زندگی نامه امام خمینی(س)
گذری بر اعتقادات، آرمانها و هدفهای امام خمینی:
اکنون که این مقاله در پیگیری سیر تاریخ زندگی امام خمینی به روزهای پایانی عمر ایشان رسیده است، جا دارد نگاهی هرچند گذرا و اشارهای به مهمترین جنبههای اندیشه و آرمان امام داشته باشیم.[1]بدیهی است که داشتن تصویری روشن و کامل از مبانی عقیدتی و هدفهای امام با مطالعۀ تمامی آثار قلمی و گفتاری و توجه به سیرۀ عملی ایشان امکانپذیر خواهد بود.
امام خمینی مسلمانی شیعه مذهب و سخت معتقد به وحدت امت اسلام (قطع نظر از گرایشهای مذهبی آنان) در مقابل استعمارگران و دشمنان اسلام بود. دعوت به وحدت، بخش مهمی از پیامها و سخنرانیهای امام را به خود اختصاص داده است.
حضرت امام هرگونه حرکتی که به تفرقۀ صفوف مسلمین و بهرهبرداری و استیلای استعمارگران بینجامد را جایز نمیشمرد. او با صدور فتاوایی منحصر به فرد، و حمایت از اعلام هفتۀ وحدت در جهان اسلام در سالگرد تولد پیامبر اکرم(ص) و صدور پیامهای پیاپی، راههای عملی وحدت شیعه و سنی را ارائه مینمود و در تمام دوران زعامتش در برابر تلاشهایی که نتیجه آنها تفرقه و جدال بین شیعه و سنی بود، به مقابله برمیخاست.
امام خمینی معتقد بود که ایمان به خدای یگانه، و اعتقاد به رسالت خاتم انبیا(ص) و ایمان به قرآن مجید بهعنوان منشور ابدی هدایت، و اعتقاد به ضروریات و شعائر و احکام دینی همچون نماز، روزه، زکات، حج و جهاد محورهای استواری برای وحدت عملی کلیه پیروان مذاهب اسلامی در برابر مشرکین و دشمنان دین هستند.
قیام اصلاحطلبانه امام و پیامهای او تنها به جامعه ایران و دیگر جوامع اسلامی محدود نمیشود. او معتقد بود که فطرت تمامی انسانها براساس گرایش به توحید و خیر و حقیقتجویی و عدالتخواهی سرشته شده است و اگر آگاهیهای عمومی افزایش یابد و شیطان نفساماره و شیاطین بیرونی مهار و تضعیف شوند، آحاد جامعه بشری راه خداجویی و زیستن در محیطی آکنده از عدالت و صلح را پیشه خواهند کرد. از این رو امام خمینی در اغلب پیامهای عمومی خویش مستضعفین و ملتهای دربند جهان سوم را به قیام علیه مستکبرین فرامیخواند. او در روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آشکارا ایدۀ تشکیل حزب جهانی مستضعفین را مطرح نموده و از آن دفاع کرده بود. نخستین گردهماییهای بینالمللی جنبشهای آزادیبخش در دوران زعامت امام خمینی در ایران برگزار شده بود.
امام خمینی بارها تأکید میکرد که انقلاب اسلامی با هدفهای
سلطهگرایانۀ سران و هیأت حاکمه امریکا و غرب و شوروی (سابق) دشمنی دارد نه با ملتهای این ممالک که خود قربانی استعمار نوینند. شعار امام خمینی مبارزه با ظالم و دفاع از مظلوم بود و میفرمود:
نه ظلم به دیگران میکنیم و نه زیر بار ظلم دیگران میرویم.[2]
بهتر آن است که مهمترین مبانی اعتقادی امام خمینی را عیناً از پاسخ آن حضرت به سؤال خبرنگار روزنامهتایمزلندن که از اعتقادات ایشان سؤال کرده بود، نقل کنیم:
اعتقادات من و همۀ مسلمین همان مسائلی است که در قرآن کریم آمده است و یا پیامبر اسلام(ص) و پیشوایان بحق بعد از آن حضرت بیان فرمودهاند که ریشه و اصل همۀ آن عقاید ـ که مهمترین و با ارزشترین اعتقادات ماست ـ اصل توحید است. مطابق این اصل، ما معتقدیم که خالق و آفرینندۀ جهان و همۀ عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همۀ حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز. این اصل به ما میآموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنابراین هیچ انسانی هم حق ندارد انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. و ما از این اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را میآموزیم که هیچ فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند، برای او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص است و یا بنا به خواستهها و امیال
خود تنظیم نماید. و از این اصل ما نیز معتقدیم که قانونگذاری برای بشر تنها در اختیار خدای تعالی است، همچنان که قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است. و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسانهاست و بنابراین بنا، انسان باید علیه این بندها و زنجیرهای اسارت و در برابر دیگران که به اسارت دعوت میکنند قیام کند و خود و جامعۀ خود را آزاد سازد تا همگی تسلیم و بندۀ خدا باشند. و از این جهت است که مبارزات اجتماعی ما علیه قدرتهای استبدادی و استعماری آغاز میشود و نیز از همین اصل اعتقادی توحید، ما الهام میگیریم که همۀ انسانها در پیشگاه خداوند یکسانند. او خالق همه است و همه مخلوق و بندۀ او هستند. اصل برابری انسانها و اینکه تنها امتیاز فردی نسبت به فرد دیگر بر معیار و قاعدۀ تقوا و پاکی از انحراف و خطاست؛ بنابراین با هر چیزی که برابری را در جامعه بر هم میزند و امتیازات پوچ و بیمحتوا را در جامعه حاکم میسازد باید مبارزه کرد.[3]
امام خمینی میفرمود:
در اسلام معیار، رضایت خداست و نه شخصیتها. ما شخصیتها را با حق میسنجیم، و نه حق را با شخصیتها. معیار، حق و حقیقت است.[4]
حضرت امام فطرت انسانها را مخمّر بر عشق به کمال مطلق میدانست که منحصر به ذات باریتعالی است و اوست که منشأ همه کمالات و قدرتهاست. امام خمینی همواره به پیروانش تذکر میداد:
عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید.[5]
از هیچ کس نترسید الاّ خدا و به هیچ کس امید نبندید الاّ خدای تبارک و تعالی.[6]
حضرت امام فلسفه بعثت انبیا را در هدایت انسانها بهسوی معرفتاللّه و به فعلیت رساندن قوای کمالجوی آدمی و نفی ظلمتها و اصلاح جامعه و ایجاد قسط و عدالت میدانست و میفرمود:
بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمتها نجات بدهد، ظلمات را بکلی کنار بزند و به جای او نور بنشاند.[7]
او میگفت:
غیر حق تعالی نور نیست، همه ظلمتاند.[8]
امام خمینی اسلام را ختم ادیان الهی و عالیترین و جامعترین مکتب هدایت میدانست. او تأکید میکرد:
اسلام در اعلا مرتبۀ تمدن است.[9]
در اسلام یک قانون است و آن قانون الهی.[10]
او اسلام را دین عبادت و سیاست میدانست و میفرمود:
اسلام خود از پایهگذاران تمدن بزرگ در جهان بوده است.[11]
او به پیروانش سفارش میکرد:
مبادا قرآن مقدس و آیین نجاتبخش اسلام را با مکتبهای غلط و منحرف کنندهای که از فکر بشر تراوش کرده است خلط نمایید.[12]
او میگفت:
مشکل بزرگ مسلمین این است که قرآن کریم را کنار گذاشتهاند وتحت لوای دیگران درآمدهاند.[13]
حضرت امام میفرمود:
تشیع که مکتبی است انقلابی و ادامۀ اسلام راستین پیامبر(ص) است همچون خود شیعیان، همیشه مورد حملات ناجوانمردانۀ مستبدین و استعمارگران بوده است.[14]
او دربارۀ هدف و انگیزههای مبارزه و قیامش بارها تأکید میکرد کهتمام مقصد اسلام است.[15]امام خمینی انقلاب اسلامی را پرتویازقیام جاودانه امام حسین(ع) در روز عاشورا میدانست که برای نجات دین از چنگال تحریفگران ستمگر برپا شده بود. او تأکید میکرد که:
اسلام برای ملیت خاصی نیست و ترک، فارس، عرب و عجم ندارد. اسلام متعلق به همه است و نژاد و رنگ، قبیله و زبان در این نظام ارزش ندارد.[16]
همه برادر و برابرند؛ فقط و فقط کرامت در پناه تقوا و برتری و به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است.[17]
امام خمینی شهادت در راه خدا را عزت ابدی، فخر اولیا، کلید سعادت و رمز پیروزی مینامید و شهادت طلبی را نتیجه عشق به خدا میدانست و دربارۀ ارزش شهادت و ماهیت آن میفرمود:
چه غافلند دنیاپرستان و بیخبران که ارزش شهادت را در صحیفههای طبیعت جستجو میکنند و وصف آن را در سرودهها و حماسهها و شعرها میجویند و در کشف آن از هنرِ تخیل و کتابِ تعقل مدد میخواهند. و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد.[18]
او با چنین منطقی بود که میفرمود:
به شما برادران مؤمن عرض میکنم اگر ما با دست جنایتکار امریکا و شوروی از صفحۀ روزگار محو شویم و با خون سرخ شرافتمندانه با خدای خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیر پرچم ارتش سرخ شرق و سیاه غرب زندگی اشرافی مرفه داشته باشیم.[19]
امام خمینی فیلسوفی الهی، عارفی ربانی، فقیهی اصولی و مرجع تقلید مردم و در عین حال رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی در ایران بود. او با مبانی فلسفه غرب آشنا و بر مبانی و مباحث منطق و فلسفه اسلامی در هر دو گرایش مشائی و اشراقی آن تسلط کامل داشت. شاید بتوان گفت که بینش فلسفی امام تا حدودی متمایل به فلسفه شهودی و اشراقی نزدیک به سبک تلفیقی حکیم متأله مرحوم ملاصدرا ـ البته با تفاوتها و امتیازاتی ـ بود. امام خمینی بیش از پانزده سال فلسفه را در سطوح عالیه تدریس کرده بود. حضرت امام فلسفه را به منزله راهی برای شناخت مرحله و مرتبهای از حقایق وجود و موجودات پی میگرفت و از اینرو نگاه فلسفی وی به حقیقت هستی و وحدت وجود و مراتب آن بشدت متأثر از مکتب عرفانی او بود.
عرفان امام خمینی مبتنی بر آیات قرآنی، احادیث بزرگان دین و آموختههای کُمّل اولیای خدا و در چهارچوب شرع مطهر اسلام بود. او با تصوّف منفی که دین و آیین را در ذکر و ورد منحصر کرده و گوشهگیری و پرهیز از انجام مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی را ترویج نماید بشدت مخالف بود. او معتقد بود که خودشناسی اساس خداشناسی است و تهذیب نفوس آدمیان از رذایل و مفاسد اخلاقی و کسب فضیلتها شرط لازم برای نیل به معرفت حق است و نیل به معرفت حقیقی و مقامات عالی معنوی جز با پیمودن طریقی که انبیای عظام و حجتهای خدا در زمین آموخته و پیمودهاند ممکن نیست. از این رو امام خمینی روشها و ریاضتهایی که از چهارچوب شرع انور و دستورات دینی خارج باشد را جایز نمیشمرد و از مقدسمآبی و تقدّسفروشی و عرفان ریایی بیزار بود.
امام خمینی معتقد بود که در پهنه خطرخیز جهاد اکبر و سیر و سلوک، و در وادی اسفار اربعه باید از مرشدان حقیقی و اصحاب واقعی کشف و کرامت، نه مدعیان حرفهای و دروغین آن، مدد جست و به ولایت عظمی چنگ زد که سفینه نجات است و هرچه از غیر این طریق
رسد همه گمراهی است. نَفْس مهذّب و روح متعالی و گذر موفق امام خمینی از مراحل عملی سیر و سلوک معنوی، خود بهترین گواه بر حقانیت این راه است. امام خمینی در این مسیر بدان پایه از مقامات معنوی و درک شهودی نایل گشته و فانی در خدا بود که حتی در مقابل ادعای «اناالحق» حلاّجها نیز برمیآشفت، نه بدان جهت که سادهاندیشانِ بیگانه از عرفان تکفیرشان کرده بودند بلکه بدان سبب که آنان در پهنۀ وجود جز حق را نیز میدیدند و دعوی «انیّت» و وجود واسطه داشتند. در حالی که از دید امام، تنها حق تعالی نور است و غیر او همه ظلمتند و ظلمت عدم النّور است و عدم را وجودی نیست و هستی همه جلوۀ حق است و جز او چیزی نیست.
امام خمینی علاوه بر تسلط عمیق به فلسفه و عرفان و تفسیر و اخلاق و کلام اسلامی، مجتهدی برجسته در فقه و اصول بود و بیش از سی سال فقه و اصول را در سطح عالی آن تدریس کرده بود. هم اکنون علاوه بر کتابهای متعدد فقهی و اصولی تألیف شده بهوسیله امام، دهها
دورۀ درس ایشان نیز که توسط شاگردانش تقریر گردیده، موجود میباشند.[20]از ویژگیهایی که برای مکتب فقهی امام برشمردهاند آنکه او برای فقه و اصول اصالتی ویژه قائل بود و از آمیزش برداشتهای کلامی و فلسفی و عرفانی با احکام فقهی در مرحلۀ استنباط احکام پرهیز داشت. امام خمینی پویایی فقه و اصول را لازمۀ نگرش اجتهادی میدانست و معتقد بود که عنصر زمان و مکان نقشی بس تعیینکننده در اجتهاد دارند و نادیده گرفتن آن به ناتوانی در درک و پاسخگویی به مسائل مستحدثه و نیازهای روز منتهی خواهد شد. او در عین حال معتقد بود که پویایی فقه هرگز به معنای بیثبات کردن روش استنباط و اجتهاد مصطلح نیست. از این رو در توصیههایش به حوزههای علمیه بر پایبندی به فقه سنتی به معنای حفظ اسلوب و روشهای اسلاف صالحه در استنباط احکام تأکید میورزید و تخطی از آن را زمینهساز بدعتها، و آفت و خطری بزرگ میدانست.[21]حضرت امام اصلاح و تحول در حوزههای علمیه را در همین چهارچوب میخواست و خود از پیشگامان آن محسوب میشد. او با صدور فتاوای انقلابی راه را بر تغییر زاویه دید مجتهدین و بسط آن به پهنه مسائل حیاتی و اساسی جامعه و احیای ابواب فراموششدۀ فقه فراهم ساخت و دخالت اجتنابناپذیر عنصر زمان و مکان در اجتهاد را عملاً اثبات نمود.[22]
امام خمینی میفرماید:
حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفۀ عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان دهندۀ جنبۀ عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است،
فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تاگور است.[23]
برمبنای چنین دیدگاهی بود که امام خمینی نظریۀ «تشکیل حکومت اسلامی براساس ولایت فقیه در زمان غیبت»را مطرح،و برای تحقق آن سالها مجاهده کرد. هر چند که نظریه ولایت فقیه، صرفنظر از اختلاف آرایی که در محدودۀ اختیارات ولیّفقیه وجود داشته است، اجمالاً مورد اتفاق آرای فقهای شیعه بوده است؛ ولی بهدلیل فراهم نبودن شرایط در گذشته، ابعاد آن بهطور مبسوط مورد بحث قرار نگرفته و زمینه تحقق عملی آن نیز فراهم نگردیده بود. از اینرو امام خمینی نخستین کسی است که پس از قرنها موفق به تشکیل حکومت دینی براساس رهبری مجتهد واجد شرایط گردید که از جملۀ شرایط آن: تهذیب و صیانت نفس، تدبیر و مدیریت و کاردانی در ادارۀ جامعه، شجاعت و عدالت و کارشناس و مجتهد بودن در احکام الهی میباشد.
امام میفرمود: حکومت اسلامی، حکومت قانون الهی بر مردم است.[24]
در بینش امام، حکومت اسلامی صرفنظر از تفاوتهای ماهوی در هدفها و آرمانها، از نظر تشکیلات و ارکان نیز تفاوتهای اساسی با نظامهای سیاسی معاصر دارد. در این نظریه «اکثریت» بر مدار «حق» مشروعیت مییابد و به تبع آن، وجوب اِعمال ولایت منوط به فراهم بودن شرایط آن و از آن جمله پذیرش عمومی مردم است که در جریان انتخاب طبیعیِ مستقیم و یا از طریق انتخاب خبرگانِ منتخب ملّت، جلوهگر میشود.[25]
بنابراین، پیوند رهبری و حکومت اسلامی با مردم به طور طبیعی پیوندی عمیق و اعتقادی است و بدین سبب بود که امام خمینی یکی از مردمیترین نوع حکومتها را پایهریزی و رهبری کرد. در این حکومت برخلاف همه نظامهای سیاسی موجود جهان، مردم پس از تعیین رهبر و برگزاری انتخابات، از خود سلب مسئولیت نکرده و به خود وانهاده نمیشوند؛ بلکه حضور آنان در صحنه ادارۀ جامعه اسلامی و مشارکت در سرنوشت نظام اسلامی، بهعنوان یک تکلیف شرعی تضمین
میشود. از نظر امام خمینی حکومت اسلامی پایهاش بر عشق و اعتماد متقابل مردم و رهبری صالح است و لذا میفرمود:
اگر یک فقیهی در یک مورد دیکتاتوری بکند، از ولایت میافتد.[26]
رهبر و رهبری در ادیان آسمانی و اسلامِ بزرگ چیزی نیست که خودبخود ارزش داشته باشد، و انسان را خدای نخواسته به غرور و بزرگاندیشیِ خود وادارد.[27]
با چنین دیدگاهی بود که امام خمینی میفرمود:
اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است. اسلام، ما را موظف کرده که خدمت بکنیم.[28]
من با مردم ایران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان میدانم.[29]در اسلام یک چیز حکم میکند و آن قانون است. زمان پیغمبر هم قانون حکم میکرد. پیغمبر مجری بود.[30]
امام خمینی خطاب به دولتهایی که خود را فرمانفرما و برتر از مردم میدانند، میفرمود:
دولتها اقلیتی هستند که باید برای خدمت این ملت باشند. و اینها نمیفهمند که دولت خدمتگزار ملت باید باشد، نه حاکم بر ملت.[31]آگاهی مردم و مشارکت و نظارت و همگامی آنها با حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه خواهد بود.[32]
تفاوت این نظریه در باب حکومت و امنیت ملی و اجتماعی با نظریهای که حتی در دموکراتترین نظامهای سیاسی، دولت و حکومت را تنها در پهنۀ «قدرت» و ابزار و لوازم آن تعریف میکند و بر همین مبنا نیز مهمترین رکن امنیت اجتماعی را در قوّه قهریه مینگرد، آشکار است. امام خمینی میفرمود:
یک قدرت بزرگ وقتی پایگاه ملی ندارد، این قدرت نمیتواند بایستد.[33]
فروپاشی نظام به ظاهر قدرتمند کمونیسم از یک سو، و ادامه حیات و افزایش ثبات نظام جمهوری اسلامی در ایران علیرغم دشمنی بزرگترین قدرتهای موجود جهان و تحمیل جنگ هشت ساله از سوی دیگر، خود بهترین سند و گواه بر حقانیت نظریه امام خمینی است.
بدیهی است که دیدگاه امام خمینی درباره حکومت اسلامی و نقش و جایگاه مردم در آن هیچ ربطی به «ناسیونالیسم» مصطلح در فرهنگ سیاسی جهان ندارد؛ بلکه دقیقاً بر ضد آن است. ناسیونالیسم آنگاه که
ملاقات اسقف کاپوچی با حضرت امام
بهعنوان یک ایدئولوژی ظاهر میشود، صرفنظر از ناتوانی در عمل، منتهی به نظامی ضد ارزشی میشود، چرا که در چنین نگرشی اگر پندارهای ناسیونالیستیِ هر ملتی به منزلۀ حقیقتهای قابل دفاع معرفی شوند، به معنای آن است که حقایق و ارزشهای ثابت وجود ندارند و به تعداد ملیتها و مرزبندیهای جغرافیایی و سیاسی در حال تغییر، تفسیر حقایق و ارزشها و مقولههایی همچون: عدالت، صلح و آزادی نیز متعدد و متغیر و متضاد خواهند بود. طبیعی است که در چنین شرایطی، ملتی که به هر دلیلی از ابزار قدرت بیشتری برخوردار است، تحمیل سلطۀ خود بر ملتهای ضعیفتر را حق مشروع خود میداند؛ زیرا که ناسیونالیسم افراطی چیزی جز اعتقاد به برتری نژاد یا رنگ و زبان و موقعیت جغرافیایی و تاریخی نیست. امام خمینی به استناد شواهد تاریخی معتقد بود که ترویج «قومیت و ملیتگرایی» و ایجاد نهضتهایی به نام پانعربیسم، پانترکیسم، پانایرانیسم و امثال آن در جهان سوم و ممالک اسلامی، نتیجۀ مطالعات و تلاش استعمارگران برای تجزیه ممالک و اختلافافکنی و تحمیل سلطه بر آنان بوده است. او میفرمود:
نقشۀ قدرتهای بزرگ و وابستگان آنها در کشورهای اسلامی
این است که این قشرهای مُسْلم را که خدای تبارک و تعالی بین آنها اُخوَّت ایجاد کرده است، و مؤمنون را به نام اُخوَّت یاد فرموده است از هم جدا کنند، و به اسم ملت ترک، ملت کرد، ملت عرب، ملت فارس از هم جدا کنند بلکه با هم دشمن کنند. و این درست برخلاف مسیر اسلام است و مسیر قرآن کریم.[34]
و اینچنین بود که امام خمینی فرموده است:
نهضت ما اسلامی است قبل از آنکه ایرانی باشد.[35]
در دیدگاه امام خمینی استقرار صلح واقعی در جهان با وجود قدرتهای سلطهگرِ مستکبر و پذیرش موجودیت و سُلطه آنان خیالی خام بیش تلقی نمیشد. او میفرمود:
سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است؛ و تا این سلطهطلبان بیفرهنگ در زمین هستند، مستضعفین به ارث خود که خدای تعالی به آنها عنایت فرموده است نمیرسند.[36]آن روز مبارک است بر ما که سلطۀ جهانخواران بر ملت مظلوم ما و بر سایر ملتهای مستضعف شکسته شود؛ و تمام ملتها سرنوشت خودشان را به دست خودشان بگیرند.[37]امریکا
ممکن است ما را شکست دهد ولی نه انقلاب ما را و به همین دلیل است که من به پیروزی خودمان اطمینان دارم. دولت امریکا مفهوم شهادت را نمیفهمد.[38]
امام خمینی دربارۀ ماهیت دولت غاصب اسرائیل و منشأ آن میفرمود:
امریکا این تروریست بالذات دولتی است که سرتاسر جهان را به آتش کشیده و هم پیمان او صهیونیست جهانی است که برای رسیدن به مطامع خود جنایاتی مرتکب میشود که قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند.[39]
اسرائیل از نظر اسلام و مسلمین و تمامی موازین بینالمللی، غاصب و متجاوز است.[40]
من طرفداری از طرح استقلال اسرائیل و شناسایی او را برای مسلمانان یک فاجعه و برای دولتهای اسلامی یک انفجار میدانم.[41]
امام خمینی پس از پیروزی انقلاب، آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را بهعنوان «روز قدس» نامگذاری کرد و از تمام مسلمانان جهان خواست تا وقتی که قدس در چنگال دشمنان اسلام است، همهساله در این روز با برپایی تظاهرات و دیگر روشها همبستگی خود را با مبارزین فلسطینی اعلام دارند.
امام خمینی تنها راه نجات قدس را تکیه بر ایمان به خدا و رویآوردن به مکتب شهادت و جهاد مسلحانه تا محو کامل اسرائیل میدانست.
امام خمینی درباره کمونیسم فرموده است:
از اول پیدایش کمونیسم مدعیان آن دیکتاتورترین و قدرتطلب و انحصارطلبترین حکومتهای جهان بوده و هستند.[42]
او درباره پیشرفتهای دنیای غرب گفته است:
ما پیشرفتهای دنیای غرب را میپذیریم، ولی فساد غرب را که خود آنان از آن ناله میکنند، نه.[43]
تربیت غرب انسان را از انسانیت خودش خلع کرده.[44]
ما با تمدن مخالف نیستیم، با تمدن صادراتی مخالفیم.[45]
ما تمدنی را میخواهیم که بر پایۀ شرافت و انسانیت استوار باشد.[46]
حضرت امام بر نقش زیربنایی فرهنگ تأکید مکرر داشت و میفرمود:
فرهنگْ مبدأ همۀ خوشبختیها و بدبختیهای ملت است.[47]
آن چیزی که ملتها را میسازد فرهنگ صحیح است.[48]
شکم و نان و آب میزان نیست، عمده شرافت انسانی است.[49]
بشر تا در سایۀ مسلسل و توپ و تانک میخواهد ادامۀ حیات بدهد، نمیتواند انسان باشد، نمیتواند به مقاصد انسانی برسد.[50]
شما کوشش کنید که با بیان و قلم مسلسلها را کنار بگذارید و میدان را به قلمها و به علمها و به دانشها واگذار کنید.[51]
امام خمینی هنر در خدمت استعمار و استثمار و «هنر برای هنر» را منفی و فاقد هرگونه ارزشی میدانست و میفرمود:
هنر در عرفان اسلامی ترسیمِ روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگانِ مغضوبِ قدرت و پول است.[52]
امام خمینی در وادی تعلیم و تربیت عملاً و نظراً استادی نمونه بود. او با روشهای تربیتی خویش موفق شده بود جامعهای را پیشگام نهضت بزرگ دینی سازد که قبل از آن به واسطه خیانت دودمان پهلوی
و غربزدگان وابستۀ به آن، فرهنگ و ارزشهایش پایمال شده و به بیتفاوتی گراییده بود. نقل کردهاند که در جریان قیام 15 خرداد سال 1342 در آن شرایط اسفبار اجتماعی و پر از اختناق، دوستانش گفته بودند با کدام نیرو و امید قصد قیام و تشکیل حکومت عدل دارید؟ او به گهواره کودکی اشاره کرده بود.[53]و شگفت آنکه پانزده سال بعد، نقشآفرینان اصلی صحنههای قیام را دانشآموزان و جوانان مسلمان ایرانی تشکیل میدادند.
امام خمینی مراقبت از نفس و تهذیب دائمی آن از آلودگی هواهای نفسانی و شیطانی، در تمام ادوار زندگی را لازمۀ نیل به کمال حقیقی میدانست و معتقد بود که تربیت میبایست از دوران کودکی و حتی دوران زندگی جنینی بهوسیله مراقبتهای مادر مورد توجه قرار گیرد و لذا میفرمود:
هیچ شغلی به شرافت مادری نیست.[54]
اول مدرسهای که بچه دارد، دامن مادر است.[55]
امام به مربیان جامعه میگفت:
توجه کنید که دورۀ مدارس مهمتر از دانشگاه است، چرا که رشد عقلی بچهها در این دوره شکل میگیرد.[56]
معلم امانتداری است غیر همۀ امانت[دار]انسان امانت اوست.[57]
همۀ سعادتها و همۀ شقاوتها انگیزهاش از مدرسههاست، و کلیدش دست معلمین است.[58]
امام خمینی معلمی را شغل انبیا؛ و مهمترین وظیفه معلم را ـ صرفنظر از آموزش علوم رسمی ـ هدایت جامعه بهسوی اللّه میدانست.
امام، انسان را عصارۀ همه موجودات عالم مینامید و میگفت:
انسان... اعجوبهای است که از او یک موجود الهی ملکوتی ساخته میشود و یک موجود جهنمی شیطانی.[59]
امام میفرمود:
با تربیت انسان، عالَم اصلاح میشود.[60]
او تربیت و تزکیه را مقدم بر تعلیم و آموزش میدید و معتقد بود که دانش با همه شرافتش آنگاه که توأم با تزکیه نفس نباشد، همچون ابزاری در خدمت هدفهای شیطانی به کار گرفته خواهد شد و میفرمود:
اگر علم در یک قلب فاسد وارد شد، در یک مغز فاسد از جهت اخلاق وارد شد، ضررش بیشتر از نادانی است.[61]
یکی از مهمترین دستاوردهای نهضت امام خمینی در ایران، بازیابی نقش زنان در پهنه فعالیتهای اجتماعی بود. به جرأت میتوان ادعا کرد در هیچ برههای از تاریخ ایران، زنان مسلمان ایرانی بدین پایه از آگاهیهای عمومی و سیاسی نرسیده و در سرنوشت کشور خویش دخالت داده نشدهاند. در دوران اوجگیری قیام مردم علیه شاه، زنان در همه صحنهها دوشادوش و حتی در مواردی پیشاپیش صفوف مردان حرکت میکردند. در طول جنگ تحمیلی عراق، نقشی که زنان مسلمان در تدارک امکانات برای جبهههای نبرد و تشویق برادران و همسران خود برای دفاع از اسلام و انقلاب و حتی مشارکت در امور تدارکاتی خطوط مقدم جبهه ایفا کردند، در تاریخ جنگهای معاصر بیسابقه است.
هماکنون نیز زنان در جامعۀ ایران، همدوش مردان در فعالیتهای اجتماعی و امور آموزش و پرورش، دانشگاهها، امور درمانی و بهداشتی و ادارات دولتی و دیگر پهنهها مشارکت چشمگیر دارند؛ در حالی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل فضای آلوده و نامساعدی که رژیم شاه در کشور به وجود آورده بود، اکثریت زنان مسلمان جامعه، ناگزیر به چهار دیواری خانهها پناه برده و بسیاری از دختران بخصوص در شهرستانها و روستاها از نعمت تحصیل محروم بودند و آن دسته که در شهرهای بزرگ امکان شرکت در فعالیتهای اجتماعی را یافته بودند، در برابر هجوم فرهنگ بیبند و باری در شرایطی بسیار دشوار از شرافت و عفاف خویش دفاع میکردند و بسیاری نیز ناگزیر از ترک شغل و تحصیل میشدند.
تحول پدید آمده در جامعه زنان ایرانی، بیش از هر چیز نتیجۀ نگرش امام خمینی به شخصیت و منزلت زن و دفاع او از حقوق زنان بود. امام خمینی میفرمود:
در نظام اسلامی، زن همان حقوقی را دارد که مرد دارد، حق تحصیل،حق کار،حق مالکیت،حق رأی دادن،حق رأی گرفتن.[62]
از نظر حقوق انسانی، تفاوتی بین زن و مرد نیست. زیرا که هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خویش را همچون مرد دارد.[63]
امام میفرمود:
آنچه اسلام با آن مخالف است و آن را حرام میداند فساد است، چه از طرف زن باشد و چه از طرف مرد.[64]
ما میخواهیم زن به مقام والای انسانیت خودش باشد نه مَلعَبه.[65]... اسلام نمیخواهد که زن به عنوان یک شیء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام میخواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانی جدی و کارآمد بسازد.[66]
زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند.[67]
آزادی به شکل غربی آن، که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران میشود، از نظر اسلام و عقل محکوم است.[68]
توصیهها و جهتگیری مواضع اقتصادی امام خمینی عموماً بر پایه اجرای عدالت و اولویت دادن به حقوق محرومین و مستضعفین جامعه بود.[69]او خدمت به محرومین را بالاترین عبادت مینامید و آنان را ولینعمت خود و جامعه میدانست. بیشترین سفارش امام خمینی به کارگزاران نظام اسلامی، سفارش رسیدگی به مستمندان و پرهیز از خوی کاخنشینی بود. او معتقد بود که دولت و کارگزاران و مدیران، خادمین ملتند و خادم، حق ندارد امکاناتی برتر از عامه مردم بخواهد. امام میفرمود:
یک موی سر این کوخنشینان و شهیددادگان به همۀ کاخ و کاخنشینان جهان شرف و برتری دارد.[70]
آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.[71]
آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحۀ دولت و ملت را بخوانیم.[72]
از صفات برجسته امام خمینی آن بود که سخنش تماماً از سر اعتقاد و صداقت بود و خود قبل از دیگران بدان عمل میکرد. زندگی و معیشت امام خمینی نمونهای کامل از زهد و قناعت و سادهزیستی بود و این شیوه، تنها مربوط به دوران قبل از مرجعیت و رهبری او نمیشد؛ بلکه معتقد بود رهبر میبایست زندگیاش همسان معمولیترین اقشار جامعه و حتی پایینتر از آن باشد. او در تمام دورۀ عمرش به زندگی زاهدانه پایبند بود. با آنکه خاطرات مستند و فراوانی از این جنبۀ زندگی امام گفته و منتشر شده است[73]که نقل آنها کتابی قطور میطلبد؛ اما هنوز ابعاد پایبندی او به زهد و سادهزیستی در زندگی، بسیار ناشناخته باقی مانده است.
در بیان سادهزیستی امام خمینی و اعتقاد او به لزوم احتیاط کامل در صرف بیتالمال، همین بس که بنا به نظر و تأیید امام، در اصل142
قانون اساسی جمهوری اسلامی، دیوان عالی کشور موظف شده است تا دارایی رهبر و مسئولین رده بالای نظام اسلامی، قبل و بعد از تصدی مسئولیتها را رسیدگی کند تا برخلاف حق، چیزی افزایش نیافته باشد. امام خمینی نخستین کسی بود که صورت و مشخصات دارایی ناچیز خویش را در تاریخ 24 دیماه 1359 برای دیوان عالی ارسال نمود. بلافاصله پس از رحلت امام، فرزند ایشان طی نامهای که در روزنامهها نیز منتشر شد[74]از قوه قضاییه خواست تا داراییهای امام را بر طبق قانون اساسی مجدداً رسیدگی کند.
نتیجه بررسی در تاریخ 11 تیر ماه 1368 طی بیانیهای از سوی رئیس دیوان عالی کشور منتشر شد.[75]در این بیانیه تصریح شده بود نه تنها بر دارایی غیرقابل ذکر امام چیزی افزون نشده بلکه قطعه زمین موروثی از پدر در خمین، در زمان حیات امام و به دستور ایشان به مستمندان محل واگذار گردیده و ازملک ایشانخارج شدهاست.[76]
تنها ملک غیر منقول امام خمینی، منزل قدیمی ایشان در قم است که از زمان تبعید امام در سال 1343 عملاً این منزل در اختیار اهداف نهضت و مرکز تجمع طلاب و مراجعین مردمی بوده و هست و عملاً جنبه شخصی ندارد. در صورت دارایی مذکور ـکه در سال 1359 تنظیم شده و در زمان رحلت پس از بررسی قانونی، رسماً اعلام شد که به جز کاهش تغییری نکرده است قید شده بود که به جزتعدادی کتاب، اثاثیه شخصی ندارد، مختصر وسایل اولیه و مستعملی که در خانه ایشان برای گذران زندگی ساده او موجود است، متعلق به همسرشان میباشد، دو قطعه قالی مستعملِ موجود ملک شخصی نیست و باید به سادات نیازمند بدهند، وجه نقد شخصی ندارد اگر چیزی هست مربوط به وجوهات شرعی است که مردم برای مصارف شرعی در اختیار مرجع خود گذاشتهاند که باید به مصارف خود برسد و ورثه را در آن حقی نیست. بدین ترتیب، دارایی برجای مانده از مردی که قریب نود سال عمر خود را در کمال محبوبیت گذرانده بود، شامل عینک، ناخنگیر، شانه، تسبیح، قرآن و سجادۀ نماز و عمامه و لباس روحانی او و کتابهایی در معارف دینی بود.
اینها فهرست دارایی کسی است که نه تنها رهبر یک کشور نفتخیز و غنی چند ده میلیونی بود؛ بلکه بر میلیونها قلوب مردم حکومت میکرد. همان مردمی که وقتی امام فرمان بسیج برای دفاع از اسلام و انقلاب میداد، صفهای طویل داوطلبان شهادت تشکیل میدادند، همان مردمی که وقتی خبر بیماری قلبی امام انتشار یافت، با نوشتن نامه و با حضور در جلو بیمارستان خواستار اهدای قلب خویش بودند.[77]رمز اینهمه محبوبیت را باید در همان ایمان راستین و زهد و صداقتها جستجو کرد.
امام خمینی در زندگی، سخت معتقد به برنامهریزی و نظم و انضباط بود. ساعات مشخصی از شبانه روز را به عبادت و ذکر حق و قرائت قرآن و دعا و مطالعه میپرداخت. قدم زدن و در همان حال ذکر خدا گفتن و اندیشیدن جزئی از برنامه روزانهاش بود. او در حالی که
عمرش به نودسال نزدیک شده بود، هنوز یکی از پرکارترین رهبران سیاسی جهان به شمار میرفت که نشاط خدمت در راه تعالی جامعۀ اسلامی و حلّ مشکلات آن را هیچ گاه؛ حتی در سهمگینترین حوادث از دست نمیداد. علاوه بر مطالعه روزانه اهمّ اخبار و گزارشات مطبوعات رسمی کشور و مطالعه دهها بولتن خبری و گوش دادن به اخبار رادیو و تلویزیون داخلی، او در چندین نوبت در شبانهروز تحلیلها و خبرهای رادیوهای بیگانه فارسیزبان را گوش میداد تا شخصاً در جریان روند تبلیغات دشمنان انقلاب قرار گیرد و راههای مقابلۀ با آن را اندیشه کند. فعالیتهای متراکم روزانه و تشکیل جلسات با مسئولین نظام اسلامی موجب نمیشد تا ارتباط با قشرهای مردم عادی را بهعنوان اصلیترین سرمایههای نهضت اسلامی نادیده بگیرد. در دو جلد کتابمحضر نور،[78]مشخصات بیش از 3700 دیدار او با مردم تنها در سالهای پس از پیروزی انقلاب آورده شده است که خود بیانگر
گوشههایی از رابطه عمیق امام با مردم عصر خویش است. او هیچ تصمیمی را که مربوط به سرنوشت جامعهاش باشد، نمیگرفت مگر آنکه صادقانه با مردم در میان میگذاشت. مردم را محرمترین کسان برای دانستن حقایق میدید.
چهرهای مصمّم و مهربان داشت، نگاهش پرجاذبه و سرشار از معنویت بود. جمعیت که در حضورش مینشست بیاختیار غرق در جاذبه معنویاش میشد، بسیاری از حاضران ناخودآگاه اشک شوق میریختند. مردم ایران حق داشتند که سالها از صمیم قلب در شعارهای دعاگونهشان از خدا بخواهند که عمر آنان را با افزایش لحظهای بر عمر امام معاوضه کند.[79]اگر دنیای بیگانه از معنویت باور نداشت، اما آنان که با امام بزرگ شده بودند، قدر لحظههای عمر آن عزیز را در عمل میشناختند. زندگیاش وقف خدا و خدمت به خلق او بود.
هر چند دنیای استکبار و رسانههای گروهی غرب، ظلم بزرگی در حق امام خمینی و بیش از آن در حق بشریت کردهاند و سالهاست که تبلیغات گستردۀ آنها برای مخدوش کردن چهره امام و انقلاب اسلامی آغاز شده و حتی اینک که چندین سال از رحلت آن بزرگمرد میگذرد، با حجمی رو به فزونی ادامه دارد، دهها ایستگاه رادیویی و تلویزیونی فارسیزبان، شبانهروز علیه انقلاب و آرمانهای امام برنامه پخش میکنند؛ و در امریکا و غالب کشورهای اروپایی امکانات وسیعی در اختیار گروهکهای ضد انقلابی از سلطنتطلبها گرفته تا چپگرایان و مجاهدین خلق (منافقین) قرار گرفته است و همهساله دهها کتاب و صدها مقاله و نشریه منتشر میشود تا حقایق نهضت امام خمینی را وارونه جلوه دهند؛ اما مطمئناً آفتاب حقیقت، ابرهای تیرۀ جنجال و فریب را خواهد شکافت. دنیای غرب که همه موجودیتش از چند قرن قبل تاکنون بر سلطه و استثمار ملتهای دیگر و فریب افکار عمومی بنا نهاده شده، خطر را درست تشخیص داده است. کدام آزادهای است که با زندگی و پیامهای بیدارگر امام خمینی آشنا شود و دلدادۀ راه او نگردد؟ و بر این نظام ظالمانۀ حاکم بر جهان نشورد؟
براستی چرا انتشار ومطالعه وصیتنامه امام خمینی و بسیاری از آثار و پیامها و سخنرانیهای او درغالب کشورهای عربی واسلامی ـکه تحت سلطۀ دولتهای وابسته قرار دارند ـ ممنوع است و جرم شناخته میشود. اینهمه بسیج امکانات و همسویی در سطح سران بسیاری از دولتها برای مهارکردن نهضت و اندیشه امام برای چیست؟ آیا جز این است که او از ارزشها و حقیقتهایی دفاع میکرد که قرنهاست بشریت در فقدان آنها میسوزد؟ برای آنانکه با حیات طیبۀ امام خمینی آشنایند و پیامش را شنیدهاند و شخصیتش راشناختهاند جای هیچتردیدی نیستکه مشعلی را که او افروخته در این جنجالهای خصمانه و طوفانهای تخریب و تحریف خاموش نخواهد شد.وَاللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ[80]
رحلت امام خمینی؛ وصال یار، فراق یاران:
امام خمینی هدفها و آرمانها و هر آنچه را که میبایست ابلاغ کند، گفته بود و در عمل نیز تمام هستیاش را برای تحقق همان هدفها به کار
گرفته بود. اینک درآستانه نیمه خرداد سال 1368 خود را آماده ملاقات عزیزی میکرد که تمام عمرش را برای جلب رضای او صرف کرده بود و قامتش جز در برابر او، در مقابل هیچ قدرتی خم نشده، و چشمانش جز برای او گریه نکرده بود. سرودههای عارفانهاش همه حاکی از درد فراق و بیان عطش لحظه وصالِ محبوب بود؛ و اینک این لحظۀ شکوهمند برای او، و جانکاه و تحمّلناپذیر برای پیروانش، فرامیرسید. او خود در وصیتنامهاش نوشته است:
با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و بهسوی جایگاه ابدی سفر میکنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم میخواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد.
و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند. و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند.[81]
مردم هنگامی که در کنار ضریح او میایستند، در پاسخ به این جملاتِ متواضعانۀ امام زمزمه میکنند: «اماما! از کدام تقصیرها و قصورها سخن میگویی؟ تا آنجا که ما و پدرانمان دیده و شنیده و به یاد داریم، تو همه، خوبی و پاکی و نور بودی. اشهد انّک قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جهدت فی اللّه حق جهاده.»[82]
شگفت آنکه امام خمینی در یکی از غزلیاتش که چند سال قبل از رحلت سروده است میگوید:
سالهامیگذردحادثههامیآید
انتظارفرجازنیمهخردادکشم[83]
ابیات قبل از این بیت در بیان سختی دوران هجران و آرزوی لحظه وصال است.
و اینک آن لحظه در میانه خرداد سال 1368 فرا رسیده است. از چند روز قبل، مردم در جریان خبر بیماری دستگاه گوارشی و قلب امام خمینی و عمل جراحی ایشان قرار گرفته بودند. حقیقتاً وضع روحی مردم در این ایام و مراسم دعا و نیایشی که در هر کوی و برزن و خانه و مسجد و تکیه در سراسر کشور و در بین علاقهمندان امام در خارج کشور برگزار بود، قابل توصیف نیست. کمتر کسی را میتوانستی ببینی که قادر باشد اثر اندوه و نگرانی خود را از چهره مخفی کند. چشمها اشکبار و دلها رو به جماران داشت. ساعتها به کندی میگذشت و ایران یکپارچه دعا بود. تیم پزشکی آنچه را که در توان داشت به کار گرفت؛ اما فرمان خدا، امری دیگر تقدیر کرده بود:یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ*ارْجِعی إِلیٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً مَرْضِیَّةً.[84]
ساعت 20/22 بعدازظهر روز شنبه سیزدهم خرداد ماه سال 1368 لحظه وصال بود. قلبی از کار ایستاد که میلیونها قلب را به نور خدا و معنویت احیاء کرده بود. بهوسیله دوربین مخفیای که توسط دوستان امام در بیمارستان، نصب شده بود، روزهای بیماری و جریان عمل و
لحظه لقای حق ضبط شده است.[85]وقتی که گوشههایی از حالات معنوی و آرامش امام در این ایام از تلویزیون پخش شد، غوغایی در دلها برافکند که وصف آن جز با بودن در آن فضا ممکن نیست. لبها دائماً به ذکر خدا در حرکت بود. در آخرین شب زندگی و در حالی که چند عمل جراحی سخت و طولانی در سن 87 سالگی تحمل کرده بود و در حالی که چندین سرم به دستهای مبارکش وصل بود، نافله شب میخواند و قرآن تلاوت میکرد. در ساعات آخر، طمأنینه و آرامشی ملکوتی داشت و مرتباً شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر اکرم(ص) را زمزمه میکرد و با چنین حالتی بود که روحش به ملکوت اعلا پرواز کرد. هجرتش داغی التیام ناپذیر بر قلبها نهاد.
وقتی خبر رحلت منتشر شد، گویی زلزلهای عظیم رخ داده است، بغضها ترکید و سرتاسر ایران و همه کانونهایی که در جهان با نام و پیام امام خمینی آشنا بودند، یکپارچه گریستند و بر سر و سینه زدند.
هیچ قلم و بیانی قادر نیست ابعاد حادثه را و امواج احساسات غیرقابل کنترل مردم را در آن روزها توصیف کند. مردم ایران و مسلمانان انقلابی، حق داشتند اینچنین ضجه کنند و صحنههایی پدید آورند که در تاریخ نمونهای بدین حجم و عظمت برای آن سراغ نداریم. آنان کسی را از دست داده بودند که عزّت پایمال شدهشان را بازگردانده بود، دست شاهان ستمگر و دستهای غارتگران امریکایی و غربی را از سرزمینشان کوتاه کرده بود، اسلام را احیا کرده بود، مسلمین را عزت بخشیده بود، جمهوری اسلامی را برپا کرده بود، رو در روی همه قدرتهای جهنمی و شیطانی دنیا ایستاده بود و ده سال در برابر صدها توطئۀ براندازی و طرح کودتا و آشوب و فتنه داخلی و خارجی مقاومت کرده بود و هشت سال دفاعی را فرماندهی کرده بود که در جبهۀ مقابلش دشمنی قرار داشت که آشکارا از سوی هر دو قدرت بزرگ شرق و غرب حمایت همهجانبه میشد. مردم، رهبر محبوب و مرجع دینی خود و منادی
اسلام راستین را از دست داده بودند.
شاید کسانی که قادر به درک و هضم این مفاهیم نیستند، اگر حالات مردم را در فیلمهای مراسم تودیع و تشییع و خاکسپاری پیکر مطهر امام خمینی مشاهده کنند و خبر مرگ دهها تن که در مقابل سنگینی این حادثه تاب تحمل نیاورده و قلبشان از کار ایستاده بود را بشنوند و پیکرهایی که یکی پس از دیگری از شدت تأثر بیهوش شده، بر روی دستها در امواج جمعیت بهسوی درمانگاهها روانه میشدند را در فیلمها و عکسها ببینند، در تفسیر این واقعیتها درمانده شوند؛ اما آنانکه عشق را میشناسند و تجربه کردهاند، مشکلی نخواهند داشت. حقیقتاً مردم ایران عاشق امام خمینی بودند؛ و چه شعار زیبا و گویایی در سالگرد رحلتش انتخاب کرده بودند که: «عشق به خمینی عشق به همه خوبیهاست».
روز چهاردهم خرداد 1368، مجلس خبرگان رهبری، تشکیل گردید و پس از قرائت وصیتنامه امام خمینی توسط حضرت آیتاللّه خامنهای که دو ساعت و نیم طول کشید، بحث و تبادل نظر برای تعیین
جانشین امام خمینی و رهبر انقلاب اسلامی آغاز شد و پس از چندین ساعت، سرانجام حضرت آیتاللّه خامنهای (رئیس جمهور وقت) ـکه خود از شاگردان امام خمینی ـ سلاماللّه علیه ـ و از چهرههای درخشان انقلاب اسلامی و از یاوران قیام 15 خرداد بود و در تمام دوران نهضت امام، در همه فراز و نشیبها در جمع دیگر یاوران انقلاب جانبازی کرده بود به اتفاق آرا برای این رسالت خطیر برگزیده شد. سالها بود که غربیها و عوامل تحت حمایتشان در داخل کشور که از شکست دادن امام مأیوس شده بودند، وعدۀ زمان مرگ امام را میدادند؛ اما هوشمندی ملت ایران و انتخاب سریع و شایسته خبرگان و حمایت فرزندان و پیروان امام، همه امیدهای ضدانقلاب را برباد داد و نه تنها رحلت امام پایان راه او نبود، بلکه در واقع عصر امام خمینی در پهنهای وسیعتر از گذشته آغاز شده بود. مگر اندیشه و خوبی و معنویت و حقیقت میمیرد؟
روز و شب پانزدهم خرداد 1368، میلیونها نفر از مردم تهران و سوگوارانی که از شهرها و روستاها آمده بودند، در محل مصلاّی بزرگ تهران اجتماع کردند تا برای آخرین بار با پیکر مطهر مردی که با قیامش، قامت خمیده ارزشها و کرامتها را در عصر سیاه ستم استوار کرده و در
دنیا نهضتی از خداخواهی و بازگشت به فطرت انسانی آغاز کرده بود، وداع کنند. هیچ اثری از تشریفات بیروح مرسوم در مراسم رسمی نبود. همه چیز بسیجی و مردمی و عاشقانه بود. پیکر پاک و سبز پوش امام بر بالای بلندی و در حلقۀمیلیونها نفر از جمعیت ماتمزده، چون نگینی میدرخشید. هر کس به زبان خویش با امامش زمزمه میکرد و اشک میریخت. سرتاسر اتوبان و راههای منتهی به مصلی مملو از جمعیت سیاهپوش بود. پرچمهای عزا بر در و دیوار شهر آویخته و آوای قرآن از تمام مساجد و مراکز و ادارات و منازل بهگوش میرسید. شب که فرارسید هزاران شمع به یاد مشعلی که امام افروخته است، در بیابان مصلّی و تپههای اطراف آن روشن شد. خانوادههای داغدار گرداگرد شمعها نشسته و چشمانشان بر بلندای نورانی دوخته شده بود. فریاد «یاحسین» بسیجیان که احساس یتیمی میکردند و بر سر و سینه میزدند، فضا را عاشورایی کرده بود. باور اینکه دیگر صدای دلنشین امام خمینی را در حسینیه جماران نخواهند شنید، طاقتها را برده بود. مردم شب را در کنار پیکر امام به صبح رسانیدند. در نخستین ساعت بامدادِ شانزده
خرداد، میلیونها تن به امامت آیتاللّه العظمی گلپایگانی(ره) با چشمانی اشکبار بر پیکر امام نماز گزاردند.
انبوهی جمعیت و شکوه حماسۀ حضور مردم در روز ورود امام خمینی به کشور در 12 بهمن 1357 و تکرار گستردهتر این حماسه در مراسم تشییع پیکر امام، از شگفتیهای تاریخ است. خبرگزاریهای رسمی جهان جمعیت استقبال کننده را در سال 1357 تا شش میلیون نفر و جمعیت حاضر در مراسم تشییع را تا نه میلیون نفر تخمین زدند و این در حالی بود که طی دوران یازده سالۀ حکومت امام خمینی بهواسطۀ اتحاد کشورهای غربی و شرقی در دشمنی با انقلاب، و تحمیل جنگ هشت ساله و صدها توطئه دیگر آنان، مردم ایران سختیها و مشکلات فراوانی را تحمل کرده و عزیزان بیشماری را در این راه از دست داده بودند و طبعاً میبایست بتدریج خسته و دلسرد شده باشند؛ اما هرگز اینچنین نشد. نسل پرورش یافته در مکتب الهی امام خمینی، به این فرمودۀ امام ایمان کامل داشت که:
در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و
جاننثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگی مقصود و ارزشمندی و علوّ رتبۀ آن است.[86]
مراسم تشییع از مصلی تا مرقد امام در جنب بهشت زهرا ـ مزار شهیدان انقلاب اسلامی ـ آغاز شد. کودکان، زنان و مردان چنان ضجه میزدند که گویی جانشان را میبرند. ساعتها گذشت، اما پیشروی جمعیت به دلیل احساسات غیر قابل کنترل، ناممکن شده بود، سرانجام ناگزیر پیکر مطهر امام خمینی با هلیکوپتر بهسوی محل دفن منتقل شد. با آنکه از قبل، موانع بلندی برای جلوگیری از ازدحام عزاداران، در محل تدفین پیشبینی شده بود، اما به محض اینکه هلیکوپتر به زمین نشست، موانع در هم ریخت، شعله سوزناک فراق در دلها زبانه کشید و احساس جدایی، چنان جمعیت را بیتاب کرد که با همۀ تلاش مأمورین، خاکسپاری میسر نشد. صحنهها مستقیم از تلویزیون پخش میشد (فیلمهای آن اکنون نیز موجود است) سرانجام به دشواری، تابوت حامل پیکر مطهر امام از دستهایی که «خمینی» را همه هستی و موجودیت خویش میدانستند، گرفته شد و دوباره با هلیکوپتر به جماران بازگردانده شد.
آنها که در مغرب زمین و یا در سایه بینش غربیِ خود، دنیا و زندگی را فقط از دریچۀ پول و هوس مینگرند و در غوغای زندگی ماشینی و صدای خُرد کنندۀ آن، اصالتها و عشق و ارزشها را فراموش کردهاند، نمیتوانند معنای آنچه را که در فیلمهای خاکسپاری امام مشاهده میکنند، دریابند. اگر تحریفها و صدای کر کنندۀ تبلیغات مسمومِ دشمنانِ حقیقت، اجازه دهد و آنان فقط وصیتنامه و یا یک پیام امام خمینی را بدون پیشداوری و از سر انصاف و بر اساس نگاهِ وجدان و فطرتشان مرور کنند، قطعاً داوریشان تغییر خواهد کرد.
پس از آنکه مراسم تدفین به علت شدت احساسات عزاداران امکان نیافت، طی اطلاعیههایی مکرر از رادیو اعلام شد که «مردم به خانههایشان بازگردند، مراسم به بعد موکول شده و زمان آن بعداً اعلام خواهد شد.» برای مسئولین تردیدی نبود که هر چه زمان بگذرد صدها هزار تن از علاقهمندان دیگر امام که از شهرهای دور راهی تهران شدهاند
نیز بر جمعیتِ تشییعکننده افزوده خواهد شد، ناگزیر در بعدازظهر همان روز مراسم تدفین با همان احساسات و به دشواری انجام شد که گوشههایی از این مراسم بهوسیله خبرنگاران به جهان مخابره شده است.
دهها جلد اشعار شاعران ایرانی و غیر ایرانی که در روزهای بعد از رحلت امام سروده و منتشر شده است، خود گویای احساسات مردم در آن روزهاست. در میان این سوگنامهها اشعار و قطعاتی به چشم میخورد که خود از شاهکارهای تاریخ ادبیات معاصر ایران است.
مراسم سوم و هفتم و چهلم در سال نخست با شکوه تمام برگزار گردید و از آن پس همه ساله با همان شکوه، در روز 14 خرداد هر سال برگزار گردیده است. به همت شیفتگان امام با سرعتی غیر قابل باور، بارگاهی معظم به نشانۀ قدرشناسی جامعه اسلامی از رهبر معنوی خویش، و به نشانه ابدی شدن یاد و خاطرۀ او بر پا شد و مزار شریفش همه روزه و بخصوص در مناسبتهای مذهبی میعادگاه زائران و عاشقان او از ایران و مسلمانان دیگر کشورهاست. پرچم سرخی که بر بلندای بارگاهش در اهتزاز است، یادآور پرچم سرخ بارگاه سالار شهیدان حسین بن علی ـ علیه السلام ـ و نشانۀ آن است که نهضت عاشورایی خمینی نیز همچون قیام کربلا تا همیشۀ تاریخ، خون شرف و انسانیت و استقامت در راه خدا را در رگهای دینباورانِ غیرتمند جاری خواهد ساخت.
و بدینسان رحلت امام خمینی نیز همچون حیاتش منشأ بیداری و نهضتی دوباره شد و راه و یادش جاودانه گردید؛ چرا که او حقیقت بود
و حقیقت همیشه زنده است و فناناپذیر.
او جلوهای از جلوههای «کوثر» بود و کوثر ولایت، همیشه در زمین و زمانهها جاری است.
و حکایت آن عبد صالح خدا همچنان باقی است...
گر کسی هست که فریاد کند بودن را
همه از همّت آن رند خداجو باشد
سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیّا
2 .صحیفه امام؛ ج 4، ص 338.
3 .همان؛ ج 5، ص 387ـ388.
4 .همان؛ ج 4، ص 249.
5 .همان؛ ج 13، ص 461.
6 .همان؛ ص 149.
7 .همان؛ ج 17، ص 435.
8 .همان؛ ج 19، ص 284.
9 .همان؛ ج 1، ص 301.
10 .همان؛ ج 9، ص 425.
11 .همان؛ ج 5، ص 204.
12 .همان؛ ج 2، ص 438.
13 .همان؛ ج 13، ص 275.
14 .همان؛ ج 4، ص 508.
15 .همان؛ ج 7، ص 542.
16 .همان؛ ج 5، ص 187.
17 .همان؛ ج 6، ص 453.
18 .همان؛ ج 20، ص 196.
19 .همان؛ ج 21، ص 440.
20 . تعداد زیادى از تقریرات دروس حضرت امام، توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى گردآورى شده و در بخش تحقیقات مؤسسه (دفتر قم) موجود مىباشد که بتدریج چاپ و منتشر خواهند شد.
21 .صحیفه امام؛ ج 21، ص 289.
22 .همانجا.
23 .همانجا.
24 .همان؛ ج 9، ص 425.
25 . دیدگاه فوق در اصول قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، بخصوص در مقدمه آن و همچنین اصل مربوط به رهبرى و وظایف آن آمده است.
26 .صحیفه امام؛ ج 10، ص 72.
27 .همان؛ ج 18، ص 6.
28 .همان؛ ج 10، ص 463.
29 .همان؛ ج 5، ص 354.
30 .همان؛ ج 11، ص 522.
31 .همان؛ ص 89.
32 .همان؛ ج 4، ص 248.
33 .همان؛ ج 7، ص 511.
34 .همان؛ ج 13، ص 443.
35 .همان؛ ج 11، ص 110.
36 .همان؛ ج 12، ص 144.
37 .همان؛ ج 14، ص 226.
38 .همان؛ ج 12، ص 36.
39 .همان؛ ج 21، ص 398.
40 .همان؛ ج 5، ص 305ـ306.
41 .همان؛ ج 16، ص 293.
42 .همان؛ ج 21، ص 439.
43 .همان؛ ج 4، ص 508.
44 .همان؛ ج 8، ص 95.
45 .همان؛ ج 12، ص 25.
46 .همان؛ ج 15، ص 340.
47 .همان؛ ج 3، ص 306.
48 .همان؛ ج 17، ص 153.
49 .همان؛ ج 18، ص 132.
50 .همان؛ ج 13، ص 448.
51 .همانجا.
52 .همان؛ ج 21، ص 145.
53 . ن.ک.به: حکیمى، محمدرضا؛آواى روزها.
54 .صحیفه امام؛ ج 7، ص 447.
55 .همان؛ ص 283.
56 .همان؛ ج 19، ص 189.
57 .همان؛ ج 14، ص 35.
58 .همان؛ ج 7، ص 429.
59 .همان؛ ج 13، ص 285.
60 .همان؛ ج 14، ص 153.
61 .همان؛ ج 16، ص 501.
62 .همان؛ ج 5، ص 189.
63 .همان؛ ج 4، ص 364.
64 .همان؛ ج 5، ص 293.
65 .همان؛ ج 6، ص 300.
66 .همان؛ ج 5، ص 294.
67 .همان؛ ج 3، ص 370.
68 .همان؛ ج 21، ص 435ـ436.
69 . آرا و مواضع اقتصادى امام خمینى در کنگرهاى که تحت همین عنوان در سال 1371 در دانشگاه تهران برگزار گردید، مورد بحث و نقد و شرح اساتید و صاحبنظران اقتصادى قرار گرفت که خلاصۀ مقالات آن از سوى مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى منتشر شده است.
70 .صحیفه امام؛ ج 20، ص 342.
71 .همان؛ ج 21، ص 86.
72 .همان؛ ج 17، ص 376.
73 . ن.ک.به:آیینه حسن؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(س)؛وجدانى، مصطفى (گردآورنده)؛سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى(ره)؛ 6 ج ؛ رحیمیان، محمدحسن؛در سایه آفتاب ؛ستوده، امیررضا؛پا به پاى آفتاب:گفتهها و ناگفتهها از زندگى امام خمینى(ره)؛ 4جلد ؛ مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى؛چلچراغ خاطره؛ستوده، امیررضا (محقق)آشناى غنچهها؛ بازنویسى افسانۀ شعباننژاد؛دوانى، على؛خاطرات من از امام خمینى؛ انتشارات پیوند ؛ روحانى، حمید؛نهضت امام خمینى؛ 3 ج.
74 . ن.ک.به: روزنامههاى رسمى کشور؛ 27 خرداد 1368.
75 . ن.ک.به: روزنامههاى رسمى کشور؛ 11 تیر 1368.
76 . امام خمینى در تاریخ اوّل اردیبهشت سال 1364 طى حکمى خطاب به امام جمعه شهرستان خمین، ایشان را وکیل خود نمودند تا زمین موروثى متعلق به خویش را به تملّک فقراى محل درآورد، که طبق همین حکم نیز عمل شد. ن.ک.به:صحیفه امام؛ ج 19، ص 232.
77 .در آرشیو مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، قریب به یک میلیون نامههاى ارسالى مردم براى امام خمینى نگهدارى مىشوند که نمونهاى از این نامهها در کتابى تحت نامجلوههاى کلامدر سال 1372 توسط انتشارات همان مؤسسه به چاپ رسیده است. در همین کتاب نمونهاى از نامههایى که مردم طى آنها با ذکر مشخصات گروه خونى خود و فرزندانشان خواستار اهداى قلب به امام شدهاند، آمده است.
78 . مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى؛محضر نور(فهرست دیدارهاى امام خمینى(س))؛ 2 ج، 1372.
79 . سالها مردم ایران در اجتماعات مذهبى و راهپیماییهاى خود و بعد از نمازهاى جماعت این دعا را به صورت دستهجمعى تکرار مىکردند: خدایا، خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار / از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا.
80 . صف / 8.
81 .صحیفه امام؛ ج 21، ص 450.
82 . شهادت مىدهم که تو نماز و زکات را بر پا داشتى و امر به معروف و نهى از منکر کردى و در راه خدا جهاد کردى، به نهایت کمال (فرازى از زیارتنامۀ امام خمینى).
83 . این غزل تحت نام «انتظار» دردیواناشعار امام خمینى، ص154 به چاپ رسیده است و دو بیت آخر آن چنین است: مُردم از زندگى بى تو ـ که با من هستى طرفه سرّى است که باید بَرِ استاد کشمسالها مىگذرد، حادثهها مىآید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم و مطلع آن نیز چنین است: از غم دوست در این میکده فریاد کشم دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
84 . فجر / 27ـ28.
85 .این فیلمها در آرشیو مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى موجودند و گوشههایى از آنها نیز در چند برنامه ویدیویى تنظیم گردیده و کاست آن از سوى انتشارات همان مؤسسه به علاقهمندان واگذار مىشود. این فیلمها که از لحاظ تصویربردارى از حالات خلوت امام خمینى با خدا و زندگى شخصى ایشان منحصر به فرد مىباشند، از کیفیت مطلوبى برخوردار نیستند؛ چراکه با دوربین مخفى و بدون نورپردازى و از فاصلهاى دور گرفته شدهاند؛ و علت آن نیز این است که امام خمینى اجازه نمىداد تا زهد و اخلاص و معنویت خویش را آلوده به وسایل و مسائل تبلیغاتى کنند.
86 .صحیفه امام؛ ج 21، ص 449.