زندگی نامه امام خمینی(س)
تبعید امام خمینی از ترکیه به عراق:
روز 13 مهر ماه 1344 حضرت امام به همراه فرزندشان آیتاللّه حاج آقا مصطفی از ترکیه به تبعیدگاه دوم کشور عراق، اعزام شدند. توضیح علل و انگیزهها از تغییر محل تبعید امام، در این مختصر نمیگنجد که عمدتاً عبارت بودند از: فشارهای مداوم جامعه مذهبی و حوزههای علمیه داخل و خارجو تلاشها و تظاهراتدانشجویان مسلمان خارج کشور برای آزادی امام، تلاش رژیم شاه برای عادی جلوه دادن اوضاع و اقتدار و ثبات خویش به منظور جلب حمایت بیشتر امریکا، مشکلات امنیتی و روانی دولت ترکیه و افزایش فشارهای داخلی جامعه مذهبی ترکیه و از همه مهمتر تصور رژیم شاه از اینکه فضای ساکت و سیاستستیزِ آن ایام در حوزه نجف و وضعیت رژیم حاکم بر بغداد خود مانعی بزرگ برای محدود نمودن فعالیتهای امام
خمینی خواهد بود.
امام خمینی پس از ورود به بغداد برای زیارت مرقد ائمه اطهار(ع) به شهرهای کاظمین، سامرا و کربلا شتافت و یک هفته بعد به محل اصلی اقامت خود یعنی نجف عزیمت کرد. استقبال پر شور طلاب و مردم از ایشان در شهرهای مذکور، خود بیانگر آن بود که برخلاف تصور رژیم شاه پیام نهضت 15 خرداد در عراق و نجف نیز هوادارانی یافته است. گفتگوی کوتاه امام با نمایندۀ اعزامی عبدالسلام عارف، رئیسجمهور عراق، و ردّ پیشنهاد مصاحبه رادیو ـ تلویزیونی از سوی امام، از همان آغاز ثابت کرد که او شخصیتی نیست تا اصالت مبارزۀ الهی خویش را وجه المصالحۀ رژیمهای حاکم بر بغداد و تهران قرار دهد. این مشی استوار در تمام دوران اقامت امام در عراق باقی بود و از این جهت نیز امام خمینی یکی از نادر رهبران سیاسی جهان است که در اوج مشکلات و فشارها نیز حاضر به وارد شدن در زد و بندهای سیاسی معمول و مصالحه بر سر آرمانهای خویش نشد. کافی بود تا در زمانی که تنشهای شدید بین دو رژیم ایران و عراق بروز میکرد، حضرت امام کوچکترین چراغ سبزی نشان دهد تا انواع امکانات را برای مبارزه با شاه در اختیار بگیرد، اما نه تنها امام خمینی چنین نکرد بلکه درست در همین مواقع بود که ایشان در دو جبهه مبارزه میکرد و در چند مرحله تا مرز رویارویی و قیام علیه حکام بغداد نیز پیش رفت. بدون تردید اگر هوشمندی امام نمیبود انقلاب اسلامی نیز به همان راهی میرفت که نهضتها و جبههها و احزاب سیاسی ایران بارها پیموده بودند و سرانجامی جز وابستگی و شکست نداشتند.
دوران اقامت طولانی و سیزده ساله امام خمینی در نجف در شرایطی آغاز شد که هرچند در ظاهر فشارها و محدودیتهای مستقیم در حد ایران و ترکیه وجود نداشت اما مخالفتها و کارشکنیها و زخمزبانها نه از جبهه دشمن رویارو بلکه از ناحیه روحانینمایان و دنیاخواهانِ مخفیشده در لباس دینآنچنان گسترده و آزاردهنده بود که امام با همه صبر و بردباری معروفش بارها از سختی شرایط مبارزه در این سالها به
تلخی تمام یاد کرده است. ولی هیچیک از این مصایب و دشواریها نتوانست او را از مسیری که آگاهانه انتخاب کرده بود باز دارد. حضرت امام از قبل واقف بود که سخن گفتن از مبارزه و دعوت به قیام در آنامام خمینی و آیتاللّه مصطفی خمینی در دیدار با
علمای کربلا ـ 1344 ه. ش
امام خمینی و حاجآقا مصطفی هنگام تشرف به
حرم امام علی(ع) در نجف ـ 1344 ه. ش
فضا کاری بینتیجه است. اومیبایست از نقطهای آغاز کندکهسالها قبل از قیام 15خرداد در ایران و حوزۀ قم کرده بود؛ یعنیاصلاح و تغییر تدریجی شرایط و تربیت و آموزش نسلی کهپیام و آرمان او را دریابد. ازاینرو امام خمینی سلسله درسهای خارج فقه خویش را با همه مخالفتها و کارشکنیهای عناصر مغرض در آبان 1344 در مسجد شیخ انصاری(ره) نجف آغاز کرد، که تا زمان هجرت از عراق به پاریس ادامه داشت. مبانی متقن امام در فقه و اصول و تسلط ایشان بر رشتههای معارف اسلامی بدان پایه بود که پس از اندک زمانی علیرغم
کارشکنیهای مرتجعین،حوزۀ درسی ایشان بهعنوان یکی ازبرجستهترین حوزههای درسی نجف از لحاظ کیفیت و کمیّت شاگردان شناخته شد. جمع زیادی از طلاب ایرانی، پاکستانی، عراقی، افغانی، هندی و کشورهای حوزۀ خلیج فارس همه روزه از محضر درسی ایشان بهره میبردند. علاقهمندان به امام در حوزههای علمیه ایران قصد هجرت دستهجمعی به نجف را داشتند که با توصیه امام خمینی دایر بر لزوم پایداری و حفظ حوزههای ایران عملی نشد. اما بسیاری از شیفتگان آن حضرت خود را به نجف رسانده بودند و بتدریج کانونی از تجمع انقلابیون معتقد به راه امام در نجف پدید آمد که همین جمع مسئولیت ابلاغ پیامهای مبارزاتی امام را در آن سالهای خفقان برعهده داشت.
امام خمینی از بدو ورود به نجف با ارسال نامهها و پیکهایی به ایران، ارتباط خویش را با مبارزین حفظ نموده و آنان را در هر مناسبتی به پایداری در پیگیری اهداف قیام 15 خرداد فرا میخواند. شگفت آنکه در بسیاری از این نامهها به وضوح از انفجار عظیم قریبالوقوع سیاسی و اجتماعی در ایران سخن رفته و به جامعه روحانیت ایران برای پذیرفتن مسئولیت هدایت جامعه در آینده، آمادهباش داده شده است. این پیشبینیها در وضعیتی مطرح شده است که به حسب ظاهر هیچ امیدی به تغییر شرایط نمیرفت و رژیم شاه مقتدرتر از گذشته، تمامی مقاومتها را در هم شکسته بود.
با تبعید امام خمینی و قلع و قمع شدید مخالفین، سیاهترین دوران حکومت پلیسی شاه آغاز شد. ساواک ابزار قدرت مطلقه بود، بدان حد که حتی استخدام جزءترین کارمندان در مناطق دورافتاده نیز میبایست از تأیید سازمان امنیت بگذرد. در این دوران جز نامی از قوای سهگانه باقی نمانده بود. شخص شاه و تنی چند از مردان و زنان درباری همهکارۀ کشور بودند. اما اعترافات خود شاه در آخرین کتاب و مصاحبههایش و نوشتههای منسوبین دودمان پهلوی و امرای ارتش و سران رژیم که پس از سقوط سلطنت در ایران منتشر شد و همچنین اسنادی که از سفارت امریکا در ایران به دست آمد، جای هیچگونه
تردیدی باقی نمیگذارند که شاه و دربار نیز آلت دست و عامل بلاارادهای بیش نبوده و هدایت جریانات و فعل و انفعالات داخل دربار و رژیم شاه و حتی تعیین وزرا و امرای ارتش و تنظیم لوایح حساس نیز در سفارت امریکا و در مواردی، سفارت انگلیس صورت میگرفته است. در اینجا فقط به دو فراز از اعترافات شاه اشاره و بسنده میکنیم. او مینویسد:
... سفیران انگلیس و امریکا در هر دیداری که داشتیم میگفتند: از شما حمایت خواهیم کرد طی پاییز و زمستان 79 ـ 1978 آنان مرا به ایجاد فضای بیاندازه باز سیاسی تشویق کردند... غالباً که سیاستمداران یا فرستادگان امریکایی را به حضور میپذیرفتم، مرا به ایستادگی تشویق میکردند؛ ولی هنگامی که در این خصوص از سفیر ایالات متحده جویا شدم، پاسخ داد به او چنین دستوری نرسیده است... چند هفته جلوتر هنگامی که نمایندۀ جدید سازمان سیا در تهران را به حضور پذیرفتم،ازپیش پاافتادگی اظهاراتش حیرت کردم.لحظهای دربارۀ فضای باز سیاسی حرف زدیم و لبخندی را در چهرهاش مشاهده نمودم... به هرحال، کسانی که طی سالها متحدان وفادار ما بودند، عجایب غافلگیرکنندۀ دیگری برای من در چنته داشتند.[1]
جالب آنکه شاه در این کتاب کوشیده است تا سقوط سلطنتش را به همین عوامل موهوم و غافلگیرکننده خارجی نسبت دهد و حتی تصریح میکند که ژنرال ربیعی فرمانده کل نیروی هوایی پیش از اعدام به قضات گفته بود: «ژنرال هایزر شاه را مانند موش مردهای از مملکت بیرون انداخت».[2]
هرچند که این سخن خود تحریف تاریخ است و طبق اسناد و مدارک بیشمار و از همه گویاتر اعترافات خود هایزر در کتابش،[3]او نه برای بیرون کردن شاه، بلکه برای حفظ سلطنتِ رو به زوال و ترتیب کودتای نظامی در شرایط بحران به تهران آمده بود؛ اما بر فرض قبول این ادعا، شاه برخلاف اسمِ انتخابی کتابش هیچگونه پاسخی به تاریخ نداده است که مگر او با آنهمه ادعاهایش و جملاتی نظیر «کورش بخواب! ما بیداریم» در طول سلطنت 37 ساله چگونه با استقلال کشورش رفتار کرده است که یک ژنرال رده چندم امریکا با چند روز اقامت در تهران قادر میشود او را مانند موش مردهای از مملکت بیرون بیندازد؟!!
به هر حال شاه پس از سرکوبی قیام 15 خرداد و تبعید امام، مانعی را روبهروی خود نمیدید. وضع کشور به جایی رسیده بود که زنان درباری به عزل و نصب وزیر و وکیل و قاضی میپرداختند و اشرف پهلوی، خواهر شاه که بارها رسواییهای فساد اخلاقی و رهبری باندهای قاچاق مواد مخدر او در مطبوعات خارجی نیز برملا شده بود، همه کارۀ دربار لقب گرفته بود. انتخاب بهاییزادهای به نام امیرعباس هویدا که تکیه کلام همیشگیاش «جان نثاری اعلیحضرت بود» و سیزده سال تمام در مسند صدارت کابینههای تشریفاتی قرار داشت به معنای آن بود که دیگر کمترین اثری از استقلال قوا و حاکمیت مردم در نازلترین سطوح آن نیز باقی نمانده است.
شاه چهار اسبه بهسوی تمدن بزرگ خیالبافانهاش میتاخت. تمدنی که پایههایش بر ترویج فرهنگ بیگانه، و رواج هرزگی و بیبندوباری، و غارت منابع ملی بهوسیله صدها شرکت امریکایی و اروپایی در ایران، و تخریب بنیانهای کشاورزی نسبتاً مستقل ایران، و کوچاندن نیروهای مولد
ایران به سمت حاشیه شهرها و تبدیل آنها به نیروهای بیکار و مصرفکننده، و توسعه صنایع مونتاژ و وابسته و غیرضروری، و تجهیز پایگاههای استراق سمع و جاسوسی و نظامی امریکا در ایران و در منطقه خلیج فارس از کیسه ملت ایران، بنا نهاده شده بود.
تنها در فاصله سالهای 1970 تا 1977 بالغ بر 4/26 میلیارد دلار پول نفت صرف هزینههای واردات نظامی ایران از امریکا شد و فقط برای سال 1980، شاه 12 میلیارد دلار اسلحه به امریکا سفارش داده بود،[4]که بر اساس خط مشیهای کاخ سفید اوّلین و آخرین هدف از خرید آنها حفاظت منافع امریکا در منطقه حساس خلیج فارس بود و مدیریت و استفاده از آنها نیز رسماً برعهده 60 هزار مستشار امریکایی نهاده شده بود.
شاه در اوج ثباتش و بیآنکه هیچگونه فشار و مشکل خارجی داشته باشد روزانه بیش از 6 میلیون بشکه نفت تولید میکرد و جمعیت ایران از 33 میلیون نفر تجاوز نمیکرد و بهای نفت نیز بنابه عللی چند و از آن جمله نبرد اعراب و اسرائیل و تلاش غرب برای ذخیرهسازی بیشتر نفت برای مقابله با تحریمهای احتمالی و همبستگی بیش از پیش ممالک اسلامی تولیدکنندۀ نفت، از مرز سی دلار در هر بشکه گذشته بود اما در همین حال هنوز بسیاری از جادههای اصلی شهرهای ایران فاقد آسفالت، و بخش عظیمی از کشور از نعمت برق و اوّلین امکانات بهداشتی و رفاهی محروم بود. حتی همان زمان که دهها رئیس جمهور و نخستوزیر و سران کشورهای جهان برای شرکت در جشنهای افسانهای دوهزارو پانصدمین سال سلطنت به ایران آمده بودند، در
پایتخت کشور دهها هزار تن از نیروهای مولّدِ گذشته و آوارگان بیکار کنونی در بیغولهها و مجتمعهای آلونکی و حلبیآبادها در جنب فرودگاه تهران، محلههای جنوب شهر و شرق و غرب تهران و نقاط مرکزی آن، روزگار را در نهایت فقر و گرسنگی میگذراندند. وجود این حلبیآبادهای وسیع چنان منظرهای زشت پدید میآورد که رژیم در جریان جشنها ناگزیر شد آن دسته از آلونکها را که در مسیر دید و تردد خارجیان بودند با دیوارهای نقاشیشده محصور کند تا آثار تمدن بزرگ دیده نشود! در همین ایام هنوز محلههای زیادی از جنوب و غرب تهران فاقد آب آشامیدنی بودند و هر چند صد خانوار میبایست از یک شیر فشاری آب خوردن خود را تهیه میکردند. نرخ بیسوادی در سال 1355
معادل 9/52 درصد برای جمعیت هفتساله به بالا بوده است.[5]هنگامی که شاه در سال 1357 از ایران فرار کرد، پانزده سال از اجرای انقلاب سفید و اصلاحات امریکایی میگذشت و در این مدت علیرغم تولید و فروش بیرویه نفت و دیگر منابع ملی و حمایتهای دول خارجی نه تنها ایران از وابستگی رهایی نیافت بلکه روز به روز بر میزان وابستگی اقتصاد، کشاورزی و صنعت کشور به بیگانگان افزوده شد و به موازات آن نابسامانی اقتصادی و فقر عمومی و بیعدالتی توسعه یافت. از لحاظ سیاسی، شاه کشور ایران را به صورت یکی از وابستهترین ممالک به غرب و خصوصاً امریکا درآورده بود.
امام خمینی در تمام دوران پس از تبعید، علیرغم دشواریهای پدید آمده، هیچگاه دست از مبارزه نکشید، و با سخنرانیها و پیامهای خویش امید به پیروزی را در دلها زنده نگاه میداشت. او در 27 فروردین 1346 در پیامی خطاب به حوزههای علمیه ایران نوشت:
من به شما آقایان محترم و به ملت ایران اطمینان میدهم که دستگاه با شکست مواجه خواهد شد. پیشینیان آنها سیلی اسلام را خوردند، اینها نیز خواهند خورد... استقامت کنید. در مقابل ظلم تسلیم نشوید. اینها رفتنی هستند و شما باقی هستید... این شمشیرهای کند و عاریتی در غلاف خواهد رفت.[6]
امام خمینی در همین روز، نامهای سرگشاده به امیرعباس هویدا نخستوزیر شاه نوشت و در آن فجایع رژیم را برشمرد و نسبت به جبهه گیری شاه در برابر دولتهای اسلامی چنین هشدار داد:
با اسرائیل دشمن اسلام و مسلمین، آواره کنندۀ بیش از یک میلیون مسلم بیپناه، پیمان برادری نبندید؛ عواطف مسلمین را جریحهدار نکنید؛ دست اسرائیل و عمال خائن آن را به بازار مسلمین بیش از این باز نکنید؛ اقتصاد کشور را به خاطر اسرائیل و عمال آن به خطر نیندازید؛ فرهنگ را فدای هوس آنها ننمایید... از قهر خدا بترسید؛ از قهر ملت بهراسید... ان ربک لبالمرصاد.[7]
شاه به هشدارهای امام خمینی وقعی ننهاد. علیرغم آنکه ممالک اسلامی در آستانه جنگ با اسرائیل قرار داشتند، بازار کالاهای اسرائیل در ایران با اعطای امتیازات ویژه از سوی رژیم شاه پر رونق بود و انواع میوهجات و مواد غذایی و مرغ و تخم مرغ اسرائیلی با قیمتهایی نازلتر از تولیدات داخلی فراوان یافت میشد.
امام خمینی در پیامی (17 خرداد 1346) به مناسبت جنگ شش روزۀ اعراب و اسرائیل فتوای انقلابی خویش را دایر بر حرمت هرگونه رابطه تجاری و سیاسی دولتهای اسلامی با اسرائیل، و حرمت مصرف کالاهای اسرائیلی در جوامع اسلامی را صادر کرد.[8]این فتوا لطمهای جدی به روابط رو به توسعه شاه و اسرائیل وارد ساخت. علما و طلاب ایران نیز با انتشار اطلاعیههایی رژیم شاه را تحت فشار گذاشتند. رژیم انتقام خویش را با یورش به منزل امام خمینی در قم و غارت اسناد و کتابهای ایشان و یورش به مدارس اسلامی قم و جمعآوری آثار و عکسهای امام عملی ساخت. در جریان این یورش فرزند امام خمینی، حجتالاسلام حاج سید احمد خمینی و حجتالاسلام حاج شیخ حسن صانعی و مرحوم آیتاللّه اسلامی تربتی (وکیل شرعی امام خمینی) دستگیر و بازداشت شدند. تلاشهای آنها و دیگر یاران انقلابی امام، ساواک شاه را در قطع شهریۀ هامامو جلوگیری از ارسال وجوهات شرعی مردم برای مرجعشان ناکام
گذارده بود. چندی پیش از این، حجتالاسلام حاج سید احمد خمینی که برای گرفتن پیامهای حضرت امام و فرامین ایشان دربارۀ چگونگی فعالیتها و ادارۀ بیت امام در قم به نجف رفته بود به هنگام بازگشت (در اوایل سال 1346) در مرز عراق و ایران بهوسیله نیروهای امنیتی شاه بازداشت و برای مدتی در زندان قزل قلعه محبوس گردیده بود. در این سالها تلاش عمدۀ ساواک ـبه استناد اسناد به دست آمده از ساواک بر قطع ارتباط امام با مقلدین در ایران و جلوگیری از پرداخت شهریۀ امام متمرکز شده بود و در این میان فعالیتهای وکلای شرعی امام خمینی در ایران نظیر حضرات آقایان : اسلامی تربتی، حاج شیخ محمدصادق تهرانی (کرباسچی) و آیتاللّه پسندیده (برادر بزرگ امام خمینی) که علیرغم تهدیدهای رژیم و بازداشت و تبعید ادامه داشت و همچنین فعال بودن بیت امام در قم که کانون قیام 15 خرداد شناخته شده و بهوسیله فرزند امام اداره میشد، مانعی عمده در تحقق اهداف رژیم بودند. ساواک در برابر احیای نام و یاد امام و فعالیت بیت ایشان در قم چنان حساس بود که به مدت چهار سال با گماردن مأمورین امنیتی و انتظامی ـاز بامداد تا ساعاتی از شب این محل را تحت مراقبت مستقیم قرار داده و از تردّد مراجعین و مقلدین امام جلوگیری میکرد اما در همین سالها نیز یاران امام پس از رفتن مأمورین، در نیمه شب در آنجا گردآمده و امور مربوط به ارتباط مردم با امام را پی میگرفتند. در همین زمان (خرداد 1346) بود که قصد رژیم دایر بر تبعید امام از نجف به هندوستان با افشاگری و تلاش و مخالفت گروههای سیاسی مبارز خارج و داخل کشور عقیم ماند.
با روی کار آمدن حزب بعث (26 تیرماه 1347) در عراق و دشمنی این حزب با حرکتهای اسلامی، دشواریهای بیشتری فرا روی نهضت امام خمینی پدید آمد، اما حضرت امام دست از مبارزه نکشید. اقامت ایشان در نجف، و خیزش جهان اسلام در ماجرای نبرد اعراب و اسرائیل فرصتی را پدید آورد تا امام آرمانهای خویش را در سطحی وسیعتر مطرح سازد که همان احیای دینباوری در عصر دینستیزی و
بازیابی هویت و مجد و وحدت امت اسلامی بود و محدود به مبارزه با شاه در ایران نمیشد.
امام خمینی در گفتگویی با نمایندۀ سازمان الفتح فلسطین در 19 مهر 1347 دیدگاههای خویش را دربارۀ مسائل جهان اسلام و جهاد ملت فلسطین تشریح کرد و در همین مصاحبه بر وجوب اختصاص بخشی از وجوه شرعی زکات به مجاهدان فلسطینی فتوا داد[9].
اوایل سال 1348 اختلافات بین رژیم شاه و حزب بعث عراق بر سر مرز آبی دو کشور شدت گرفت. رژیم عراق جمع زیادی از ایرانیان مقیم این کشور را در بدترین شرایط اخراج کرد. حزب بعث بسیار کوشید تا از دشمنی امام خمینی با رژیم ایران در آن شرایط بهره گیرد. از سوی دیگر شاه نیز مترصد کوچکترین بهانهای بود تا استقلال نهضت امام را مخدوش جلوه دهد؛ اما امام خمینی با هوشمندی در مقابل
دسیسههای هر دو رژیم ایستاد. آیتاللّه حاج آقا مصطفی رسماً پیام امام در مخالفت شدید با اخراج طلاب و ایرانیان و ردّ هرگونه مصالحهای بین ایشان و حزب بعث را در بغداد به اطلاع حسن البکر رئیس جمهور عراق و دیگر سران حاضر در جلسه ابلاغ کرد.
30 مرداد 1348 قسمتی از مسجدالاقصی بهوسیله صهیونیستهای افراطی به آتش کشیده شد. شاه که تحت فشار افکار عمومی قرار داشت با پیشنهاد قبول هزینۀ تعمیر مسجد به کمک اسرائیل شتافت تا از استمرار خشم مسلمانان کاسته شود. امام خمینی در پیامی، فریبکاری شاه را افشا کرده و در مقابل پیشنهاد کرد:
تا زمانی که فلسطین اشغال شده آزاد نشده است، مسلمانان مسجدالاقصی را نباید تجدید بنا کنند. بگذارند جنایت صهیونیسم همواره در برابر چشمان مسلمانان مجسم باشد و مایه حرکتی برای آزادی فلسطین گردد.[10]
چهار سال تدریس، تلاش و روشنگری امام خمینی توانسته بود تا حدودی فضای حوزۀ نجف را دگرگون سازد. اینک در سال 1348 علاوه بر مبارزین بیشمار داخل کشور مخاطبین زیادی در عراق، لبنان و دیگر بلاد اسلامی بودند که نهضت امام خمینی را الگوی خویش میدانستند. حضرت امام سلسله درسهای خویش را دربارۀ حکومت اسلامی یا ولایت فقیه در بهمن 1348 آغاز کرد. انتشار مجموعۀ ایندرسها در قالب کتابی تحت عنوانولایت فقیهیاحکومتاسلامیدر ایران، و عراق و لبنان و در موسم حج شورتازهایبهمبارزه میداد. در این کتاب دورنمای
مبارزه و هدفهای نهضت ترسیم شده بود و مبانی فقهی و اصولی و عقلی حکومت اسلامی و مباحث تئوریک مربوط به شیوههای حکومت اسلامی از زبان رهبری انقلاب ارائه میشد.
در اردیبهشت ماه 1349 مطبوعات امریکا ورود هیأتی از بزرگترین سرمایهداران امریکایی به سرپرستی راکفلر به ایران را خبر دادند. آنها آمده بودند تاچگونگی بازگشت درآمدهای نفتی ایران به امریکا را که از این سال به بعد به صورتی سرسامآور رو به فزونی مینهاد و نحوۀ مشارکت شرکتهای امریکایی در این خوان گسترده را بررسی کنند. با آنکه ساواک از چند ماه قبل بسیاری از روحانیون طرفدار امام خمینی را ممنوعالمنبر ساخته بود اما عناصر روحانی متعهد که پس از مطالعه آرای امام در باب حکومت اسلامی به وجد آمده بودند دست به افشاگری و مخالفت با نفوذ بیشتر امریکا در کشور زدند. آیتاللّه سعیدی از جمله پرشورترین یاران امام خمینی بود که در این ماجرا در خرداد 1349 دستگیر و پس از ده روز تحمل شکنجههای وحشیانه ساواک در زندان قزل قلعه به شهادت رسید. امام خمینی در پیامی به تجلیل از مبارزات وی پرداخت و در این پیام تأکید کرد که:
این تنها مرحوم سعیدی نیست که با این وضع اسفانگیز در گوشۀ زندان از پای درمیآید.[11]
در همین پیام آمده بود:
کارشناسان و سرمایهداران بزرگ امریکا به اسم عظیمترین سرمایهگذاری خارجی برای اسارت این ملت مظلوم به ایران هجوم نمودهاند... هر قراردادی که با سرمایهداران امریکا و دیگر مستعمِرین بسته شود، مخالف خواست ملت و مخالف احکام اسلام است.[12]
2 .همان؛ ص 367.
3 .مأموریت در تهران: خاطرات ژنرال هایزر.
4 . ن.ک.به:نفوذ امریکا در ایران؛ فصل مربوط به خرید اسلحه، به نقل از آمارهاى رسمى منتشره.
5 . ن.ک.به: مؤسسه مطالعات پژوهشهاى بازرگانى؛اقتصاد ایران؛ ص 59.
6 .صحیفه امام؛ ج 2، ص 130.
7 .همان؛ ص 126ـ127.
8 .بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى؛ ج 2، ص 232.
9 .صحیفه امام؛ ج 2، ص 199ـ201.
10 .بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى؛ ج 2، ص 458؛ به نقل از روزنامهالجمهوریه؛ 1/8/1348 / 23/10/69 (ش 588)، چاپ بغداد.
11 .صحیفه امام؛ ج 2، ص 277.
12 .همان؛ ص 277ـ278.