دیوان شعر امام خمینی
محرمِ راز
- در غم هجر رُخ ماه تو، در سوز و گُدازیم
- تا به کی زین غم جانکاه، بسوزیم و بسازیم؟
- شب هجران تو آخِر نشود، رُخ ننمایی
- در همه دهر، تو در نازی و ما گردِ نیازیم
- آید آن روز که در باز کُنی، پرده گشایی
- تا به خاک قدمت، جان و سر خویش ببازیم؟
- به اشارت اگرم، وعدۀ دیدار دهد یار
- تا پس از مرگ به وجد آمده، در ساز و نوازیم
- گر به اندیشه بیاید که: پناهی است به کویت
- نه سوی بُتکده رو کرده، نه راهیِ حجازیم
- ساقی! از آن خُمِ پنهان، که ز بیگانه نهان است
- باده در ساغر ما ریز! که ما محرم رازیم.
دی 1365