دیوان شعر امام خمینی
حدیث دل
- بر سر کوی تو ای میْزده! دیوانه شدم
- عقل را راندم و وابستهی میخانه شدم
- دور آن شمع دلافروز، چو پروانه شدم
- به هوای شکن گیسوی تو شانه شدم
- دردِ دل را به که گویم که دوائی بدهد؟
- من که درویشم، میخانه بود منزلِ من
- دوستیّ رُخَش آمیخته اندر گِل من
- از همه مُلک جهان، میکده شد حاصلِ من
- حق سرافکنده شود در قِبَل باطِل من
- کاش میخانه به این تشنه صفائی بدهد
- مژده، ای ساکن بُتخانه! که پیروز تویی
- یارِ آتشکدهی مستِ جهانسوز تویی
- خادم صومعهی فتنه برافروز تویی
- واقفِ سرّ صنمخانهی مرموز تویی
- شاید آن شاه، نوایی به گدایی بدهد
- سر و سِرّی است مرا با صنم بادهفروش
- گفت و گویی است که نایش برسد بر دل گوش
- پیر صاحبدل ما گفت: «از این رمز، خموش!
- هر دو عالم نکشد بار امانت بر دوش
- دستِ تقدیر به میخواره نوایی بدهد
- ای گل باغ وفا! درد مرا درمان کُن
- جُرعهای ریز و مرا بندهی نافرمان کُن
- راز میخوارگیم از همه کس پنهان کُن
- گوشهی چشم به حال من بیسامان کُن
- باشد آن شاهد دلدار سرایی بدهد
- یادگاری که در آن منزلِ درویشان است
- درد عشّاق قلندر، به همین درمان است
- طایر قدس، بر این منزلِ دل دربان است
- حضرت روحِ قُدُسْ مُنتظر فرمان است
- تا که درویش خرابات صلایی بدهد
- پرده برداشت ز اسرارِ ازل، پیر مغان
- باز شد در برِ رندان، گرهی فاشِ نهان
- راز هستی بگشود از کَرَمِ درویشان
- غم فرو ریخت ز دامانِ بُلندِ ایشان
- دوست شاید که به دریوزه ردائی بدهد
- ساغر از دست من افتاد، دوائی برسان
- راهْ پیدا نکنم، راهنمایی برسان
- گر وفائی نبود در تو، جفائی برسان
- از منِ غمزده بر پیرْ ندائی برسان
- که این میْ زده در میکده جایی بدهد