دیوان شعر امام خمینی
محفل رندان
- آید آن روز که خاک سر کویش باشم
- ترک جان کرده و، آشفتهی رویش باشم
- ساغر روحفزا، از کفِ لُطفش گیرم
- غافل از هر دو جهان، بستهی مویش باشم
- سر نهم بر قدمش، بوسهزنان تا دم مرگ
- مست، تا صُبح قیامت، ز سبویش باشم
- همچو پروانه، بسوزم برِشمعش همه عُمر
- محو چون می زده، در روی نکویش باشم
- رسد آن روز که در محفلِ رندان سرمست
- رازدار همه اسرار مگویش باشم
- یوسفم گر نزند بر سر بالینم سر
- همچو یعقوب دل آشفتهی بویش باشم.[1]
دی 1365
1
- آقای مردانی محفل رندان را تضمین نموده، بند دوم مخمس تضمینی چنین است:تا برم راه، به دلدار در این تدبیرمکه جز این باب، مقام دگری نپذیرمخرّم آن روز که از پا گسلد زنجیرمساغر روح فزا ...