دیوان شعر امام خمینی
دریای فنا
- کاش! روزی به سر کوی توام منزل بود
- که در آن شادی و اندوهْ، مُراد دل بود[1]
- کاش! از حلقهی زُلفت، گرهی در کف بود
- که گره باز کُن عُقدهی هر مُشکِل بود
- دوش کز هجر تو دلْ حالت ظلمتکده داشت
- یاد تو، شمع فروزندهی آن محفِل بود[2]
- دوستان میزده و، مست و، ز هوش افتاده
- بینصیب آنکه در این جَمع چو من عاقِل بود
- آنکه بشکست همه قید، ظلوم است وجهول[3]
- و آنکه از خویش و همه کون و مکان غافِل بود
- در بر دلشدگان، علم حجاب است، حجاب
- از حجاب آنکه برون رفت بحقّ، جاهِل بود
- عاشق از شوق، به دریای فنا غوطهور است
- بیخبر آنکه به ظلمتکدهی ساحِل بود
- چون به عشق آمدم از حوزهی عِرفان، دیدم
- آنچه خواندیم و شنیدیم، همه باطِل بود.
فروردین 1364