چند روزی همقدم با شهید ترحمی-6
چرا ناصر وقتی برای نماز شب بلند می شد، سر و صدا راه می انداخت؟
نماز شبم را در گوشه ای دور از چشم ها می خوانم که نکند شیطان با من در نمازم شریک شود.
نماز شبم را در گوشه ای دور از چشم ها می خوانم که نکند شیطان با من در نمازم شریک شود.
مادر می گفت ناصر هر بار که به سمنان می آید روزه می گیرد.
ناصر گفت: دیروز شما منزل تشریف نداشتین و نتونستم ازتون اجازه بگیرم اما مجبور شدم برای شستن قالی از آب طبقه بالا…
نادر که به هوش آمد، ناصر به او گفت خوش به حالت حالا قطعه ای از بهشت را برای خودت خریده ای.
ناصر تازه برای بورسیه انگلستان قبول شده بود که جنگ آغاز شد و... .
مادر در خواب دید که از جایی نامعلوم پسرش را حسین صدا می کنند.