دیوان شعر امام خمینی
قصهی مستی[54]
- آنکه دل خواهد، درون کعبه و بتخانه نیست
- آنچه جان جوید، به دست صوفی بیگانه نیست[1]
- گفتههای فیلسوف و، صوفی و، درویش و، شیخ
- در خور وصف جمال دلبر فرزانه نیست
- با که گویم راز دل را، از که جویم وصف یار
- هر چه گویند، از زبان عاشق دیوانه نیست
- هوشمندان را بگو: دفتر ببندند از سخن
- کانچه، گویند از زبان بیهش و، مستانه نیست
- ساغر از دست تو گر نوشم، بَرَم راهی به دوست
- بینصیب آن کس، که او را، ره بر این پیمانه نیست
- عاشقان دانند درد عاشق و سوز فراق
- آنکه بر شمع جمالت سوخت، جز پروانه نیست
- حلقهی گیسو و، ناز و، عشوه و، خال لبت
- غیر مستان کس نداند، غیر دام و دانه نیست
- قصهی مستی و، رمز بیخودی و، بیهُشی
- عاشقان دانند کاین اسطوره و افسانه نیست.
دی 1365
1
- فیاض با همین وزن و قافیه و ردیف:بیلب او، نشئهای در ساغر و پیمانه نیستشیشهی می را، دِماغ جلوهی مستانه نیست.