متأسفانه برخی انقلابیون عزیز هر کس را که بخواهد از استقلال روحانیت دفاع کند مسألهدار با رهبر انقلاب، غربزده و سکولار میخوانند، در حالی که نبود روحانیت مستقل در نظام اسلامی موجب پیدایش احساس استبداد دینی، بدبینی به تمام روحانیت و افزایش طرفداران جدایی دین از سیاست میشود، یعنی این دیدگاه به اصطلاح انقلابی، ناخواسته حرکتی فوری و انقلابی به سمت ترویج سکولاریسم است.
به گزارش جماران؛ محمد مطهری در یادداشتی با عنوان «آبان ۱۴۰۰، نقطه عطفی در تاریخ روحانیت پس از انقلاب؟» در کانال تلگرامی خود نوشت: «تجربه چندباره اعتراضات شدید در جمهوری اسلامی نشان داده است که متاسفانه یکی از مکانهایی که بعضا مورد تعرض مردم خشمگین قرار میگیرد مراکز وابسته به حوزه و روحانیت است. انکار نقش بعضی از مردم عادی در حمله به مراکز حکومتی و از جمله حوزوی، همانقدر غیرمنطقی و سادهانگارانه است که انکار کلی نقش ضد انقلاب و عناصر وابسته به خارج در برخی آشوبهای خشن. اساسا مقصر دانستن روحانیت به عنوان عامل اصلی معضلات بیشمار جامعه امروز، در میان بخشی از مردم - درست یا غلط - مشهود است.
اگر به آنچه که شهید مطهری درباره نقش روحانیت در نظام اسلامی تبیین کرد - و به تصریح خودش مورد تاکید امام(ره) نیز بود - عمل شده بود، نه تنها مراکز حوزوی از اینگونه تعرضها در روزهای آشوب در امان میماند، بلکه در چنین غوغاهایی مردم برای فرار از دست پلیس و نیروهای امنیتی به مراکز حوزوی پناه میبردند.
در ابتدا عجیب و بلکه تناقضآمیز به نظر میرسد: استاد مطهری - که البته بیشتر در شعار عنوان «ایدئولوگ انقلاب اسلامی» را یدک میکشد تا در عمل - از طرفی معتقد بود که «کمتر در تاریخ (نه فقط تاریخ ایران) سابقه دارد که ملتی و خواستههای ملتی در یک فرد (امام خمینی) اینچنین تشخص و تجسم پیدا کند» (آینده انقلاب اسلامی ایران، ص۲۲). از طرف دیگر، او در فرصتی چنین استثنایی، قاعدتا نقش روحانیت را باید تأیید و حمایت مطلق از نظام و امام بداند. اما شهید مطهری سخت معتقد بود که مثل دوره شاهنشاهی، سازمان روحانیت باید استقلال خود را از حکومت حفظ کند و حضور مردی به عظمت امام خمینی(ره) در رأس نظام، در رسالت هزار ساله روحانیت در «ارشاد، هدایت، نظارت و مبارزه با انحرافات حکومت» هیچ تغییری ایجاد نمیکند (همان، ص۲۳۵).
بدون تردید، بخشی از جوانان و افراد انقلابی با روشها و عکسالعملهای تند مخالفند، ولی میتوان حدس زد که اگر برخی جوانان انقلابیِ امروز در آن ایام بودند، با برهم زدن جلسات سخنرانی حاصل عمر و پاره تن امام، به خیال خود به دفاع از امام بر میخاستند و یا لااقل چنین تبلیغ میکردند که مطهری تحت تأثیر افکار غربی با امام و ولایت فقیه زاویه پیدا کرده و قصد دارد امام را به زمین بزند.
البته این جوانان خالص و سادهدل تقصیر چندانی ندارند، افرادی از روی عدم اطلاع کافی - و گروهی دیگر با اهدافی خاص - در ذهن آنان چنین القا کردهاند که با وجود ولی فقیه، نقش روحانیت و مرجعیت این است: «یا تایید یا سکوت، و هر کس غیر از این بگوید یا سکولار است و یا فتنهگر، و احیانا نقشهای بر ضد رهبری در سر میپروراند»! به تعبیر دیگر، روحانیت یا باید «مجیزگو» باشد یا «ساکت»؛ نزدیک انتخابات اطلاعیهاش را بدهد و سر جایش بنشیند و الا رهبری تضعیف میشود و بعد هم آیه «...أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ...» (احزاب/۳۶) را شاهد میآورند.
اشتباه نشود، هدف شهید مطهری از اصرار بر حفظ استقلال روحانیت و لزوم قرار داشتن همیشگی در کنار مردم و مبارزه با انحرافات حکومت، صرفا حفظ جایگاه تاریخی این شجره طیبه - و البته به تعبیر استاد «درخت اصیل ولی آفتزده» - نبود، بلکه ناظر به این مسئله مهم نیز بود که خلاصه کردن رسالت روحانیت در تکرار مواضع رسمی، علاوه بر روحانیت یقینا به ضرر نظام اسلامی، ایمان مردم و پیوندشان با نظام تمام میشود. امروز اثبات صحت این مدعا نیاز به ارائه شواهد ندارد.
به دلیلی که اشاره خواهم کرد یقینا به سود عده ای نیست که این تفکیک برای جوانان انقلابی روشن باشد: آنجا که مقام تصمیمگیری است، پس از مشورتها و بررسیها فقط یک نفر تصمیم اتخاذ میکند و آن هم شخص رهبری است و همگان موظف به پیروی و حمایت از ایشان هستند ولی راه مشورت دادن، هشدار، اظهار نظر، نقد در علن و خفا و حتی فریاد زدن نسبت به ظلم بر هیچ کس بسته نیست. آحاد مردم، و از جمله روحانیت، حق اظهار نظر دارند چه رسد به مرجعیت.
نقد کردن یک مرجع تقلید توسط یک فرد، انقلابی یا غیرانقلابی، با رعایت نزاکت و حرمت، نه تنها هیچ ایرادی ندارد بلکه هم مطابق موازین اسلامی است و هم علامت حیات جامعه. به تعبیر آیتالله مطهری «هر مقام غیرمعصومی که در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد، هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام» (پاسخهای استاد، ص۸۰). حتی اگر فردی در نقد خود تندی کرد، تعقیب قضایی وی نه تنها هیچ ضرورتی ندارد بلکه تبعات منفی بسیاری به دنبال دارد. امروز فضای مجازی در برخی موارد تأثیری به مراتب عبرتآموزتر از مجازات قضایی در تنبه و تنبیه یک فرد در پی دارد.
واکنش گسترده اخیر تشکلها و شخصیتهای مختلف روحانی «با گرایشهای گوناگون» درباره نوشتهای متأسفانه اهانتآمیز به یک مرجع تقلید بزرگ، اقدامی کاملا حکیمانه، امیدبخش و ضروری بود. این ایراد که میگویند پس چرا همین نهادها و شخصیتها در مقابل توهینهای شرمآور به عزیزان و بزرگانی چون مرحوم آیتالله مصباح یزدی و مرحوم آیتالله حسنزاده آملی عکسالعملی از خود نشان ندادند خطا و قیاسی معالفارق است.
در فضای مجازی، انسانهای هتاک و فحاش کمشمار نیستند و با جستجوی هشتگ نام شخصیتها، هر روز می توان صدها توهین به بزرگان دینی و حتی جسارت به معصومین(ع) یافت و این امر با وجود دسترسی میلیاردها انسان به اینترنت، از صالح و عالم و عارف گرفته تا قاتل و کافر و فاجر، طبیعی است. اطلاعیه پشت اطلاعیه در محکومیت اشخاص هرزهگو تنها یک فایده دارد و آن بیشتر مطرح شدن این افراد در جامعه است. دلسوزان بسیاری در فضای مجازی پاسخ لازم را به آن افراد داده و میدهند و دخالت بزرگان هیچ ضرورتی ندارد.
حساسیتها و پاسخهای محترمانه و در عین حال قاطعانه به یادداشت اخیر در سایت رجانیوز، صرفا به خاطر اهانت به یک مرجع نبود. آن نوشته حاوی نکتهای بود که نسبتهای عجیب نویسنده (از جمله اینکه «تقلید آیت الله صافی از نیروهای سکولار بسیار مذموم است») در مقایسه با آن قابل قیاس نیست.
مسئله اینجاست که نویسنده با حسن نیت و ناآگاهانه، کیان روحانیت را نشانه رفته و گمان کرده به خاطر وجود ولی فقیه، نقش روحانیت در جامعه در حد همان اقامه جماعت و صدور فتوای طهارت و شکیات نماز است، یعنی درست همان خواست رژیم شاه و همه نظامهای سکولار از روحانیت. بنابراین بهتر بود نویسنده بیشتر نگران تأثیرپذیری «خود» از اندیشه های سکولاریستی باشد تا تقلید آیتالله از نیروهای سکولار.
متأسفانه برخی انقلابیون عزیز هر کس را که بخواهد از استقلال روحانیت دفاع کند مسألهدار با رهبر انقلاب، غربزده و سکولار میخوانند، در حالی که نبود روحانیت مستقل در نظام اسلامی موجب پیدایش احساس استبداد دینی، بدبینی به تمام روحانیت و افزایش طرفداران جدایی دین از سیاست میشود، یعنی این دیدگاه به اصطلاح انقلابی، ناخواسته حرکتی فوری و انقلابی به سمت ترویج سکولاریسم است.
آیا کسی که با موضع انقلابیگری بیانات رهبری را کد قرار میدهد تا به یک مرجع بزرگ صرفا به خاطر طرح یک «پیشنهاد ناصحانه» بتازد، فکر نمیکند با چنین برخوردی چه تصوری از رهبری در اذهان جوانان امروزی باقی میگذارد؟ رهبری در ذهن آنان فردی جلوه میکند که با تحکم حتی به مراجع تقلید اجازه اظهار نظر نمیدهد، چه رسد به مردم عادی.
شاید هم برخی برادران انقلابی به اشتباه چنین تصور میکنند که رهبری حق «تحکم» دارد و حکومت ولی فقیه را مساوی تحکم فقیه میدانند و نه حکومت فقیه بر اساس مصالح. نه تنها ولی فقیه بلکه حتی وجود ملکوتی پیامبر(ص) هم حق تحکم ندارد. استاد مطهری دلیل مطلب را به خوبی توضیح می دهد:
«اصلا حق تحکم را به احدى نمىتوان داد حتى به معصوم، چون خود این اصلا زشت و قبیح است که حق تحکم کردن بدهند. پیغمبر(ص) که «النَّبِىُّ أوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أنفُسِهِمْ» است، همان حق اولویتى که دارد باز معنایش «حق حکومت بر طبق مصالح» است نه «حق تحکم» که چون پیغمبر است پس حق تحکم و زورگویى به او داده شده منتها او نمىکند، بلکه اصلا این حق داده نمى شود. حق تحکم اصلا قابل اعطا نیست ولو اینکه آن فرد معصوم باشد» (استاد مطهری، نظام خانوادگی اسلام، ص۳۳).
وقتی حتی حکومت پیامبر(ص) هم حکومت بر طبق مصالح است و نه تحکم، آیا مضحک نیست زمانی که یک مرجع تقلید درباره رعایت یک مصلحت در حکومت ولایت فقیه نظر ناصحانه خود را مطرح کند یک جوان انقلابی بلافاصله واویلا راه بیندازد؟
اگر روحانیت مستقل مجال بروز و ظهور لازم را مییافت و برخی دستهای ناآگاه و بعضا خناس، سادهدلانی از جریان انقلابی را به جانش نینداخته و دوگانگی درست نمیکردند، «روحانیت مستقل» هم پناه مردم بود و هم تکیهگاه بزرگ نظام و هم پشتوانه عظیم رهبری. به جد معتقدم که در این صورت از ترس موضع روحانیت مستقل، نه قتلهای زنجیرهای اتفاق می افتاد و نه دیگر فجایع از یاد نرفتنی مانند اعترافات اجباری متهمان پرونده هستهای، و البته جایگاه رهبری در جامعه بالاتر از جایگاه امروز میبود.
باز اگر به استقلال روحانیت بها داده میشد، چیزی شبیه اعتراض اخیر و به موقع رهبر انقلاب به افشای نام افراد از تریبون مجلس قبل از اثبات جرم، بارها و بارها از سوی روحانیت مستقل دیده میشد و چه اثرات مثبتی در جامعه داشت. مثلا اگر روحانیت مستقل، درباره نمایش تلویزیونی چهره حدود صد مدیر و خدمتگزار نظام در دادگاه در سال ۸۸ پیش از صدور هر نوع حکم قضایی (آن هم با نشاندن آنان در میان شروران و چاقوکشان در دادگاه) واکنش نشان میداد، هنوز درگیر ترکشهای آن سال تلخ نبودیم. ناگفته پیداست که ارمغان اعتراض به این بیقانونی بدیهی در آن ایام، دریافت القابی چون فتنهگر و بیبصیرت بود.
کسانی که برنامه جوانان انقلابی را مدیریت کرده و گاه عقیده های اغراقآمیز درباره ولایت فقیه ترویج میکنند، مثلا هر حرکت روحانیت مستقل را دشمنی با ولایت فقیه معرفی میکنند، از یک سنخ نیستند. گر چه برخی افراد از روی اخلاص چنین میکنند، متأسفانه برخی دیگر به خاطر منافع خود طرفدار این قرائت از ولایت فقیه هستند و نه از روی اعتقاد.
اینکه چرا این گروه دوم عدهای جوانان مؤمن انقلابی را - که بعضا اهل تهجد بوده و اکثر آنان از زندگی حداقلی محرومند - میفریبند و استقلال روحانیت را به «زدن آقا» تفسیر میکنند، دلیل روشنی دارد. این افراد زیرک به خوبی میدانند که هر چه رهبری را عرشیتر جلوه دهند با چسباندن خود به ایشان، خود را از هر گونه حسابرسی، پاسخگویی و شفافیت، بیشتر در امان میبینند. در واقع این گردانندگان پشت پرده، جز افزودن بر قدرت خویش هیچ هدفی ندارند و به رهبری به عنوان وسیله مینگرند تا جایگاهی لازم الاطاعه.
از همین روست که وقتی رهبر انقلاب تصریح میکنند که مخالفت کارشناسی با نظرات من هیچ ایرادی ندارد، کمترین مجالی برای پیگیری و تحقق آن نمیدهند و بلکه فضا را بستهتر میکنند زیرا عملی شدن آن را مقدمهای برای نور انداختن بر پستوهای خود میبینند. این در حالی است که تردید ندارند که فراهم آوردن زمینه انتشار بیدغدغه نظرات کارشناسی مخالف رهبری، تاثیر بهسزایی در افزایش محبوبیت رهبر انقلاب خواهد داشت.
به هر حال ارزش واکنش گسترده نهادها و مقامات روحانی به توهین به آیتالله صافی در این بود که از یک طرف با هوشیاری تشخیص دادند که کیان روحانیت، ولو ناآگاهانه، هدف قرار گرفته است و از طرف دیگر علیرغم اینکه این مطلب در سایتی با ارتباطات و اختیارات خاص منتشر شده بود، در اراده نهادهایی مثل «جامعتین» در همراه شدن در این حرکت اعتراضی خللی ایجاد نکرد. این واکنشها، بوی معطر استقلال روحانیت را به مشام میرساند.
خطرهایی که نظام اسلامی و مهمتر از آن، دین مردم را تهدید میکند کمشمار نیست و کارسازترین راه مقابله با این خطرات بیرونی و درونی، پیوند دادن آن دسته از مردم با نظامی است که با آن قهر کرده و امید خود را به آن از دست دادهاند. برقراری مجدد این پیوند، از حاکمیت که یک طرف قضیه است بر نمیآید بلکه این روحانیت مستقل است که می تواند نقشی اساسی به عهده گیرد؛ روحانیتی که همواره کنار مردم باشد، انحرافات را گوشزد کند و از هیچ نیرویی جز خدا نترسد.
چنین روحانیتی وقتی فیلمهای تکاندهنده از اوین پخش میشود و یا چند روز تظاهرات آبان ۹۸ به آن تعداد کشته میانجامد، برای واکنش نشان دادن، منتظر چراغ سبز نیروهای امنیتی نمیماند و مواضعش را با رضای الهی تطبیق میدهد نه اخبار تلویزیون. این گونه مواضع، برکاتی شگفت در تقویت ایمان مردم و پیوند آنان با نظام و رهبری خواهد داشت.
اگر اتحاد روحانیت در آبان ماه ۱۴۰۰ طلیعه چنین حضور و بروزی برای روحانیت مستقل باشد، میتوان به بقای نظام اسلامی بسیار امیدوارتر بود. تنگ کردن فضا برای روحانیت مستقل، راه را برای پروژه خطرناک تبدیل «رهبر انقلاب» به «رهبر انقلابیون» که در حال وقوع است، هموار میکند.»