زندگی نامه امام خمینی(س)
چرا جنگ ادامه یافت؟
صدام به نیروهایش وعده فتح سه روزۀ مناطق تعیینشده و یکسره کردن کار جنگ را داده بود. ارتش عراق نیازی ندیده بود تا خود را برای جنگ فرسایشی طولانی مدت آماده کند. نیروهای عراقی قبل از هدفهای تعیینشده با دفاع مردم ایران مواجه و زمینگیر شدند. تلاش نظامیان بعثی برای شکستن خطوط دفاعی در چند مرحله با به جای گذاشتن تلفات سنگینی به شکست انجامید. واقعیتهای محاسبهنشده و تلخ برای امریکا کم کم هویدا شد. دور تازهای از فشارهای سیاسی بر ایران با سردمداری کاخ سفید و از طریق مجامع بینالمللی و کشورهای عربی آغاز شد. آنها به جای محکوم کردن این تجاوز آشکار، جمهوری اسلامی را تحت فشار گذاشتند که آتش بس پیشنهادی را بپذیرد. آتشبس در آن شرایط جز جایزه دادن به صدام و نایل ساختن او و دشمنان انقلاب به آنچه که نتوانسته بودند به طور کامل از طریق حمله نظامی بهدست آورند، مفهوم دیگری نداشت. ایران جنگ را آغاز نکرده بود که اینک آن را متوقف سازد. ایران برای سد پیشروی دشمن، در سختترین شرایط دفاع میکرد و دشمن دهها شهر و صدها روستا و مناطق گسترده نفتخیز غرب و جنوب کشور و چندین هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را اشغال کرده بود. جنگ در دو طرف مرزهای دو کشور جریان نداشت که از طرفِ مورد هجوم واقع شده، تقاضای قبول آتشبس شود. بر فرض که صدام آتش بس را برای تجدید قوا و حملۀ مجدد برای رسیدن به هدفهای اصلی نمیخواست، پذیرش آتش بس از سوی ایران به معنای آن بود که عراقِ متجاوز در عمق خاک ایران باقی بماند و آنگاه جمهوری اسلامی برای هر متر مربع از خاک
اشغالشدهاش سالها امتیاز بدهد و از مجامع بینالمللی و دلالهای سیاسی و در نهایت عامل اصلی جنگ یعنی امریکا، تخلیه خاک کشورش را گدایی کند.
این منطقی نبود که هیچ آزادۀ غیرتمندی پذیرای آن باشد تا چه رسد به امام و مردمی که به تازگی از میدان قیام علیه دیکتاتورترین شاه منطقه، پیروز بیرون آمده بودند.
ضمن اینکه صدام در هیچ یک از این پیشنهادات نه تنها تضمینی برای عقبنشینی به مرزها نداده بود بلکه رسماً مدعی بود که مناطق وسیع اشغال شده و مناطق دیگری که هنوز به اشغال در نیامدهاند میبایست به خاک عراق ملحق شوند! مشابه این ادعا را در تجاوز او به کویت نیز در سالهای بعد شاهد بودیم که کشور کویت را استان نوزدهم عراق مینامید! واقعیت این است که هیچ یک از کشورهایی که بعد از آشکار شدن ناتوانی صدام در براندازی نظام جمهوری اسلامی دم از آتش بس میزدند و بر ایران فشار میآوردند، خواستار صلح نبودند بلکه آنان از قبل میدانستند که هیچ ملت و کشوری در چنین شرایطی تن به تسلیم نمیدهد. آنها شعار صلحطلبی را بهعنوان اهرمی برای منزوی ساختن ایران به کار میبردند. و از آن مهمتر انگیزه دولتهای مرتجع عربی از ادعای صلح و آتش بس عمدتاً به این خاطر مطرح میشد که این دولتها از ناحیه مردم مسلمان کشورهایشان بشدت تحت فشار بودند که چرا از متجاوز معلوم الحالی چون صدام حمایت همهجانبه میکنند، آن هم علیه کشوری که همه هستی و موجودیتش را در دفاع از اسلام به کار گرفته است.
امریکا و دولتهای اروپایی و دول عربی در ادعای صلحطلبی به هیچ وجه راست نمیگفتند. بهترین دلیل که ما را از ارائه هر سندی بینیاز میسازد اینکه صدام بعد از اوّلین سری عملیات پیروز ایران در سال دوم جنگ حتی برای مدت یک ماه نمیتوانست بدون کمکهای مالی هنگفت شیوخ عرب و بدون دریافت تسلیحات مدرن غربی در برابر نیروهای ایرانی مقاومت کند. آنها اگر در ادعاهایشان صادق بودند
کافی بود به جای تحریم تسلیحاتی و اقتصادی و نفتی جمهوری اسلامی ایران، کمکهای خود را به صدام متوقف میکردند. جرم ایران این بود که در برابر دشمنی که در خانهاش لانه کرده و هزاران بیگناه را در روزهای اوّلیه جنگ به خاک و خون کشیده و صدها هزار نفر را آواره کرده است، دفاع میکند. هرچند دولتهای عربی حامی صدام بعد از اشغال کویت رسماً از ایران معذرتخواهی کرده و به اشتباهات خود اعتراف کردند، اما اینها چیزی از مسئولیت و گناه آنان در کنار دولتهای غربی و صدام بهعنوان مسئولین ادامۀ جنگ نمیکاهد.
امام خمینی با استدلالهایی که اشاره شد به هیأتهای اعزامی پاسخ داده و عزم خویش و ملت را برای ادامه دفاع تا عقبنشینی متجاوز به مرزهای شناختهشده و جبران خسارات وارده اعلام میداشت؛ اما هیاهوی تبلیغاتی غرب چنان گسترده بود که صدای حقانیت و مظلومیت ملت ایران به گوش کسی نمیرسید. کم کم حقایق را آنچنان وارونه جلوه دادند که ایران چهرهای جنگافروز، و صدام صلحطلب معرفی میشد. این فشارها و حقکشیها نیز در موضع استوار امام خمینی و مردم ایران تغییری نداد. پس از عزل بنی صدر و حاکمیت خط امام بر ارکان اجرایی کشور سلسله عملیات آزادسازی مناطق اشغالشده
بهوسیله سپاه اسلام شتاب گرفت.
قبلاً فرمان امام مبنی بر بسیج عمومی و تشکیل ارتش بیست میلیونی با استقبال جوانان انقلابی ایران مواجه و آموزش و اعزام بسیجیان به جبههها فضای ایران را دگرگون ساخته بود. موفقیتهای پیاپی رزمندگان سپاه اسلام آثار شکست را در جبهه بعثیها نمایان ساخت. امریکا و متحدان اروپاییاش بتدریج چهره پنهان خویش را در پس پردۀ جنگ علنیتر کردند. انواع سلاحهای پیشرفتهای که حتی در شرایط صلح نیز تهیه آنها دشوار و به چندین سال پیگیری و مذاکره و امتیاز دادن نیاز داشت، به سرعت در اختیار صدام قرار گرفت. که موشکهای اگزوسه و هواپیماهای سوپراتاندارد فرانسوی از آن جملهاند. موشکهای میانبرد اسکاد و هواپیماهای میگ 29 و سایر تجهیزات
روسی نیز بیدریغ ماشین جنگی صدام را تقویت میکرد. حتی تکنولوژی و مواد اوّلیه ساخت و افزایش برد موشکها و تولید مواد
شیمیایی نیز از سوی شرکتها و دولتهای امریکایی و اروپایی به صدام اهدا شد تا بتواند بر قوای جمهوری اسلامی فائق آید.
در همین حال عربستان سعودی و کویت و امارات و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس تحت فشار امریکا وادار شدند بودجه نظامی جنگ صدام را تأمین کنند. در ماجرای اشغال کویت بهوسیله عراق رسماً دولتهای عربی این کمکها را افشا کردند و امروز بیش از هشتاد میلیارد دلار بدهی عراق به این کشورها بابت همان کمکهایی است که در طول جنگ هشت ساله گرفته بود. مصر علاوه بر اعزام خلبان و هواپیما، چندین هزار سرباز این کشور را به کمک صدام فرستاد. اردن نیز وضعیت مشابه داشت.
بمبارانهای وسیع شهرها و روستاها و مراکز اقتصادی و شلیک موشکهای مخرب به مناطق مسکونی شهرها حلقهای دیگر از جنایات صدام بود که مجامع و کشورهای مدعی حقوق بشر چشم خود را بستند و ابزار آن را در اختیار صدام گذاشتند. این بمبارانها صدها قربانی از کودکان و زنان بیدفاع گرفت.
امام خمینی در شرایطی دفاع مقدس ملت را هدایت میکرد که جمهوری اسلامی رسماً از سوی امریکا و اروپا تحریم تسلیحاتی شده بود و برای یافتن یک قطعۀ هواپیماهایش میبایست ماهها وقت صرف کند. بسیاری از کشورهای جهان یا در مقابل تجاوز سکوت کرده و در وارد آوردن فشار بر ایران مشارکت داشتند و یا رسماً در صف حامیان صدام قرار داشتند. اکثریت قدرتهای صنعتی و نظامی جهان هم دربلوک شرق و هم غرب از صدام پشتیبانی عملی میکردند. ایران یکّه و تنها دفاع میکرد و فقط ایمان به خدا و باور امدادهای غیبی و هدایت مردی
الهی، پشتوانۀ ملت بود. و شگفت آنکه این جبهۀ مظلوم و تنها سرانجام پیروز شد و دشمن را قدم به قدم تا عمق خاکش عقب راند. هشت سال از زندگی امام خمینی در هدایت این دفاع مقدس سپری شده است. گفتنی است که در سومین سال جنگ، پس از عملیات بیتالمقدس که در سوم خرداد 1361 منجر به آزادسازی بندر مهم و استراتژیک خرمشهر از دست قوای متجاوز عراقی گردید، امام خمینی معتقد به خاتمه دادن جنگ و دفاع در آن برهه بود اما مسئولین بلندپایه و متعهد جمهوری اسلامی ـاعماز فرماندهان نظامی و مسئولین سیاسی کشور ـ پس از بررسی همهجانبه شرایط سیاسی و نظامی کشور و جبههها، خدمت امام خمینی رسیده و نظریۀ خود را مبنی بر ضرورت استمرار دفاع تا فراهم آمدن شرایط لازم برای تحقق صلحی پایدار مطرح ساختند. استدلال آنها این بود که هنوز قسمتهایی از خاک ایران در اشغال قوای متجاوز است و صدام علیرغم شکست فاحشی که در آزادسازی خرمشهر متحمل گردیده است، حاضر به پذیرش واقعیت و دست کشیدن از هدفهای تجاوزکارانهاش نیست و او با دلگرمی از حمایتهای بیدریغ دولتهایبزرگ جهان به جبران شکستها از طریق تقویت مجدد و حملۀ نظامی میاندیشد، نه صلح. و در چنین شرایطی برای استقرار
صلح هیچ گونه تضمینی وجود ندارد و صدام بر ادعاهای واهی خود پابرجاست و توقف یکجانبۀ جنگ از سوی ایران، عملاً شهرهای آزادشده و مناطق وسیع مرزی را در برابر هجومهای بعدی عراق بیدفاع خواهد ساخت.
به هر حال با توجه به دلایل منطقی فوق و بر اثر حقکُشی مجامع بینالمللی و امتناع آنها از پذیرش شرایط منصفانۀ ایران برای پایان دادن به جنگ و استمرار تقویت ماشین جنگی صدام بهوسیلۀ قدرتهای بزرگ، رهبری و ملت ایران چارهای جز ادامۀ دفاع مقدس خود نداشتند.
کمکهای همه جانبه به صدام در روند شرایط جبهههای جنگ که به سرعت به نفع سپاه اسلام جریان داشت تغییری ایجاد نکرد. همزمان با تشدید بمباران مناطق مسکونی و شلیک موشکها، امریکا ناگزیر از دخالت مستقیم شد. ناوهای جنگی فرانسه، انگلیس، امریکا و روسیه به آبهای خلیج فارس وارد شدند. امریکا تنها راه باقیمانده را بینالمللی کردن بحران جنگ و درگیر ساختن مستقیم کشورهای دیگر میدانست. جنگ موسوم به جنگ نفتکشها را آغاز کردند. مأموریت نیروهای اعزامی، جلوگیری از صدور نفت ایران و توقف و بازرسی کشتیهای تجاری و جلوگیری از صدور کالاهای اساسی به جمهوری اسلامی بود. در این ماجرا کشتیهای متعدد تجاری و حامل نفت ایران مورد حملۀ موشکها و بمبارانهای هوایی قرار گرفت و چاههای نفت متعلق به ایران در آبهای ساحلی خلیج فارس به آتش کشیده شد. امریکا در آخرین اقدام تجاوزکارانهاش دست به جنایتی هولناک زد و هواپیمای مسافربریایرباس جمهوری اسلامی (پرواز 655) حامل 290 زن و کودک و مرد مسافر را در 12تیرماه 1367 بر فراز خلیج فارس با شلیک دوفروند موشک از ناو هواپیمابر وینسنسسرنگون و کلیۀ مسافرین آن را قتل عام کرد و دنیای زور و بیگانه از حقیقت و راستی بر این جنایت چشم پوشید چرا که در مورد مردمی اتفاق افتاده بود که اسلام را فریاد میکردند و این در نگاه غربیهای متمدن گناهی است نابخشودنی! همان گناهی که مظلومین بوسنیایی در اروپا به اتهام آن قتل عام شدند.
صدام نیز کارنامه جرایمش را در جنگ تحمیلی با جنایتی هولناکتر که در تاریخ بشر با چنین ابعادی سابقه ندارد به پایان رسانید: بمباران شیمیایی شهر عراقی حلبچه و خفهشدن دردناک بیش از پنج هزار شهروند بیدفاع که اکثر آنها را کودکان و سالخوردگان تشکیل میدادند. سازمان ملل و شورای امنیت در مقابل این فاجعه نیز مسئولیتی احساس نکردند! لشکرکشی غربیها به خلیج فارس و آنچه که در
ماههای آخر جنگ هشت ساله اتفاق افتاد همه به خاطر آن بود که اینک سپاه اسلام در موضعی کاملاً برتر قرار گرفته و دشمن را در اکثریت مناطق اشغالشده به پشت مرزهایش فراری داده بود و میرفت تا اساس فتنه را از منطقه برکند. سقوط صدام به دست سپاه اسلام کوس شکست چندین قدرت بزرگ جهان را در مقابله با انقلاب اسلامی به صدا درمیآورد. اینک برخلاف گذشته همۀ تلاشهای امریکا و شورای امنیت بر مسدود کردن راه پیشروی رزمندگان ایرانی و جلوگیری از سقوط صدام متمرکز شده بود. قطعنامۀ 598 شورای امنیت از تصویب گذشت. این قطعنامه قسمت عمدۀ نقطه نظرات و شرایط قبلی ایران برای ترک نبرد را که از آغاز دفاع خویش بر آنها اصرار میورزید ولی
سازمانهای بینالمللی به امید پیروزی صدام زیر بار نمیرفتند، پذیرفته بود. تصویب این قطعنامه از یک سو و فجایع ضدانسانی که در ماههای آخر جنگ از ناحیۀ جنگافروزان پدید آمده بود سبب شد تا به فرمان امام هیأتی از کارشناسان نظامی و سیاسی و اقتصادی متعهد ایران ابعاد وضعیت تازه را بررسی نمایند. این گروه در پایان بررسی به اتفاق آرا، نظر خویش را مبنی بر آماده بودن شرایط برای اثبات حقانیت جمهوری اسلامی در دفاع مقدس هشت ساله و ترک مخاصمه براساس مفاد قطعنامه 598 اعلام کرد.
پیام امام خمینی معروف به پیام قبول قطعنامه (29/4/1367 مطابق با 20 ژوئیه 1988) از شاهکارهای رهبری و مدیریت امام خمینی است که در آن کارنامه جنگ تحمیلی و ابعاد آن به روشنی بازگویی شده و خطوط آینده نظام و انقلاب اسلامی در همۀ زمینهها و از آن جمله مواجهه با ابرقدرتها و پایداری بر آرمانها و اهداف انقلاب ترسیم شده است. تعبیر امام خمینی از پذیرش قطعنامه بهعنوان «جام زهر» خود حقایقی ناگفته دارد و حاوی نکات ظریف بسیاری است که بیان آنها در این مقاله نمیگنجد و فقط به ذکر فرازی از پیام امام در این رابطه بسنده میشود:
و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئلۀ بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوۀ دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم؛ ولی به واسطۀ حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری میکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم. و خدا میداند که اگر نبود انگیزهای که همۀ ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمیبودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم. و مسلّم ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود.[1]
همچنان که امام خمینی بارها هشدار داده بود که ادعاهای صلحطلبی صدام فریبی برای افکار عمومی است، پس از قبول قطعنامه از سوی ایران، صدام حسین دست به جنگافروزی و حماقتهای تازهای زد و در جبهههای جنوبی دوباره به اشغال بخشهایی از این منطقه پرداخت. انتشار پیام شورانگیز و عاطفی امام خمینی بار دیگر موجب بسیج عمومی در سراسر کشور شد و انقلابیون و رزمندگان از اقصی نقاط کشور سراسیمه بهسوی جبهههای جنگ شتافتند و عوامل بعثی را با تحمل شکستی دیگر وادار به فرار ساختند. برای صدام راهی جز پذیرفتن شکست باقی نمانده بود. اینک به خواست خداوند، همان گونه که امام خمینی وعده داده بود ملتی که روزگاری جنگی ناخواسته را بر او تحمیل کردند با اهدای عزیزانی بسیار و آفرینش حماسههایی که نمونههای آن را تنها در جنگهای صدر اسلام خواندهایم در وضعیتی قرار داشت که صلح را بر دشمن مغرور گذشته و مفلوک کنونی خویش
تحمیل میکرد. صدام با اشارۀ امریکا آمده بود تا ایران را تجزیه کرده و کار انقلاب را یکسره کند اما اینک برای حفظ جان و حکومتش بر مردم مظلوم عراق چارهای جز قبول شرایط ملت انقلابی ایران نداشت.
از جمله شگفتیهای دوران طولانی دفاع مقدس ملت ایران آنکه در تمام این مدت مردم ایران نشاط خود را برای سازندگی و جبران خرابیهای به ارث مانده از رژیم سابق هیچ گاه از دست ندادند و در همین مدت علاوه بر ادارۀ کامل امور جبههها، طرحهای بزرگ بازسازی و نوسازی کشور از پروژههای عظیم سدسازی و راهسازی گرفته تا طرحهای توسعه اکتشافات و بهرهبرداریهای نفتی و توسعه نیروگاههای انرژی و بهسازی امور کشاورزی و افزایش دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی کشور و دیگر امور مربوط به توسعه ملی را با جدیت دنبال کردند. ملت ایران این دستاوردها را بعد از رهبری حکیمانۀ امام خمینی، مدیون بزرگمردانی از میان یاوران آن حضرت و چهرههای خستگیناپذیر و مدیران لایقی همچون حضرت آیتاللّه خامنهای (رئیس جمهور وقت)، مهندس میرحسین موسوی (نخستوزیر)، اکبر هاشمی رفسنجانی (ریاست مجلس شورای اسلامی)، آیتاللّه موسوی اردبیلی (رئیس قوۀ قضاییه) و همکاران ایشان در قوای سهگانه و همچنین پیگیریها و
مشارکتهای مشاور امین امام خمینی حضرت حجتالاسلام حاج سید احمد آقا خمینی میباشد.
بدین ترتیب جنگ تحمیلی هشت ساله به پایان رسید. آغازگران جنگ به هیچ یک از هدفهای خویش نرسیدند. نظام جمهوری اسلامی نه تنها سرنگون نشد بلکه در پرتو وحدت ملی مردم مسلمان ایران، تکلیف کلیه عوامل ستون پنجم را در داخل کشور یکسره کرد و اقتدار خویش را در حاکمیت بر تمامی پهنههای داخلی تثبیت کرد. در پهنه بینالمللی نیز بهعنوان یک قدرت با ثبات و غیرقابل شکست حضور خود را به اثبات رسانید و حقانیت خود را علیرغم هشت سال تبلیغات مداوم خصمانۀ غربیها ثابت کرد و پیام خویش را ابلاغ نمود. و البته دراین راه مقدس بهای سنگین لازم رانیز پرداخت کرد.ان تنصروااللّه ینصرکم و یثبت اقدامکم.[2]
بزرگترین گناه و خیانت صدام و همه دولتهای به ظاهر اسلامی و عربی که او را تشویق به تجاوز کرده و حمایتش کردند علاوه بر گناه هدر دادن نیروهای عظیم انسانی و اقتصادی دو کشور آن است که با تحمیل این جنگ ناخواسته، وحدت امت اسلامی و انقلاب جهانی اسلام که شرایط تحقق آن پس از سرنگونی شاه از هر جهت فراهم شده بود را برای سالیانی دراز به تأخیر انداختند و صفوف مسلمین را دچار تفرقه ساختند و به جای آنکه دست برادری را که امام خمینی بعداز 22 بهمن در همه پیامها و سخنانش بهسوی دولتهای اسلامی دراز کرده بود، بفشارند و دعوت او را به اتحاد و حل مشکلات جهان اسلام و آزادسازی قدس پاسخ مثبت دهند، به جای اینها در کنار سردمداران کفر قرار گرفتند و البته این راه به نتیجهای جز سازش خفتبار با اسرائیل و پذیرش موجودیت این غدۀ سرطانی و استقبال از سربازان کفر در کشورهای خویش و در اختیار گذاردن امکانات کشور و سرزمینهای خود برای لانه کردن امریکا در قلب ممالک اسلامی و در سرزمین وحی، منجر نمیشد. حمله دیوانهوار صدام به کویت و به آتش کشیدن هستی این کشور و پیامدهای تلخ آن که به تخریب هستی ملت عراق و
حضور دائمی دشمنان اسلام در منطقه انجامید عقوبت همان گناه نابخشودنی است.فاعتبروا یا اولی الابصار![3]
پس از برقراری صلح نسبی، امام خمینی در تاریخ 11/7/67 طی پیامی در نُه بند سیاستها و خطمشی بازسازی کشور را برای مسئولین جمهوری اسلامی ترسیم نمود. مطالعه دقیق همین دستورالعمل برای دریافت عمق دوراندیشی امام و در عین حال، اصالت ارزشها از نگاه او کافی است.[4]ضمناً پس از ده سال تجربه نظام جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی در تاریخ 4/2/1368 به منظور اصلاح و تکمیل ارکان تشکیلات نظام اسلامی طی نامهای به رئیس جمهور وقت (حضرت آیتاللّه خامنهای) هیأتی از صاحبنظران و کارشناسان را مسئول بررسی و تدوین اصلاحات لازم در قانون اساسی براساس هشت محور تعیینشده در همین نامه نمود. اصلاح مواد مربوط به شرایط رهبری، تمرکز در قوه مجریه و قضاییه و صدا و سیما و وظایف مجمع تشخیص مصلحت نظام از اهمّ این موارد بود.[5]مواد
اصلاحشدۀ قانون اساسی در تاریخ 12 آذر 1368 (بعداز رحلت امام) به همهپرسی گذاشته شد و با اکثریت مطلق آرا به تأیید ملت ایران رسید.