چند روزی همقدم با شهید شفیعزاده-9
ماجرای شنیدنی مراسم تدفین حسن و خواب مادر شهید
جمعیت زیادی برای تشییع آمده بود و بی آنکه تصمیمی از قبل برای تدفین حسن در نظر گرفته شده باشد به سمت قطعه قدیمی شهدای…
جمعیت زیادی برای تشییع آمده بود و بی آنکه تصمیمی از قبل برای تدفین حسن در نظر گرفته شده باشد به سمت قطعه قدیمی شهدای…
گفته بود هر کسی که مسئولیتم در جبهه را پرسید بگویید که او نگهبان و دربان است.
کاغذی از جیبش در آورد و رویش چیزی نوشت و داد دست راننده.
عمل به تکلیف، عمل به تکلیف، عمل به تکلیف، این برداشتی بود که اطرافیان حسن از رفتارش در همه امور می کردند.
ساعتی که استراحت کرد بی آنکه سرو صدایی کند از ماشین خارج شد تا خود را برای اقامه نماز شب آماده کند.
تنها 12 سال داشت و دیگر خواهر و برادرهایش از او کوچکتر بودند که گرد بی پدری بر چهره معصومشان نشست و این مسئولیت حسن را…