رنج و تعبی که سال هایی طولانی، رزمندگان اسیر در کنج زندان ها و اردوگاههای سراسر وحشت و اضطراب در دوران اسارت خود از دست حرامیان بعثی کشیدند، بسیار کشنده تر و درد آور تر بود و قابل قیاس با هیچ یک از مصائب رزمندگان شهید و جانباز نیست.
پایگاه خبری جماران: 26 مرداد سالروز ورود آزادگان به کشور است. این روز، امسال مصادف شده است با ایام عزاداری سالار شهیدان و سرور آزادگان جهان حضرت سیدالشهداء(ع). مقتدایی که رزمندگان اسلام در پاسخ به ندای هل من ناصر ینصرنی همراه با شعار هیهات منا الذله او با پیروی از رهبر آزاده خود خمینی کبیر، به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافته و با حماسه سازی های شگرف در برابر متجاوزین بعثی که مورد حمایت همه قدرتمندان ظالم غربی و شرقی بود ایستادند و در کنار حفظ آزادی و استقلال کشور، اجازه ندادند ذره ای از خاک میهن اسلامی مان در اشغال متجاوزین باقی بماند.
امام خمینی دردانه ای بود که توانست نیروهای پراکنده و متشتت آحاد مردم ایران اعم از پیر و جوان ، زن و مرد، ترک و کرد، فارس و بلوچ و... را از سراسر میهن اسلامی بلکه از اقصی نقاط جهان دور هم جمع کند و بسان رود خروشانی که از به هم پیوستن قطره های کوچک باران بوجود می آید، همه موانع پیش روی خود را بر دارد و به حرکت درآورد و طومار سلطنت 2500ساله را در هم پیچید او در ادامه با تشکیل بسیج مستضعفان، لشکر نیرومندی خلق کرد که توانست با کمترین امکانات و تجهیزات، مقابل همه زرو گویان عالم بایستد.
عشق و علاقه مردم به خصوص جوانان به حضرت امام وصف ناشدنی بود و سخن و پیام این پیرمرد که از روی اخلاص و علم و آگاهی توأم با تهذیب نفس و عمری تهجد و شب زنده داری عالمانه و آگاهانه و برخاسته از ذهنی روشن و فارغ از هرگونه تحجّر و تعصّب جاهلی بود چنان در عمق جان عموم مردم خصوصا جوانان نفوذ داشت که همه را سراپا آماده تحمل مصائب و سختی ها و مجاهدت و شهادت می کرد.
مصائب و مشکلاتی که برای رزمندگان در طول سال های جنگ تحمیلی پیش آمد همگی بسیار سخت و کشنده بود. چه آنهایی که خود در میان دریای آتش و خون با تشنگی و گرسنگی و بی امکاناتی، غریبانه به شهادت رسیدند و چه عزیزانی که سال های طولانی رنج و مرارت جراحت های جنگی و خصوصا آثار جانکاه سلاح های شیمیایی را بر جسم و جان خود تحمّل کرده و می کنند و بعضا مجبور شده و می شوند باقیمانده عمر خود را در بیمارستان یا آسایشگاه جانبازان و یا در کنج منزل گذرانده و با انواع محدودیت های جسمی و روحی سر کنند.
ولی رنج و تعبی که سال هایی طولانی، رزمندگان اسیر در کنج زندان ها و اردوگاههای سراسر وحشت و اضطراب در دوران اسارت خود از دست حرامیان بعثی کشیدند، بسیار کشنده تر و درد آور تر بود و قابل قیاس با هیچ یک از مصائب رزمندگان شهید و جانباز نیست. نفس دوری چند ساله از خانه و کاشانه و سپری کردن ایام در پشت میله های زندان سخت و کشنده است چه رسد به آنکه این دوران همراه باشد با انواع شکنجه و زخم زبان و گرسنگی و انواع ناراحتی های جسمی و روانی و آینده ای مبهم و تاریک.
این سختی و مرارت باز دوچندان می گردید برای اسرایی که دولت خون آشام بعثی، حاضر به ثبت نام از آنان نبود و هیچ ردپا و اثری از این عزیزان نشان نمی شد. واقعا تحمّل یک روز در این شرایط مبهم برای هریک نفر از این آزادگان سرافراز، طاقتی فوق تصور را می طلبد چه رسد به اینکه انسان ماه ها و سالهای زیادی را در چنین وضعیتی سپری کند.
نگارنده از پسر عمویم جناب آقای میرزا ابوالقاسم حاضری که در اسفند سال1366 در منطقه حلبچه عراق به اسارت بعثی ها درآمده و قریب سه سال این شرایط دردناک بی نام و نشانی را تحمل کرده است، بخش کوچکی از این مصائب را شنیدم، وی در پاسخ سؤال من در خصوص چگونگی اطلاع یافتن از اخبار و اطلاعات مربوط به ایران با تعجب می گفت :
پسر عمو! شما دلت خوش است و چه سوالاتی از ما می پرسی؟ در اردوگاه، جدای از همه شکنجه ها و اذیت هایی که می کردند، ما را چنان در گرسنگی و بی غذایی قرار داده بودند که همه اسرا از صبح علی الطلوع تا شب فقط در میان خاک و خاشاک بیابان محصور شده و زمین کف اردوگاه، به دنبال یافتن خار یا تکه چوبی برای به دندان کشیدن و خوردن آن بودیم تا بتوانیم زنده بمانیم. بسیاری از دوستان و همراهان ما، فقط از گرسنگی به شهادت رسیدند.
اما با همه این سختی ها و مصائب، در میان آثار مکتوب باقیمانده از دوران جنگ و در بین خاطرات منتشر شده از آزادگان، همواره با عشق و ارادت خالصانه این عزیزان به حضرت امام مواجه می شویم و این موضوع چقدر برای زندانبانان و محافظان این شیرمردان ایران اسلامی کشنده و زجر آور بوده است.
در اینجا قصد بازگویی خاطرات این عزیزان را نداریم و علاقمندان به این موضوع می توانند به کتاب روایت هجران که توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی به چاپ رسیده است مراجعه کنند، همچنین در مجموعه 22 جلدی صحیفه امام، جملات و پیام های امام خطاب به خانواده های ایثار گر و رزمندگان اسیر در دست دشمن بعثی و پاسخ حضرت امام به نامه های این عزیزان را که به صورت مخفی و با عبارات رمزی خطاب به ایشان نوشته اند می توانند ببینند.
گرچه شمع وجود این پیر فرزانه نتوانست در فراق جوانان عزیزش تاب بیاورد و قبل از بازگشت پیروز مندانه آزادگان به میهن اسلامی خاموش شد و قلب نازنینش از حرکت باز ایستاد ولی 31 سال پیش در چنین روزی یعنی بیست و ششم مرداد ماه سال 1369 اولین گروه از آزادگان قدم به میهن اسلامی گذاشته و دل همه مردم و فرماندهان و رزمندگان و خانواده های خود را شاد کردند. این شادی و شعف خصوصا برای بزرگانی نظیر مقام معظم رهبری و رئیس جمهوری وقت مرحوم هاشمی رفسنجانی از نوعی دیگر بود.
مرحوم آیه الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی که هم در دوران دفاع مقدس از سوی حضرت امام فرماندهی عالی جنگ را برعهده داشت و هم در آن زمان عالی ترین مقام رسمی نظام محسوب شده و جریان مذاکرات صلح و مکاتبات با صدام حسین، رئیس جمهور عراق که بعدا به عنوان اسناد افتخار منتشر گردید را هدایت می کرد، بارها در سخنان خود از این روز به عنوان شیرین ترین خاطره دوران زندگی خود یاد کرده است. در اینجا مناسب می دانم برای یادآوری، بخشی از یادداشتی که به مناسبت همین روز به قلم این سند و شناسنامه انقلاب نگاشته شده است بیاورم. وی می نویسد:
وقتی به لحظه ورود آزادگان به وطن میاندیشم، تمام وجودم سرشار از شور و شعف میشود. عزیزانی که در راه دفاع از انقلاب اسلامی و وطن در بند بودند، مخصوصا در سیاهچالهای رژیمی که بویی از انسانیت نبرده بود.
به واسطه سوابقی که در زندان داشتم، میدانستم هر لحظه حبس چقدر سخت میگذرد!! به ویژه اینکه شرایط اسرای ما در عراق از دو جهت متفاوت بود؛ اولا آنان در یک کشور دیگر که 8 سال با ما مشغول جنگ بود، اسیر و محبوس بودند. ثانیا از قبول قطعنامه و پذیرش آتشبس چند ماهی گذشته بود و عزیزان در بند ما در برزخی از خوف و رجاء بودند.
در آن حال و هوا، وقتی خبر ورود اولین گروه از آزادگان را شنیدم، ناخودآگاه به یاد روح خدا افتادم که همین چند ماه پیش به خدا پیوسته بود. میدانستم غم فراق آن عزیز سفر کرده، در برگشتن فرزندان در بندش، هم برای آزادگان و هم برای مردم ایران تازه و سنگینتر میشود. اسرا با کولهباری از رنج و محنت چندین ساله اسارت و با امید وجود دلگرمکننده امام(ره)، میآمدند. وقتی خبر همراه با تصاویر اولین گروه را شنیدیم و دیدیم که چگونه از مرز خسروی وارد میهن خویش میشوند، حالتی به من دست داد که هنوز هم پس از گذشت چندین سال نمیتوانم توصیفش کنم. میدانستم چه ساعات و لحظاتی بر آنان گذشته است، وقتی که در کنار پیکرهای مطهر همرزمان شهیدشان، دستبند اسارت بر دستهایشان بسته میشد، وقتی که با حالتی تحقیرآمیز آنان را سوار بر خودروها میکردند و در جهت مخالف جادههای منتهی به وطن، به سوی عراق میبردند، وقتی که به زور از آنان میخواستند جلوی دوربینهای تلویزیونی از خوشحالی اسارت!! بگویند، وقتی که دور از چشم صلیبسرخ جهانی بینشان بودند و یا نامههای خانوادهها را برای شکنجه روحی به آنان نمیدادند، وقتی که با شلاقها پذیرایی میشدند، وقتی که تن نحیفشان به جرم سجود بر خاک نمناک زندان زیر ضربههای شلاق کبود میشد، وقتی که خبرهای دروغین شکستهای رزمندگان ایرانی را از بلندگوهای زندانها پخش میکردند تا زنجیر مقاومت آنان را بگسلند، وقتی که خبر رحلت امام(ره) را با آب و تاب فراوان میدادند و نمیگذاشتند برای تسلای دل خویش گریه کنند و مخصوصا وقتی که جنگ تمام شده بود و آنان از زمان آزادی خویش میپرسیدند و بعثیها آن کلام زندانبان رژیم پهلوی به مبارزین را تکرار میکردند که آن قدر باید بمانید تا موی سرتان مانند دندانهایتان سفید شود!
در این شرایط سخت بود که پیکی ازسوی مرحوم یاسر عرفات با نامه دیکتاتور عراق رسید. نامهای که تداوم تبادل آن منجر به آزادی آزادگان شد مکاتبات حساس و کارگشای اینجانب با صدام دیکتاتور بغداد در فضا و شرایطی خاص از بیم و امید شکل گرفت که نهایتا به آزادی آزادگان انجامید. ظرافت سیاسی ایجاب میکرد که طی نامهها که مجموعا 12 نامه مبادله شد، شان و جایگاه ملت ایران حفظ شود و ازسوی دیگر دشمن بیمنطق را کما فیالسابق به کارهای غیرمنطقیتر نکشاند. خدا را شکر که صدام در لابهلای نامهها، زیادهطلبی خویش در اشغال کویت را افشاء کرد و همین باعث شد که نامههای من با ادبیاتی خاص نوشته شود، ادبیاتی که حتی امروز وقتی حامیان دیروز صدام میخوانند، به خاطر نمکنشناسی صدام و روحیه بزرگوارانه مردم ایران عرق شرم بر پیشانی خویش میبینند.
نامهها میآمد و میرفت تا در تاریخ 23/5/69 آخرین نامه صدام آمد که نوشته بود: «مبادله فوری و همهجانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران در اسارت به سر میبرند» و جالبتر اینکه در ادامه نوشت: "با این تصمیم ما، دیگر همه چیز روشن شده و بدین ترتیب همه آنچه را که میخواستید و بر آن تکیه میکردید، تحقق مییابد." صدام برای اولین بار- به ما- راست گفت، ایران به آنچه که میخواست رسیده بود و من در جواب او نوشتم: «اعلام پذیرش مجدد معاهده 1975 الجزایر ازسوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلافات را هموار ساخت» و از او خواستم که «آزادی اسرا با آهنگ و سرعت هرچه بیشتر ادامه یابد و تکمیل گردد.» و بدین صورت بود که عزیزان در بند ما پس از سالها دوری، قدم بر خاک میهن اسلامی گذاشتند.
به یاد دارم که پس از آزادی آنان، سید آزادگان مرحوم حجتالاسلام ابوترابی در یک جلسه طولانی و دو نفره، خط سیر حالات اسارت را از لحظه شروع تا لحظه پایان ترسیم کرده بود، حالاتی که هنوز هم وقتی به یاد میآورم، با اینکه سالها از آزادی آنان میگذرد، غم تمام وجودم را فرا میگیرد. اما خوشحالم که درایتهای امام راحل قبل از رحلت، شرایطی را فراهم کرد که امروز آن عزیزان را در میان خویش داریم و خوشحالترم که هنوز نیامده بودند که در مجلس شورای اسلامی قوانین بسیار نیرومندی برای خدمات به آنان در زندگی، اشتغال، درمان و مهمتر از همه تحصیل تصویب کردیم و الان قشر بسیار فرهیختهای در کشور داریم که اگرچه در میانسالی هستند، اما در کنار جانبازان، خانوادههای شهدا و مفقودان و انبوه ایثارگران سرمایههای بیبدیل جامعه ما میباشند.(روزنامه جمهوری اسلامی،26مرداد 1398)
رحمت و رضوان خدا بر شهدای جنگ تحمیلی خصوصا شهدای اسیر در چنگال دشمنان و بویژه شهید غریب مرحوم محمد جواد تند گویان وزیر نفت جمهوری اسلامی که مظلومانه در زندان بعثیون به شهادت رسید. همچنین خداوند روح امام و فرزندانش و همه یاران خالص و مخلصش بویژه آیه الله هاشمی رفسنجانی را که در این سال ها از سوی دشمنان و معاندین، مظلوم واقع شده است را شاد گرداند و به همه مسئولین نظام و انقلاب توفیق خدمت به مردم و عبور افتخار آمیز کشور از این شرایط سخت و دشوار کنونی عنایت فرماید و به همه ما سعادت قدر دانی از شهیدان و آزادگان و ایثار گران و پیمودن راه پر افتخار آنان که همان راه حضرت سیدالشهدا (ع) و یاران باوفایش هست عنایت فرماید.