زندگی نامه احمد خمینی
ورود به ایران و همراهی با ناخدای کشتی انقلاب:
سرانجام در روز 12 بهمن سال 1357 هجری شمسی خورشید انقلاب اسلامی از مغرب عالم طلوع کرد، و پرشکوهترین مراسم استقبال تاریخ شکل گرفت. امام خمینی در شرایطی تصمیم به بازگشت به وطن گرفته بود که همه جا خبر از بستن فرودگاه، انفجار هواپیما و کودتای خونین نظامیان بود. دوستان، نگران جان امام بودند و توصیه به تعویق سفر تا
تأمین شرایط داشتند؛ دشمنان انقلاب نیز که حضور امام در ایران بمنزله پایان حتمی کار خویش میدیدند به هر شیوه و وسیلهای متوسل شدند تا رهبر کبیر انقلاب از این سفر سرنوشتساز منصرف شود، بدان امید که در این فاصله راهی برای خاموش کردن شعلههای قیام در داخل کشور و یا خاموش کردن صدای رهبری آن در خارج بیابند. اما غافل از آنکه موسایِ انقلاب تصمیم خویش را گرفته است و عزم آن کرده تا کار فرعون زمانه را در سرزمینی که قلوب مردمانش آکنده از عشق به امیر مؤمنان و سالار شهیدان(ع) است یکسره کند و روند تقسیمبندی ظالمانۀ سیاست جهانی را به نفع دینباوران وخداخواهان تغیر دهد. و در این تصمیمِ
شگفت و ماجرای شگفتیآفرین نیز، همچون تصمیم هجرت به پاریس، احمد مشاور امام، یار امام، همراه امام و فدایی امام است. او همچون گذشته تمهید مقدمات این سفر،تغییر هواپیمای حامل امام، انتخاب همراهان و کنترلها و مراقبتهای لازم را هوشمندانه هدایت کرده است تا ناخدای کشتی انقلاب در طوفان صدها حادثهای که هر لحظه امکان وقوع آن میرفت به سلامت در ساحلی که میلیونها نفوسِ انقلابی به انتظار ایستادهاند، رحل اقامت گزیند.
قامت افراشتۀ مردی که عزت و استقلال امت اسلامی را در دستهای مهربان خویش به ارمغان آورده است، بر پلکان هواپیما که ظاهر شد اشک شوق از دیدۀ منتظران فرو غلطید، 14 سال دوران سخت انتظار به پایان رسیده بود. دوشادوش خمینی کبیر سیمای مهربان احمد نیز چون ماه در کنار خورشید، فروزان و آشکار بود. او سالهای سال است که گوهر حقیقت را در وجود خمینی یافته؛ با خمینی زیسته؛ دوران سخت تنهایی را با عشق خمینی و در راه او مبارزه کرده؛ و اکنون با خمینی آمده است تا در غرس نهال حکومت اسلام، این آرزوی دیرین شیعه، مشارکت کند. او آمده است تا در لحظه لحظۀ رویش این شجرۀ طیبهای که انشاءالله شکوفههایش عطرافشان مقدم مهدی موعود(عج) خواهد شد، باغبان پیر انقلاب را همراهی کند. این همراهی و شایستگی بر فرزند راستین خمینی گوارا باد.
چه سعادتی بالاتر از آنکه همراه نفس مطمئنهای چون امام بودن، مشاور امین او گشتن، محرم اسرار و رازهای دل دریائیای چون خمینی شدن و سر بر آستان خمینی از تولد تا رحلت نهادن! بدون تردید این لیاقتها نتیجه دعای آن عارف کامل، حضرت امام خمینی است که فرمود: «خداوندا احمد را نزد خود محمود فرما».
□
برای آنکه در این زندگینامه از مکتب تربیتی امام، که احمد خود دستپرورده آن است بهره گیریم در همینجا به خاطرهای از زبان یادگار امام از لحظه ورود ایشان در 12 بهمن اشاره میکنم، که چند روز مانده به رحلتشان در مجلسی بازگو فرمودند. ایشان میفرمود:
«وقتیکه هواپیما در فرودگاه به زمین نشست حضرت آیة الله پسندیده (برادر بزرگ امام خمینی) وارد هواپیما شد و پس از سالها دوری با امام خمینی دیدار کرد و لحظاتی در کنار او به گفتگو نشست. لحظه رفتن که فرا رسید حضرت امام فرمودند آقا [: آیةالله پسندیده] باید جلو بروند و من پشت سر ایشان میروم عرض کردم: مردم چهارده سال است که انتظار این لحظه را میکشند، خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی منتظرند تا این لحظه تاریخی را به تصویر بکشند. هر چه اصرار کردم فایدهای نداشت، سرانجام راهی به ذهنم رسید. به عموی بزرگوارم پیشنهاد دادم که ایشان با جمعی از
همراهان امام که از پاریس آمده بودند از هواپیما پیاده شوند وبه جمعیت حاضر در سالن استقبال بپیوندند و بعداً امام پیاده شوند. به همین ترتیب عمل شد و بالاخره امام حاضر نشد یکی از آداب معاشرت اسلامی را نادیده بگیرد و از برادر بزرگ خویش جلو بیفتد ولو آنکه در چنین شرایطی استثنایی که میلیونها چشم به آن دوخته است، قرار داشته باشد.»!
امام خمینی به همراه فرزند عزیزش بعد از دیداری کوتاه با نمایندگان اقشار انقلابی در سالن فرودگاه، بوسیلۀ اتومبیلی که از قبل توسط کمیته استقبال فراهم شده بود عازم میدان آزادی و خیابانها و جادۀ منتهی به بهشت زهرا شد که امواج
بیکران جمعیت میلیونی در کیلومترها از این مسیرِ طولانی، گل و گلاب بدست منتظر قدم رهبر خویش بودند. در بهشت زهرا تلاشهای بیوقفۀ احمد برای جلوگیری از فشار و تراکم جمعیت که مبادا باعث آسیب و رنجش خاطر امام شود، منجر به بیهوش شدن وی برای مدتی گردید و بهمین سبب نیز سخنرانی تاریخی امام خمینی در بهشت زهرا از جمله موارد استثنایی است که چهرۀ دلارای احمد را در کنار امام نمیبینیم.
پس از پایان سخنرانی، به علت احساسات غیر قابل کنترل جمعیت، سوار شدن امام به هلیکوپتر که در چند متری جایگاه مستقر شده بود ممکن نگردید. و سرانجام بعد از نیم ساعت تلاش همراهان امام، ایشان به همراه فرزند عزیزشان و
همچنین حجةالاسلام والمسلمین ناطق نوری بوسیله یک آمبولانس به منطقهای در مجاورت بهشت زهرا منتقل شده و از آنجا با هلیکوپتر بسوی مدرسه رفاه رهسپار شدند اما به علت ازدحام جمعیت و عدم اطلاع و اطمینان از امنیت کافی برای فردا، با درایت فرزند امام و پیشنهاد ایشان، هلیکوپتر تغییر مسیر داده و در محوطه بیمارستانِ امام خمینی (هزار تختخوابی) فرود آمد. کارکنان و بیماران بمحض اطلاع از حضور امام خمینی سراسیمه برای ابراز احساسات و دیدار با رهبر به محوطه آمدند. پس از این دیدار تاریخی و کوتاه، حضرت امام به همراه یادگار گرانقدرش با یک اتومبیل به محلی دیگر رفته و از آنجا با اتومبیل آقای ناطق نوری به منزل یکی از بستگان امام در خیابان شریعتی رهسپار شدند. و شامگاه آنروز (12 بهمن) به مدرسه رفاه تشریف برده و از این پس، در آنجا امور انقلاب را در دهۀ فجر انقلاب اسلامی و در حالیکه هنوز دولت دستنشاندۀ بختیار چشم امید به طرح کودتای ژنرالهای شاه با حمایت آمریکا داشت، هدایت کرد.
اعترافات تکان دهنده ژنرال هایزر که در روز 12 بهمن در ستاد مشترک ارتشِ شاه کنترل عملیات شکست خوردۀ پس ماندگان رژیم را بر عهده داشت، پرده از ماجرایی شگفت و معجرهآسا در مورد بازگشت امام از بهشت زهرا بر میدارد. «هایزر» در خاطراتش» ابتدا احتمالات پس از ورود
امام و طرحهای مقابلۀ آمریکا و ارتش شاه با آنرا چنین توضیح میدهد:
«اگر اوضاع به خوبی در صلح و آرامش برگزار میشد و هیچ قیامی رخ نمیداد، رفراندومی صورت نمیگرفت، مطلبی در زمینه اعلام دولت جدید و امثال آن نمیشد و اقدامی در جهت سرنگونی دولت [بختیار] انجام نمیگرفت هیچ اقدام ویژهای لازم نبود. اما اگر گروههای مذهبی یا عوامل ثالث دست به خشونت میزدند، باید طبق توافق ما! درجا با آن مقابله میشد و مقابله به طور جدی و قاطع صورت میگرفت. احتمال بعدی این بود که آیةالله خواستار انحلال دولت و جایگزینی آن بوسیله دولت موقت خودش میشد. این هم طبق تصمیم ما میبایست درجا و قاطعانه رد میشد. آنچه مسلّم بود، تلاش موفقیتآمیز یا غیر موفقیتآمیز برای کشتن آیةالله به هرج و مرج کامل منجر میشد و یا شاید هم سراسر کشور در یک جنگ داخلی فرو میرفت، در چنین صورتی ارتش باید در سطح بالا فوراً وارد قضیه میشد. ما
مهمات، حمل و نقل، تانک و هر چیز مورد نیاز دیگر غیر از سوخت در اختیار داشتیم... ما همه ابزار یک جنگ مقدس را در دست داشتیم!!»[1]
خوانندگان محترم توجه دارند که منظور «هایزر» از «برخورد قاطع و درجا» در صورت اعلام دولت موقت از سوی امام و فرمان وی به ادامۀ قیام، همان کودتای همه جانبهای بود که این ژنرال آمریکایی در بخشهای دیگر کتابش ابعاد آنرا تا حدودی برملا ساخته و در آن با وقاحت از کشتن 40 تا 50 هزار نفر ظرف یکی دو ساعت از عملیات سریع کودتاگران، با این توجیه که این کشتار سبب جلوگیری از کشتارهای بیشتر!! خواهد شد، سخن میگوید. به هر حال، طرحها از قبل تدارک شده بود و چنانکه «هایزر» در ادامه مینویسد گروه عملیاتی وی بدقت سخنان امام در بهشت زهرا را از رادیو گوش میدادهاند تا ببینند کدامیک از طرحهای مقابله باید اجرا شود. امام خمینی با صراحت در سخنرانی خود فرمودند که دولت موقت را بزودی تعیین کرده و حکومت اسلامی را برقرار خواهد نمود؛ هایزر در همین رابطه مینویسد:
«بدون درنگ گفت که دولت کنونی غیرقانونی است و او دولت منتخب خود را به جای آن خواهد گمارد که یک دولت
واقعاً اسلامی خواهد بود. اولین مزۀ دارویی تلخ در کام ما نشست.»[2]
معلوم بود که با اتخاذ چنان مواضعی روشن و سازش ناپذیر از سوی امام خمینی کدامیک از طرحهای پیشبینی شدۀ آمریکا میبایست اجرا شود. آنان دل به امیدهای واهی تیمسار ربیعی (فرماندۀ معدوم نیروی هوایی شاه) داشتند که نسبت به وفاداری نیروهای تحت امرش به شاه اطمینان داده بود غافل از آنکه دیرزمانی است که بخش عظیمی از پرسنل ارتش و بویژه پرسنل نیروی هوایی و همافران به نهضت امام پیوستهاند و چنانکه چند روز بعد – نوزدهم بهمن – شاهد بودیم، جمع کثیری از درجهداران و همافران نیروی هوایی در حضور امام رژه رفته و با ایشان بیعت کردند. به هر حال، تغییر مسیر هلیکوپتر و فرود پیشبینی نشدۀ آن در بیمارستانِ امام خمینی تمام نقشههای سرفرماندهی نیروهای نظامی ناتو در اروپا را بر هم ریخت. «هایزر» مینویسد:
«هلیکوپتر عازم محل اقامت [امام] خمینی شد. اما ناگهان [امام] خمینی دستور داد که هلیکوپتر به سمت بیمارستان (هزار تختخوابی) تهران برود. خلبان، مسئله را با بی سیم اطلاع داد. اما زمانی خبر به ما رسید که آنها به بیمارستان رسیده بودند... کوشیدیم از طریق تلفن و یا بیسیم با خلبان
تماس برقرار کنیم،اما موفق نشدیم. ربیعی از کوره در رفته بود زیرا هلیکوپتر، هلیکوپتر او بود و خلبانان، خلبانان [تحت فرمان] او. ربیعی خود را مسئول عدم اجرای موفقیت آمیز مأموریت میدانست. خبر رسید که هلیکوپتر نزدیک شده و آیتالله و مشاورش سوار آن شده و رفتهاند. ظاهراً ترتیب کار از قبل داده شده بود. برنامهریزی و اقدامات امنیتیباید به خوبی صورت گرفته باشد، زیرا در اطراف محل، هیچ فردی دیده نشده بود، فقط یک اتومبیل و یک راننده در آنجا حضور داشتند. گروه تقریباً دچار وحشت شده بود و ما اصلاً نمیدانستیم که بعداً چه خواهد شد... تحقیقات را شروع کردیم که ببینیم آیا او دوستان قدیمی دارد که پیش آنها برود و آیا مخفیگاهی دارد. اما نتوانستیم اطلاعی بدست آوریم. مرغ ازقفس پریده بود!! مردم حالا در حال متفرق شدن بودند و هنوز همه چیز آرام بود. درست تا هنگام تغییر برنامه از سوی [امام] خمینی همه چیز طبق برنامه پیش رفته بود، اما گروه در نگرانی عمیق بسر میبرد. اینک مطمئن بودند که عمر سلطنت شاه واقعاً به سر آمده است... ایرانیان [منظور: ژنرالهای عضو گروه کودتای هایزر است] مشوّش شده بودند و حرفهای خودشان را هم قبول نداشتند. دلواپس بودم که بدانم «اریک فون ماربود[3]» برای مقابله با چنین بنبستی چه طرحی در ذهن دارد.»[4]
اعترافهای بعدی ژنرال هایزر و حوادثی که پس از 12 بهمن اتفاق افتاد نشان داد که نه برای این «بنبست» آمریکا که بواسطۀ یک ماجرای شگفت و تصمیمهای زیرکانۀ فرزند دلاور خمینی اتفاق افتاد و نه دیگر بنبستهای آمریکا در مقابله با انقلاب اسلامی راه حلی جز آنکه کاخ سفید شکست را پذیرا شده و دستور دهد تا مستشارانش از ایران فرار کنند، وجود ندارد.
ضمناً منظور ژنرال هایزر از «مشاوری» که همراه امام از هلیکوپتر در بیمارستان پیاده شده و به وسیلۀ اتومبیل به نقطهای نامعلوم روانه میشوند و داغ ناکامی عملیاتِ موفق را بر دل ژنرالهای مغرور آمریکایی و فرماندهان ارتش شاه میگذارند، همان چهرۀ آشنای انقلاب، حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی است. و این نخستین بار نیست که صاحبان دستگاههای عریضو طویل جاسوسی و اطلاعاتی و نظامی در برابر اقدامات غافلگیر کننده و برنامههای بسیار دقیق و سریع، و غیر قابل کشف، و تصمیمهای شگفت و غیر قابل پیشبینی حضرت روحالله که چند مورد سرنوشتسازِ آن با مشارکت و مشورتِ مستقیمِ فرزند برومندش: «احمد»، اتخاذ شده است، اعتراف به عجز و ناتوانی میکنند. پیش از این، در ماجرای هجرت امام به پاریس و فعالیتهای گستردۀ رهبری انقلاب در نوفل لوشاتو، علیرغم تهدیدها و اولتیماتمهای مکرّر دولت
فرانسه، و در ماجرای بازگشت امام خمینی به میهن، و زمان و نحوۀ انجام این سفر تاریخی نیز، دشمنان انقلاب عجز خود را آزموده بودند. و گذشته از اینها، احمد چهارده سال تمام با همین شیوهها ساواکِ پرادعای شاه را سردرگم ساخته بود که اسناد متعددی از آن را در قسمت نخست همین مقاله عیناً نقل کردیم و در اینجا، که در پیگیری زندگینامۀ سیاسی یادگار امام به آخرین فصل از دوران مبارزۀ وی با رژیم شاه در بهمن سال 1357 رسیدهایم، یکی دیگر از اسناد ساواک را که خود گویای نکتههای بسیاری در همین رابطه میباشد نقل میکنیم. این سند، گزارش استراق سمعِ منبع نفوذی ساواک در عراق از سخنان یادگار امام با یکی از دوستانش در نجف اشرف میباشد. یادآور میشویم که در قسمت نخست این مقاله، ماجرای چهارمین سفر فرزند امام به عراق را در سال 56 توضیح دادیم و به این نکته اشاره کردیم که یکی از انگیزههای این سفر، دستگیری چند تن از همرزمان روحانی و غیرروحانی ایشان و امکان لو رفتن برخی از ارتباطهای مخفیانۀ گروههای مستقل اسلامی با آن مبارزه خستگیناپذیر بوده است که سند ذیل به آن نیزاشاره دارد. ضمناً سند خیلی محرمانۀ ساواک با تاریخ موهوم و لغو شاهنشاهی نوشته شده است و منظور از «37»، سال 1357 میباشد. جالب آنکه در قسمت اظهار نظر مسئولین بلندپایۀ ساواک در ذیل اصل سند، واژۀ «منحط» با املای غلط «منحت»! نوشته شده که
خود بیانگر سطح معلومات کارگزاران سازمان امنیت شاه است! متن سند به قرار زیر است:
«خیلی محرمانه
ناهید عراق
23/3/37
دربارۀ سید احمد خمینی
نامبردۀ بالا اخیراً به طور خصوصی اظهار می داشت چندی پیش یکی از کارمندان امنیتی ایران با اظهار تأسف گفته است ما دیر متوجه شدیم که سید احمد خمینی دارای فعالیت شدید در قم بوده و حیف شد که از دست ما جان سالم بدر برد. سید احمد ضمن ابراز ناراحتی از فاش شدن روابط وی با گروههای چریکی، از اینکه توانسته است قبل از گرفتار شدن، از ایران خارج شود اظهار خرسندی مینمود.
نظریه یکشنبه: امکان صحت خبر وجود دارد. عناصر منحط کلیه فعل و انفعالات موجود در ایران بویژه مسائلی که مستقیماً با خمینی و دارودستهاش ارتباط پیدا میکند را در اسرع وقت به اطلاع خمینی و پسرش احمد میرسانند.»
قلب تپندۀ انقلاب اسلامی در ساعت 10 بعد از ظهر 12 بهمن 1357 در مدرسۀ علوی و رفاه تهران مستقر گردید. این مکان تا اسفند همان سال که امام خمینی به همراه فرزند و مشاور امینش احمد عازم قم گردید، محل هدایت و فرماندهی امور انقلاب در پرماجراترین روزهای آن بود. در همین مکانِ بسیار ساده و مردمی بود که تصمیمهای اساسی مربوط به ادامۀ انقلاب و چگونگی از کار انداختن ماشین جنگی رژیم شاه و خنثی کردن توطئۀ کودتای آمریکا گرفته شد. چند روز پس از استقرار امام در همین محل بود که با وجودِ دولت دستنشاندۀ بختیار و اعلامیههای رسمی کاخ سفید و دولتهای اروپایی در حمایت از وی، امام خمینی دولت موقت انقلاب را تشکیل داد و فرمان راه ندادن وزرای
غیر قانونی شاه به وزارتخانهها و انحلال مجلسین فرمایشی شاه را صادر کرد، و کمیتههای انقلاب را تشکیل داد و در همین محل بود که روزانه دهها هزار تن از مشتاقانِ دیدار با امام از سراسر کشور به حضور رهبر محبوب خود میشتافتند. و در همین محل بود که اولین شبکه
تلویزیونی سیمای انقلاب، در حالی که ارتش شاه رادیو تلویزیون را در محاصرۀ خویش داشت، راهاندازی شد. و از همین مکانِ خاطرهانگیز در تاریخ انقلاب بود که در روز 21 بهمن،
حضرت امام خمینی با فتوایی کوتاه، فرمان شکستن حکومت نظامی و حضور مردم در خیابانها را صادر کرد. و ظرف چند ساعت پس از این فتوا بود که اساس نظام عفن و کهن شاهنشاهی از ایرانِ اسلامی برچیده شد و ژنرالهای آمریکایی و مستشاران نظامیِ بزرگترین قدرت هستهای جهان در حسرت کودتا ماندند و با خفّت و زبونی از مهلکه گریختند.
رهبران رژیم اشغالگر قدس و سران کفر در کاخ سفید، از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن رسماً به عنوان زلزلهای که ارکانِ هستیِ غرب و اسرائیل را به لرزه درآورده است یاد
کردهاند. بعد از پیروزی انقلاب بود که بیسابقهترین فراخوان، از چپترین رژیمها گرفته تا دولتهای اروپایی و دستنشاندگان آمریکا در کشورهای دیگر، برای رویارویی با پدیدهای نوظهور – و ناشناخته از دید آنان – علیه انقلاب اسلامی متحد شدند. امواج فتنهها بالا گرفت. طوفانهای سهمگین توطئه و نفاق از هر سو زبانه کشید. بیرقهای سرخ و سیاهِ وابستگی و تفرقهافکنی توسط گروهکهای ملحد و منافق در گوشه و کنار کشور افراشته شد و سر نخ همۀ توطئهها به سفارت آمریکا در تهران میرسید. برخی از سران و اعضای دولت موقت انقلاب برخلاف میثاق اولیهاشان با امام به جای برخورد امامگونه و انقلابی با شرایط و مقتضیاتِ پس از پیروزی، راه مماشات و سازش و ضعف در پیش گرفتند و از انحلال کمیتههای انقلاب و دادگاههای انقلاب و نهادهایی
که برای صیانت از انقلاب تشکیل شده بود – و چند روزی از تاسیسشان نمیگذشت – سخن میگفتند. فرمان امام در بسیج ملت برای سازندگی و ترمیم خرابیهای به ارث رسیده از 57 سال خیانت دودمان ننگین پهلوی، شور و شوقِ کار و تلاش را در همه جای کشور برپا ساخته بود اما ضعفهای دولت موقت، طمعِ عوامل ستون پنجم و گروهکهای ضد انقلاب را که در کردستان و گنبد و مناطق دیگر نغمه های فتنهانگیزی را ساز کرده بودند، تشدید مینمود. اما هیچیک از این مشکلات و بحرانهای داخلی، و آنهمه هیاهوی تبلیغاتی و اتحاد دشمنان خارجی قادر نبودند اندک تأثیری در ایمان استوار کشتیبانِ انقلاب اسلامی بگذارند. او اینک عزم خویش را بر استقرار هرچه سریعتر ارکان نظام جمهوری اسلامی و تشکیل حکومت الهی جزم کرده است.
بدین ترتیب این ایام، مدرسۀ رفاه و علوی کانون خنثی سازی توطئهها و مرکز هدایت امت اسلام در مواجهه با دشمنان داخلی و خارجی انقلاب گردیده است. تنظیم امور این کانون، همچون دفتر و بیت امام در نوفل لوشاتو و همچون کانون قیام در قم در طول سالهای پس از تبعیدِ رهبری، بر عهدۀ عالمی کاردان و سیاستمداری زیرک بنام «احمد» است که در انجام رسالتِ همراهی با امام و انقلاب لحظهای آرام و قرار ندارد. او به عنوان یک صاحبنظرِ موردِ اعتماد امام ضمن شرکت در جلساتِ تصمیمگیریهای مهم
انقلاب، و انتقال پیامهای حضرت امام، و انعکاس لحظه به لحظۀ رخدادهای انقلاب به ایشان، همچون گذشته یک آن از حفاظت جان امام و مراقبت و سلامتی ایشان غافل نبود. تپش قلب امام، طنین بالندگی انقلاب بود و «احمد» این لیاقت و افتخار را نصیب برده بود تا لطف و ارادۀ حق تعالیٰ را در حفظ این قلب نورانی وسیله باشد. اگر اسناد و کتابهای مربوط به کودتاهای نافرجام علیه نظام اسلامی و رهبری آن و طرحهای ترور و سوء قصد نسبت به جان امام مرور شوند و اگر روزی تمامی اسناد و مدارک این گونه تلاشهای عوامل بیگانه منتشر شوند، نقش برجستۀ احمد در ناکام ساختن دشمنان آشکارتر خواهد شد. در اینجا به نقل یک مورد از آن،
از زبان یادگار امام بسنده میکنیم: آن عزیز میفرمود:
«بلافاصله بعد از آنکه ضد انقلاب و منافقین علناً رودرروی نظام اسلامی ایستادند و خط ترور در برنامۀکار آنها قرار گرفت، به مسئولین حفاظت جماران اعلام کردم که هیچ کس، حتی مقامات و مسئولین حق ندارند هنگام ملاقات با امام، ساک و یا وسیلهای به همراه داشته باشند. چند روز بعد از انفجار حزب جمهوری اسلامی، اعضای هیئت دولت و شورای امنیت ملی به حضور امام رسیدند. از دفتر حفاظتِ سه راه بیت (در جماران) تماس گرفتند و گفتند: کشمیری دبیر شورای امنیت ملی که همراه شهید باهنر و رجاییآمده است، با خود کیفی به همراه دارد و میگوید محتویِ وسائل و صورتجلسات شورای امنیت است و حتماً باید در جلسه باشد. گفتم بگویید نمیشود و باید کیف را تحویل دهد. چند بار دیگر تماس گرفتند فایدهای نبخشید. شهید رجایی شخصاً به وساطت آمد نزد من، و از اینکه او را میشناسد و وی به حدی مورد اعتماد اعضای شوراست که حتی گاهی نماز جماعت را به او اقتدا میکنند سخن گفت. گفتم همۀ اینها درست اما ما نمیتوانیم تصمیمهایی را که به خاطر مصالح امام و بعد از بحثهای کارشناسی گرفتهایم لغو کنیم. ایشان از اینکه من این قدر سماجت میکنم قدری دلگیر شدند. در همین فاصله اطلاع دادند که دبیر شورای امنیت
(کشمیری) به حالت قهر کیف خود را برداشته و رفته و گفته است در جلسه شرکت نمیکنم! یکی دو روز بعد از این بود که همان منافق نفوذی – یعنی کشمیری – که تا آن حد نفاق و دورویی از خود نشان داده و اعتماد مسئولین را جلب کرده بود با گذاردن همین کیف – که بعداً مشخص شد حاوی مواد منفجره و بمب ساعتی بوده و از ترس اینکه مبادا اصرار و سماجتش در جماران باعث لو رفتن وی شود، منطقه را ترک کرده بود – در محل تشکیل جلسۀ شورای امنیت در نخست وزیری، محبوبترین چهرههای انقلاب یعنی شهدای عزیز: رجایی و باهنر را از ملت ایران گرفت و خود فراری شد.»
گفتنی است که آن مناطق – کشمیری – پس از فرار اعتراف کرده بود که او ابتدا مأموریت داشت تا مواد منفجره را در جلسۀ دیدار مسئولان با امام کار بگذارد امام پس از ناکامی در این مأموریت، مواد منفجره را به نخستوزیری برده است. ماجرای فوق تنها یک نمونه از دقتها و قاطعیتهای فرزند روح الله است که دشمنان انقلاب را ناکام گذاشت. در تمام دوران یازده سالۀ رهبری امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب، همین مدیریت دقیق حفاظتی او بود که داغ موفقیت دیگر طرحهای ترور را بر دل مزدوران آمریکا و دشمنان امام گذارد. با آنکه تروریستهای کوردل طی سالیانی چند در پهنههای مختلف، ضربههای سنگینی بر مردم مظلوم ایران وارد ساختند امّا تمامی راهها در جماران به روی آنها بسته ماند. و البته این
خود لطف الهی و اثر دعای شبانهروزی ملت ایران بود، اما چنانکه قبلاً اشاره کردیم لطف و امداد الهی را مجرا و وسیلهای میبایست، و این افتخار نصیب احمد شده بود.
حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی در تاریخ 10 اسفند 1357 همراه با حضرت امام خمینی(رض) عازم قم گردید و او بلافاصله وسایل و زمینههای لازم را برای هدایتامور انقلاب و تنظیم امور بیت و دفتر امام و تأمین شرایط برای ارتباطهای گستردۀ امام با مردم و مسئولین که روزانه در نوبتهای متوالی به دیدار امام در قم میشتافتند، فراهم نمود. او نخستین کسی بود که با عشق و اعتقادی وصفناپذیر، فرامین و رهنمودهای رهبر کبیر انقلاب را به مراکز ذیربط منتقل میکرد و در پیگیریِ انجام آنها لحظهای
آرامش نداشت. او خود در به ثمر رساندن این انقلابِ شکوهمند سالها مبارزه کرده بود و اکنون به عنوان صاحب نظری کارآزموده، در بسیاری از زمینههای انقلاب مورد مشورت حضرت امام و ارگانها و مقامات مسئول کشور بود. بجز در مواردی که از سوی امام مأموریت مییافت، لحظهای از امام جدا نمیشد. معنای زندگیش را با بودن در کنار خورشیدِ هدایتِ امام میدید و هیچ مقام و موقعیتی را به این افتخار ترجیح نمیداد. نوع مدیریت احمد برای کسانی که از نزدیک با وی کار کرده و آشنا بودهاند واقعاً نمونه و الگو بود. او با انتخاب افراد مطمئن و آزموده، دفتر و بیت حضرت امام را با کمترین نیرو و صرف کمترین هزینه، چنان کارآمد ساخته بود که تمامی نیازهای اطلاعاتی و ارتباطی رهبرِ بزرگترین انقلابِ معاصر را همین تشکیلات کوچک تأمین میکرد. از بروکراسی وآفات نظام اداری در آن خبری نبود. بررسی حجم انبوه کارهای روزانه دفتر، از مطالعه صدها نامه ارسالی مردم گرفته تا تنظیم دیدارهای مکرر و متوالی اقشار جامعه با امام و تنظیم ملاقاتهای مسئولین و انتقال لحظه به لحظۀ پیامهای امام و انعکاس اخبار و رویدادهای ایران و جهان به رهبر انقلاب و تنظیم امور مالی و وجوهات شرعی و مسائلی از این قبیل، با وجود حساسیتها و مسائل امنیتی و حفاظتی و مراقبتهای پزشکی و... مقایسه این حجم از کارها با تعداد نیروهای دفتر امام (حدود 20 نفر) و فضا و امکانات بسیار
محدود و مختصر آن، خود نمونهای است از مدیریتی که ویژه رهبران الهی و شخصیتی همچون امام خمینی است و احمد در مکتب چنان پدری تربیت یافته بود. حقیقتاً در رشته مدیریت بحرانها باید اصول و منش و رفتارهای امام خمینی که جلوههای بسیاری از آنرا در مدیریت یادگار عزیزش
مشاهده میکنیم مورد بازشناسی و حتی تدریس واقع شوند تا مشخص گردد که چه تفاوتهایی اساسی و ماهوی بین نظام مدیریت الهی که منبعث از عشق و ایمان و انگیزههای معنوی است با نظامهای مرسوم و متداول در میان است.
دوران یکسالۀ اقامت امام خمینی در قم در فاصله اسفند 57 تا بهمن 1358 که آن حضرت بر اثر عارضه قلبی عازم بیمارستان قلب تهران (شهید رجائی) گردید، دوران دشوار تحولات اساسی در نظام سیاسی و اجتماعی ایران بود. در همین مقطع، رفراندوم بیسابقۀ جمهوری اسلامی و انتخابات خبرگان قانون اساسی و انتخابات نخستین دورۀ مجلس شورای اسلامی برگزار گردید و ارکان نظام اسلامی در همین دوران شکل گرفت و این همه در حالی اتفاقافتاد که صف بندی گسترده در جبهه دولتهای خارجی علیه انقلاب آغاز شده بود و در داخل کشور نیز عوامل گروهکها از هر آشوب و فتنهای حتی آتش زدن خرمنهایگندم روستائیان نیز دریغ نداشتند، روزنامهها هنوز جولانگاه اصحاب چپ و راست بودند. نه هیچیک از آنچه که برشمردیم و نه عائله حزب خلق مسلمان و غائلههائی از آن قبیل نتوانستند در اراده ملت ایران که گوش بفرمان امامشان در جبهه سازندگی به تلاش برخاسته بودند تأثیر بگذارد. و احمد را در دفاع از انقلاب امام و رو در رو شدن با غائلهها و بخصوص مواجهه با کینهتوزیها و دسیسههای روحانینمایان مخالف امام و انقلاب، سهمی
بسزا بود. البته ما در مقام تدوین زندگینامه یادگار امام هستیم وگرنه باید در تمامی ایستادگیها و افتخارات ملت ایران از نقش برجستۀ سرداران و بزرگانی همچون علامه شهید مرتضی مطهری، شهید مظلوم دکتر بهشتی، شهید باهنر، شهید رجایی و شخصیتهائی همچون حضرت آیةالله خامنهای، آقای هاشمی رفسنجانی و مسئولین و سران حزب جمهوری اسلامی، آقای کروبی و آقای مهندس میرحسین موسوی و دیگر چهرههای درخشان روحانی و غیرروحانی از یاران امام که در تمام مدت قبل و بعد از پیروزی انقلاب در میدانهای
دفاع از آرمانهای امام خمینی نقشآفرین بوده و هریک بهتناسب موقعیت و رسالت خویش در پیشگیری از سیل توطئهها، و تحکیم رهبری امام و حاکمیت حزبالله بر ارکان
کشور فداکاری کردهاند و بسیاری از آنان در همین مسیر جان خویش را قربانی دادهاند، یاد کنیم.
2 . همان، ص 267.
3 . اریک فون ماربود یکی از مستشاران نظامی آمریکا در نیروی دریایی ارتش شاه بود که به عنوان متخصص جنگهای روانی و مسئول کمیتۀ تبلیغات گروه کودتاچیانِ تحت سرپرستی ژنرال هایزر انتخاب گردیده بود، اما خداوند داغ آرزوی انجام نیافتۀ کودتا را بر دل آنان نهاد.
4 . مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، ص 269.