فضيلت خاندان پيامبر
« 437»
(144) (و من خطبة له ( عليه السلام )) بَعَثَ رُسُلَهُ بِمَا خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْيِهِ وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَى خَلْقِهِ لِئَلَّا تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْكِ الْإِعْذَارِ إِلَيْهِمْ فَدَعَاهُمْ بِلِسَانِ الصِّدْقِ إِلَى سَبِيلِ الْحَقِّ أَلَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ كَشَفَ الْخَلْقَ كَشْفَةً لَا أَنَّهُ جَهِلَ مَا أَخْفَوْهُ مِنْ مَصُونِ أَسْرَارِهِمْ وَ مَكْنُونِ ضَمَائِرِهِمْ وَ لَكِنْ لِيَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا فَيَكُونُ الثَّوَابُ جَزَاءً وَ الْعِقَابُ بَوَاءً أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى وَ يُسْتَجْلَى الْعَمَى إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ
« 438»
(منها)آثَرُوا عَاجِلًا وَ أَخَّرُوا آجِلًا وَ تَرَكُوا صَافِياً وَ شَرِبُوا آجِناً كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى فَاسِقِهِمْ وَ قَدْ صَحِبَ الْمُنْكَرَ فَأَلِفَهُ وَ بَسِئَ بِهِ وَ وَافَقَهُ حَتَّى شَابَتْ عَلَيْهِ مَفَارِقُهُ وَ صُبِغَتْ بِهِ خَلَائِقُهُ ثُمَّ أَقْبَلَ مُزْبِداً كَالتَّيَّارِ لَا يُبَالِي مَا غَرَّقَ
« 439»
أَوْ كَوَقْعِ النَّارِ فِي الْهَشِيمِ لَا يَحْفِلُ مَا حَرَّقَ أَيْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصَابِيحِ الْهُدَى وَ الْأَبْصَارُ اللَّامِحَةُ إِلَى مَنَارِ التَّقْوَى أَيْنَ الْقُلُوبُ الَّتِي وُهِبَتْ لِلَّهِ وَ عُوقِدَتْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ ازْدَحَمُوا عَلَى الْحُطَامِ وَ تَشَاحُّوا عَلَى الْحَرَامِ وَ رُفِعَ لَهُمْ عَلَمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَصَرَفُوا عَنِ الْجَنَّةِ وُجُوهَهُمْ وَ أَقْبَلُوا إِلَى النَّارِ بِأَعْمَالِهِمْ وَ دَعَاهُمْ رَبُّهُمْ فَنَفَرُوا وَ وَلَّوْا وَ دَعَاهُمُ الشَّيْطَانُ فَاسْتَجَابُوا وَ أَقْبَلُوا .
ص437
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در فضائل و مناقب ائمّه اطهار): قسمت أول خطبه (1) خداوند پيغمبرانش را بر انگيخته و حيش را بآنان اختصاص داد، و آنها را براى مردم حجّت و دليل گردانيد تا ايشان را (در كردارشان) حجّت و عذرى نباشد (باينكه ما به اوامر و نواهى تو آشنا نبوديم) پس همه را بوسيله پيغمبران براه حقّ دعوت فرمود.
ص438
(2) آگاه باشيد كه خداوند (احوال) مردم را آشكار نمود نه آنكه بآنچه پنهان داشته اند از اسرار و انديشه هائى كه در دل دارند بى اطّلاع باشد، بلكه (فرستادن پيغمبران و امر و نهى) براى آن بود كه آنان را بيازمايد كه كردار كدام كس بهتر است (معنى آزمايش خداوند اين است كه چه كس در دنيا از فرمان او پيروى نموده رستگار مى گردد، و كه نافرمانى كرده بعذاب گرفتار ميشود، نه آنكه آخر كار آنان را ندانسته بخواهد دانا گردد، چنانكه در شرح خطبه شصت و دوّم بيان شد) تا ثواب (بهشت) پاداش (كردار نيك) و عذاب (آتش) كيفر (كردار زشت) باشد (چون با اين بيان دانستيد كه سبب آزمايش الهىّ چيست، پس) (3) كجايند كساني كه گمان ميكنند كه آنان در علم (اسرار خلقت و تفسير و تأويل قرآن كريم) مطّلع و استوارند، بجز ما اهل بيت ادّعاى آنان دروغ و ستم بر ما است، زيرا خداوند ما را برترى داده و ايشان را فرو گذاشته، و (اين مقام و منزلت را) بما عطاء فرموده و آنان را بى بهره ساخته، و ما را داخل نموده و آنها را خارج فرموده، (4) بوسيله ما هدايت و راهنمائى طلب مىگردد، و بينائى از كورى و گمراهى خواسته ميشود، (5) محقّق است كه ائمّه و پيشوايان دين از قريش هستند كه از هاشم بوجود آمدهاند (و از نسل علىّ و فاطمة عليهما السّلام ظاهر گشته اند): امامت و خلافت بر غير ايشان سزاوار نيست و خلفاى غير آنان (كه بنا حقّ روى كار آمدهاند براى جانشينى پيغمبر اكرم) صلاحيّت ندارند (زيرا لازمه خلافت و امامت خصائصى است كه در غير أئمّه اثنى عشر يافت نمى شود، و اين فرمايش امام عليه السّلام صراحت دارد باينكه امامت براى غير دوازده امام شايسته نيست).
ص439
قسمتى دوم از اين خطبه است (در توبيخ و سرزنش بنى اميّه و پيروانشان): (6) دنيا را اختيار كرده آخرت را پشت سر انداختند، و از آب صاف و گوارا (تقوى و پرهيزكارى) چشم پوشيده و آب گنديده آشاميدند (بعذاب هميشگى تن دادند) (7) گويا مى بينم يك فاسق و گناهكار ايشان (عبد الملك ابن مروان) را پيرو از منكر و كارهاى زشت كه با آن الفت و انس گرفته و رام و موافق گشته، تا اينكه موهاى سرش بر آن كار زشت سفيد گرديده و خوهايش بآن رنگ شده است (حكومت و سلطنت او بطول انجاميده، و زشتكارى جبلّىّ و غريزه او گشته) پس (بانجام هر كار زشتى) رو آورد در حالتى كه كف بر لب دارد (مست و بى پروا است) مانند درياى بزرگ پر موجى كه باك ندارد از آنچه غرق مى گرداند، يا مانند افتادن آتش در گياه خشك كه نينديشد از آنچه مى سوزاند (در چنين زمانى) (8) كجايند عقل هاى افروخته شده به چراغهاى هدايت و ديده هاى نگرنده به نشانه تقوى و پرهيزكارى (9) كجايند دلهايى كه بخدا تخصيص داده شده و بطاعت و بندگى خدا بسته شدهاند (كجايند طرفداران پيشوايان دين كه بجز اطاعت و فرمانبردارى خدا پيشه اى ندارند در حاليكه بنى اميّه) (10) بمتاع
ص440
دنيا هجوم آورده و براى حرام با يكديگر زد و خورد مىنمايند، (11) و نشانه بهشت و آتش براى ايشان نمايان است، پس از بهشت رو گردانده و با اعمال و كردارشان به آتش توجّه نمودهاند، (12) و پروردگارشان آنها را (براه رستگارى) دعوت فرموده، آنان رميده پشت گردانيدند، و شيطان ايشان را (براه ذلّت و بد بختى) خوانده، آنها دعوتش را پذيرفته بآن رو آوردند.