دیوان شعر امام خمینی
عٰاشق سوخته
- پرده بردار ز رُخ، چهرهگشا، ناز، بس است
- عاشق سوخته را دیدن رویت هوس است[1]
- دست از دامنت ای دوست! نخواهم برداشت
- تا من دلشده را، یک رمق و، یک نفس است
- همه خوبان برِ زیباییت ای مایهی حُسن!
- فیالمثل، در برِ دریای خروشان چو خس است
- مرغ پر سوخته را نیست نصیبی ز بهار
- عرصه جولانگه زاغ است و، نوای مگس است
- دادخواهم، غم دل را به کجا عرضه کنم؟
- که چو من دادستان است و چو فریادرس است[2]
- این همه غلغل و غوغا که در آفاق بود
- سوی دلدار روان و همه بانگ جرس است.
فروردین 1366