دیوان شعر امام خمینی
جلوهی جام
- ای کاش! دوست، درد دلم را دوا کند
- گر مهربانیم ننمایدْ جفا کند[1]
- صوفی که از صفا، به دلش جلوهای ندید
- جامی از او گرفت که با آن صفا کند
- دردی ز بیوفایی دلبر به جان ماست
- ساقی! بیار ساغر می تا وفا کند
- بیگانه گشته دوست ز من، جُرعهای بده
- باشد که یار غمزده را آشنا کند
- پنهان بسوی منزل دلدار بر شدم
- ترسم که مُحتسب غمِ من برملا کند
- آن یار گُلعِذار قدم زد به محفلم
- تا کشف راز از دل این پارسا کند
- با گیسوی گشاده، سری زن به شیخ شهر
- مگذار شیخِ مجلس رندان ریا کُند!
بهمن 1367
1
- حافظ با همین وزن و قافیه:گر میفروش، حاجت رندان روا کندایزد، گنه ببخشد و دفع بلا کند.فیّاض نیز:عاشق، چو بیمضایقه جان را فدا کندخنجر، زبان گشاید و صد مرحبا کند.