دیوان شعر امام خمینی
مستی عاشق
- دل که آشفتهی روی تو نباشد دل نیست
- آنکه دیوانهی خال تو نشد عاقل نیست[1]
- مستی عاشق دلباخته از بادهی توست
- بجز این مستیم، از عمر دگر حاصل نیست
- عشق روی تو، در این بادیه افکند مرا
- چه توان کرد که این بادیه را ساحل نیست
- بگذر از خویش، اگر عاشق دلباختهای
- که میان تو و او، جز تو کسی حایل نیست
- رهرو عشقی اگر خرقه و سجّاده فکن
- که بجز عشق، تو را رهرو این منزل نیست[2]
- اگر از اهل دلی، صوفی و زاهد بگذار!
- که جز این طایفه را، راه در این محفل نیست
- بر خَمِ طرّهی او چنگ زنم چنگزنان
- که جز این حاصل دیوانهی لا یعقل نیست
- دست من گیر و، از این خرقهی سالوس رهان!
- که در این خرقه، بجز جایگه جاهل نیست
- علم و عرفان، به خرابات ندارد راهی
- که به منزلگه عشّاق ره باطل نیست
بهمن 1365
1
- حافظ با همین وزن و ردیف:مردم دیدهی ما، جز به رخت ناظر نیستدل سرگشتهی ما، غیر تو را ذاکر نیست.فیّاض لاهیجی نیز:دل که بیزخم تو باشد به جهان خرّم نیستزخم را از تو رواجی است که با مرهم نیست.
2 - گر چه دستنوشتهی حضرت امام(س) نیز «... رهرو این ...» است اما به ظنّ قریب به یقین سهوالقلم رخ داده و تعبیر صحیح «رهبر این» میباشد همانگونه که در بیت بعدی نیز بجای «که جز این ...»، «که مر این طایفه» درست است.
2 - گر چه دستنوشتهی حضرت امام(س) نیز «... رهرو این ...» است اما به ظنّ قریب به یقین سهوالقلم رخ داده و تعبیر صحیح «رهبر این» میباشد همانگونه که در بیت بعدی نیز بجای «که جز این ...»، «که مر این طایفه» درست است.