گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران مطرح شد؛

روایت هایی جالب از امام و استاد/ به مناسبت سالروز رحلت آیت الله العظمی شاه آبادی

مرحوم آقای شاه‌آبادی قبول کردند که فلسفه درس بدهند، اما امام عرض کردند که فلسفه خوانده‌ام؛ من عرفان می‌خواهم. مرحوم شاه‌آبادی ابا داشتند تا اینکه به منزل می‌رسند و به امام تعارف می‌کنند که بفرمایید منزل. با اینکه دأب امام این نبود، ولی به منزل ایشان می‌رود. امام به منزل آقای شاه‌آبادی می‌روند و ایشان تدریس عرفان را قبول می‌کنند. حضرت امام فرمودند که من هفت سال پیاپی حتی در روزهای تعطیل از محضر ایشان استفاده کردم.

پایگاه خبری جماران: این روزها سالروز ارتحال آیت‌الله العظمی شاه آبادی استاد حضرت امام خمینی است.

به همین مناسبت در گفت و گو با نوه ایشان به ارتباط امام خمینی با استادشان پرداختیم.

مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا شاه آبادی مدیر مدرسه و علمیه امام صادق علیه السلام و فرزند مرحوم آیت‌الله شیخ نصرالله شاه آبادی و نوه مرحوم آیت‌الله العظمی شاه آبادی استاد حضرت امام خمینی در پی می آید:

 

درباره شخصیت مرحوم آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی و ارتباطی متقابلی که با حضرت امام داشتند، اگر نکات و خاطراتی دارید بفرمایید.

در ابتدا جا دارد که یاد و خاطره امام راحل را گرامی بداریم. چون ایشان شخصیتی بودند که جهان تشیع را بار دیگر احیا کردند و عظمت تشیع را در عالم گسترش دادند. لذا باید قدردان این شخصیت بزرگ باشیم. یادم است که مرحوم والد آیت‌الله شیخ نصرالله شاه‌آبادی می‌فرمودند که اگر امام نبودند پدر ما مثل علمای دیگر گمنام می‌شدند و امام بودند که موجب معرفی این شخصیت در عالم تشیع شدند.

به دلیل این‌که توجهات به سمت امام جلب شد، نگاه‌ها به سمت اساتید امام هم متوجه شد. مرحوم امام نسبت به مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی بیاناتی داشتند و نسبت به فرزندان آیت‌الله شاه‌آبادی عنایاتی داشتند که مورد توجه همه قرار گرفت. چون امام مورد توجه قرار گرفت، تمام اساتید و هم‌دوره‌ای‌های ایشان مورد توجه ویژه‌ی طلاب، محققین و عموم مردم قرار گرفت. من یادم است که سال هفتاد و یک به سوریه مشرف بودیم و به شهر حمص رفتیم. در ترمینال مسافربری حمص برای رفتن به حلب بلیط می‌گرفتیم که یک جوان سوری از من برای صدور بلیط کارت شناسایی خواست. من گذرنامه‌ام را نشان دادم. وی پرسید: تَعرِف شاه‌آبادی؟ گفتم: کدام شاه‌آبادی؟ گفت: استاذ امام خمینی. یعنی حتی آن‌ها هم می‌شناسند که شاه‌‌آبادی استاد حضرت امام بود.

والد معظم از خود حضرت امام این مطلب را شنیده بودند که من گمشده‌ای داشتم و رفقای من هم این را می‌دانستند. یک روز در مدرسه فیضیه بودیم که مرحوم آقای شاه‌آبادی رد شدند. آقا میرزا محمدصادق شاه‌آبادی که پسرعموی والد ما و هم‌دوره‌ای حضرت امام بودند، به مرحوم امام عرض می‌کنند که گمشده‌ی شما ایشان است. امام می‌گوید: من دنبال مرحوم آقای شاه‌آبادی از مدرسه فیضیه تا منزلشان در عشقعلی رفتم و اصرار و تقاضا کردم که به من تدریس کنید. جالب این است که مردم می‌آمدند و از آقای شاه‌آبادی‌ سوالاتی می‌کردند و بعضاً ایشان جواب‌های عرفانی می‌دادند. امام می‌فرماید: عرض کردم که آقا خیلی از مردم عوام این مطالب را نمی‌فهمند. ایشان به شوخی فرموده بود که بگذارید این کفریات به گوش مردم هم برسد.

مرحوم آقای شاه‌آبادی قبول کردند که فلسفه درس بدهند، اما امام عرض کردند که فلسفه خوانده‌ام؛ من عرفان می‌خواهم. مرحوم شاه‌آبادی ابا داشتند تا اینکه به منزل می‌رسند و به امام تعارف می‌کنند که بفرمایید منزل. با اینکه دأب امام این نبود، ولی به منزل ایشان می‌رود. امام به منزل آقای شاه‌آبادی می‌روند و ایشان تدریس عرفان را قبول می‌کنند. حضرت امام فرمودند که من هفت سال پیاپی حتی در روزهای تعطیل از محضر ایشان استفاده کردم. امام نقل می‌کنند که بعد از این‌که آقای شاه‌آبادی به تهران منتقل شدند، من هر وقت به تهران می‌رفتم از محضر ایشان استفاده می‌کردم، حتی جلساتی که برای مردم عادی داشتند شرکت می‌کردم و مطالب ایشان را می‌نوشتم.

اینجا می‌خواهم درباره میزان علاقه حضرت امام به آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی بگویم. مرحوم امام اساتید زیادی داشتند که همه از بزرگان بودند. مرحوم والد ما نقل می‌کردند که مرحوم امام در نجف، محبت کردند و به بازدید من آمدند. ایشان ۲ ساعت به ظهر قرار گذاشتند و قرار بود دو ساعت گعده‌ی علمی برقرار باشد. من به احترام حضرت امام، عده‌ای از بزرگان نجف را هم دعوت کرده بودم. حضرت امام که نشستند، نگاهی کردند و فرمودند: شما عکس مرحوم آقا را در خانه‌تان ندارید؟ گفتم: بالای سرتان است. ایشان نگاه کرد که عکس مرحوم استادشان بالای سرشان است. لذا از این طرف اتاق رفتند و در آن طرف و مقابل عکس استاد دو زانو تا پایان نشستند. صحبت مسجد مرحوم آقا شد؛ مسجد جامع که آیت‌الله شاه‌آبادی در تهران نماز می‌خواندند، که الان چه کسی نماز می‌خواند؟ مرحوم والد گفتند: آقا مثل اینکه پی و دیوار آن مسجد و شبستان را با فلسفه و عرفان ساخته‌اند، چون الان هم آقای آسیدابوالحسن رفیعی قزوینی آنجا نماز می‌خواند. با اینکه آقای رفیعی قزوینی استاد حضرت امام بودند، امام خیال کردند که من پدرم را با آقای رفیعی قزوینی مقایسه می‌کنم. امام مقداری توی هم رفتند و فرمودند: «شما پدرتان را نشناختید. من روحی به لطافت روح او ندیدم، اصلاً قابل مقایسه نیستند.» من گفتم: من نخواستم قیاس کنم، می‌خواستم به مناسبت حکم و موضوع، مطلبی را عرض کرده باشم.

امام می‌فرمودند که آقای شاه‌آبادی بعضی مطالب عرفانی می‌فرمودند. من می‌پرسیدم این‌ها کجا نوشته شده است؟ ایشان می‌فرمودند: «گفته شده است.» لذا می‌فهمیدم که این مطلب از خودشان است. هر بار که محضر ایشان می‌رسیدم، مطلب تازه‌ای داشتند.

از این رو امام در روحیه، از استادشان تاثیر گرفته بود. در مکتوبات حضرت امام درباره آقای شاه‌آبادی عبارت «شیخ عارف کامل ما، روحی له الفداء» آمده است. باید در این مرد چیزی باشد که امام با آن عظمت نسبت به او تا آخر عمر قدردان باشد. حتی عموی ما که نماینده مجلس بودند و در جبهه به شهادت رسیدند، امام پیام تسلیت صادر کردند. امام در این پیام آورده است که این شیخ علاوه بر اینکه مجاهد شریفی بود، فرزند استاد بزرگوار ما شیخ عارف کامل شاه‌آبادی روحی له الفداء بود که با دست و زبان از عهده شکرش برنمی‌آیم. شاعر می‌گوید:

جایی که عقاب پر بریزد/ از پشه لاغری چه خیزد

من درباره‌ی چند منزل از منازل اخلاقی که دست نوشته آقای شاه‌آبادی است، تحقیق می‌کنم. به آثار امام که مراجعه کردم دیدم که تمام مطالب امام از ایشان است. یعنی تمام مطالبی که امام می‌فرمایند مرحوم آقای شاه‌آبادی آن‌ها را نوشته‌اند. آقای شاه‌آبادی عظمتی داشتند که ما از امام می‌فهمیم و متوجه می‌شویم که ایشان چه مقامی داشته که مورد توجه و عنایت شخصیتی مثل حضرت امام قرار گرفته و اینگونه حضرت امام نسبت به ایشان متواضع و قدردان بوده است.

مرحوم امام می‌فرمودند که خیلی وقت‌ها در جلسه درس من بودم و ایشان؛ یعنی جلسه درس ما به صورت خصوصی بود. افراد و بزرگان دیگری هم در درس آقای شاه‌آبادی شرکت می‌کردند ولی شخصیتی که ثابت بود و استفاده کامل کرد، امام بودم و تمام مطالب درس ایشان را هم نوشتند. مرحوم والد از حضرت امام در نجف پرسیدند که بخشی از نوشته‌جات شما چاپ شده، پس بقیه‌اش کجاست؟ ایشان فرمود: تمام اینها داخل صندوقی در سرداب منزل ما در قم است. شما بروید، سراغش را بگیرید و بیاروید. مرحوم والد فرمودند که من منزل مرحوم امام رفتم که اتفاقاً چند روز قبل، ساواک تمام اسناد و مدارک امام را برده بود. بخشی از اسناد و مدارک را برگرداندند اما مجموعه نوشته‌های امام از درس‌های مرحوم شاه‌آبادی، دیگر برنگشت و الان هم معلوم نیست کجاست.

 

دیدگاه شما از رویکردی که حوزه باید نسبت به معرفی چنین شخصیت‌هایی به جامعه مخصوصاً برای نسل حاضر چیست؟

چه شد که امام اعلی الله مقامه الشریف در طی تاریخ تشیع، یک حرکت منحصر به فردی انجام داد؟ این باید ریشه‌یابی شود. شجاعت و روشنفکری امام یک طرف، اما تأثیر استاد بسیار مهم است. شما این را در مکتوبات استاد امام مثل رشحات البحار و شذرات المعارف می‌بینید. شما آقای شاه‌آبادی را شخصیتی می‌یابید که خودش را مجاهد می‌بیند. ایشان در سال‌های ابتدای ۱۳۱۰ یا ۱۳۱۲ یک حزبی را درست کردند که متشکل از جوانان بود و مرام‌نامه‌ای داشت. بر اساس مرام‌نامه، هر کسی که عضو این حزب می‌شد، متعهد می‌شد که دو نفر را عضو کند. جلسات حزب به صورت خانگی برگزار می‌شد و اعضای هر جلسه باید نسبت به جلسه قبل، دو برابر می‌شدند. در این حزب روی جوانان و افراد مختلف کار می‌شد و آیۀ «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‌ وَ فُرادى» (سبأ/46) مطلع آن بود. مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی درباره موضوعاتی مثل اقتصاد در جامعه اسلامی، صندوق‌های قرض‌الحسنه، امور اجتماعی مردم و ... نظریه‌پردازی کرد و زحمت کشید.

آقای شاه‌آبادی در عصر خفقان رضاخانی، برای جذب جوانان و مردم، جلسات روضه خانگی تشکیل می‌داد. ایشان در تمام طول سال عمرش تدریس می‌کرد. علاوه بر این هر روز برای مردم، جداگانه سخنرانی می‌کرد. جالب است که روز تعطیلی مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی روز شنبه بود چون می‌گفت روز جمعه آن قدر اعمال و عبادت و کار دارد که رمق من تمام می‌شود و شنبه روز استراحت من است. تا روز پنجشنبه که درس و بحث داشت، شب جمعه که می‌رسید ایشان دعای کمیل را دو ساعت مانده به سحر در مسجد می‌خواند؛ جمعیت زیادی می‌آمد، دعای کمیل می‌خواند، سخنرانی می‌کرد، نماز صبح را به جماعت می‌خواند و مستحبات دیگر را انجام می‌داد. لذا آقای شاه‌آبادی می‌گفت که در روز جمعه توان من تَه می‌کشد و به همین خاطر روز شنبه استراحت می‌کردند.

درباره پرکاری ایشان جالب است که مرحوم امام نقل می‌فرمودند که «ما دیدیم در مدرسه فیضیه، استاد ما آیت‌الله شاه‌آبادی به یک طلبه مبتدی، حاشیه ملاعبدالله درس می‌دهد. شاهد بودم که ایشان روزی ۱۰ درس می‌داد.» مرحوم امام می‌گفت من که دو درس می‌دهم، آن قدر انرژی از من می‌گیرد که دلم می‌خواهد دراز بکشم و بیفتم.» به آن طلبه گفتیم: ما به تو درس می‌دهیم. وی گفت: نه، من می‌خواهم آقای شاه‌آبادی به من درس بدهد. به وی گفتیم: غیر از ایشان و حاج شیخ، هر کسی را بخواهی برای تو هماهنگ می‌کنیم تا برای تو حاشیه ملاعبدالله تدریس کند. وی گفت: نخیر. امام فرمودند که به خود آقای شاه‌آبادی بگوییم. لذا بحث اهم و مهم را پیش کشیدیم؛ با این مقدمه که شما کارهای مهمتری دارید. آقای شاه‌آبادی جمله‌ای فرمود که امام می‌فرماید من از پیشنهادی که دادم، خجالت کشیدم. آقای شاه‌آبادی فرمود: «انسانی از من تقاضایی کرده و من در حد خودم می‌توانم کار او راه بیندازم و تقاضای او را اجابت کنم.» از آقای دکتر گرجی شنیدم که بعد از نماز صبح که مرحوم شاه‌آبادی از مسجد به منزل می‌رفت، در راه برای ما منظومه را از حفظ می‌گفت. ایشان شخصیت پرکار و فعالی بودند، شاگردان خوبی تربیت کردند و نفوس مستعده‌ای که می‌دیدند بر آنان تاثیر می‌گذاشتند. مرحوم شهید مطهری می‌فرماید که من در مسجد بازار برای نماز رفتم. دو نفر از شهرستان که به تهران برای کار آمده بودند، به هم گفتند که هرچند کسب و کار ما اینجا نگرفت ولی از آقای شاه‌آبادی درس توحید و خداشناسی یاد گرفتیم.

آقای شاه‌آبادی به زبان روز برای مردم صحبت می‌کردند و مردم را ایتام آل محمد(ص) می‌دانستند که باید سرپرستی کنند. لذا خیلی برای مردم وقت می‌‌گذاشتند. ایشان هر روز برای مردم سخنرانی می‌کردند. به همین دلیل نفوس مستعده و کسانی که در نماز ایشان شرکت کردند، انسان‌های متقی بودند. نه شاگردان فاضل آقای شاه‌آبادی، بلکه مردم عادی که در نماز ایشان شرکت می‌کردند، به جاهایی رسیدند که در شرح حال مرحوم والد آمده است. آقای سید عباس آیت‌الله زاده گفت که من نماز می‌خواندم، بعد از نماز یک نفر آمد و گفت که حاج آقا من به شما اقتدا کرده بودم ولی وسط نماز نبودید! آقای آیت‌الله زاده گفت: من تعجب کردم و گفتم که قبل از نماز حرف و حدیثی شده بود که در بین نماز فکرم به آنجا رفت، ولی تو از کجا به اینجا رسیدی؟ وی گفت که من در نماز آقای شاه‌آبادی شرکت می‌کردم و ایشان همیشه به صورت عمومی توصیه می‌کرد که آدم شوید. ما چند نفر خدمت ایشان رفتیم و گفتیم: آقا ما می‌خواهیم آدم شویم، چه کار کنیم؟ ایشان پرسید چه کاره هستید؟ ما گفتیم: کاسب هستیم. ایشان فرمود: «در کسب‌تان انصاف داشته باشید. هر چند برای حقوق شرعیه تا پایان سال اجازه داده شده ولی شما زودتر و ماه به ماه حقوق شرعیه کنار بگذارید و ادا کنید. همچنین به نماز جماعت و نماز اول وقت مقید باشید.» ما این کارها را انجام دادیم. بعد از مدتی، من در خانه‌ام نشسته بودم که دیدم در مسجد شاه سابق دعواست. فردا به بازار رفتم تا ببینم چه خبر است؟، گفتند خدا رحم کرد دیشب در مسجد دعوا بود. این اثر یک دستور ساده‌ای است که چشم ما را به خیلی از چیزها باز کرد.

چون مرحوم امام از شاگردان ویژه آقای شاه‌آبادی بودند، توجه ویژه می‌طلبد تا حوزه نسبت به تالیفات، افکار و معرفی ایشان، حرکت ویژه‌ای داشته باشد. چون تالیفات آقای شاه‌آبادی است که تاثیرگذاری مستقیمی روی حضرت امام گذاشت و ایشان این نهضت را به راه انداخت. ما در هر دوره‌ای، امام خمینی لازم داریم. لذا باید ریشه‌یابی کنیم و بزرگان و معارفی که آموزش می‌دادند و افکاری که داشتند را مورد عنایت قرار دهیم. ان‌شاءلله حوزه علمیه قم اهتمام خاصی به این مسائل داشته باشد چون این کارها مربوط به حوزه است؛ الان دانشگاه‌ها هم ورود می‌کنند، ولی نباید از دست حوزه خارج شود. حوزه باید این مسائل را با مداقه کامل به قول امروزی‌ها آنالیز کند و مورد توجه قرار دهد تا بتواند برای قشر جوان، دانشجو و طلبه موثر واقع شود. امروزه خیلی‌ها تشنه‌ی شناخت بزرگان ما هستند و مرام، روش زندگی و تحصیل بزرگان تاثیرگذار است و موجب موفقیت برای طلاب و دانشجویان می‌شود.

با توجه به اینکه هجمه عظیمی به روحانیت شیعه می‌شود باید بتوانیم در معرفی این شخصیت‌های ارزشمند دینی کوشا باشیم؛ به خصوص دشمن به دنبال ضربه زدن به روحانیتی است که به امور اجتماعی و سیاسی ورود کرده ‌است تا ادعا کنند که این‌ها ناموفق و ناکارآمد هستند. بنابراین حوزه باید از کیان بزرگان دفاع کند چون اعتبار حوزه به همین‌هاست.

اعتبار حوزه علمیه قم به بزرگانش است و درباره مطالبی که نسبت به این‌ها نسبت داده می‌شود و عنادهایی که نسبت به بزرگان است، باید رویکرد دفاعی داشته باشد. این کار بخشی از حق‌شناسی است و باعث بالا رفتن اعتبار حوزه می‌شود. دشمنان به بزرگان ما مثل امام راحل، آیت‌الله بروجردی، حاج شیخ، آیت‌الله کاشانی، بهبهانی و ... ضربه می‌زنند و نسبت به این بزرگان دروغ می‌گویند. آیت‌الله کاشانی شخصیت سیاسی بود که امام در سخنرانی‌ها با عظمت از ایشان نام می‌برد. دشمن و انگلستان تا امروز در زمینه زمین زدن و منکوب کردن ایشان فعالیت کرد.

لذا بخش تاریخ حوزه باید نسبت به دفاع از این شخصیت‌ها، رسوا کردن دشمنان و دروغ‌هایی که می‌گویند، اقدام کند و هر چقدر بیشتر اقدام کند اعتبار خودش بالاتر می‌رود. چون اعتبار حوزه به اعتبار بزرگان و شخصیت‌هایش است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.