دیوان شعر امام خمینی
مدیحهی نوریْنِ نیّریْن: فاطمهی زهراء و فاطمهی معصومه - سلام الله علیها –
- ای ازلیّت، به تربت تو مُخمّر!
- وی ابدیّت، به طلعت تو مُقرّر!
- آیت رحمتز جلوهی تو هویدا
- رایَتِ قدرت در آستینِ تو مُضْمَر
- جودت، همبسترا به فیض مقدّس
- لطفت همبالشا به صدرِ مُصَدّر
- عِصمتِ تو تا کشید پرده به اجسام
- عالَم اجسام گردد عالَم دیگر
- جلوهی تو، نور ایزدی را مَجْلیٰ
- عِصمت تو، سِرّ مُختفی را مَظهر
- گویم واجب تو را، نه آنَتْ رُتبت
- خوانم ممکن تو را، ز مُمکِن برتر
- مُمکن اندر لباس واجب پیدا
- واجبی اندر ردای امکان مُظْهر
- ممکن، امّا چه ممکن، علّت امکان
- واجب، امّا شعاعِ خالقِ اکبر
- ممکن، امّا یگانه واسطهی فیض
- فیض به مِهْتر رسد، وزان پس کهتر
- ممکن، امّا نمودِ هستی از وی
- ممکن، امّا ز مُمکِناتْ فزونتر
- وین نه عجب، زانکه نور اوست ز زهرا
- نور وی از حیدر است و او ز پیمبر
- نور خُدا در رسول اکرم پیدا
- کرد تجلّی ز وی به حیدر صفدر
- وَ ز وی، تابان شده به حضرت زهرا
- اینک ظاهر ز دُختِ موسی جعفر
- این است آن نور، کز مشیّت «کُنْ» کرد
- عالم، آنکو به عال است مُنوّر
- این است آن نور، کز تجلّی قدرت
- داد به دوشیزگان هستی زیور
- شیطانْ عالِم شدی اگر که بدین نور
- ناگفتی آدم است خاک و من آذر
- آبِروی مُمْکِناتْ جمله، از این نور
- گر نَبُدی، باطل آمدند سراسر
- جلوهی این، خود عَرَض نمود عَرَض را
- ظِلّش بخشود جوهریّتِ جوهر
- عیسیِ مریم به پیشگاهش دربان
- موسیِ عمران به بارگاهش چاکر
- آن یک چون دیدهبان، فرا شده بر دار
- وین یک چون قاپقان، معطّی بر در
- یا که دو طفلاند در حریم جلالش
- از پی تکمیل نفس آمده مُضطَر
- آن یک، «انجیل» را نماید از حفظ
- وین یک «تورات» را بخواند از بر
- گر که نگفتی: امام هستم بر خلق
- موسیِ جعفر ولّیِ حضرتِ داور
- فاش بگفتم که این رسول خدای است
- معجزهاش می بُوَد همانا دختر
- دختر، جُز فاطمه نیاید چون این
- صُلْبِ پِدر را و هم مَشیمهی مادر
- دختر، چون این دو، از مَشیمهی قدرت
- نامد و ناید، دگر هُماره مُقدّر
- آن یک، امواج اعلم را شده مبدأ
- وین یک، افواج حلم را شده مَصْدر
- آن یک، موجود از خطابش مَجْلیٰ
- وین یک، معدوم از عقابش مُسْتَر
- آن یک، بر فرق انبیا شده تارک
- وین یک، اندر سرْ اولیا را مِغفر
- آن یک، در عالم جلالت «کعبه»
- وین یک، در مُلک کبریایی«مَشْعَر»
- «لَمْ یَلِد» م بسته لب و گر نه بگفتم
- دختِ خُدایند این دو نور مُطهّر
- آن یک، کوْن و مکانْش بسته به مَقْنَع
- وین یک، مُلکِ جهانْش بسته به مِعْجَر
- چادر آن یک، حِجابِ عصمت ایزد
- مِعْجَرِ این یک، نقابِ عفّتِ داور
- آن یک، بر مُلک لایَزالی، تارُک
- وین یک، بر عرش کبریایی افسر
- تابشی از لطفِ آن، بهشتِ مُخَلّد
- سایهای از قهر این، جحیم مُقَعّر
- قطرهای از جودِ آن، بِحارِ سماوی
- رَشْحهای از فیض این، ذخایر اغیر
- آن یک، خاکِ مدینه کرده مُزّین
- صفحهی قم را نموده، این یک انور
- خاک قم، این کرده از شرافتْ جنّت
- آب مدینه، نموده آن یک، کوثر
- عرصهی قم غیرت بهشت برین است
- بلکه بهشتش، یَساولی است برابر
- زیبد اگر خاک قم به «عرش» کند فخر
- شاید، گر «لوح» را بیابد همسر
- خاکی، عجب خاک! آبروی خلایق
- ملجأ بر مُسلم و پناه به کافر
- گر که شنیدندی این قصیدهی «هندی»
- شاعر شیراز و آن ادیب سخنور
- آن یک طوطی صفت همی نسرودی
- «ای به جلالت ز آفرینش برتر!»
- وین یک قمری نمط هماره نگفتی
- «ای که جهان از رُخ تو گشته منوّر!».
در فاصلهی سالهای 1309 تا 1324 ش
سروده شده است.