![روایت شهید برونسی از گرهای که حضرت زهرا(س) بازش کردند](https://static1.jamaran.news/thumbnail/ky8ZdzlKJB50/HNXPOu-gYQi9PM1Rxi22rdty7S0jllZv3SKF03VS57O9oGCdDQCFyShnkZ3YA74PwGcBsTrR56ozVVP8dMbHmum7ioSbEEkxAQA6fORjZdjDaRzXwcxoLg,,/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF+%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%B3%DB%8C+.jpg)
روایت شهید برونسی از گرهای که حضرت زهرا(س) بازش کردند
کار گره خورده بود و بچه ها به زمین چسبیده بودند، توسلی کردم و محکم فریاد زدم: فقط یک آرپی جی زن می خواهم تا اینکه همه یکی یکی راه افتادند و آمدند.
کار گره خورده بود و بچه ها به زمین چسبیده بودند، توسلی کردم و محکم فریاد زدم: فقط یک آرپی جی زن می خواهم تا اینکه همه یکی یکی راه افتادند و آمدند.