دیوان شعر امام خمینی
پیر مُغان
- عهدی که بسته بودم با پیر میفروش
- در سال قبل، تازه نمودم دوباره دوش[1]
- افسوس آیدم که در این فصل نوبهار
- یاران، تمام، طرْف گُلستان و من خموش
- من نیز، با یکی دو گُلندام سیم تن
- بیرون روم به جانب صحرا به عیش و نوش
- حیف است این لطیفهی عُمر خدای داد
- ضایع کُنم به دلق ریائی و دیگجوش
- دستی به دامن بُت مه طلعتی زنم
- اکنون که حاصلم نشد از شیخ خرقهپوش
- از قیل و قال مدرسهام حاصلی نشد
- جز حرف دلخراش، پس از آن همه خروش
- حالی به کُنج میکده، با دلبری لطیف
- بنشینم و ببندم از این خلق، چشم و گوش دیگر حدیث از لب «هندی» تو نشنوی
- جُز صحبت صفای می و حرف می فروش.
1
- حافظ نیز با همین وزن و قافیه فرموده است:در عهد پادشاه خطابخش جرمپوشحافظ قرابهکش شد و، مفتی پیالهنوش