دیوان شعر امام خمینی
بادهی حضور
- در لقای رُخش ای پیر! مرا یاری کُن
- دستگیری کُن و، پیری کُن و، غمخواری کُن
- از سر کوی تو مأیوس نگردم هرگز
- غمزهای! غمزدگان را تو مددکاری کُن
- هله! با جُرعهای از بادهی میخانهی خویش
- هوشم از سر ببر، آمادهی هُشیاری کُن
- گر به لطفم ننوازی و، پناهم ندهی
- عشوه کُن، ناز کُن، آغاز ستمکاری کُن
- عاشقم، عاشقم، اُفتاده و بیمار توام
- لطف کُن، لطف! ز بیمار پرستاری کُن
- تو و سجّادهی خویش و، من و پیمانهی خویش
- با منِ باده زده، هر چه به دل داری کُن
- گر نخواهی ز سر لُطف نوازی ما را
- از درِ قهر بُرون آی و، دل آزاری کُن[1]!
اسفند 1363