دیوان شعر امام خمینی
دخترم!
- فاطی، از فاطمه خواهد سخنی
- بین! چه میخواهد، از مثل منی؟
- آن که جبریل، پیامآور اوست
- عارف منزلتش داورِ اوست
- کیست در جمع رُسل، جز احمد
- کاتب وحی وی از سوی احد؟
- دخترم! دست بدار از دل من
- عشق من، جوی در آب و گل من!
- *
□
- با عشق رُخت، خلیل را ناری نیست
- جویای تو، با فرشتهاش کاری نیست.
- *
□
- روی تو کعبهی دلِ عُشّاقِ زنده است
- دلْمرده آنکه طیِّ طریق حجاز کرد.
- *
□
- بسترم بر در میخانه فکن، تا ساقی
- ساغری آرد و دردم همه درمان سازد.
- *
□
- کاش! از حلقهی زُلفت گرهی وا میشد
- تا چو من، زاهدِ دل گُمشده، رُسوا میشد.
- *
□
- شاعر اگر سعدی شیرازی است
- بافتههای من و تو، بازی است.
- *
□
- در غم دوری رویش، همه در تاب و تبند
- همه ذرّات جهان، در پی او در طلبند.
- *
□
- حاصل عمْر صرف شد، در طلب وصال تو
- با همه سعی اگر به خود، ره ندهی، چه حاصلم؟!
- *
□
- بهار آمد و سجّاده، رهن باده کنیم
- به رغم شیخ ریا این عمل اعاده کنیم
- *
□
- پیوستهتر از ابروی تو، یافت نگردد
- مشکینتری از گیسوی تو یافت نگردد.
- آشفتهتر از حال منِ زار نباشد
- *
- بُلبل از دوری گل، ناله و افغان بکند
- *
- از باد بهاری بوی دلدار آمد