زندگی نامه امام خمینی(س)
احزاب و گروههای سیاسی (از قیام 15 خرداد تا پیروزی انقلاب اسلامی):
عمدهترین حرکت سیاسی که در صحنه مبارزات مردم ایران پس از قیام 15 خرداد حضور جدی و فعال داشت و تا زمان پیروزی انقلاب پیشتاز پیگیری اهداف قیام شناخته میشد، جنبش غیرحزبی و خودجوش روحانیون معتقد به راه امام بود که با بهرهگیری از پایگاه مذهبی خویش در بین تودههای مردم و ارتباطی که با اقشار مختلف ملت در شهرها و روستاهای کشور داشت، مبارزه را با شیوهها و اشکالی که امام خمینی در هر مقطع ترسیم مینمود، هدایت میکرد. ممنوعالمنبر شدن، تبعید مکرّر به مناطق دور افتاده، حبسهای متوالی توأم با شکنجه و به شهادت رسیدن در زندانهای رژیم شاه سرنوشتی بود که روحانیت متعهد ایران در تمام سالهای پس از قیام 15 خرداد از آن استقبال کرد ولی دست از هدفهای
محمد بخارائی
مرتضی نیکنژاد
رضا صفار هرندی
خویش نکشید. در سوی دیگر، پس از قیام 15 خرداد 42 تعدادی از هیأتهای مذهبی تهران (عمدتاً از اصناف و برخی شخصیتهای روحانی) معتقد به رهبری و مرجعیت امام خمینی، جمعیتی را به نام هیأتهای مؤتلفه اسلامی پایهگذاری کردند. شاخه نظامی این جمعیت به شیوۀ فداییان اسلام عمل میکرد. عملیات اعدام انقلابی حسنعلی منصور، نخستوزیر شاه که ننگ تصویب لایحه کاپیتولاسیون را در کارنامهاش داشت بهوسیله همین گروه صورت گرفت. رژیم شاه چند تن از عناصر
مؤثر این جمعیت را پس از دستگیری تیرباران کرد و دیگر همرزمانشان را به زندانهای طویلالمدت محکوم نمود. اعضا و هواداران این جمعیت در طول دوران مبارزه، نقش مؤثری در چاپ و توزیع اعلامیههای امام خمینی و سازماندهی اعتراضات بازاریان و اصناف داشته و در ماههای پایانی رژیم شاه نیز سهم بسزایی در تدارک راهپیماییها و اعتصابها داشتند.
حزب ملل اسلامی نیز متشکل از عناصر روحانی دانشگاهی و دیگر قشرها پس از قیام 15 خرداد با انگیزۀ مبارزه مسلحانه با رژیم شاه، تشکیل شد و به جمعآوری سلاح و آموزش اعضای خویش پرداخت اما پس از چندی تشکیلات آنان با پیگیریهای ساواک لو رفت. چند تن از مسئولین و اعضای حزب در کوههای شمال تهران پناه گرفتند ولی با محاصرۀ گستردۀ نیروهای نظامی مواجه و سرانجام دستگیر و زندانی شدند.
از میان جمعیتهای سیاسی که سابقه تشکیلاتشان به قبل از سال 42 میرسید، میتوان به حزب توده، جبهه ملی و نهضت آزادی ایران اشاره کرد. حزب کمونیستی توده که در افکار عمومی مردم ایران متهم به خیانت بود عملاً مدتها قبل از 15 خرداد از صحنه مبارزه با رژیم شاه کنار رفته و تشکیلات خود را به خارج کشور منتقل کرده و دائماً درگیر اختلافات درون حزبی بود. ضمن آنکه برخی از سران و اعضای این
حزب پس از دستگیری به سمت رژیم غلتیده و تا حدّ اشغال پستهای حساس در ارکان رژیم شاه پیش رفتند. سیاستهای حزب توده تابعی مستقیم از مواضع مسکو بود، و سیاست کاخ کرملین در 25 سالۀ آخر سلطنت شاه، حفظ روابط با رژیم شاه و از دست ندادن موقعیتهای اقتصادی در ایران بود. فعالیتهای حزب توده در این دوران که به صدور بیانیههای سیاسی و داشتن رادیویی در خارج کشور محدود بود بیشتر بهعنوان اهرم فشاری از سوی مسکو برای مقاصد اتحاد شوروی مورد استفاده قرار میگرفت. جبهۀ ملی نیز علیرغم موقعیتی که در نهضت ملی شدن صنعت نفت به دست آورده بود، پس از کودتای شاه در 28مرداد به انزوا گراییده و دچار انشعاب و اختلاف شدند. فعالیتهای تبلیغاتی پراکنده و هواداران این جبهه عمدتاً به گروههای دانشجویی خارج کشور محدود میشد. هواداران دانشگاهی و مذهبی این جبهه علیرغم موضع سرانشان از قیام امام خمینی جانبداری میکردند. نهضت آزادی ایران که از پشتیبانی شخصیت مبارزی چون آیتاللّه طالقانی برخوردار بود، از قیام 15 خرداد امام خمینی حمایت کرد. پایگاه نهضت آزادی محدود به عناصر مذهبی در دانشگاه و دانشجویان خارج کشور میشد و فاقد چنان تشکیلات سیاسیای بود که قادر به سازماندهی جریان مبارزه باشد.
سازمان مجاهدین خلق در سالهای 44 تا 46 با هدف مبارزۀ مسلحانه با رژیم شاه تشکیل شد. این سازمان به دلیل برداشتهای سطحی رهبران آن از اسلام به دام التقاط افتاد و علیرغم آنکه خود را تشکیلاتی اسلامی معرفی میکرد، در خفی مطالب مارکسیستی را بهعنوان علم اقتصاد و مبارزه به اعضای خویش آموزش میداد.
امام خمینی در شرایطی که هنوز انحرافات ایدئولوژیک سازمان مذکور برملا نشده بود از تأیید آن خودداری ورزید و در زمانی که نماینده سازمان برای جلب حمایت امام به نجف رفته بود، آن حضرت با یادآوری انحرافات فکری آنان مجدداً بر موضع عدم حمایت خویش تأکید کرده بود.
سازمان چریکهای فدایی خلق نیز تشکیلات دیگری بود که با ائتلاف دو گروه کمونیستی کوچک[1]در سال 1350 با مشی مبارزه مسلحانه اعلام موجودیت کرد. تشکیل این سازمان بیشتر نتیجه احساس سرخوردگی و حقارت کمونیستهای ایران از وضعیت حزب توده و خیانتهای آن از یک سو و پیشتازی روحانیت و عناصر مسلمان در ماجرای قیام 15 خرداد از سوی دیگر بود.
هر دو سازمان چند سال اوّلیه را به جذب تعدادی عضو و آموزش آنان پرداختند[2]و پس از آن با دست زدن به چند فقره عملیات محدود و پراکندۀ مسلحانه با پیگیری ساواک لو رفته و تشکیلات آنان با دستگیری رهبرانشان متلاشی شد. بجز چند تن از مسئولین این تشکیلات که اعدام شدند بقیه اعضای دستگیر شده غالباً با نوشتن توبهنامه و دادن تعهد همکاری به رژیم شاه از مرگ رهایی یافتند. هرچند که ساواک از مصاحبههای خفتبار تلویزیونی اینان در مشوه کردن اذهان عمومی نسبت به مبارزین واقعی بهره میجست اما همین مصاحبهها و اعترافات تکاندهندۀ آنها پرده از انحرافات اخلاقی و عقیدتی و تصفیههای خونین درون گروهی این تشکیلات برداشت. برخی از همین عناصر، در زندان مسئولیت جاسوسی به نفع ساواک در بین زندانیهای سیاسیِ معتقد به نهضت امام خمینی را عهدهدار بودند.
علاوه بر هیأتهای مؤتلفه اسلامی و حزب ملل اسلامی گروههای مبارز مسلمان دیگری نیز در چهارچوب دفاع از نهضت امام خمینی به مبارزه مسلحانه روی آوردند که میتوان از گروههای هفتگانهای[3]که بعدها در تشکیلات واحدی به نام «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» متشکل شدند و همچنین گروه روحانی مبارز شهیدعلی اندرزگو نام برد.
در سالهای پس از قیام 15 خرداد 42 گروهی تحت نام «انجمن حجتیه» که سابقۀ تشکیل آن به سالهای پیش از این برمیگشت نیز فعالیت داشت. محور تلاش این گروه، مقابله فکری با بهاییت در ایران بود. هرچند که به ظاهر اهداف این گروه با مقاصد رژیم شاه بهعنوان حامی بهاییها در تضاد بود اما در عمل چنین نبود چرا که ماهیت
تشکیلات انجمن حجتیه و رهبران آن به گونهای بود که عدم دخالت در سیاست را بهعنوان پیش شرط عضویت در انجمن تلقی میکرد و این امر شرایطی مطلوب برای رژیم پدید میآورد تا بدین وسیله جمع زیادی از نیروهای پر شور مذهبی از مبارزه با عامل اصلی فساد در ایران، یعنی سلطنت وابستۀ شاه باز بمانند و خود را سرگرم مبارزه با معلول، آن هم در شکلی غیر مؤثر نمایند. و اینچنین بود که انجمن حجتیه تشکیلات مخفی خود را بدون هیچگونه مزاحمتی از سوی ساواک و حتی در مواردی با حمایت ساواک گسترش میداد.[4]بسیاری از اعضای این انجمن پس از افشاگریهای امام خمینی بخصوص در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی از آن جدا شده و به نهضت امام پیوستند. انجمن مزبور مبارزۀ با بهاییت را از مسیر مقابلۀ آموزشی و فرهنگی دنبال میکرد، در حالی که در چند دهۀ اخیر بهاییت چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان بهعنوان یک حزب سیاسی وابسته به اسرائیل و تحت حمایت صهیونیستهای مقیم امریکا فعالیت میکند و طبعاً مبارزه واقعی با آن نیز باید از همین مسیر پیگیری شود.
در سالهای 1348 به بعد سلسله درسها و سخنرانیهای افرادی نظیر استاد مطهری، دکتر مفتح، دکتر باهنر، مهندس بازرگان و دکتر علی شریعتی، مراکز مذهبی تهران همانند مسجد قبا، مسجد هدایت، کانون توحید و بخصوص حسینیه ارشاد تهران را مرکز توجه بسیاری از روشنفکران مذهبی و عناصر مسلمان دانشگاهی قرار داده بود. استاد مطهری بهعنوان فیلسوف و فقیهی برجسته که سالها از محضر درسهای امام خمینی و علامه طباطبایی(ره) بهره گرفته بود، پس از هجرت به تهران، همت اصلی خویش را به تبیین مبانی عقیدتی اسلام به زبان روز و روشنگری نسل جوان در مورد انحرافات مکاتب الحادی و التقاطی، معطوف ساخته بود. تلاشهای دکتر مفتح و دکتر باهنر نیز بهعنوان چهرههای روحانی و دانشگاهی در همین راستا بود. امام خمینی پس از شهادت استاد مطهری تمامی آثار وی را ـ بدون استثنا ـ مفید معرفی کرده و از خدمات ارزنده و دراز مدت آن اندیشمند متعهد به شایستگی
تجلیل کرد.[5]
جاذبۀ آثار دکتر علی شریعتی در آن زمان صرف نظر از قلم و بیان ادیبانه وی در این بود که او بهعنوان یک روشنفکر تحصیلکرده، مقولههای دینی، تاریخی و اجتماعی جامعه مذهبی ایران را با نگاهی، نقادانه و رادیکال ارائه میکرد. خلأ چنین بحثهایی در آن شرایط بین نسل جوان کشور به خوبی احساس میشد.
بررسی منصفانۀ سندها، نامهها و بحثهایی که دکتر شریعتی با ساواک داشته و اخیراً منتشر شده است،[6]این نتیجه را مدلّل میسازد که ساواک با توجه به این واقعیت که گرایش نسل جوان به آثار او عاملی بازدارنده از گرایش آنان به افکار چپگرایانۀ کمونیستی بوده، و با این پندار که حملات تند و مداوم او علیه روحانیت سنتی ایران زمینۀ اختلافافکنی در جبهۀ عناصر مذهبی را فراهم میسازد، برای سالیانی چند از فعالیتهای او جلوگیری نکرده است؛ اما در سال 1352 ساواک شاه ناگزیر شد حسینیۀ ارشاد را تعطیل و دکتر شریعتی را بازداشت نماید.
نامهها و آثاری که از استاد مطهری در رابطه با علت کنارهگیری او از فعالیتهای حسینیه ارشاد برجای مانده است نشان میدهد: او بر این باور بوده استکه انقلاب فرهنگی و
اجتماعی را میبایست براساس اصالت وحی و مبتنی بر اندیشۀ دینی محض پی گرفت. از این رو استاد مطهری معتقد بود که اثر نوگراییها و تفسیرهای انقلابی از مسائل مذهبی و دینی که مبتنی بر مبانی مذکور نباشد و روشهای کارشناسیِ فهم و استنباط احکام دینی در آن نادیده گرفته شود، اثری زودگذر بوده و در درازمدت راه را برای التقاط و آمیخته نمودن مقولههای دینی با نگرشهای ناهمگون و غیر وحیانی هموار خواهد کرد و منفذ ورود دیدگاههای فلسفی و جامعهشناختی غربی پدیدار خواهد شد.
پس از پیروزی انقلاب، عناصری از گروههای افراطی به بهانه دفاع از دکتر شریعتی رودرروی روحانیت و رهبری انقلاب قرار گرفتند، و در مقابل نیز بسیاری از کسانی که از طریق آثار وی به مسائل اسلامی و سیاسی روی آورده بودند، در جمع مدافعین انقلاب اسلامی ایفای نقش کردند، که نمیتوان این واقعیت را قطع نظر از هرگونه داوری در مورد آثار او منکر شد. بنا به دلایل اشاره شده، در مورد نقش و شخصیت دکتر شریعتی داوریهای مختلفی صورت گرفته است. برخی چهره وی را تا حدّ عاملی در جهت مقاصد فرهنگی رژیم معرفی میکنند و بسیاری نیز او را بهعنوان اندیشمندی مسلمان و انقلابی میشناسند و به استناد یادداشتهای اخیر وی برآنند که او خود بر لزوم بازنگری در آثارش و حذف و اصلاح برداشتهای سطحی و تفسیرهای ناصواب اذعان داشته و سفارش کرده بود. به هرحال موضع امام خمینی در این مسأله بسیار هوشمندانه انتخاب شده و تا زمان رحلت نیز ادامه داشت:
حضرت امام در بسیاری از سخنرانیها و پیامهای خویش در آن زمان به دفاع از پیشتازی روحانیت مبارز شیعه در طول تاریخ و دفاع از چهرههای بزرگ علمای روحانی پرداخته و تردیدهای به وجود آمده را پاسخ گفته است. و در نامههایی که به انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج کشور نوشته است مکرراً نسبت به برداشتهای سطحی و غیرکارشناسانه از اسلام هشدار داده است و در عین حال ضمن تجلیل از خدمات اندیشمندان روشنفکر و مسلمان، آنان را از خطر
تحجرگرایان و روحانینمایان برحذر داشته و طرح مسائل اختلافانگیز و جبههبندی تحت نام این و آن را خلاف مصالح انقلاب دانسته است.
2 . تعداد اعضاى سازمان مجاهدین خلق در اواخر سال 1348، یعنى چهار سال پس از تشکیل رسمى آن، تنها حدود پنجاه نفر بودند. ن.ک.به:تحلیلى بر سازمان مجاهدین خلق ایران؛ ص 36.
3 . امت واحده، توحیدى بدر، توحیدى صف، فلاح، فلق، منصورون، موحّدین. نگاه کنید به:تاریخچه گروههاى تشکیلدهندۀ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى.
4 . ن.ک.به:در شناخت حزب قاعدین زمان؛ قم: نشر دانش اسلامى.
5 . اینجانب نمىتوانم در این حال احساسات و عواطف خود را نسبت به این شخصیت عزیز ابراز کنم. آنچه باید عرض کنم دربارۀ او آن است که او خدمتهاى ارزشمندى به اسلام و علم نمود و موجب تأسف بسیار است که دست خیانتکار، این درخت ثمربخش را از حوزههاى علمى و اسلامى گرفت و همگان را از ثمرات ارجمند آن، محروم نمود. مطهرى فرزندى عزیز براى من و پشتوانهاى محکم براى حوزههاى دینى و علمى و خدمتگزارى سودمند براى ملت و کشور بود. خدایش رحمت کند و در جوار خدمتگزاران بزرگ اسلام جایگزین فرماید. اکنون شنیده مىشود که مخالفین اسلام و گروههاى ضد انقلاب درصدد هستند که با تبلیغات اسلامشکن خود دست جوانان عزیز دانشگاهى ما را از استفاده از کتب این استاد فقید کوتاه کنند. من به دانشجویان و طبقۀ روشنفکران متعهد توصیه مىکنم که کتابهاى این استاد عزیز را نگذارند با دسیسههاى غیر اسلامى فراموش شود.صحیفه امام؛ ج 12، ص 187ـ188
6 .بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى؛ ج 3.