• حکمت ها
  • در ترغیب به خوهاى نیكو
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

در ترغیب به خوهاى نیكو

281.وَ قَالَ (علیه السلام) :كَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَ كَانَ يُعَظِّمُهُ فِی عَيْنِی صِغَرُ الدُّنْيَا فِی عَيْنِهِ وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا يَشْتَهِی مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ وَ كَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثٌ غَادٍ وَ صِلُّ وَادٍ لَا يُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِیاً وَ كَانَ لَا يَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ وَ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا

«1226»

عِنْدَ بُرْئِهِ وَ كَانَ يَفْعَلُ مَا يَقُولُ وَ لَا يَقُولُ مَا لَا يَفْعَلُ وَ كَانَ إِنْ غُلِبَ عَلَى الْكَلَامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ وَ كَانَ عَلَى أَنْ يَسْمَعَ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ نَظَرَ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَخَالَفَهُ فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِیهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِیرِ.


ص1226

امام علیه السّلام (در ترغیب به خوهاى نیكو) فرموده است : 1-  در روزگار گذشته براى من برادر و همكیشى در راه خدا (ابوذر غفّارى یا عثمان ابن مضعون) بود كه كوچك بودن دنیا در نظرش او را در چشم من بزرگ مى نمود، 2-  و شكمش بر او تسلّط نداشت پس چیزى را كه نمى یافت آرزو نمى كرد و اگر مى یافت بسیار بكار نمى برد، 3-  و بیشتر روزگارش خاموش بود (سخن نمى گفت) و اگر مى گفت بر گویندگان غلبه مى نمود (براى دیگرى جاى سخن باقى نمى گذاشت) و تشنگى پرسندگان را (به موعظه و اندرز از آب دانش) فرو مى نشاند، 4-  و (بر اثر طاعت و بندگى خدا و بردبارى با مردم) ناتوان و افتاده بود و هم او را ناتوان مى پنداشتند، و هرگاه زمان كوشش (در كارى) پیش مى آمد (چون) شیر خشمگین و مار پر زهر بیابان بود (حتما كار را انجام مى داد یا در كارزار دشمن را مغلوب مى نمود، و اگر با كسى نزاع داشت بى صبرى نمى كرد و پیش از وقت) 5-  برهان و دلیل نمى آورد تا اینكه نزد قاضى مى آمد (و دلیل خود را بیان مى نمود، و این دلیل بر درستى رأى و اندیشه شخص است) 6-  و كسی را سرزنش نمى كرد به كارى كه در مانند آن بهانه اى مى یافت تا اینكه عذر او را مى شنید (و این روش از لوازم عدل و انصاف است)  7-و از دردى (كه مبتلى مى گشت نزد كسى) شكایت نمى نمود مگر وقتى كه بهبودى مى یافت (آن هم از روى اخبار و سرگذشت نه از راه شكایت) 8-و آنچه مى گفت بجا مى آورد و آنچه نمى كرد نمى گفت (چون درستى و راستى را شعار خویش قرار داده بود) 9-و اگر بر سخن بر او غلبه مى كردند در خاموشى غلبه نمى یافتند (هنگام گفتگوهاى بیجا خاموش بود) 10-  و در شنیدن حریصتر بود بر گفتن (استفاده را بر افاده ترجیح مى داد)  11-  و اگر ناگهان (بى اندیشه) دو كار باو رو مى آورد مى نگریست كه كدام یك از آن دو به خواهش نفس نزدیكتر است با آن مخالفت مى نمود،  12-  پس بر شما باد كه این صفات و خوها را فرا گیرید و بآنها رغبت داشته

ص1227

باشید، و اگر به همه آنها توانائى ندارید بدانید كه فرا گرفتن اندك بهتر است از فرو گذارى بسیار (پس به برخى از آن اخلاق متّصف شوید).