت را به باد خواهد داد؛ چنانکه دادند. امریکا این مطلب را نمیداند؟ شوروی این مطلب را نمیداند؟ انگلستان این مطلب را نمیداند که در ایران نه وکالتش، نه ـ عرض میکنم که ـ مطبوعاتش، نه هیچ چیزی آزاد نیست و همه تحت سانسور و کنترلِ ـ عرض میکنم که ـ سرنیزه. با سرنیزه درست میشود؟ مجلسها همه با سرنیزه درست میشود و به زور خود شاه درست میشود، اینها را اطلاع ندارد امریکا؟! یا اطلاع دارند، میدانند چه میگذرد الآن در ایران. اینها خوب، در ایران سفیر دارند، اطلاعات دارند، مأمورین دارند، در قبضۀ آنهاست مملکت. میدانند چه دارد میگذرد؛ میداند که ملت ما چه میخواهد لکن نمیدانند که اگر چنانچه ملت غلبه پیدا بکند، این تعدیات اینها، این تجاوزهایی که اینها بر حقوق این ملت کردند، ممکن است قطع بشود. اینکه داد از حقوق بشر یکوقتی میزنند، و حالا هم وقتی که طرفداری از حکومت نظامی و دولت نظامی میکنند و میبینند که این خلاف آن پشتیبانی از حقوق بشر است، حکومت نظامی همۀ آزادیها را از ملت سلب میکند و مع ذلک ایشان و دولت امریکا او را تأیید و پشتیبانی کرده، حالا عذر میخواهند به اینکه نه، ملت ایران نمیگذارد که این شاه آزادی بدهد! این بیچاره دارد زحمت میکشد که مردم را آزاد کند، دارد زحمت میکشد که مملکت را آباد کند، و این ملت است که نمیخواهند آزاد باشند و نمیخواهند مملکتشان آباد باشد، اینها رشد ندارند، اینها یک دسته وحشی هستند! اینها رشد ندارند که ادراک این معنی را بکنند که آزادی خوب است! چون آزادی میخواهد بدهد این بینظمیها پیش آمده و ما میخواهیم که ـ و ما که پشتیبانی میکنیم برای این است که یک نظمی در ایران پیدا بشود که شاه با دلِ راحت، آزادیای که میخواهد مرحمت بفرماید، مرحمت بفرماید؛ نمیگذارند مردم! کارتر نمیفهمد چه میگوید، سخنگوی کاخ سفید نمیفهمد این حرفها را میزند، بیاطلاع از مسائل است و اینطور حرف میزند یا از روی اطلاع و بینش و التفات است که دارد این حرف را میزند؟! اعلامیۀ حقوق بشر یک آلتی است برای چاپیدن مردم با وجه موجّه که یک چیزی درست بکنند. اینها همه
صورتسازی است.
اعلامیۀ حقوق بشر هم مثل اعطای آزادی شاه است به مردم! فضای باز سیاسی و آزاد است! مسئله حرف است. اصلاً در دنیا این حرفها از اشخاصی است که یک مبادی ندارد اعتقاداتشان، بیمبدأ است؛ یعنی جز مبدأ مادی فکری ندارد تمام این حرفها، همهاش بیربط است.
حکومتی میتواند ادعا بکند که حقوق بشر را حفظ میکند که دولتش مبتنی بر یک عقاید الهی دینی باشد؛ و خودش را مسئولْ پیش یک قدرت بزرگ بداند. آن اشخاصی که خودشان را مسئول نمیدانند پیش یک قدرتی، قائل نیستند. به یک قدرت بزرگی توجه ندارند، به یک قدرت عظیمی، به یک مسئولیت واقعی. اینها هر چه ادعا بکنند که ما بشردوست هستیم و ما میخواهیم حقوق بشر حفظ بشود و ما میخواهیم، ادعاست؛ هیچ واقعیت ندارد. تا آن نقطۀ اصلی که نقطهاتکاست، خدا نباشد و خوف از او نباشد و خوف از مسئولیت روز جزا نباشد، این بشر هرج و مرج میکند، به تباهی میکشد. طبع انسان این است که از همین کارهای خلاف بکند؛ طبعی است. اگر سر خود باشد متعدی است؛ آنی که انسان را به راه میآورد و کنترل میکند و راهش را معین میکند، آن دیانت است که میتواند کنترل کند. آن اعتقاد به یک مبدأ و یک معاد است که میتواند انسان را باز دارد از اینکه در خلوت هم که هیچ کس نباشد خلاف نکند. اینهمۀ حرفها که شرافت یک شخصی اقتضای کذا میکند، انساندوستی یک شخصی اقتضای کذا میکند، اینها حرفهایی است که ما باورمان نمیآید که این انساندوستها و این شرافتمندها یک همچو مردمی باشند. همین انساندوستها هستند که میآید در ایران با آن کشتۀ جمعۀ سیاه. این انساندوستی که یک میلیارد جمعیت زیردستش است[1]و میگوید من انساندوستم و کمونیستم و کذا، میآید ایران از روی این کشتههای ما با هلیکوپتر رد میشود و
دستشاه را فشار میدهد و به او تبریک میگوید ! این انساندوستها اینهایند! این کسی که اعلامیۀ حقوق بشر را امضا کرده و از کسانی است که بنیانگذار اینطور مسائل است، این انگلستان است و این امریکا و این شوروی ـ این ابرقدرتهاـ اینها نمیدانند که در ایران حالا چه میگذرد؟ این بشردوستها نمیدانند که این سی میلیون بشر الآن در ایران چه حالی دارند؟ نمیفهمند؟ نه؟ اطلاع ندارند از واقع؟ واقع مسئله این است که شاه میخواهد اعطای آزادی بکند و مردم تخلف میکنند؟! این مسئله اینطوری است؟ شماها اینطور فهمیدید؟ یا کارتر یک مسئلهای را فهمیده است ماورای این عالَم! این مسأله آمده پیش کارتر! نه، شیطان به او تعلیم کرده است که باید اینطور بگویی، این تعلیم ابلیس است. اینها مظاهر ابلیسند، طاغوتند اینها.
تا یک نقطۀ اتکای معنوی نباشد، بشر اصلاح شدنی نیست. اصلاح بشر، حفظ حقوق بشر نمیشود الاّ اینکه نقطۀ اتکایش یک مبدأ معنوی باشد. و باز میبینیم که حکومتهایی که سر کار میآیند، آن حکومتی که سر کار آمده و نقطۀ اتکایش خداست چه جور رفتار کرده با بشر، و آن حکومتی که نقطۀ اتکایش خدا نیست و کاری به این حرفها ندارد چه جور معامله کرده با بشر. آن را میبینیم که در عین حالی که حکومت بر این همه ممالک دارد، شبها درِ خانهها خودش پا میشود میرود میگردد و ضُعَفا را بررسی و رسیدگی میکند و میگوید در یک قولش ـ سلاماللّه علیه ـ در قولش میفرماید که اینکه من میترسم که در آن طرف مملکت، در نمیدانم یمامه، کجا، یک کسی گرسنه باشد. از این جهت خودش را گرسنه میدارد که مبادا خودش سیرتر باشد از این گرسنهها. این اتکای به مبدأ غیبی است که این کار را میکند و الاّ آن هم یک بشری است مثل همه. اتکای به یک مبدأ غیبی است که وادار میکند یک بشری را بر اینکه بگوید و اینطور باشد که اگر که لشکرهای کذا آمدند، معاویه یا کی آمده است، و یک خلخالی را از پای یک ذِمیّه، از پای یک زن یهودی یا زن نصرانی ربوده، میفرماید اگر کسی بمیرد برای این قضیه، در تأسف این قضیه، حق دارد این. آن رعیت را میخواهد. این آدمی است
بشردوست برای اینکه نقطۀ اتکا دارد. اتکایش به یک عالَمی است ماورای این عالَم. همهاش خورد و خوراک نیست، همهاش زندگی حیوانی نیست، یک مطلب دیگری در کار است. آنهایی که این مبدأ را، این مبادیِ معنوی را به آن اتکا دارند، به آنها میشود اتکا کرد. میشود انسانْ مقدراتش را بدهد به آنها که آنها عمل کنند. وکیل کند آنها را. وزیر کند آنها را. ـ عرض میکنم که ـ رئیس جمهور کند آنها را. فریاد ما این است که ما یک همچو کاری میخواهیم بکنیم.
ما تا حالا مقدراتمان از 2500 سال حکومت شاهنشاهی سیاه که تا پریروز این آقا میگفت که این مردم ایران اصلاً شاهنشاهی را دوست دارند؛ اصلاً شاهپرستند اینها، در تمام تاریخ این شاهها و این شاهپرستها ـ به اصطلاح اینها ـ دعوا داشتند! جنگ و نزاع بوده بین شاهها و شاهپرستها. آن شاه خوبهایشان، آنهایی که شما وقتی که اسمش را مینویسند، میشنوید، یک تعریفی از او توی دلتان میآید، یا توی یک کتابی میبینید که نوشتند: «جنت مکان»، همین جنت مکانشان مردم خبیثی بودند. همان شاه عباسِ «جنت مکان» است که پسر خودش را کور کرد! برای خاطر مملکت؛ برای خاطر جاهطلبی. همان انوشیروان عادل است که از بدترین ظلمه بوده است، و کارهای ظالمانهاش را تاریخ ثبت کرده است.
خدا میداند که ایران از این پادشاهها چه بر او گذشته. شما هم دارید الآن میبینید خودتان این شاهِ ـ عرض میکنم که ـ این شاه عدالتخواه عدالت اجتماعی! اسلام پناه! که پریروز در نطقش تعریف کرد که مامیخواهیم ترویج کنیم از اسلام و از ـ عرض میکنم ـ قانون اساسی و اینها. همین آدم تا پریروز آنطور بود، حالا هم دروغ میگوید به حضور همۀ مردم. و میدانم میفهمند دروغ میگوید... نیست. هم ایشانند که مردم شاهدوست اصفهان پریروز، چند روز پیش از این، چند وقت پیش از این، مردم شاهدوست اصفهان، این مردم اصفهان، داشتند آتش میزدند چیزهایی که مربوط به دولت و شاه بود! ایشان میگفت با رفقایش که مردم شاهدوست اصفهان کذا، مردم شاهدوست تهران و مردم
شاهدوست یزد و کرمان و همه جا همین سنخند! شاهدوستی است که اینها را وادار میکند به اینکه پریروز دو ـ سه روز پیش از این، آن مجسمه را آوردند پایین و شکستند و چیزها را کندند؛ هرکس یک تکه را یادگاری برداشته. میگویند؟...؟ بله؟...؟ شاهدوستی است اینها؟!
اصلاً معلوم نیست که چه جور وضعی دارد این ایران، و چه جور سنخی هستند اینها. اینها هم جزء تعجبآورهاست. اصلاً شما میگویید تعجبآور که چه سنخ آدمهایی هستند اینها، که در عین حالی که دارد میبیند که حکومت نظامی گذاشته و فردا هم آتش میزنند به این شهرها و به این دهات و به این مردم، باز میآید در حضور[مردم]شروع میکند به این حرفها را زدن! «من التزام میدهم، من تعهد میدهم، من ضمانت میدهم که دیگر از این کارها نکنم»! این چه سنخ مغزی است! باید وقتی که بخواهند فلاسفه یا اطبا بیایند این را تشریح کنند. این طرز دماغ ببینند چه جوری است که این حرفها را میزند! چه جور وضعی است این، این تشریح میخواهد. آدم عادی که اینطور نیست. خلاف عادت است این! این معجزۀ طبیعت است![خندۀ حضار]بله، گفتهاند این را. جداً هم فوقالعاده است![خندۀ حضار]در هر صورت، آنها از همه چیز استفاده میکنند. بیشتر استفادهشان از این بیحالی ملت بوده تا حالا. و حالا میبینند که نه، آن بیحالی تبدیل شد به یک حال؛ تحول پیدا شد. حالا به دست و پا افتاده که چه بکنم، باید چه بکنم. همان طرفدارهای امریکا که در ژاپن بودند، در همانجایی که من دیدم ترجمه کرده بودند آوردند، باز مصیبت نفت را شروع کردند، که[قطع]آن نفت همۀ کارخانههایِ ـ صنعتهای اروپا را میخواباند. در ژاپن این را گفته[2]که ژاپنیها را وادار کند برخلاف؛ و حال آنکه ما نفتمان را میخواهیم بفروشیم به کسی که بخرد پول بدهد،[نه]کسی که بخرد پایگاه درست کند. آخر این از عجایب است که یک کسی نفت ما را میبرد، در
اِزایش چه میکند؟ در ازایش میآید یک پایگاهی در ایران درست میکند برای خودش! این اسلحههایی که به ما میدهند، خیال نکنید ما اسلحه لازم داریم و به ما اسلحه میدهند اینها؛ این اسلحههایی که میخواهند بیاورند ایران، پایگاه درست کنند در مقابل ـ مثلاً ـ شوروی. خوب، همین طوری بیاورند صدای او درمیآید، آن هم میخواهد بیاورد. وقتی میخواهند چه بکنند، با این صورت که ما پول نفت را داریم میدهیم! پول نفتی که به جیب این ملت میرود: پایگاهی است که برای امریکا درست میشود در ایران! اینطوری اینها مال این ملت را دارند از بین میبرند.
ما میخواهیم این هرج و مرج از بین برود. ما نمیخواهیم نفت ندهیم. ما نفت را نمیخواهیم نگه داریم اینجا. ما میخواهیم نفت را هر دولتی که بهتر بخرد ـ نفت مال ماست، ما بایعیم و او مشتری ـ هر دولتی که بهتر بخرد و بهتر پول بدهد به او بدهیم. اختیار هم دست خودمان باشد؛ نمیخواهیم که اختیار دست شما باشد؛ در استخراجْ اختیارش دست شما، در مقدار استخراجْ اختیارش دست شما، در قیمتْ اختیارش دست شما، در دادن عوضِ قیمت هم اختیارش دست شما! هم عوض را بخورید هم مُعَوَّض را: هم نفت را ببرید و هم عوضش تو[ی]جیب خودشان بیاید که پایگاه درست کنند. ما میخواهیم این هرج و مرجها از بین برود.
اول حقوقی که بشر حق دارد و همۀ عالَم برای بشر قائلند[این است]که آزاد باشند، اسیر غیر نباشند. ما میخواهیم این را تحصیل کنیم. این مردم و این ملتِ پابرهنه توی خیابانها راه افتادهاند و فریاد میکنند و جوان میدهند و ـ عرض میکنم که ـ زیر پا میروند و زیر تانکها میروند، زن و مردشان با تانک مواجه میشود، همه فریادشان این است که آزادی، استقلال، حکومت اسلام. ما میخواهیم یک حکومتی داشته باشیم که این حکومتْ قانون را ملاحظه بکند؛ حکومت قانونی باشد. آن حکومتی که تمام قوانین
بشری را، تمام قوانین عالَمی را زیر پا بگذارد و هر جوری دلش بخواهد با یک ملتی عمل بکند، ما با او مخالفت داریم. ما میخواهیم یک حکومتی باشد مثل حکومت اسلام که غیر از قانون هیچ چیز حکومت نکند، هیچ؛ قانون فقط حکومت بکند. ما یک همچو چیزی... آن هم قانون عدل، آن هم قانون صحیح، آن هم قانونی که برای رشد بشر است؛ برای صلاح بشر است. در هر صورت ما مواجه با این مسائل هستیم و الآن هم که ما اینجا نشستیم، بدانید که در ایران باز همان مصیبتها هست؛ لکن در عین حالی که مصیبت است امید است. و ما امید این را داریم که ان شاءاللّه اینچنین ابرقدرتها، با همۀ قدرتی که دارند، دستشان را قطع کنیم از این منافعی که دارند.
خداوند همۀ شما را حفظ بکند؛ موفق باشید ان شاءاللّه.