پایگاه خبری جماران: روز شنبه نتیجه نهایی انتخابات آمریکا مشخص و «جو بایدن» از حزب دموکرات به عنوان رئیس جمهور منتخب این کشور معرفی شد. با اینکه تحلیل های بسیاری از نوع رویکرد متفاوت او نسبت به ترامپ وجود دارد، اما برخی مسیر او را برای تغییر سیاست ها دشوار تلقی می کنند.
در همین رابطه، یک فلسفه پژوه گفت: طبیعی است که معاون رئیسجمهور دموکرات پیشین بکوشد به نقطهٔ گسست برگردد و مذاکره را از سرگیرد و از یک منظر این موضوع به نفع ایران خواهد بود و دشمنان منطقهای مانند اسراییل را نگران میکند، اما از منظری دیگر شرایط برای ایران سختتر میشود زیرا ایجاد اجماع جهانی و کسب پشتیبانی نهادهای حقوقی بین المللی برای دموکراتها آسان تر از کسی شبیه ترامپ خواهد بود.
متن کامل گفت و گوی احسان شریعتی با خبرنگار جماران را در ادامه بخوانید:
اخیرا شاهد برگزاری انتخابات آمریکا بودیم که بهدنبال آن، ترامپ و جمهوریخواهان میبایست صندلی ریاست جمهوری را به دموکراتها واگذار کنند. به نظرشما چه عاملی موجب این تغییر جهت جامعه شد؟ ترامپیسم چه اندازه قدرت دارد و آیا در آینده هم قادر خواهد بود در معادلات آتی آمریکا با سایر کشورها اثر بگذارد؟
ترامپ یک نام و نشانه یا عارضهٔ ناشی از ناخوشی یا «ناخرسندیهای(Discontents) تمدنی»(به تعبیر فرویدی) و عدم اتحاد میان ایالات آمریکا بود. این گفتمان عوامگرا و شووینیستی (سوپرماسی «واسپ»ها یا «وایت-آنگلو-ساکسون-پرتستان»ها)، همزمان منافع محافظهکارترین گرایشهای ایدئولوژیک و سیاسی-اقتصادی سرمایهداری را با بهرهبرداری از نارضایتی اقشار حاشیهنشین و هراسان از وضع موجود نمایندگی میکرد (مهاجرت، تهدید هویت، فرار سرمایهها و جهانیسازی و..). ملغمهای از بومیگرایی و قومی-نژادی و سنتی-و-بنیادگرای مذهبی (صهیونیسم انوجلیستی، و..) ، که با توجه به قدرت و ثروت آمریکا، تعرض به نهادها، معاهدهها و قراردادهای حقوقی بینالمللی را در ظاهر بهنفع منافع محلی کوتاه مدت آمریکا در دستور کار خود قرار میداد.
لذا اقشاری از مردم در برابر تهدیدات «خارجی» فکر میکردند این سیاست، لااقل از منظر اقتصادی، به سود تولید و بازار داخلی عمل میکند. خروج از همه تعهدات از پیمان اقلیمی پاریس گرفته تا قطع بودجهٔ یونسکو و خروج از سازمان بهداشت جهانی و توافق اتمی برجام و تعامل و تبادل با چین و... خلاصه، یکجانبهگرایی دیپلماتیک و بازبینی همهٔ معاهدهها و تعهدات جهانی هرچند بهنفع تصویر و منافع بلند مدت آمریکا در جهان نبود، اما از آنجا که در کوتاه مدت سودآور بود، مورد حمایت نیروهای اجتماعیای بودند که به او رای دادند و حتی بیش از سال 2016. زیرا نظر اقشاری که در سیاست دموکراتها و بوروکراسی دولتی و رسانههای رسمی لحاظ نمیشدند، بهشکل صریح و عامیانه در سبک بیان و موضعگیریهای او نمایان و از آن استقبال میشد.
همین چند سال ریاست کافی بود که ناتوانی این تناقضهای رفتاری-کلامی از شیوهٔ حل معضلات دیپلماتیک جهانی گرفته که ناشی از مداخلهگری نظامی قبلی نومحافظهکاران در خاورمیانه بود (که عقبنشینیهای نظامی و کاستن از حمایت از کُردها در سوریه، مذاکره با طالبان، و ...، نمونهها و نشان آن بودند)ٌ، تا برانگیختهشدن جنبش مدنی داخلی علیه تبعیض و نژادپرستی و پایمال شدن حقوق بشری و شهروندی در آمریکا و فاجعهٔ مدیریت بحران ناشی از ابتلای همهگیر و کشتار جمعی کرونا و...، جملگی موجب به راه افتادن مقاومت و بسیج مدنی و عمومی در آمریکا شد و حتی در نظرسنجیها پیشبینی میشد که سیل سراسری «آبی» به راه بیفتد و هرچند چنین نشد اما در مشارکت بیسابقهٔ تاریخی تفوق ترامپیسم از پای درآمد و نتیجهٔ انتخابات نشان داد که امروز در وضعیتی قرار داریم که اکثریت مردم آمریکا نیاز حیاتی به تغییر سیاست را احساس کرده است.
با این همه فاصلهٔ کم و چند میلیونی آراء نشان میدهد که هنوز مقاومتی جدی از سوی جبههٔ محافظه کار در جامعه وجود دارد و بقایای رویکرد دوران ترامپ میتواند به درجا زدن تغییر جهت بینجامد، یعنی روند اصلاح سیاستهای ساختاری را کُند سازد.
برخی تحلیلگران بر این باورند که گلوبالیستها(حامیان جهانیسازی) نقش زیادی در کنار زدن ترامپ داشتند، این حرف تا چه اندازه درست است؟
بله، بخش غالب سرمایهداری اعم از تجاری و مالی تا صنعتی، خواستار روند جهانیسازی بود و در ظاهر با سیاستهای حمایتی و بومیگرای ترامپ مخالف. اما به هر حال ترامپ نیز در قدرت نتوانست مطابق شعارهای دوره انتخاباتی اقتصاد آمریکا را به داخل کشور و به عصر فسیلی بازگرداند همانطور که نتوانست نیروهای نظامی را به خانه برگرداند و جنگافروزیهای مستثیم و نیابتی گسترش یافت (در یمن و سوریه و عراق و افعانستان و..).
با این همه برآمدن پدیدهٔ ترامپ نشان محدودیتهای و پیامدهای نگرش گلوبالیستی و نیاز تجدیدنظر در تکاندیشی و تکصدایی گفتمان «جهانیسازی» هم بود؛ کاستیها و نقاط ضعف نظریهٔ جهانیسازی غیرعادلانه و ناموزون نه تنها از دیدگاه مصالح و منافع ملی که میبایست در این روند حل شوند، بلکه از منظر مردم ساکن کشورهای اصلی سرمایهداری جهانی و در رأس آن آمریکا نیز با برآمدن این تنشهای درونی برملاشد.
برای نمونه، در همین ماجرا و مصیبت پاندمی کرونا که سالها پیش نیروهای امنیتی آمریکا به دولت خود هشدار داده بودند که سرمایهگذاری و تولید انبوه در زمینهٔ دارویی و طبی در چین و صدور آن به جهان، میتواند خطراتی برای خود آمریکا هم ایجاد کند. چیزی شبیه تقریبا شبیه همین پاندمی را پیش بینی کرده و اخطار داده بودند.
وقتی نظارتی و تعدیلی بر جابجایی سرمایهها و تولید و توزیع جهان شمول محصولات صنعت و تجارت بهصورت بیرویه و بیاعتنا به ضوابط و معیارهای سلامت و زیستبوم صورت نگیرد، بروز بحران و بیماریهای بیسابقهٔ ناشی از دستکاریها و جهشهای ژنتیکی چه عواقبی می تواند از بیکاری تا بیماری، از کار و اقتصاد تا بهداشت و زیست، در پی داشته باشد.
با توجه به مناسبات ایران و آمریکا در گذشته و تحریمهایی که ترامپ علیه ایران وضع کرده بود، به نظر شما رویکرد بایدن در قبال ایران و تحریمها چه خواهد بود؟ و چنانچه قرار باشد بازگشت به برجام اتفاق افتد، تا چه اندازه میتواند بر روابط دو کشور در آینده تاثیر گذارد؟
طبیعی است که معاون رئیسجمهور دموکرات پیشین بکوشد به نقطهٔ گسست برگردد و مذاکره را از سرگیرد و از یک منظر این موضوع به نفع ایران خواهد بود و دشمنان منطقهای مانند اسرائیل را نگران میکند، اما از منظری دیگر شرایط برای ایران سختتر میشود زیرا ایجاد اجماع جهانی و کسب پشتیبانی نهادهای حقوقی بین المللی برای دموکراتها آسان تر از کسی شبیه ترامپ خواهد بود و به ویژه در زمینهٔ حقوق بشر فشار بیشتر خواهد شد.
بنابراین، ایران میبایست در دیپلماسی و خط مشی حقوقی داخلی و خارجی با احتیاط بیشتر و اصولی و حقوقیتر قدم بردارد. زیرا اینبار دیگر با چهره نامتعارف و قدرت افسارگسیختهای همچون ترامپ که جداسرانه و بیاعتنا به پیمانهای رسمی و سازمانهای بینالمللی و حتی متحدان اروپایی و جهانی خود عمل میکرد روبه رو نیست.
از اینرو، کل حاکمیت و دستگاه دیپلماسی باید بهشکل متحد وارد مذاکره شود و نه به سبکی که در گذشته عمل میشد و بهانه بهدست امثال ترامپ و متحدین منطقه ایاش میداد تا چنین ادعا کنند که «توافقهای ایران تاکتیکی است و فقط قصد دارد از بحران اقتصادی برون رود، لذا نباید چنین اجازهای به او داد». و این به علت دوگانگیهایی بود که در تبلیغات و گفتارها و عملکردهای مسئولین وجود داشت و متناقض مینمود و بهانه ها به افراطیون جنگافروز و دلالان تحریم میداد.
تا به حال ایران این «شانس» را داشت که طرف آمریکایی بهشکل آشکاری در سطح جهانی غیرمتعارف رفتار کند، لذا رویکردهای طرفین از نگاه اطراف سوم غیرقابل جانبگیری مینمود. این بار اما هر طرف که در هر زمینه ضعیف عمل کند، به ضرر خود کار کرده است و به انزوای مطلق گرفتار میشود.
همچنین با توجه به مقاومت و قدرت محافظه کاران و تحرکات اقلیت سبک ترامپی در آمریکا انتظار چرخش 180 درجهای در همه رویکردها غیرواقعبینانه است و هر اتفاق تدریجی، مصلحتگرایانه و متقابل و سرانجام متناسب با تحولات درونی در سیاست خارجی و منطقهای ایران خواهد بود.
به نظرتان درصورت بازگشت به برجام از سوی بایدن این توافق چه تفاوتی با توافق قبلی خواهد داشت؟
هرچند پیش بینی رویکرد آیندهٔ اکیپ دموکرات زود است، اما بهطور منطقی معاون اوباما که در آن مقطع در جریان کامل جزئیات قرار داشته، بر نقاط مقتضی همان دوره و از جمله قرار تداوم مذاکرات پیرامون همهٔ حوزهها و بررسی همهٔ موضوعات مورد اختلاف مطرح بوده است. ولی از آنجا که چنین توافقی در ایران مورد قبول واقع نشد و اختلاف نظر حتی بر سر اصل برجام در میان جناح های سیاسی حاکمیت وجود داشت، تداوم تناقضهای درونی در آینده نیز می تواند تلاش های بیرونی را بلااثر سازد.
در هر صورت ما بهعنوان شهروندان و روشنفکران مستقل جامعهٔ ایران از منظر منافع و مصالح ملی و مردمی به این تحولات، خواه تنشها و خواه توافقها، مینگریم و نه جنگ و تحریم خانمان برانداز را میخواهیم و نه سازش و بده بستانهای پنهان و غیرشفاف این و آن را. اکثریت مردم ایران و آمریکا تاکنون بارها نشان دادهاند که مذاکره و توافق آشکار و قانون بنیاد مبتنی حقوق و معاهدات بینالمللی و مصالح ملی و منطقهای مبتنی بر معیارهای صلح و آزادی، عدالت و توسعه را میخواهند.