دیوان شعر امام خمینی
جام جان
- در دلم بود که جان در ره جانان بدهم
- جان ز من نیست که در مقدم او جان بدهم
- جام می ده که در آغوش بُتی جا دارم
- که از آن، جایزه بر یوسف کنعان بدهم
- تا شدم خادم درگاه بُت باده فروش
- به امیران دو عالم همه فرمان بدهم
- از پریشانی جانم ز غمش، باز مپرس!
- سر و جان در ره آن زلف پریشان بدهم
- زاهد! از روضهی رضوان و رُخ حور مگوی!
- خَمِ زُلفش نه به صد روضهی رضوان بدهم
- شیخ محراب! تو و وعدهی گلزار بهشت
- غمزهی دوست نشاید که من ارزان بدهم
اواخر بهمن 1367