زندگی نامه احمد خمینی
یادگار امام در زندان قزل قلعه (بازگشت از سفر دوم)
احمد پس از بازگشت از عراق، تلاش خستگیناپذیر خود را در تحصیل علوم دینی و دیدار از خانوادههای
زندانیان و تبعیدیان و انتقال پیامها و سفارشهای امام به منسوبین و مبارزین و نمایندگان شرعی امام در ایران و تنظیم امور بیت امام در قم، ادامه میدهد. در پایان همین سال (45) دوباره عازم عراق میشود و اینبار مخفیانه از طریق خرمشهر به آن سوی مرز میرود و پس از یک هفته مخفی کاری و طی طریق، خود را به نجف اشرف که قبلهگاه مبارزین گردیده بود میرساند.
در همین سفر است که او رسماً به سلک روحانیت درمیآید و «عمامه» را که نشانی است بر مسئولیتپذیری و تقدس راهِ انتخاب شده، بدست مبارک امام خمینی بر سر مینهد. در این سفر نیز او ضمن فراگیری سفارشها و وصایای مبارزاتی حضرت امام، از فرصت استفاده کرده و از محضر درس پدر و برادر بزرگوار و دیگر اساتید حوزه نجف بهره میگیرد.
حضرت حجت الاسلام والمسلمین احمد خمینی اینک لیاقت آنرا یافته است تا رابط رهبری انقلاب با مبارزین مسلمان در کانون قیام یعنی ایران اسلامی باشد و از اینرو پس از چندی با
رهتوشههایی گرانبها و پیامهای مبارزاتی امام به ایران رهسپار میشود. این بار نیز به هنگام عبور از مرز در روز هشتم تیر ماه سال 1346 دستگیر میشود. بخشنامهها و آموزشهای قبلی ساواک سبب میشوند تا او را در سازمان امنیت قصر شیرین شناسایی و مراتب را به مرکز، به صورت تلگراف رمزی به شرح ذیل گزارش نمایند:
خیلی خیلی فوری
1 – به: کل سوم 316
2 – از: کرمانشاه
3 – تاریخ گزارش: 8/4/46
«برابر اعلام ساواک قصر شیرین با توجه به شماره 39016/316 – 27/5/45 آن اداره کل روز جاری احمد مصطفوی همراه عدهای سوقی بساواک مذکور تحویل و در بازجوئی خود را فرزند آیتالله خمینی معرفی مینماید ضمن اینکه همراه وی مدارکی موجود نیست و اکنون بطور موقت در ساواک قصر شیرین بسر میبرد خواهشمند است دستور فرمائید نسبت به ترخیص نامبرده نظریه ابلاغ تا اقدام گردد.»
«افشائی»
«بعرض تیمسار ریاست ساواک رسید مقرر فرمودند به مرکز منتقل گردد.»
9/4
احمد را از قصر شیرین به تهران منتقل و در زندان مخوف قزل قلعه محبوس مینمایند. رسید تحویل او به زندان بقرار زیر در پرونده منعکس
است:
«غیرنظامی یکنفر بنام احمد شهرت مصطفوی بوسیلۀ مأمورین اداره کل سوم تحویل زندان قزل قلعه گردید مأمور زندان: استوار یکم تیموری»
10/4/46
رئیس کل ادارۀ سوم ساواک در تهران از طرف سپهبد نصیری رئیس کل ساواکِ مطلق العنان شاه در تاریخ 1/4/46 طی نامهای به دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی!! دستور صدور قرار تأمین را صادر مینماید (که این نامه و آنهم به دادرسی نیروهای مسلح در مورد یک روحانی! خود نشانهای از وضعیت استقلال قوا و حاکمیت ساواک است) در این نامه میخوانیم:
از: ساواک
به: تیمسار ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی (دادستانی)
درباره: سید احمد مصطفوی فرزند روحالله
«بدینوسیله شش برگ اوراق تحقیقاتی نامبرده که به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور دستگیر گردیده به پیوست ایفاد میگردد.
خواهشمند است دستور فرمائید ضمن صدور قرار تأمین مقتضی پرونده مقدماتی را جهت تکمیل تحقیقات به این سازمان اعاده فرمایند.»
«رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور، سپهبد نصیری»
11/4/46
متعاقب دستوالعمل فوق در تاریخ 12/4/46 قرار بازداشت موقت احمد صادر و به زندان قزل قلعه ابلاغ میشود.
از: شعبه 3 بازرسی دادستانی ارتش
به: ریاست سازمان اطلاعات و امنیت
«درباره: غیرنظامی سید احمد فرزند روحالله شهرت مصطفوی به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور در تاریخ
12/4/46 قرار بازداشت موقت صادر گردیده است»
با تقدیم عین پرونده مقرر فرمایند قرار صادره را برویت متهم رسانیده و پرونده را پس از تکمیل اعاده دهند.»
«رئیس شعبه(3) بازپرسی دادستانی ارتش – سرهنگ ستاد سرفراز»
«گیرندگان:
1 – ریاست زندان قزل قلعه جهت اطلاع و بازداشت متهم
2 – دایره آمار و بازرسی قوانین»
احمد در جلسات متعدد و مفصل بازجویی از گفتن هرگونه مطلبی که ساواک را در مورد اقامت وی در ایران حساس نماید خودداری میکند. پاسخهای او در همان حدی است که در ضمن بازجویی مطمئن میشود که بازجو از آن اطلاع دارد و یا مدرکی در اختیار دارد، در مواردی که بازجو از
مسافرتها و تماسها و مصاحبتهای او سئوال میکند او زیرکانه به عادیسازی مطلب پرداخته و اسامی افراد را به صورت مبهم و بدون مشخصاتِ قابل شناسایی بیان میدارد که سئوالات زیر نمونهای از آن است:
«س: در عراق چند روز اقامت داشتید. محل اقامت سرکار کجا بود به کدامیک از شهرها مسافرت نمودید و در هر شهری چند روز اقامت داشتید. افرادی که با سرکار تماس گرفتند چه کسانی بودند؟»
ج: در عراق قریب به صد روز اقامت داشتم محل اقامت بنده در نجف منزل خودمان. به شهرهای کربلا، سامراء، کاظمین برای زیارت. در کربلا مدت زیادی بودم و در سامراء سه روز و در کاظمین سه روز دو مرتبه به کاظمین مسافرت کردم و یک مرتبه به سامراء و به کربلا تعداد مسافرتم معلوم نیست چون زیاد بوده من با کسی تماس نگرفتهام چون در آنجا غریب بودم ولی در آنجا مشغول به درس بودم و ناچاراً با چند نفر همصحبت بودم آقا یوسف و آقا حیات و شیخ عباسعلی بود، از اینکه فامیل اینها را ذکر نکردم برای اینکه نمیدانم چون در آخوندی مرسوم نیست.»!
مصطفوی
«س = بار اول از چه طریق و به چه مدت مسافرت
نمودید جریان مسافرت قبلی خود را نیز مشروحاً مرقوم فرمائید.»
«ج: بار اول از طریق آبادان و باز ما این بار در مدرسه قائمیه رفته و از آنجا به وسیله عبدالجاسم مرا بردند که میگفتند از زیردستان محمد سلطان است و محمد سلطان را من ندیدم ولی میگویند او رئیس بقیه است و در آبادان مغازه دارد نمیدانم چه مغازهای و مدت مسافرت مثل این مرتبه بود یعنی نزدیکهای عید رفتم و بعد هم برای این موقع برگشتم آن مرتبه از طریق آب با کشتی مرا با صد نفر دیگر بردند ولی من تنها بودم یعنی کسی حاضر نیست با من مسافرت کند چون من پسر حضرت آیتالله هستم و مردم میترسند. یک هفته توی راه بودیم و بعداً در چند فرسخی نجف پیاده شده سوار ماشین شده و به نجف رسیدیم ساعت تقریباً هشت صبح رسیدم. چون کسالت پیدا کردم، چه آن دفعه، چه این دفعه، از این جهت دکتر گفت باید بری ایران یک جای خنک آخر نجف درجه حرارتش گاهی به 52
میرسد و واقعاً مشکل بود برای من مریض و الان هم من کسالت دارم. مقصودم از آبادان اینست که از آبادان به عراق رفتم و این مرتبه از خرمشهر.
مصطفوی
س – بلاخره تصریح ننمودید از ایران به عراق نامه نوشتهاید یا خیر و ظرف این مدت هم بدان اشاره شد با چه کسانی مکاتبه داشتهاید؟
ج – من از ایران به عراق نامهای ننوشتهام به غیر از نامه برای مادرم با هیچ کس مکاتبه نداشتهام چون کسی را در عراق ندارم که نامه براش بفرستم.
مصطفوی
س – اسامی دوستان خود را در عراق مرقوم فرمائید.
ج – همانطور که ذکر کردم آقا حیات، آقا یوسف، آقا شیخ عبدالعلی و آقا فرقانی هم آشنایم بود. البته تمام اینها آشنا بودند چون من دوست در عراق ندارم.
مصطفوی
س – شما از بیان حقایق خودداری میفرمائید و تا حد مقدور کتمان حقیقت مینمائید با اینکه در
ابتدای بازجویی تذکر داده شد به سئوالات جواب کامل داده و آنچه اتفاق افتاده است تشریح نمائید مع الوصف به توصیه مزبور عمل ننمودید. علیهذا بیان نمائید شیخ نصرالله خلخالی کیست و چند بار برای وی نامه نوشتید و چه مطالبی را برای او ذکر نمودهاید. مبنای آشنایی و روابط خود را نیز با وی مشروحاً بنویسید.
ج – کسی که کارهای نبوده و نیست! کسی که تاکنون هیچ سابقهای نداشته چگونه شما میخواهید او را با سئوال گیج کنید. بنده به تمام سئوالهای جنابعالی پاسخ صحیح دادم و راجع به شیخ نصرالله خلخالی نمیدانم چگونه باید بنویسم. مرد هفتاد ساله آیا دوست من است! مردی که از پدر من
بزرگتر است آیا رفیق من میتواند باشد! چون احتمال این معنی که پست نامه برای پدر من نمیبرد و نامه ممکن است نرسد از این جهت من نامههایم را به ایشان مینویسم تا ایشان به مادرم نامهها را رد کند من هیچگونه حقایقی را مخفی نکردم.
مصطفوی
س – شما چند مرتبه به همدان مسافرت کردهاید تاریخ مسافرت و ایام اقامت و مذاکرات انجام شده در آنجا با اشخاص را به ترتیب توضیح دهید.
ج – من دو مرتبه به همدان مسافرت کردم برای دیدار از خواهرم، فاصله بین دو سفر تقریباً یک ماه شد و تاریخش را یادم نیست فقط قریب یکسال پیش میشود و مدت دو سه روز آنجا بودم و مذاکراتی با هیچکس نداشتهام چون اهل مذاکره نیستم.
مصطفوی
س – شما در نامههای ارسالی به مادر خود در مورد شایعات مربوط به پدر خود چه مطالبی ذکر کردهاید.
ج – من نامههایی که به مادرم مینوشتم چیزی ذکر نمیکردم مثلاً ممکن است نوشته باشم به پدر بگوئید که اصحاب بیرونی همگی خوب و سلام میرسانند و الا از این چیزها دیگر تجاوز نمیکرده.
مصطفوی
س – شما در نامههای خود در مورد اخبار رادیو پیک ایران به چه مطالبی اشاره کردهاید.
ج – به هیچ مطالبی، اصلاً من کاری به این کارها ندارم و اگر هم نوشته باشم مطالب خیلی ساده بوده.
□
در بازجوییها هیچ چیز دستگیر ساواک نمیشود و از همینجاست که مسئولین دوایر مختلف ساواک برای پوشاندن ضعفهای خود دچار تناقض در تحلیلها و گزارشها میشوند. چنانکه در قسمتی از گزارش بازجویی مینویسند:
«موضوعاتهام:
اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور
گردش کار:
طبق محتویات پرونده و مدارک موجود، نامبرده ضمن مسافرتهای غیر مجاز به عراق و تماس با روحانیون افراطی و مخالف دولت، اخبار و شایعات ناصحیحی را در اختیار متعصبین مذهبی و طرفداران آیتالله خمینی قرار داده و بدینوسیله افکار و عقاید آنان را علیه دولت تحریک مینموده.»
و در قسمتی دیگر مینویسند:
«نظریه: در تحقیقات معموله شواهد و مدارکی بدست نیآمده
است که دال بر داشتن فعالیت مضره نامبرده فوق باشد.»
و از سوی دیگر رژیم شاه بعد از تبعید امام خمینی و بعد از واقعۀ ترور حسنعلی منصور (نخستوزیر شاه و امضاء کنندۀ لایحه ننگین کاپیتولاسیون) بوسیله هیأتهای مؤتلفه و دستگیری عاملین آن، در تبلیغات داخلی و خارجی خود تمام سعیاش بر آن است که وضعیت رژیم را با ثبات جلوه داده و اعلام دارد که هیچگونه صدای اعتراض و مخالفتی وجود نداشته و قیام 15 خرداد پایان یافته و اثری از آن و رهبری آن
نیست. از اینرو بازداشتِ فرزند برومند امام که مخفیانه صورت گرفته اما بتدریج خبر آن منتشر شده است را به صلاح خویش نمیداند، ضمن آنکه ساواک به وی متذکر
شده است که میتواند تقاضای گذرنامه کرده و برای همیشه و بی سروصدا از ایران خارج شود و در نجف اقامت گزیند. ساواک بر این باور است که کنترلها و مراقبتها و مزاحمتهای دائمی و قطع ارتباطهای وی باعث خواهد شد تا او به درخواست خود ایران را ترک نماید، غافل از آنکه احمد با دستی پر از نجف برگشته است تا در کانون خطر بماند، و با بهرهگیری از تیزهوشی و زیرکیهای خدادادی و تجربههایی که کسب کرده است برای احیاء نام و یاد امام در حوزه، و تحکیم و تعمیم رابطه رهبری قیام با مبارزین داخل کشور تلاش کند و داغ فراموش شدن نام امام و حماسه 15 خرداد را بر دل کارگزاران ساواک بگذارد. نمونهای از تحلیلهای ساواکرا در نظریه رهبر عملیات یکی از بخشهای ساواک بدین شرح میخوانیم:
«منبع: 1051
تاریخ وقوع:30/5/46
تاریخ گزارش: 2/6/46 – خیلی محرمانه
نظریه رهبر عملیات:
سید احمد خمینی که سابقاً دانشآموز بوده و اخیراً به لباس روحانیت درآمده و روی این اصل و با توجه به موقعیت پدرش وجههای در حوزه علمیه قم کسب نموده و عزیمت وی به ایران و قم باعث نزدیکی و علاقهمندی بیشتر طلاب به مشار الیه میگردد و امکان دارد نامبرده در قم به اتفاق طرفداران پدرش دست به یک سلسله فعالیتهای خلاف بزند و اصلح است اعمال و رفتارش دقیقاً تحت کنترل قرار گرفته و چنانچه وی به نجف عزیمت و در آنجا اقامت نماید به صلاح خواهد بود.»
بخش 316 ساواک با دلایل و توهماتی که قبلاً اشاره کردیم نظریه ذیل را به رئیس کل ساواک پیشنهاد مینماید:
«از: بخش 316 تاریخ: 19/4/46 گزارش – خیلی محرمانه
دربارۀ: سید احمد شهرت مصطفوی فرزند آیتالله خمینی محترماً بطوریکه استحضار دارند نامبرده بالا در تاریخ 8/4/46
همراه با عدهای سوقی وسیله مأمورین عراق تحویل ساواک قصر شیرین گردیده و در اجرای اوامر تیمسار ریاست ساواک به مرکز اعزام و با صدور قرار از طرف بازپرس نظامی بازداشت شده است. مشارالیه در تحقیقات معموله اظهار داشته دو مرتبه به نحو غیر مجاز به عراق مسافرت کرده و علت مسافرتهای خود را دیدار پدرش (آیتالله خمینی) و زیارت عتبات بیان نموده است در بازرسی معموله مدارکی از او بدست نیآمده و برابر اعلام نمایندگی ساواک در عراق یاد شده در حدود هشت ماه قبل بطور غیر مجاز از مرز خرمشهر به عراق مسافرت ...
نظریه:
با توجه به اینکه از شخص مزبور سوابق مضرهای موجود نمیباشد در صورت تصویب نسبت به تبدیل قرار تأمین و آزادی وی اقدام گردد موکول به رأی عالی است. ضمناً آیتالله حکیم ضمن ارسال نامهای برای آیتالله عبدالله تهرانی (چهلستونی) خواستار آزادی فرزند آیتالله خمینی شده است.»
در ذیل همین سند دستور رئیس ساواک چنین معکوس شده است:
خبر برای روزنامهها تهیه شود که سید احمد فرزند خمینی که در نجف ساکن است بوسیله مأمورین عراقی در تاریخ ... به
مأمورین مرزی ایران تحویل شد ضمناً تحقیقاتی که انجام شده نامبرده دو مرتبه بدون در دست داشتن گذرنامه بطور قاچاق تاکنون از مرز ایران عبور کرده و در نتیجه به وسیله مأمورین عراقی به اتفاق ... نفر که بطور قاچاق عبور کرده بودند تحویل شدهاند.
21/5
در مورد ترخیص سید احمد مجدداً مراتب به عرض رسید موافقت فرمودند از آزادی وی بهرهبرداری کامل از کسانی که توصیه برای آزادی او را نمودهاند، بنمائید.»
روزنامههای کیهان و اطلاعات مورخ 23/5/46 عیناً نظریه رئیس ساواک را به عنوان خبر مطبوعاتی!! چاپ میکنند سرانجام یادگار امام خمینی در تاریخ 24/5/46 از زندان قزل قلعه آزاد و چند روز بعد راهی قم میشود که تلگراف خیلی محرمانه رئیس ساواک مرکز به ساواک قم
گویای هراس رژیم از حضور آن عزیز در حوزه علمیه است:
«از: ادارۀ کل سوم (316) – خیلی محرمانه
به: ریاست ساواک قم
درباره: احمد مصطفوی خمینی فرزند روحالله نامبرده بالا در هفته گذشته از عراق به قم مراجعت و پس از ورود به قم... استنباط میشود که مشارالیه جهت انجام مأموریتهایی به ایران آمده.. دستور فرمائید اعمال و رفتار مشارالیه را دقیقاً تحت کنترل قرار داده و هدف از آمدن وی به ایران روشن گردد...»
به آنکه احمد در ضمن بازجوئیهایش، صراحتاً در مورد نامههایی که او با پوششِ نام مرحوم شیخ نصرالله خلخالی به نجف فرستاده است مورد استنطاق قرار میگیرد و یقین دارد که ساواک نامۀ مخفی او را از پست گرفته و در پرونده موجود
است، با چنین اطلاعی و اطمینان از اینکه هر گونه مکاتبه پستی او را ساواک، به خصوص پس از آزادی او کنترل خواهد کرد، اما بلافاصله پس از آزادی، نامهای صراحتاً به امام خمینی بوسیله پست به آدرس «نجف اشرف حضرت آیتالله خمینی» ارسال میکند. و همین شگردها و زیرکیهای فرزند «روحالله» است که در طول دوران طولانی که نقشی محوری در امور نهضت و ارتباط مبارزین با امام و تکثیر وانتشار صدها سخنرانی و اعلامیه امام را بر عهده داشته است، تشکیلات گسترده ساواک را به بازی میگیرد و آنها را در مقابل شیوههای پیچیده منحصر به فرد خود درمانده میسازد که این درماندگی در سراسر اسناد و پروندههای مبارزات او در ساواک مشهود است. وی با ارسال این نامه اولاً خبر بازداشت، آزادی و سلامتی خود را به امام میرساند و بطور ضمنی و غیر مستقیم بدون آنکه مدرکی را بدست ساواک دهد به پدر بزرگوارش این حقیقت را تلویحاً میرساند که در بازجوئیها چیزی اتفاق نیافتاده و رابطهای لو نرفته است. وی در این نامه تعمداً چندین بار تأکید میکند که در زندان به او خوش گذشته! و حتی مایل بوده که بیشتر در آنجا بماند این تأکید و تعمد برای آنست تا وقتیکه مسئولین ساواک در مورد این نامه دست به تحلیل میزنند به یکی از این دو نتیجه گمراه کننده برسند: او را فردی غیرطبیعی بدانند که زندان را استراحتگاه میداند! (جالب آنکه این پیشبینی به وقوع
پیوسته و بعضی از تحلیلگران احمق ساواک در تحلیل بازجوئیها و درباره نامههای وی اظهار نظرهایی از این قبیل کردهاند!!) و یا آنکه در تحلیل دیگر خود به این نتیجه برسند که او مایل است دستگیر شود و برای مدتی طولانی در زندان بماند تا از این طریق، همانند سالهای 42 و 43 شعلههای قیام دوباره افروخته شود. چنانکه با انتشار تدریجی خبر دستگیری فرزند امام در همان ایام نیز صدای اعتراض و ارسال نامههای اعتراضآمیز علما بالا گرفت. ضمن آنکه احمد قلب امام خمینی را طپش هستی و حیات خود و انقلاب میداند و از بین آنکه مبادا اخبار مربوط به دستگیری و زندانی شدن وی باعث ملال آن قلب مبارک شوند، از طریق این نامه رفع نگرانی میکند. و ازهمه اینها گذشته برای تربیت یافته مکتب امام خمینی، آنجا که رضای حق حاصل باشد و عمل به تکلیف شود چه در زندان باشد و چه خارج آن، خشنود است و چنانکه در سندهای بعدی خواهیم خواند او در برابر دلسوزی یکی از دوستانش در مورد مزاحمتهای دائمی ساواک میگوید: «اینها نمک آش مبارزه است و من راهی را میروم که پدر و برادر من رفتهاند.»
قسمتی از نامه یادگار امام پس از آزادی از زندان به قرار زیر است:
بسمه تعالیٰ
دست پدر بزرگوارم را از دور میبوسم. امیدوارم به
سلامت بوده باشید...... مرا در سازمان قصر شیرین گرفته و بعد از دو روز به کرمانشاه و بعد از نصف روز به سازمان تهران و از آنجا به قزل قلعه. نمیدانم آب و هواخوری چند روز طول کشید ولی بقدری خوش گذشت که در عرض عمرم اینقدر خوشی نکرده بودم. و عقیدۀ داداش که میگفتند زندان خیلی خوب جائیست تأیید کردم. از قول من خدمت ایشان لابد سلام میرسانید. دو روز است تهران هستم و قصد دارم فردا یعنی جمعه 28 مرداد قم مشرف شوم. انشاءالله باز خدمتتان میرسم و دست مبارکتان را میبوسم.... برعکس قزل قلعه هوای تهران گرم است. به سازمان نفرین میکنم که چرا مرا به هوای گرم آورد با اینکه بارها متذکر شده بودم که اینجا خیلی به من خوش میگذرد مرا تا آخر تابستان نگه دارید! ولی اینکار را نکردند و از هوای خنک آنجا محروممان
کردند، انشاءالله هوای آنجا تا بحال خیلی خنک شده باشد.