نشریه حریم امام در شماره 413 به جای خالی اندیشه امام خمینی(س)، در گفت و گو با حجج اسلام، داود فیرحی، نجف لک زایی، مرتضی جوادی آملی و آیت الله محسن غرویان پرداخته است.
پایگاه خبری جماران، اهمیت اندیشه های امام خمینی(س) بر هیچ کسی پوشیده نیست، اولا اینکه ایشان یکی از بزرگترین اندیشمندان مسلمان بودند و اندیشه های ایشان در شناخت نظر کلی اسلام، بسیار با ارزش است. از سوی دیگر ایشان در حوزه سیاست و امور سیاسی جامعه دارای آرا و دیدگاه های حائز اهمیتی هستند. همچنین ایشان رهبر یک انقلاب بزرگ بودند. انقلابی که توانست یکی از رژیم های استبدادی و دست نشانده را سرنگون سازد و نظامی به نام جمهوری اسلامی جایگزین آن نماید. علاوه بر رهبری انقلاب و تاسیس نظام جمهوری اسلامی، ایشان 10 سال به اداره، سرپرستی و راهبری این نظام همت گماشت و اداره جامعه و نظام سیاسی و تجارب علمی و نظری وی در خلال این مدت نسبتا طولانی، نظرات سیاسی ایشان را به عنوان یکی از مهمترین دیدگاه های اسلامی، مطرح می سازد.
نشریه حریم امام در شماره 413 به جای خالی اندیشه امام خمینی(س)، در گفت و گو با حجج اسلام، داود فیرحی، نجف لک زایی، مرتضی جوادی آملی و آیت الله محسن غرویان پرداخته است.
در فقدان اندیشه آغازین
علی عباسی/ «درباره امام خیلى حرف زدهایم، شاید بعضىها خیال کردهاند ما با اغراق و مبالغه حرف میزنیم؛ ولى نه، آنچه درباره امام بزرگوارمان گفتهایم، نه اغراق است، نه مبالغه است؛ بخشى از واقعیت است؛ بیش از آنچه توصیف کردهایم و توانستهایم ارائه بدهیم، امام بزرگوار و عزیز ما داراى مضمون و معنا و مغز بود. آنچه در اختیار ملت ایران و در معرض دید و فکر ملتها در سراسر عالم است، ساخته و پرداخته آن دست توانا است. ما براى اینکه راه را درست برویم، باید نقشه معمار را بدانیم. اگر در یک بناى متعارف معمولى، نقشه در اختیار نباشد، نقشه اصلى معلوم نباشد، سازندگان و بنّایان هرچه هم چیرهدست باشند، ممکن است اشتباه کنند؛ باید نقشه اصلى را دانست تا بتوان براساس آن نقشه اصلى، اگر هنرى در سازندگى و در احیاء هست، آن را بهکار برد... اگر نقشه را ندانستیم، زاویه پیدا میکنیم؛ وقتى زاویه پیدا شد، روزبهروز هرچه پیش برویم، از راه اصلى و صراط مستقیم دور میشویم؛ وقتى از صراط مستقیم دور شدیم، از هدفها دور میشویم، به هدفها نمیرسیم؛ براى اینکه به هدف برسیم، باید راه را گم نکنیم؛ براى اینکه راه را گم نکنیم، باید نقشه اصلى و اساسى، جلوى چشم ما باشد، آن را بشناسیم و بدانیم.» (سخنان رهبری در مراسم بیست و پنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 14/3/1393)
انقلاب اسلامی حاصل مجاهدتهای فراوان زنان و مردان پاکباختهای است که امام خمینی را به رهبری و اندیشه او را به راهبری این نهضت پذیرفته بودند. چه انقلابیونی که از ابتدای نهضت در لوای قیادت و پیشوایی او، مبارزات خود را سامان دادند و چه آنانکه در ایام منتهی به بهمن 1357 او را به رهبری و امامت برگزیدند، الگو و نظام فکری امام را پذیرفته بودند و در تلاش برای پیروزی و پیادهسازی اندیشههای امام خمینی بودند.
در زمانهای که هر گروه و دستهای، برای خود یک ایدئولوژی و فکر را رهایی بخش میدانست و آنرا نقشه راه مبارزه قرار میداد، این اندیشه و آرای امام بود که اکثریت مردم و انقلابیون را با خود همراه کرد و سرانجام نیز، مردم به الگوی حکومتداری و نظام و قانون اساسیای رأی دادند که الهام گرفته از اندیشه امام بود؛ و در فروردین 1358 جمهوری اسلامیای را برگزیدند که محصول نظریه سیاسی ایشان بود. علاوهبراین رهبری فعلی و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی نیز بارها تاکید کردهاند که نظامِ جمهوری اسلامی، برآمده از اندیشه امام و راه درست، ادامه و پیگیری همان اندیشههاست. بنابراین اگر جمهوری اسلامی، خواسته یا ناخواسته از آن اندیشهها زاویه بگیرد و منحرف شود، با بحران مشروعیت مواجه خواهد شد.
اما نکته اصلی در باب «جمهوری اسلامی» این است که امام خمینی و به تبع، نهضتی که ایشان راهبری کرد «تک بعدی» نبود بلکه قیام برای اجرا و پیاده سازی مجموعهای از خواستهها و آرمانها بود. آنچه باعث پیروزی شد، همین «کل بما هو کل» بود که همه را با انقلاب همراه کرد و مردم ایران خواستهها و آرمانهای خود را در آن یافته و با آن همراه شدند و پیش و پس از پیروزی برای آن مجاهده و تلاش کردند.
در واقع ما در مواجهه با اندیشه امام خمینی با یک «کل بما هو کل» روبرو هستیم و باید مجموعِ اندیشه را بهتمامه دید و نمی توان هیچکدام از اجزاء را وانهاد و یا بخشی از اندیشه را پررنگ یا کمرنگ کرد که در این صورت با خطر تحریف اندیشه امام مواجه خواهیم شد. تحریفی که گاه بخشی از اندیشه ایشان را حذف و بر جزئی دیگر از اجزاء آن تاکید مضاعف میکند و گاه با نگاهی کاریکاتوری(آنگونه که یادگار امام در سالهای اخیر مکرر تبیین کرده است) بخشی از اندیشه را جلوه میبخشد و بخشی دیگر را کمرنگ وانمود میکند.
حال و در چهارمین دهه از فقدان این رهبر عالیقدر و بنیانگذار جمهوری اسلامی، وظیفه ما و همه دلسوزان ایران و امام و انقلاب این است که بازگشتی دوباره به آرمانهای انقلاب و اندیشههای متعالی و وحدتبخش امام داشته باشیم و برای پیاده سازی آن آرمانها و اندیشهها به صورت کامل؛ نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، تلاش کنیم. و بر یارانِ عالِم و پژوهشگران اندیشه امام خمینی است که با اجتهاد صحیح در مکتب امام و با تفسیرهای بجا و روشمند در اندیشه او، نسخههایی نو برای مسائل و آلام امروز جامعه تجویز کرده، که بیگمان نوشداروی زخمها و نارساییهای امروز جامعه، بازگشت به اندیشه امام خمینی است و روشن است که رمز بقاء، همان رموز آغازین نهضت است.
مواجهه ما با اندیشه امام بعد از رحلت ایشان چگونه بوده است؟
داوودفیرحی: یکی از عوامل بنبست ها تفسیرهای غلط از اندیشه امام است
حجت الاسلام والمسلمین دکتر داوود فیرحی استاد حوزه و دانشگاه، نظریه پرداز و پژوهشگر، در این گفتوگو سازمان اندیشه حضرت امام و درستی یا نادرستی اجرای آن را توسط مفسران آن مورد توجه قرار داد و با ارائه گزارشی از اندیشه امام خمینی، به نقد و بررسی ابعاد گوناگون این اندیشه و راهکارهای اجرایی و جبران پیامدهای منفی پیش آمده سخن گفت.
فضای مذهبی و سیاسی موجود و حاکم بر کشور ما، چه نسبتی با اندیشههای مذهبی و سیاسی حضرت امام خمینی(ره) دارد؟
دربارة اندیشههای مذهبی و سیاسی مرحوم امام باید به دو نکته توجه داشت: یکی سازمان این اندیشه است که چه بوده و مفسرین چه تغییراتی به آن دادهاند و دوم اینکه، این اندیشه چرا بد اجرا شده است. وقتی اندیشهای بد اجرا بشود، نتایج مثبتی در پی نخواهد داشت یا شاید نتایج مثبتش کم بشود؛ بنابراین دو بحث مطرح است: یکی اینکه، سازمان اندیشة امام به چه صورت بود و بعداً چگونه تفسیر شد و دوم اینکه این اندیشه چگونه اجرا شده است. در هر نکته جای بحث وجود دارد.
در ابتدا گزارشی از سازمان اندیشهای امام ارائه میدهم و بعد به این میپردازم که چرا و چگونه بد اجرا شده است. اندیشهها یک ساختار و ادبیاتی دارند و یک جهتگیری. وقتی به ساختار و ادبیات اندیشة امام نگاه کنیم، میبینیم اندیشة ایشان به لحاظ ادبیاتی وضعیت مرزی دارد؛ یعنی بین برخی از ادبیات کهن و دنیای جدید قرار گرفته است؛ با این حال این اندیشه سویة دموکراتیک دارد؛ اما اندیشة امام توسط برخی از شاگردان ایشان و تحت تأثیر شرایط خاصی که بعد از فوتشان پیدا شد، سویة دموکراتیک خود را از دست داد و واژگان امام تعریفی قدیمی پیدا کردند. این اتفاق در ادبیات مفسرین رخ داد. برخی از واژههای ادبیات امام از این حیث که امتداد تفکری در فقه شیعه است، قدیمیاند؛ مثل بحث نظریة نصب در حکومت فقیه. این اصطلاح از قدیم آمده است؛ اما ادبیات مرحوم امام ساختار و سویة مدرن هم دارد و آن اینکه ایشان به مفاهیمی مثل جمهوری تکیه میکند. این واژة جمهوری، واژة جدیدی است و در قدیم وجود نداشت.
این نشان میدهد که ادبیات امام تماماً قدیمی نیست. وقتی به ایشان اصرار کردند که شما اسم حکومت جدید را چیز دیگری بگذارید، ایشان بر تعبیر «جمهوری اسلامی» تأکید داشت؛ نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. «جمهوری» قطعاً محصول مدرنیته است. متفکرانی که سعی کردند اندیشههای امام را تفسیر کنند، به خصوص کسانی که در قدرت بودند، مقولة جمهوری را تخلیه کردند و قسمتی را که مربوط به نظریة نصب بود، سنتی تفسیر کردند؛ در حالی که واژة «نصب» در ادبیات مرحوم امام، اساساً ضد دموکراسی نبود و نمیتوانست باشد؛ اما به نحوی آن را تفسیر کردند که ضد دموکراتیک درآمد. قدری این دو واژه را توضیح میدهم: یکی بحث ولایتفقیه و دیگر جمهوری که تا حد زیادی مدرن بودند. هر چند این ادبیات قدیمی بوده، به هر حال سویههای سنت هم در آن دیده میشود. در ادبیات مرحوم امام اشاره شده که فقها به ولایت نصب شدهاند. این سخن دو معنا دارد: یک معنا که همان ادبیات امام بود، این است که همة فقها از این حیث که فقیه هستند، میتوانند صلاحیت تصرف در امور مذهبی و سیاسی داشته باشند. اصطلاحاً به آنها میگویند صلاحیت حرفهای یک منصب؛ مثلاً هر کس که فارغالتحصیل رشتة پزشکی بشود، صلاحیت طبابت دارد و پزشک به شمار میآید.
اما یک بحث دیگر این است که او نمیتواند طبابت کند، مگر اینکه نظام پزشکی، این صلاحیت را به او بدهد. ادبیات امام هم همین بود که هر فقیهی که صلاحیت تصرف در امور مذهبی و سیاسی و اجتماعی پیدا کند، لزوماً نمیتواند و نباید تصرف کند، مگر اینکه دیگران به او مراجعه کنند. از بین هزاران یا صدها افرادی که این صلاحیت حرفهای را دارند، آن کسی حاکم میشد که مردم او را انتخاب و تأیید کنند. این نظریه در ادبیات امام نظریة «نصب» بود و با «جمهوری» هم تناقضی نداشت. در واقع مفهومش این بود که از میان انسانهایی که صلاحیت حرفهای دارند، تعدادی برای رهبری و تعدادی برای مناصب دیگر که مناصب مذهبی و سیاسی و اجتماعی است، قابلیت انتخاب دارند و میتوان از میان آنها افرادی را برای این منظور انتخاب کرد. البته درست است این نظریه کاملاً دموکراتیک نبود؛ چون برای مناصب سیاسی در کنار انتخاب، شرط علمیت مذهبی و شرط فقاهت را قرار داده است و اینطور نبود هر کسی که جامعه او را انتخاب کند، حتی اگر صلاحیت مذهبی و فقاهتی ندارد، میتواند انتخاب بشود. از این حیث ادبیات امام کاملاً دموکراتیک نیست و نمیشود اینها را کاملاً دموکراتیک کرد، اما از این جهت که کسی نمیتواند بدون رضایت مردم در امور مردم تصرف کند، با دموکراسی جور درمیآید. بعد از فوت مرحوم امام، نظریه نصب ایشان به نحو دیگری تفسیر شد و برخی گفتند که حاکم منصوب خدا از بین فقها است و این حاکم باید کشف بشود. در حالی که چنین چیزی در ادبیات امام اصلاً وجود نداشت که روایت کاملاً ضد دموکراتیک ارائه کند. ادبیات امام کاملاً دموکراتیک نبود؛ اما در بسیاری از موارد مغایر دموکراسی هم نبود. البته گاهی سخنانی ایراد میفرمود که امکان آشتی با دموکراسی داشتند. همانطور که در ادبیات شهید مطهری و شهید بهشتی چنین بود. به هر ترتیب، نظریة نصب برعکس تفسیر شد و سر از اقتدار درآورد. این اتفاق در بین متفکران بزرگ دیگر هم رخ میدهد. مثلاً میگویند همیشه شاگردانِ اندیشمندان برجسته دو دسته میشوند و معمولاً بخشهایی از ادبیات استاد خود را تحریف میکنند؛ بنابراین در تفسیر اندیشة امام بعد از فوت ایشان تغییراتی ایجاد شد و سخن ایشان مبنی بر جمهوری اسلامی پارادوکسیکال دیده شد. در حالی که سخنان امام تناقضنما نبود؛ یعنی اسلامی بودن و دموکراتیک بودن در کلام ایشان تضاد چندانی نداشت و بعداً هم میشد بعضی از ناهمسازیها را تا حدودی باهم آشتی داد. این تفسیر تناقضنما نتیجهاش این میشود که اگر بخواهیم روی «جمهوری» تأکید کنیم، از «اسلامی» خارج میشویم و اگر روی «اسلامی» تأکید کنیم از «جمهوری»؛ و تناقض به این صورت شکل گرفت. همین امر باعث شد که در حوزة عمل دچار مشکل بشویم.
وقتی ادبیات امام را بهگونهای تفسیر کردیم که ولایت فقهای آن متناقض با «جمهوری» دیده بشود، علیالقاعده با نظام پارادوکسیکال مواجه میشویم؛ بنابراین سیستم نمیتواند تصمیم روشنی بگیرد و این مشکل در حال حاضر وجود دارد؛ یعنی نه میتواند به طرف اقتدار برود، چون ادبیات امام مشوق دموکراسی بود و نه میتواند طرف جمهوریت برود، چون آن تفسیر اقتدارگرایانه که از امام کرده بودند، جلوی بخشهای دموکراتیک را میگیرد و در واقع مشارکت مردم را عملاً محدود میکند. این تأثیر سنگینی را روی نظام گذاشت. یکی از بنبستهایی که نظام دارد پیدا میکند، همین تفسیرهای غلط و پارادوکسیکال از اندیشة امام است.
این تفسیر اشتباه از نظریة سیاسی حضرت امام چه پیامدهای منفی برای نظام و مردم در بر داشته است؟
ببینید، ادبیات امام بر این بود که فقها صلاحیت حرفهای دارند و هر کسی که صلاحیت حرفهای داشته باشد، میتواند خودش را در معرض انتخاب مردم قرار بدهد. در این صورت میشود «جمهوری» را با «اسلامی» جمع کرد؛ اما بعد از فوت ایشان، اندیشة ایشان را اینطور تفسیر کردند که حکومت «نصب» است و یکی از فقها منصوب است و باید گشت و آن را پیدا کرد...! این تفسیر هم نظریة ولایتفقیه امام و هم عملاً جمهوری را خراب کرد. اگر به دنبال کشف فقیه حاکم باشیم، عملاً رأی مردم کارایی ندارد؛ همان چیزی که افرادی مثل مرحوم آیتالله مؤمن گفتند که نظام از فقیه است و نه اینکه فقیه از نظام باشد. در واقع فقیه مبتنی بر انتخاب نظام نیست، این نظام است که فقیه آن را انتخاب میکند؛ به عبارت دیگر، فقیه نظامساز است...! اینها تفسیر اشتباه از اندیشههای سیاسی امام است.
از طرف دیگر به نظرم در اجرا هم خطا رخ داد. وقتی عناصر دموکراتیک نظام را در نظر بگیریم، با دو مشکل بسیار بزرگ مواجه میشویم: یکی، مشکل داخلی است و دیگری مشکل خارجی. در داخل، نظام باید با انقلاب مردمی به وجود بیاید و استبداد شاهی را بشکند و نظام مردمسالار به وجود بیاید. اگر در چنین نظامی که مردم چنین انتظاری از آن دارند، جلو مشارکت واقعی مردم را بگیرد، عملاً مردم از آن سیستم و نظام زده میشوند. این اتفاقی است که به نظرم در کشور رخ داده است؛ یعنی انقلابی که به نام مردم و مشارکت مردم مسلمان در حکومت شکل گرفته بود، با هر تفسیری، حتی با نام خدا جلوی مشارکت مردم را گرفت. در این صورت مردم آن خدا را خیلی قبول نمیکنند تا چه برسد به آن سیستمش. این اشکالی است که پیدا شد و در واقع مردم احساس کردند که این یک نوع بیصداقتی در بین رهبران انقلاب بود؛ چون رهبران انقلاب همیشه شعارشان بر این بود که مردم این انقلاب را به وجود آوردند و با مشارکتشان آن را به پیروزی رساندند. اما مردم میبینند که رهبران همین که به قدرت رسیدند، نه تنها مردم را کنار گذاشتند، بلکه در مقابل آنان با ساختن نهادهایی که خیلی توجهی بر مبنای امام نداشته، ایستادند. در خارج هم با مشکل مواجه شدیم. در دنیایی که افکار عمومی به سمت دموکراسی حرکت میکند و همه جا تلاش میکنند که این اتفاق بیفتد، با نظام بینالملل هم در تضاد شدیم؛ یعنی مورد پذیرش افکار عمومی جهان قرار نگرفتیم. اگر فرض بگیریم که بالاخره اینطور نیست که دنیا همیشه اشتباه کند، اگر در مقابل افکار عمومی جهان قرار بگیریم، نمیتوانیم رشد کنیم. همین امر باعث شد که این نظام در سیستم بینالمللی یک نظام استثناء باشد و متحد استراتژیک نداشته باشد؛ یعنی از لحاظ نظام بینالمللی تنها بماند. در جهان اسلام هم باز دچار مشکل شدیم.
این امید مدتها وجود داشت که شاید انقلاب اسلامی بتواند بین مردمسالاری و مذهب آشتی برقرار کند و الگویی برای باقی کشورها باشد؛ اما عملاً با اجرای نادرست، تبدیل به مدل منفی برای کشورهای منطقه شد. یادم هست وقتی در افغانستان بعد از سقوط طالبان داشتند قانون اساسی را مینوشتند، صحبتی به میان آمد که باید قانون را با چه رویکردی بنویسند. اسلامگرایان پیشنهاد میکردند که نهادی تأسیس بشود تا قوانین کشور را کنترل کند مبادا مخالف شریعت اسلام باشند. مخالفین تصمیمات شورای نگهبان ایران را شاهد آورند و اسلامگرایان افغانستان مجبور به عقبنشینی شدند. در واقع مدل شورای نگهبان ایران، مدل منفی برای آنها شد؛ به جای اینکه مدل مثبتی برای دیگر کشورهای اسلامی منطقه باشد.
این اجرای بد که نتیجة تفسیرهای نسبتاً بدی بود، باعث شد که از نظر داخلی افکار عمومی احساس کند که به نام مردم انقلاب شده، اما مردم مشارکت کامل در صحنه ندارند؛ یعنی این مشارکتها به شدت دارد صوریتر و محدودتر میشود. طبیعی است این مردم احساس میکنند که نظام دارد از آنها فاصله میگیرد. همین که بر حجاب و... تأکید بیش از حد میشود، مردم احساس میکنند به نام اسلام صدمه خوردند. آنچه جاهای دیگر هم گفته شده که به نام اسلام مردم محدود میشوند، در داخل همین احساس به وجود آمد.
از نظر بینالمللی هم با افکار عمومی جهان، هماهنگ نیستند. افکار عمومی جهان طالب دموکراسی است و آن هم متضاد دیده شد. در جهان اسلام نوعی از دموکراسی دینی را میتوانستیم انجام بدهیم که با اندیشههای امام هم تضادی نداشت، اما مدل اجرایی ما تبدیل به مدل منفی برای منطقه و جامعه بینالملل شد. نتیجه اینکه عملاً جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی تا حدی زیادی دارد تبدیل به نظامی میشود که نمیتواند متحد استراتژیک داشته باشد. نظامی که دچار انزوای استراتژیک میشود. اگر کشورهای دیگری هم از ایران حمایت کنند، حمایتشان اتحاد استراتژیکی نیست، اتحاد تاکتیکی است؛ مثل روسیه. اینها به این جهت به ایران کمک میکنند تا غربیها خیلی به مرزهای روسیه نزدیک نشوند. اینها نوعی تاکتیک است و به معنای اتحاد استراتژیکی نیست. نظام ایران اصطلاحاً دچار تنهایی استراتژیک شده است و این تنهایی استراتژیک خودش در دنیا و نظام بینالملل که ماهیتش را همه میدانند، زندگی را دچار اضطراب میکند.
راهکار شما برای جبران آن پیامدهای منفی چیست؟
به نظرم دو راهکار میتوانیم داشته باشیم: یکی اینکه به اندیشههای امام برگردیم و ببینیم که مرحوم امام چطور فکر میکرد. اینطور نیست که ادبیات یک متفکر همیشه ثابت یا کامل باشد. بازاندیشی نظریات امام خیلی مهم است. همچنین بعضی از سوگیریهای اساسی ایشان را باید برجسته کرد. محققان حوزوی و کسانی که اهل اندیشه هستند، باید توضیح بدهند که چگونه ادبیات امام تفسیرهای اشتباه پیدا کرده است و آنها را اصلاح کنند. همة فعالان سیاسی هم تذکری بدهند که چگونه نظام دچار این کجرفتاریها شد و مسیر تنظیم مدیریت کشور و ادارة نهادها به سمتی حرکت کرد که «جمهوری» را نادیده گرفت. وقتی «جمهوری» نادیده گرفته بشود، قطعاً «اسلامی» هم نادیده گرفته میشود و نظام را دچار تنهایی استراتژیک میکند. این مسئلة مهمی است. سیستمی که دچار تنهایی استراتژیک بشود، اگر تمام نیروهایش هم تبدیل به نیروهای مسلح بشوند، نمیتواند خیلی پیش برود؛ چون توجیهاش را از دست میدهد. ادبیات امام بهگونهای است که دو واژة «جمهوری» و «اسلامی» در آن به هم وابستهاند. اینطور نیست که اگر جمهوریت را نادیده بگیریم، اسلام بماند و بالعکس. نظریههای اقتدارگرا به بهانههای حفظ اسلام، جمهوری را نادیده گرفتند. الان نشانهای آن هست که بیاعتمادی به ادبیات اسلامی در کشور دارد شایع میشود. بهترین حالت این است که به نظریة جمهوری اسلامی برگردیم؛ بازگشت به نظریة امام که همان جمهوری اسلامی است. نمیتوان واژة «جمهوری» در عنوان نظام باشد، اما به آن توجه نداشته باشیم.
به نظرم بازگشت واقعی و صادقانه به جمهوری اسلامی میتواند نتیجهبخش باشد. اجتهاد مجدد و زدودن تفسیرهای کج و اشتباه از نظریة امام و ارزیابی مجدد مسیر طی شدة چند دهه از نهادهای اجرایی کشور نیز میتواند راهکار باشد. وقتی اجتهاد آزاد سیستماتیک وجود داشته باشد، در تضارب آرا، اجتهاد برتر خودش را نشان میدهد.
با این حال میبینیم که مشارکتهای مردم در انتخابات در طول این سه الی چهار دهه فراگیر بوده و این نشان میدهد مردم با همان تفسیر اشتباهِ دیگر تئوریسینهای نظام از نظریة امام، به مشارکت تن میدهند؛ بنابراین ظاهراً برنمیآید که چندان هم نارضایتی داشته باشند یا به قول شما دارند احساس میکنند از تصمیمگیری نظام کنار گذاشته میشوند. در این باره چه پاسخی دارید؟
اکثر مشارکتهای مردم در نظام ما، مشارکتهای سلبی بوده است؛ یعنی ترس از بدتر شدن. هیچ وقت آمار رأی را به معنای مشارکت واقعی نمیگیرند. مشارکت واقعی را در جایی قرار میدهند که کاندیدها، آزادانه انتخاب میشوند.
نظریة ولایتفقیه حضرت امام چگونه با دموکراسی و مشارکت مستقیم مردم قابل جمع است؟
همانطور که عرض کردم، امام در نظریة ولایتفقیه بر این باور بود که هر فقیه که صلاحیت حرفهای فقاهت دارد، میتواند خودش را در معرض انتخاب مردم قرار بدهد. این دیدگاه در ادبیات امام وجود داشت و چنین دیدگاهی با مردمسالاری قابل جمع است.
شیوه مدیریت و رهبری امام خمینی چگونه بود؟
نجف لک زایی: روش امام روش مردم محور بود
حجت الاسلام والمسلمین دکتر نجف لکزایی رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، نویسنده و پژوهشگر، با برشمردن امتیازات حضرت امام خمینی(ره) نسبت به سایر مراجع تقلید زمان خود، نقش ایشان در مدیریت و رهبری جامعه را مورد توجه قرار داد.
در ابتدا برای ما توضیح بدهید که امتیاز حضرت امام خمینی(ره) نسبت به سایر مراجع تقلید زمان خود، در چه بود؟
تقریباً در این باره اتفاقنظر وجود دارد که حضرت امام رحمة اللهعلیه، ارتقا دهندة رهبری شیعی، از سطح مرجعیت به سطح امامت بود و موفق شد که دو رابطه را تبدیل به یک رابطه کند. از دورة صفویه که در ایران حکومت شیعه را بنیانگذاری کرد، تا انقلاب اسلامی، دو رابطه در ایران همیشه وجود داشت: یکی، رابطة مراجع معظم تقلید با مقلدین و دوم، رابطة شاه با رعایا. این روابط به دلیل ویژگیهایی که داشتند، در خیلی از اوقات با تنش همراه میشدند. دلیلش این بود که در آن رابطة مراجع و مقلدین، شاه در بخش مقلدین قرار میگرفت و علیالقاعده باید از یک مرجع تقلید تبعیت میکرد. با این حال برخی از شاهان این تبعیت را نداشتند و از همین رو، تعارض به وجود میآمد. چون علامت تقلید نکردن و تبعیت نکردن از مجتهد، این بود که اقداماتی بر خلاف فتاوا و دستورات مجتهدان انجام میگرفت و مجتهدان ناگزیر بودند که با فتاوای دیگر از آن تخلفات جلوگیری کنند؛ برای مثال، در فتوای تحریم تنباکو، اقداماتی صورت گرفت که استقلال ایران را به خطر میانداخت و از سوی مرجع تقلید زمان، مرحوم میرزای شیرازی، حکمی صادر شد و شاه بر اثر فشارهای اجتماعی و مذهبی، مجبور به تبعیت از آن شد. دلیلش آن بود که در رابطة دوم، یعنی رابطة شاه و رعیت، شاه مراجع تقلید را جزو رعایای خودش میدید و بنابراین انتظار داشت که مراجع از دستورات او، همانند رعایا تبعیت کنند.
کاری که امام رحمة اللهعلیه انجام داد، این بود که این دو رابطه را تبدیل به یک رابطه کرد و این رابطه، رابطة امام و امت شد. در رابطة امام و امت، هم رابطة مذهبی وجود دارد و هم رابطة سیاسی. در این صورت تعارضی میان رهبری مذهبی و رهبری سیاسی در سطح جامعه ایران وجود نخواهد داشت. لذا امام سطح رهبری شیعه را از مرجعیت به امامت ارتقا داد و از آن رابطة مرجع تقلید و مقلدین یا بنا بر نظر اخباریها، رابطة محدث و مستمع به رابطة امام و امت ارتقا داد که یک رابطة عمیقتر، گستردهتر، نافعتر و ارجمندتر است.
وظیفة رهبر چیست و چگونه میتواند جامعه را به سمت وضعیت مطلوب راهبری کند؟
وقتی که رابطة رهبری در جامعه به مطلوب خودش میرسد، امکانات جدیدی برای جامعه به وجود میآید. از این فضای جدید میتوانیم به فضای راهبردی یاد کنیم. البته فضای قبلی هم فضای راهبردی بود، اما میتوانیم از آن تعبیر به سطح محدودتر و در سطح خردتر کنیم. کاری که رهبران انجام میدهند، کار راهبردی است. رهبران در سطوح پایین خودشان را درگیر نمیکنند. بلکه پیوسته سطح تصمیمگیری و برنامهریزی و سازماندهی منابع و امکانات و نظارتها و تصمیمگیریها، در سطوح کلان اتفاق میافتد. مهمترین کار رهبران این است که میان اهداف و به عبارتی، اهداف راهبردی با امکانات راهبردی و روشهای راهبردی، ارتباط برقرار کنند؛ چون ممکن است که ما اهداف بسیار زیبایی را ترسیم کنیم و بخواهیم به آنها برسیم؛ اما برای تحقق این اهداف امکانات لازم و روشهای مناسبی را در پیش نگیریم، لذا هیچ موقع به آن اهداف نمیرسیم؛ امری که به شدت در میان افراد غیر راهبردی وجود دارد. اساساً شما انسانی را روی کرة زمین نمیتوانید پیدا کنید که به صورت فطری و طبیعی خواهان خیر و سعادت نباشد؛ اما ما میدانیم که برخی از مردمان به اموری که دوست دارند، نمیرسند.
یکی از مهمترین دلایلش این است که آن مردم فقط امور خوب را دوست دارند؛ اما تلاشی برای رسیدن به آن نمیکنند و امکانات لازم را برای تحقق اهداف فراهم نمیکنند. یا اگر هم امکاناتی دارند از روشهای مناسب برای تحقق آن اهداف بهره نمیگیرند. وقتی سطح رهبری ارتقا پیدا کند، تکالیف جدیدی متوجه امام مسلمین میشود. چون همة اختیارات حوزة رهبری که برای معصوم بوده، برای فقیه جامعالشرایط هم هست؛ بنابراین همة شئون و وظایفی که برای نبی و امام در حوزة امامت و رهبری جامعه بوده، برای فقیه جامعالشرایط هم هست و اثبات میشود و حضرت امام خمینی هم بر این امر تصریح کرده و میفرماید: «کل ما کان للنبی صلى الله علیه وسلم والأئمة فهو للفقیه أیضاً». این را ما در عرصههای مختلف میتوانیم تبیین کنیم، اما در یک بخش، بحث تبیین و ارائة دین برای مردم مطرح است و بعد، اجرای آن. طبیعتاً تبیین و ارائة دین هر کدام از رهبران متفاوت است. در باب پیامبر، میگوییم که به ایشان وحی میشد و حضرت، وحی را ابلاغ میکرد. در باب ائمه علیهمالسلام، میگوییم وقتی وحی قطع شده و آنچه پیامبر آورده بود، ائمه تبیین میکردند و آن را بسط میدادند. در باب فقیه جامع الشرایط، میگوییم ایشان اجتهاد و استنباط میکند و فتوا میدهد.
مهمترین کاری که امام در این راهبردی که به آن اشاره کردید، انجام داد، چه بود؟
کار مهمی که امام انجام داد، این بود که فرمود اسلام باید در تمامیت خودش احیا بشود که یک بخش اسلام، فقه است؛ اسلام بخشهای دیگری هم دارد؛ از جمله، بخشهای اخلاقی، اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، حقوقی، اقتصادی و نظامی. بنابراین احیای اسلام بهطور کامل، در دستور کار قرار دارد. من در جای دیگری این بحث را مطرح کردم که در واقع دینشناسی امام، نظاممند، جامع، بنیادین و هدفمند بوده است و دینشناسی جزئی نیست. فرق این دو دینشناسی در این است که در دینشناسی جزئی گفته میشود که هر مقدار از دین را که میتوانید عمل کنید و به همان مقدار تکلیف دارید. نتایجی هم بر اعمال شما مترتب میشود. در این تبیین، قدرت شرط تکلیف است و اگر قدرت نباشد، تکلیفی هم وجود نخواهد داشت. تکلیف متوجه کسی که قدرت ندارد، نمیشود. اما در دینشناسی امام، اینطور نیست. در دینشناسی امام عمل به دین است که آن نتایج را در پی دارد. یعنی نگاه سیستمی در اینجا صورت میگیرد. لذا قدرت شرط تکلیف نیست. ما مکلف به همة تکالیف دینی هستیم؛ اما اگر قدرت نداشتیم، از انجام برخی تکالیف شرعی، معذور هستیم؛ یعنی عذر داریم. اینکه عذر ما موجه است یا غیرموجه، قضاوتش با خدای متعال است. آیا مقصر بودهایم از اینکه نمیتوانیم به تکالیف عمل کنیم یا مقصر نبودهایم، با خداست. به هر حال اگر کسی عذر دارد باید تلاش کند که در اولین فرصت از این حالت خارج بشود؛ عذری که پیش آمده و نمیتواند به تکالیف شرعی عمل کند، باید آن را برطرف کند. امام در مباحث مختلفی به این موضوع اشاره کرده است که اگر شما میبینید امروزه جوامع اسلامی تبدیل به جوامع ذلیل و عقبمانده شدهاند، به این خاطر است که به اسلام عمل نمیکنند. عمل به بخشی از اسلام، عمل به اسلام نیست. برای مثال اتومبیل را فرض کنید. این اتومبیل وقتی کار میکند که تماماً سرپا باشد؛ اما اگر یک بخش آن کار نکند، گویا اصلاً اتومبیلی وجود ندارد. مثلاً اتومبیل نو را از کارخانه میخرید، اما هنوز به آن بنزین نزدهاید. چنین اتومبیلی حرکت نمیکند و در واقع فایدهای هم ندارد؛ چون همانطور که در منطق خواندهایم، نتیجه تابع اخس مقدمات است. ضعیفترین بخش سیستم، کل سیستم را در طرف خودش میکشد. دین هم همینطور است. اگر کسی به یک بخش از دین عمل نماید و از باقی مقولههای دین صرف نظر کند، در واقع به دین عمل نکرده است. آن نتایجی که قرار بود بر دین مترتب بشود، مترتب نمیشود. مثالی که امام میزند، مثال ابلیس است. ابلیس که مشکل اعتقادی نداشت. به خاطر اینکه وقتی خدا به او دستور داد که بر آدم سجده کند، به خدا نگفت که من تو را به خدایی قبول ندارم؛ بلکه گفت من بر آدم سجده نمیکنم چون تو مرا از آتش آفریدهای و آدم را از خاک؛ و من برترم. یعنی خدا و خالقیت خدا را قبول دارد؛ حتی معاد را هم قبول دارد، چون خطاب به خداوند میگوید أَنْظِرْنِی إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ ... یعنی تا روز قیامت به من وقت بده. بنابراین پذیرش برخی از دین و رد بخش دیگری از دین، آن نتایجی که باید بر عمل بر دین بار بشود، بار نمیشود. تمام همت و تلاش ما باید این باشد که به همة این بسته عمل کنیم؛ لذا امام از همین جا وارد میشود و میفرماید: «صرف قانون برای سعادت بشر کافی نیست.» اینکه کسانی آمدند و گفتند عصر غیبت، دوران تعطیل است. امام غایب است و ما هم تکلیفی نداریم...! اینها اصلاً منطق دین را متوجه نشدند. در این صورت قرآن به چه کار ما میآید؟ امام میفرماید اگر قرآن در عصر غیبت نسخ نشده، که نشده است، پس ما باید به آن عمل کنیم. اینکه به آن عمل کنیم و آیات قرآن را اجرا کنیم، اجرای بسیاری از آیات نیاز به حکومت دارد. مقرراتی هست که از سوی خداوند وضع شدهاند که اگر به مرحلة اجرا دربیایند، نیاز به تشکیل حکومت است. مگر میشود بدون تشکیل حکومت به دستورات و آیات قرآن عمل کنیم؟ این حکومت احتیاج به رهبر و امام دارد. امام زمان ارواحنا الفدا غایب است. فقیه جامع الشرایط به عنوان نایب امام زمان عهدهدار امور جامعه میشود. پس اهداف باید مشخص بشوند. هدفی که امام مشخص میکند، این است که به همة اسلام عمل کنیم. اگر همة اسلام را احیا و به آن عمل کنیم، به قرب الهی و سعادت نائل میشویم.
امام در اینجا جنبشها و نهضتهای معاصر را آسیبشناسی هم میکند و میفرماید: «گاهی اوقات پیش آمده که نهضتهایی پیش آمدند که مردم را به چیزی غیر از اسلام دعوت کردند؛ مثلاً مردم را به آزادی یا ملی کردن نفت یا به عدالت دعوت کردند.» امام به این نحلهها هشداری میدهد و میفرماید: «اگر شما را به هر چیزی غیر از اسلام دعوت کردند، شما بگویید نه. شما بگویید ما اسلام را میخواهیم. اگر اسلام حاکم شد، نفت هم ملی میشود. اگر اسلام حاکم شد، آزادی هم میآید. اگر اسلام حاکم شد، عدالت هم میآید.» ایشان خیلی مراقبت میکند که چیز دیگری به جای اسلام در رأس قرار نگیرد. البته دلایلی هم میآورد؛ از جمله در حدیث اول کتاب چهل حدیث که بحث اقتدای به پیامبر گرامی اسلام و ائمة اطهار علیهمالسلام را ذکر میکند.
ما باید نگاه کنیم که پیامبر و ائمه علیهمالسلام چه کار کردند و ما از آنان الگو بگیریم. فعالیت پیامبران دو محور داشت: یکی دعوت به توحید و دیگر مبارزه با طاغوت. دعوت به توحید فقط توحید نظری را شامل نمیشود، بلکه توحید قلبی را هم شامل میشود و اساساً توحید نظری مقدمهای است برای توحید قلبی و عملی. همة ابعاد توحید در واقع مطرح است. وقتی اهداف مشخص بشود، در واقع بزرگترین کار رهبر همین تعیین اهداف و مرحلهبندی این اهداف است. ما میخواهیم به اسلام عمل کنیم. در این صورت طاغوت نباید باشد و باید توحید حاکم باشد. در مرحلة اول میخواهیم که طاغوت در ایران نباشد و در مرحلة بعد در منطقه طاغوتها نباشند تا به سطح بینالملل برسیم. تاریخ مبارزة امام را که نگاه میکنیم و سخنرانیهایی که در آن سال انجام داده، یعنی در آغاز دهة چهل، میبینیم در حین سخنرانی، به آمریکا، شوروی، انگلیس و رژیم غاصب صهیونیستی هشدار میدهد و بعد میفرماید: «لکن امروز، سروکار ما با آمریکا است. رئیسجمهور آمریکا بداند که منفورترین فرد نزد ملت است.» پس از انقلاب هم دیدیم که با آمریکا وارد معامله نشد و مبارزة با آن را فراموش نساخت. این همان کاری است که یک رهبر در مرحلة اول انجام میدهد. مرحلة دوم، بحث امکانات است. ما با چه امکاناتی میخواهیم به این اهداف برسیم. امام سعی میکند امکاناتی را که جهان اسلام دارد، از حالت بالقوه بودن تبدیل به بالفعل کند. اینجاست که نهادی مثل مسجد احیا میشود. دیگران هم بحث کردند، امکاناتی که امام فعال کرد، تماماً در جامعه وجود داشت و اصلاً ایشان هیچ امکاناتی را اضافه نکرد؛ بلکه از همین امکانات موجود استفاده کرد و فقط آنها را زنده ساخت. دیگر امکانات، مکانی است که از مهمترین آنها مساجد است. مسجد تبدیل به سنگر شد. امام مردم را پیوسته دعوت میکرد که در مساجد سنگر بگیرید. حسینیهها و حوزههای علمیه هم در همین راستا فعال شدند. همة اینها در سنت اسلام از قبل بودهاند؛ اما امام آنها را احیا کرد. یکسری امکانات زمانی هم هست که امام آنها را احیا کرد؛ مثل ماه محرم و صفر. ایشان میفرماید: «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.» همچنین اعیاد اسلامی، مانند عید فطر، عید غدیر و عید قربان که هر کدام را به نوعی احیا کرد. امام این امکانات زمانی و شعائر را زنده فرمود. همة اینها از قبل بوده و امام آمد و توجه ویژهای به آنها بخشید. اینکه ما انتظار را چگونه بفهمیم و مواجهة ما با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باید چگونه باشد. مواجهة ما با ایام الله باید چگونه باشد. امام همین چیزهایی که وجود دارد، را توجه میبخشد. اینکه باید خانوادة اسلامی زنده و به کانون خانواده نگاه دیگری بشود.
امام امکانات موجود را زنده میکند و جهت میبخشد. ایشان معتقد است که به لحاظ امکانات، دست جهان اسلام باز است؛ حتی به لحاظ امکانات مادی هم دست پُر است. برای اینکه جهان اسلام، از جمله در ایران، مهمترین منابع استراتژیک امروز دنیا را در اختیار دارد. نفت و گاز و ... دارد و به لحاظ جغرافیایی در چهارراه دنیا واقع شده است و به لحاظ جمعیت، نیروی کارآمد و عظیمی دارد. بنابراین برآورد امام از امکانات و منابع ایران و جهان اسلام، برآورد درستی است. برای اینکه با این منابعی که داریم، میتوانیم اسلام را زنده و به آن عمل کنیم. جمعیت جوان، انسانهای پاک و با انگیزه و منابع دینی سرشار، از جمله سرمایههای جهان اسلام است. ما به لحاظ فقهی، از پشتوانة قوی برخوردار هستیم. فقه جواهری، پشتوانة فقهی ما است؛ به لحاظ فلسفی از یک پشتوانة قوی برخوردار هستیم؛ حکمت متعالیه، دستگاه فلسفی فوقالعاده قدرتمندی است؛ به لحاظ کلامی از سنت کلامی قوی برخوردار هستیم؛ دستگاه فکری امامت، در برابر دستگاه فکری خلافت و سلطنت و هر چه مغایر با این در حوزة مکاتب جدید باشد، از ما پشتیبانی میکند؛ دستگاه عرفانی قوی داریم؛ علم اخلاق بسیار قدرتمند و قوی در اختیار داریم که ما را پشتیبانی میکند؛ کتب حدیثی قوی مثل کافی داریم که ما را پشتیبانی میکند؛ علوم اسلامی قوی داریم؛ ما سیرة معصومین خیلی قوی داریم؛ ما قیام امام حسین علیهالسلام را داریم؛ ما سیرة امام علی علیهالسلام را داریم؛ ما سیرة پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داریم؛ و... . بنابراین در حوزة امکانات، چه به لحاظ معرفتی، چه به لحاظ مادی و جغرافیایی و چه به لحاظ انگیزشی و الگویی، بسیار غنی هستیم. ما الگوی موسی در برابر فرعون را داریم؛ الگوی ابراهیم در برابر نمرود را داریم. اینها چیزهایی است که امام ذکر و به آنها استناد کرده است. باید از اینها استفاده کنیم.
کار سوم، مقولة روشها است. یعنی با چه روشهایی از این امکانات استفاده کنیم و به آن اهداف برسیم؟ در حوزة روش، رهبر وظایف بسیار سنگینی دارد که امام بحمدالله به خوبی از عهدة آن برآمد. تمام دغدغة امام این بود که از روشهای صحیح و معتبر و اسلامی استفاده کند. هیچ روش غیر اسلامی را به کار نگیرد. کسی هم تا به حال نتوانسته موردی را پیدا کند و بتواند اثبات کند که امام از یک روش نادرستی استفاده کرده است. این در عالم سیاست، مخصوصاً و عالم مبارزه هم به صورت خاص، در دنیای امروز امر پذیرفته شدهای است که خیلی از اصول اخلاقی و انسانی زیر پا گذاشته بشود. مثلاً دروغ بگویند؛ دست به اسلحه ببرند؛ افرادی را ترور کنند و... . اما کسی در کارنامة امام یک دروغ نمیتواند پیدا کند. خیلی جالب است یک خلاف قانون هم در کارهای امام پیدا نمیشود. ایشان وقتی علیه کاپیتولاسیون قیام کرد، طبق اسنادی که داریم و خاطراتی که نقل شده، از سه منبع مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی را دریافت کرده بود. برخی گفتند که امام به ما گفته من یک کپی از مشروح مذاکرات میخواهم. هنگام تصویب قانون بحثی دربارة رانندگی در آنجا مطرح میشود. به این مضمون که آمریکاییها در اینجا رانندگی میکنند و ایرانیها مراعات نمیکنند و ممکن است تصادفی صورت بگیرد. امام بعدها که علیه کاپیتولاسیون سخنرانی کرد، مثالی که زد، مثال رانندگی بود. یعنی در آن سخنرانی امام علیه کاپیتولاسیون، رژیم هیچ چیزی پیدا نمیکند که بگوید امام آن چیزی که در سخنرانی بیان کرد، صحت ندارد. چون حتی مثال امام، مثالی است که در مشروح مذاکرات ذکر شده است. امام هیچ گاه در بیانیهها و سخنرانی خود سخنی خلاف واقع نمیگفت. بسیاری از گروهکها تلاش میکردند که از سخنان امام مجوزی برای قیام و اقدام مسلحانه بگیرند؛ اما ایشان چنین مجوزی هیچ گاه نداد. بیشترین تکیة امام روی آگاهی مردم بود. پیوسته بحثش این بود که مردم باید آگاه و وارد صحنه بشوند. روش ایشان، روش مردم محور بود. اینکه مردم را چگونه به صحنه میآورد، از طریق آگاهیبخشی و نه با فریبکاری. همین را ایشان در رابطه با مسئلة لبنان و فلسطین مطرح میکند. بعد از انقلاب وقتی عدهای از رزمندگان ما به لبنان رفتند تا در آنجا در برابر رژیم غاصب صهیونیستی مبارزه کنند، امام دستور داد که برگردند؛ با این حال اجازه داد که به مردم آنجا آموزش بدهند تا خود مردم لبنان و فلسطین از تمامیت ارضی خودشان دفاع کنند. مردم فلسطین باید از کشور خودشان دفاع کنند. در واقع مردم خود باید نقش ایفا کنند. بنابراین روش، روش اسلامی و مبتنی بر صداقت و بصیرت و حکمت و انگیزههای الهی است.
بیش از هفتاد بار، حضرت امام این آیه را در مکتوبات و فرمایشهای خود مورد استناد قرار داد: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرادى» یعنی قیام ما باید برای خدا باشد و نه برای نفس. اگر قیام برای نفس باشد، خراب میشود و هیچ ارزشی ندارد. پس مردم باید بیدار بشوند و به آنها آگاهی داده بشود و اگر مردم بیدار و آگاه شدند، آن وقت برای خدا حرکت میکنند. این حرکت برای خدا، چه گروهی باشد و چه فردی باشد، مورد تأیید اسلام است. بنابراین ارتقای مرجعیت به امامت باعث میشود که امام بتواند راهبرد خودش را با سه ضلع اهداف و امکانات و روشها طراحی کند و به بهترین وجه اجرا نماید و نتیجة آن هم چیزی نیست جز پیروزی الهی.
در این راهبردی که از آن یاد کردید، امام تا چه اندازه موفق بوده است؟ آیا وضعیت فعلی جامعه، در ابعاد مختلف آن را موفقیت آن راهبردها قلمداد میکنید؟
موفقیت امری تدریجی است. ما باید به ظرف موفقیت توجه کنیم. امام در کار خودش موفق شد. ما ملتی بودیم که به حساب نمیآمدیم، نادیده گرفته میشدیم. تحقیر میشدیم تا آنجایی که کاپیتولاسیون را به ما تحمیل کردند. تحمل کاپیتولاسیون بر یک ملت، یعنی آن ملت متمدن نیست. بیگانگان میگفتند ما آن سیستم قضایی و حقوقی و دادگاهی آن را به رسمیت نمیشناسیم. آمریکاییها آمدند و در روز روشن در مجلس سنا و در مجلس شورای ملی ایران این را گفتند و از نمایندگان مصوبه گرفتند که ما سیستم قضایی و حقوقی و دادگاهی شما را به رسمیت نمیشناسیم. دلیلش هم آن بود که ایران ملتی متمدن نیست. امام با کمک اسلام و مردم بر این باورها خط بطلان کشید و تمدن ملت ما را به رخ جهانیان کشید. همه مردم پس از نهضت امام، فریاد زدند: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» پس ما با انقلاب اسلامی امام خمینی وجود پیدا کردیم. ملت ایران در این نهضت به حساب آمد و احساس هویت کرد. این احساس هویت با جمهوری اسلامی است؛ یعنی مردمی که اسلام را میخواستند و نظامی تأسیس کردند بر پایة اسلام. اگر اسلام احیا نشده بود، انقلاب اسلامی اتفاق نمیافتاد. تا اینکه مسئلة دومی به وجود آمد و آن تدوین برنامه برای دوران پس از استقرار جمهوری اسلامی است. در بخشهای مختلف نیاز به برنامه وجود دارد. در واقع آن اجمال باید تبدیل بشود به تفصیل. در تفصیل به معرفت بیشتری نیاز پیدا میشود که برای انقلاب آن مقدار معرفت را شاید نیازی نداشتیم. در عالم انسانی میتوان مثالهای زیادی زد. اینکه مثلاً از نقطة الف تا نقطة ب میخواهیم اتوبان و جادهای بسازیم. این هدف را به سادگی درک میکنیم؛ اما اینکه این جاده باید چگونه باشد و چگونه ساخته بشود و از کجا عبور کند و با چه ویژگیهایی و چه زیرساختهایی راهاندازی گردد و... به برنامه تفصیلی نیاز دارد. مرحلهای که ما الان در آن قرار داریم و باید در آن گامهای بیشتری برداریم، این بخش است؛ یعنی بیایم و برای بخشهای بعدی نظام اسلامی معرفت لازم تولید کنیم. این مرحله، دولت به معنای جامعهشناختی میخواهد و سازوکارهای دقیقی متناسب با مقتضیات و نظریة اقتصادی ریز لازم دارد. چگونه میتوان آن اهداف کلان را اجرایی کرد؟ همة ما میدانیم که اسلام عدالت میخواهد و در این تردیدی وجود ندارد. همة انبیا آمدند برای اینکه به مردم آگاهی لازم را بدهند و تهذیب و تزکیه و تعلیم داشته باشند؛ کما اینکه خداوند دربارة رسالت پیامبران در قرآن میفرماید: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». سؤال اینجاست که اگر میخواهیم عدالت را اجرا کنیم، چگونه چنین کاری میسر است؟ ما میدانیم در سیستم قضایی اسلام، قصاص امر پذیرفته شدهای است. اما وقتی با مقتولی روی زمین مواجه بشویم، اینکه قاتل چه کسی است، هنوز نمیدانیم. اسلام نمیتواند به ما بگوید قاتل مشخصاً چه کسی است. باید دانشکدة پلیس داشته باشیم. پلیسهای آموزش دیدهای داشته باشیم. نیروهای این دانشکده با آموزشهای کافی، بروند و بررسی کنند که از این قتل چه کسی نفع میبرد و بررسیهای لازم را انجام بدهند تا بالاخره به این نتیجه برسند که قاتل چه کسی است. وقتی قاتل پیدا شد، قاضی میتواند دوتا حکم بدهد: یک حکم قصاص است و دیگر، عفو. برای مثال اولیای دم میآیند و میگویند ما نمیخواهیم قصاص بشود و میخواهیم قاتل را ببخشیم. اگر حقوق عامهای در آنجا وجود نداشته باشد، قاضی عفو را امضا میکند. در این صورت حکم را میدانیم و بلد هستیم که چگونه به آن برسیم.
بسیاری از مشکلات و مسائلی که در جامعه وجود دارد، مربوط به حوزة اجرا و برنامهریزی است. همچنین مربوط به تعارض نظام معرفت دینی با نظام اجرایی است. گاهی نظام اجرایی احساس نیاز نمیکند و خودش را مسئول پاسخگویی نمیبیند. آن چیزی که امام به دنبال آن بود، احیای ملت ایران و جهان اسلام و بلکه کل مستضعفان عالم است. با احیای اسلام، مقدمات سایر اهداف هم فراهم شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نه فقط اسلام، بلکه دین هم زنده شد. حتی ادیان دیگر هم در پرتوی احیای اسلام، احساس هویت کردند؛ چون مارکسیسم آمده بود تا دین را از صحنة جهانی حذف کند و بر این باور اصرار داشت که دورة نقشآفرینی دین تمام شده است. با نقشآفرینی دینی در انقلاب اسلامی، ادیان دیگر هم در دنیا احساس هویت پیدا کردند. به نظرم انقلاب اسلامی در بخش خودش به توفیقاتی دست یافته است. البته در بخش اجرایی، راههای نرفته و اقدامات انجام نشده زیادی داریم و ما هر مقدار که آن اهداف را تفصیلیتر کنیم، موفقتر میشویم. مثل الان که مقولة تمدن سازی اسلامی مطرح است، تکالیف جدیدتری پیدا میکنیم و باید متناسب با این اهداف و شرایط جدید، معرفتها و انگیزههای لازم را داشته باشیم.
وظیفه ما درقبال امام و اجرای اندیشههای ایشان چیست؟
مرتضی جوادی آملی: تکیه امام بر اسلام و مردم بود
حجت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی فرزند آیت الله العظمی جوادی آملی، از چهرههای علمی و اساتید خوشفکر حوزه علمیه قم است. وی همواره نسبت به تبیین اندیشهها و آرمانهای حضرت امام خود را متعهد می داند. ایشان هم اکنون در حوزه علمیه قم در کنار تحقیق و تالیف، و مدیریت موسسه بین المللی إسرا، به تدریس نیز اشتغال دارد.
توجه و ترویج اندیشههای امام خمینی در جامعه امروز چه ضرورتی دارد؟
احیای اندیشة امام رضوان الله تعالی علیه همچون آرمان، همواره باید مدنظر ما باشد. امام شخصیت جاودانی است که همواره اندیشههای ایشان دلها را تسخیر میکند و همگان متوجه چنین شخصیتی هستند و باید در تبیین این شخصیت و جایگاه آن در حوزة مسائل فکری و فرهنگی و تمدنی جهان اسلام، بهخصوص مکتب تشیع فکر اساسی بشود. در تبیین شخصیت ایشان، امام پژوهی لازم داریم. عدهای باید دربارة شناخت هر چه بهتر شخصیت امام، وارد صحنه بشوند و دربارة این شخصیت، تحقیق و پژوهش کنند. آن چیزی که مبدأ حرکت و نهضت انقلاب شد، وجود شخص امام و شناسایی آن به دست مردم بوده است. شخصیت امام قطعنظر از این حرکت عظیم مردمی که خود ایشان آن را به وجود آورد، ویژگیهایی داشت که میتوان دربارة آن ویژگیها گفتوگو کرد.
یعنی اگر فرض کنیم که چنین انقلابی اتفاق نمیافتاد، همچنان میتوانیم تحقیق و بررسی کنیم که امام چه ویژگیهای ممتاز و منحصربهفردی داشت.
یکی از راههای شناخت ابعاد و اندیشههای حضرت امام، میتواند تحقیق دربارة آثار و مکتوبات ایشان باشد. در واقع بخشی از شخصیت امام با شخصیتهای علمی در سنت روحانیت و حوزههای علمیه مشترک است. در این تردیدی نیست که امام همچون سایر مراجع تقلید در ادوار مختلف، فقیه و اصولی است. به نظرم دانش امام از این جهت برتر و کاملتر هم بود؛ اما در فضای عقل نظری ویژگیهایی در آن اندیشه وجود داشت که در دیگران نبود و همین ویژگیها ایشان را نسبت به سایر بزرگان و مراجع تقلید ممتاز میکرد. در فضای عقل نظری، آنچه دانش را رهبری میکند، بینش است. امام از بینش بسیار وسیع و عمیقی برخوردار بود. این بینش هم، منشأهایی داشت که امام رضوان الله تعالی علیه صاحب این منشأها بود. قرآن کریم دربارة این شخصیتها تعابیر مختلفی به کار میبرد؛ از جمله «أولی الألباب» یا «اولی الأبصار».
به هر حال علم جایگاه خودش را دارد؛ اما جامعنگری و کنار هم دیدن مسائل به انسان بینش ویژهای میبخشد و این ویژگی ممتازی بود که در شخصیت امام در این بخش شکل پیدا کرد؛ البته این ویژگی نصیب هر کسی نمیشود. ممکن است انسان فقیه و فیلسوف باشد، اما بینش کافی نداشته باشد. شخص با بینش، دوردستها و افقها را میبیند و این خیلی مهم است. یکی از امتیازاتی که آیتالله جوادی آملی در کتاب «بنیان مرصوص امام خمینی در بیان و بنان» به آن اشاره میکند، همین ویژگی است. امام خود را متولی دین میدید و نه فقط میگفت که دین وجود دارد و این شناخت هست، بلکه در تلاش بود که دین و اندیشة دینی را به سمتی ببرد که پایهریزی اساسی برای جامعه داشته باشد.
بنابراین ضمن اینکه دانش از ارزش بالایی برخوردار است، بینش نقش تعیین کنندهای در این امر دارد. باز ویژگی و امتیاز دیگری که در شخصیت امام در همین رابطه میتوان ذکر کرد، مقولة روشها است. ایشان روشهای ممتازی در حیطة علمی برای خود میدید. گاهی روشها محدود است و آنچه دسترسی انسان را از طریق این روشها حاصل میکند، طبیعتاً محدود خواهد بود. اما واقعاً نگرشها و بینشهای مختلف بر اساس این روشها شکل میگیرند. واقعاً عقلانیتی که در فضای روشی امام وجود داشت، ممتاز بود. تفکری که امام در خصوص این مسئله داشت، بیبدیل بود. ایشان واقعاً اهل تفکر و تأمل و تعمق بود. ورای این ویژگیهای شخصیت امام، روشهای معرفتیای بود که کمک میکرد ایشان وسیعتر ببیند و دایرة دانشهای خودش را با ابعاد گستردهتر مشاهده کند. وقتی از منظر نقل به واقعیتی مینگریم، اگر عقل و شهود را هم به آن ضمیمه کنیم یا همافزایی اینها را در کنار هم داشته باشیم، عمیقتر به آن واقعیت پی میبریم.
امام رضوان الله تعالی علیه صرفاً اسلامشناس نبود که فقط دین را بشناسد؛ بلکه شخصیتی بود که با داشتن تکنیکهای اجتماعی به معنای جمع این روشها، توانست این اسلام را در حوزههای مختلف دامن بگستراند و قابلیت ارائه بدهد و این از جمله ویژگیهایی است که در بخش عقل نظری میتوانیم از امام یاد کنیم و در نتیجه مسائل دیگری هم در همین راستا مطرح میشود.
جنبة دیگری که برای امام به عنوان امتیاز میتوانیم برشماریم، مقولة عقل عملی ایشان است. در حوزة عقل عملی، جنبههای بسیار فراوانی وجود دارد که به انسان کمک میکند تا از صرف اسلامشناس، فقیه، فیلسوف و ... دربیاید و فضای دیگری را در میادین اجتماعی، تربیتی، سیاسی، اقتصادی و ... مشاهده کند. از جمله ویژگیهای عقل عملی که میتوانیم از امتیازات امام یاد کنیم، داعی و انگیزة بسیار بالا است. آنچه انسان را به صحنه میآورد، دانش نیست؛ بلکه انگیزه است. آنچه انسان را به صحنة نهضت و اجتماع میآورد و میخواهد که جامعه از او برخوردار باشد، انگیزه است و امام رضوان الله تعالی علیه در این بُعد واقعاً سرآمد بود. دیگران هم علاقهمند بودند، اما آن انگیزة کافی را نداشتند. از دیگر ویژگیهایی که باعث شد امام را نسبت به سایرین ممتاز بدارد، این بود که ابزار این انگیزه را در اختیار داشت. ممکن است کسی بخواهد کاری کند، اما ابزار آن را نداشته باشد. امام این ابزار را به راحتی و با تمام وجود داشت؛ از جملة آن ابزارها، شجاعت و رشادت بود. کسی که شجاعت و رشادت و اعتماد به نفس نداشته باشد، ولو اینکه انگیزه هم داشته باشد، نمیتواند کاری از پیش ببرد. در سالهای 1341 و 1342 که پردة سیاه ظلم و بیعدالتی در همة جای کشور گسترده شده بود و نحلههای پهلوی جا برای نفس کشیدن طبیعی را باقی نمیگذاشتند، نهضت امام ظهور میکند. البته که قدرت الهی و ماورایی و توکل به خدا در این مسیر امام و یاران ایشان را یاری ساخت و اینها از جمله علتهای فاعلی است و آنچه ما در اینجا بررسی میکنیم علتهای مادی و صوری است. خدای عالم این توفیق را به کسی میدهد که این گوهر پاک را داشته باشد. بنابراین اولاً اندیشه در شخصیت امام رضوان الله تعالی علیه در حد اعلا بود؛ اما این اندیشه نیمی از حرکت را ایجاد میکند. انسان میداند که چنین امری وجود دارد. اما انگیزه در امام در حد اعلا وجود داشت و آنچه در ارتباط با انگیزه و برای تحقق آن نیازمند است، ابزاری بود که ایشان در اختیار داشت. امام آن جذبه لازم و تسلط و قاطعیت را داشت و همة اینها برای نیل به مقصود مهم بودند. ممکن است عدهای تمام ویژگیهای امام را داشته باشند، به جز اینکه قاطعیت لازم را نداشته باشند یا.... اینها اموری است که موجب میشوند انسان به صحنه نیاید یا اگر هم به صحنه بیاید، چندان توفیقی به دست نیاورد. این هم وادی دیگری بود که ما در باب شناخت ابعاد شخصیت حضرت امام باید مدنظر داشته باشیم.
ما آیندهای را در پیش داریم که باید امام را در آن بُعد ببینیم و از پیامها و از شخصیتی که ایشان در این رابطه داشت، بتوانیم استفاده کنیم و الگو بگیریم.
حرکت سیاسی و اجتماعی حضرت امام از کجا الگو گرفته است؟
قطعاً حرکت امام را میتوان به حرکت انبیای الهی تشبیه کرد. انبیا در آن نهضتهایی که داشتند در دو بُعد حرکت میکردند؛ یک بُعد، سلبی بود و دیگر اثباتی. در بُعد سلبی، از آنچه به عنوان امر غیرشایسته شناخته میشد، نهی میکردند. برای مثال انبیای الهی در برابر بتپرستان و مشرکین و ملحدان قیام کردند. برای بتپرستان استدلال میکردند و میگفتند شما که به اینها باور دارید، برای ما بگویید که اینها چه قدرتی دارند؟ آیا صاحب علم و قدرت هستند؟ این بتها که دست تراشیدة خود شما و محصول کار خودتان هستند. چنین دستساختههایی که نمیتوانند خدا باشند. خدا باید موجودی قدرتمند باشد و بتواند برای شما منفعتی بیاورد یا مضراتی را از شما دفع کند. این بتها که برای خودشان هم مفید نیستند، چطور برای شما میتوانند مفید واقع بشوند؟ مبارزة قاطع و منطقی و سراسر حکمت را در جهت سلب پیش میبردند تا کفر و الحاد و شرک را از میان بردارند. این همان بخش سلبی حرکت و نهضتهای انبیا است. مشابه همین حرکت را در جریان مبارزات امام شاهد بودیم. ایشان به مبارزة ظلم و ستم برخاست. در سخنرانیها و اعلامیههای خود روشنگری میکرد و مردم را از ظلم طاغوت آگاه میساخت. در واقع ظلم و استبداد آنچنان در جامعه گسترش پیدا کرده بود که اجازة رشد و شکوفایی استعدادها را نمیداد. امام باید آن استبداد را خراب میکرد و آن را با قاطعیت و حکمت کنار زد و این همان بخش شکستن بتها و ناحیة کفر و الحاد بود که در واقع حرکت سلبی به شمار میآید. البته لازم به عرض است که در این بخش هم اندیشههای بلندی وجود دارد. چون ما در ارتباط با اندیشة امام سخن میگوییم، باید ببینیم که با چه اندیشهای توانست مبارزه کند و با اطمینان و قاطعیت این بُعد سلبی را با کمترین هزینه به سر منزل مقصود برساند و جریان کفر و شرک مدرن را درهم بشکند. امام در این رابطه با اندیشههای بلندی حرکت کرد.
اگر بخواهم بهصورت فهرستوار عرض کنم، اولین امر این بود که بالاخره اگر جامعه به وحدت نرسد و به یک انسجام فکری و فرهنگی نائل نیاید، نمیتواند در مقابل این کفر و الحاد ایستادگی کند. وحدت به عنوان تاکتیک نیست که امروزه از آن به عنوان شعار و تاکتیک موقتی استفاده میکنند. اتفاقاً متولیان و حاکمان باید دلسوزترین افراد برای وحدت جامعه باشند و باید با هر چیزی که وحدت جامعه را به خطر میاندازد، مقابله کنند. با تمام تلاش خودشان باید سعی کنند که این وحدت جامعه را حفظ کنند.
وضعیت فعلی جامعه را در غیاب حضرت امام خمینی چگونه ارزیابی میکنید و به نظر شما اشکال کار از کجاست؟
متأسفانه این وحدت و انسجام که در عصر امام رضوان الله تعالی علیه امر بیسابقهای بود، بهمراتب ضعیف شده است و وقتی وحدت در جامعه ضعیف بشود، هیچ وقت نمیشود حرکت منفی را تخریب کرد و حرکت مثبتی را ساخت و پیش برد. زمانی میتوان کاری را سلباً یا اثباتاً انجام داد که جامعه به وحدت و انسجامی رسیده باشد و در غیر این صورت، دچار تلاش بینتیجه و ناقصی میشویم. وحدت شعار حقیقی است و به بُن دندان جامعه رخنه کند و همه باید آن را احساس کنند. الان سر اینکه مقولة وحدت شیعه و سنی در کشور ما بهخوبی نتیجهبخش نبوده، به این خاطر است که ما نگاه مصلحتی در باب آن داریم و هیچ وقت نیامدیم وحدت را تعریف کنیم؛ اینکه آیا این وحدت کلامی و اعتقادی است یا نیست که به گمانم تحقق این تعریف از وحدت فقط با ظهور امام زمان علیهالسلام به وجود میآید. وحدت مدنظر اجتماعی و جمعی است که میتواند حرکتهای اجتماعی را سامان ببخشد. ما به دنبال این وحدت هستیم. ما به دنبال وحدت کلامی و اعتقادی نیستیم و نمیتوانیم چنین وحدتی را ایجاد کنیم.
الان متأسفانه با نگاه اختلاف کلامی میخواهیم وحدت اجتماعی ایجاد کنیم؛ چنین کاری میسر نیست. ما باید کاملاً این دو فضا را از هم تفکیک کنیم. بله ما به لحاظ اعتقادی با همدیگر اختلافنظر داریم و این امر کاملاً مشخص است؛ اما به لحاظ اجتماعی باید با هم زندگی کنیم. این دو فضا چون برای جامعة ما حتی برای خواص خیلی خوب باز نشده، آنها را با هم خلط میکنیم. به هر حال عدهای در مکتب اهلبیت علیهمالسلام این جریان وحدت اعتقادی و کلامی را انحرافی میدانند و کاملاً هم درست است.
همین قضیه در داخل مکتب تشیع و در داخل کشور مطرح است. ما یکسری اختلافات سیاسی در داخل کشور داریم. این اختلافات سیاسی هم گویا حل شدنی نیست. به هر حال هر کسی در امور سیاسی سلیقهای دارد. اما این غیر از وحدت اجتماعی است. ما نباید با توجه به اختلاف سیاسی جامعه خود را به وحدت برسانیم که از قضا شدنی هم نیست. اگر شدنی باشد فقط یک جریان میتواند باقی بماند که چنین امری هم مطلوب نیست. الان به همان میزانی که به لحاظ کلامی و اعتقادی بین مذهب شیعه و اهل سنت اختلاف داریم و نمیتوانیم در این باره به یک انسجام حقیقی و اجتماعی (پلورالیزم اجتماعی) برسیم، نمیتوانیم در عرصه سیاست داخلی هم به انسجام برسیم. کسانی که در فضای مکتب تشیع زندگی میکنند، در عرصة سیاسی سلایق گوناگونی دارند و این اختلافات سیاسی در هر جامعهای مطلوب است. این اختلاف به تعبیر آیتالله جوادی آملی، خلفه است؛ یعنی بناست که پشتیبانی کند و همافزایی داشته باشد. البته این که رویکردهای مختلف در هر جامعهای وجود دارد که امری مطلوب است.
وقتی میدان جامعه اسلامی و وحدت کل جامعه مطرح میشود، همه باید در آن حضور داشته باشیم و چون امروزه در فضای سیاسی ما تلقی ناصوابی وجود دارد، با نگاه اختلاف سیاسی درصدد وحدت اجتماعی هستیم که چنین امری ناممکن است.
امام رضوان الله تعالی علیه در این رابطه که عقل عملی ایشان کاملاً با تمام ابزار و قوا همراه بود، توانست این سد را بشکند و جریان انحراف سلطنتی 2500 ساله را به کنار بزند و همة مردم را به صحنه بیاورد.
یکی از اصلیترین نتایج نهضت، تشکیل جمهوری اسلامی است. جمهوریت با اسلامیت چگونه قابل جمع است و این مفهوم در نظر امام چه جایگاهی داشت و ایشان مشخصاً از این دو مفهوم در کنار هم چه چیزی را اراده میکرد؟
یکی از مهمترین اندیشههای امام رضوان الله تعالی علیه، اسلامیت در کنار جمهوریت بوده که چنین امری سابقه نداشته است. ممکن است ما بگوییم که به لحاظ پیشینة تاریخی اسلام، مسئلة بیعت و ... مطرح بود، اما با نگاه امروزی تعبیر «جمهور» متفاوت با آن تعابیر سنتی مثل بیعت است. امام هم با این تعبیر، رویکرد واقعی داشت و میخواست که جمهور به معنای واقعی جمهور به صحنه بیاید. امام این موفقیت را برای اسلام مثل روز میدید. البته متأسفانه امروزه از واژه مردم در عرصههای سیاسی آنقدر سوءاستفاده و برداشتهای ناصواب شده است که آدمی میترسد از آن استفاده کند. مفهومی که امام از جمهور و مردم اراده میکرد، با حقیقت کلمه آنها همراه بود. امام با متن مردم ارتباط داشت و حضور مردم را در صحنه کاملاً ضروری میدانست و از جمله عبارتهایی که امام زیاد آن را به کار میبرد، این بود که همه باید در صحنه باشند. خیلی از سیاسیون از حضور مردم در صحنه هراس دارند؛ اما حضرت امام رضوان الله تعالی علیه این باور را داشت که اگر مردم از صحنه بیرون بروند، اسلام از بین رفته است. اندیشهها و آرمانهای اسلامی بدون حضور مردم از بین میرود. آنچه میتواند اسلام را با قدرت به صحنه بیاورد، همین مردماند. اگر مردم از دست برود، اسلام هم از دست میرود و در این باره اصلاً تردید نکنید. اینطور نیست که ما میتوانیم چیزی به نام اسلام داشته باشیم و برای ما مهم نباشد که مردم باشند یا نباشند. دقیقاً خاطرم هست وقتی امام رضوان الله تعالی علیه از جمهوری اسلامی سخن میگفت و بر ماندن جمهوریت در نظام سیاسی اسلامی اصرار داشت، تأکید میکرد که جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. از اینکه در اندیشة امام، اسلام منبع اصیل وحیانی است، تردیدی وجود ندارد. امام آنقدر از اسلام سخن گفت که همگان بهطور روشن میدانند که اندیشة امام دربارة منابع جز اسلام، چیز دیگری نیست. یعنی اگر بخواهیم منبع معرفتی خودمان را در همة شئون تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... استفاده کنیم، یک منبع بیشتر نداریم که عبارت است از وحی که در کتاب و سنت ظهور پیدا کرده است. امام به این امر باور داشت و مطمئن بود آن چیزی که به عنوان کتاب و سنت در اختیار جامعة بشری قرار گرفته است، به تمام معنای کلمه، میتواند برای سعادت انسانی، اعم از سعادت اخروی و دنیوی، مؤثر و مفید باشد و غیر از آن هم مفید نخواهد بود. الان کل بشریت هفت میلیارد نفر هستند؛ اگر کل این هفت میلیارد را جمع کنیم، جز به انباشتههای مکاتب بشری به چیز دیگری نمیرسیم. این همه تعارض و اختلاف در این مکاتب وجود دارد که مشخص میشود بشر به تنهایی نمیتواند سعادت واقعی خود را تشخیص بدهد. در حالی که کتاب الهی چنین تعارضی وجود ندارد. از صدر تا ذیل کتاب آسمانی اسلام دارای وحدت و انسجام و اعجاز و کرامت است. نوابغ بشری، انسانهای ممتازی مثل جناب فارابی و ابنسینا که آثارشان در عرصة مسائل علمی و فلسفی، پس از قرنها هنوز باقی و قابل استفاده است و وقتی حتی کنار کتابهای عادی قرار بدهیم، میبینیم اصلاً قابل مقایسه نیستند. تازه اگر آنها هم چیزی دارند، در ذیل آن مکتب وحی یافتند. بنابراین اسلام به لحاظ مقام ثبوت و جمهوریت به لحاظ مقام اثبات در اختیار امام رضوان الله تعالی علیه به عنوان دو نقشة اصلی و اساسی حضور داشتند. این دوتا هستند که میتوانند کامیابی و موفقیت را برای جامعه به ارمغان بیاورند.
نکتة دیگر که در اندیشة امام وجود داشت این است که ایشان اطمینان داشت منبع وحیانی میتواند امروز جامعه و فردای آن را به سامان ببرد. این اعتماد و اطمینان بسیار مهم است. خیلیها در مکاتب سیاسی دستشان از این نظر خالی است. اینکه بتوانند روی این منبع تکیه کنند و بتوانند اعتماد کنند که این منبع برای همیشه مورد اعتماد باشد و هر وقت انسان دستش خالی شد، به آن مراجعه کند و مطلب بگیرد و اکتشاف و استخراج کند و برای زندگی شئون زندگی، اعم از اقتصاد، فرهنگ و... استفاده کند، همین است. این اندیشة اصیل است که خیلیها آن را ندارند. امام این اطمینان و باور را داشت که منبع وحیانی در مقام ثبوت این توان را دارد.
ما ضمن اینکه امام را در بخش اول که همان بخش سلبی است، موفق میدانیم، در بخش دوم که بخش اثبات است، نیز موفق میدانیم. امام توانست با کمترین هزینه دستاورد بزرگی را در 22 بهمن سال 1357 برای ملت کسب کند و این کار بسیار عظیمی بود. هر قدرتی که در مقابل قدرت امام قد علم میکرد، نمیتوانست دوام بیاورد و خیلی زود نور آن کمفروغ میشد.
نگاه امام به اسلام چگونه است و آیا میتوان گفت نوع نگاه ایشان به اسلام، باعث کنشگری و حرکت به سمت انقلاب بوده است؟
اندیشة امام در رابطه با اسلام بدین نحو است که اسلام دینی میباشد که کاملاً سیاست را در بطن خود دارد. خیلیها معتقدند اسلام، دینِ عبادی و اخلاقی است. اما اینکه سیاست و حکومت داشته باشد، در اندیشة آنان وجود ندارد. امام کاملاً معتقد است و باور دارد که اسلام یک دینی است که همانطور که عبادات و معاملات دارد، سیاست هم دارد. این سیاست کاملاً در بدنة حقیقت دین حضور دارد. کسی این را از خارج بر دین تحمیل نمیکند. آیا شخصیتی مثل امام خمینی چون ایشان شخصیت سیاسی است، اسلام را اینگونه قرائت میکند؟! خیر؛ بلکه اسلام در درون خودش این سیاست را دارد و امام رضوان الله تعالی علیه قرائت درستی از این سیاست بیان میکند. این یکی از مسائل مهم است و ما نباید این را از دست بدهیم. ممکن است ضعفهای عملی ما و حرکتهای نامناسبی که احیاناً در جامعه میبینیم، گمان کنیم این اندیشه ناصواب است. خیر؛ بلکه این باور کاملاً در اندیشة امام وجود داشت که سیاست از دیانت جدا نیست. اما این اندیشة سیاسی چگونه باید بروز کند و در صحنه حاضر بشود، الان کاملاً مورد تردید واقع شده است. الان آنچه به عنوان اندیشة سیاسی ذکر میشود، برای مثال قانون اساسی مطرح است. قانون اساسی ما با چالشهای فراوانی روبهرو است؛ در عین حالی که کار تحقیقی و ارزشمندی است اما واقعاً با چالشهای جدی روبهرو است. اگر حکومت بخواهد برای همة ابعاد زندگی انسان تصمیم گرفته بشود و بلکه معادلات جهانی را جابهجا میکند، با این قانون اساسی که دارد، هرگز چنین ظرفیتی ندارد. این را کاملاً باید متوجه باشیم. اندیشة سیاسی امام را نباید در قانون اساسی دید؛ امام در بحران جنگ ایران و عراق و جور و ستم صدام، از ولایت فقیه سخن میگوید و این کاملاً درست است و آن را امر وحیانی برمیشمارد. فقیهانه وارد مبحث میشود و خیلی از آقایان این کار را کردند. ولی سخن این است که آیا، این اندیشة سیاسی توانسته است به درستی به میدان حکومت و اجتماع بیاید و آرمانهای امام رضوان الله تعالی علیه در این مکتب سیاسی ارائه شده و بهصورت قانون اساسی درآمده، دیده بشود؟ مشکل ما در اینجاست. مشکل ما در اندیشه در مقام ثبوت نیست، بلکه در مقام اثبات است که این خلأ جدی واقعاً وجود دارد. ما نظامی را طراحی کردیم که این نظام هرگز نمیتواند با واقعیتهای روز اجتماعی در عرصة سیاست، هماهنگی داشته باشد. خیلی از مطالب دیده شده، اما خیلی از مطالب هم دیده نشده است. ما سیاست و حاکمیت جریان سیاست در جهان امروز را در خلوت حوزویان داشتیم و این مسئلة جدی است. یکی از مسائلی که واقعاً در عرصة حکومت ما دخیل بود و مانع جدی محسوب میشد، علم سکولار بوده است. علم سکولار امروز با قانون اساسی اصلاً جور درنمیآید؛ بلکه کاملاً در تعارض با آن است. ما به تازگی داریم از علم دینی سخن میگوییم؛ اما به لحاظ خارجی تحقق پیدا نکرده است. تازه داریم امکان علم دینی را بررسی میکنیم؛ در حالی که آن علم سکولار و لائیک سیلی شده و آمده و دارد همه را میبرد. ما چطور میتوانیم در مجاری علمی و آموزشی و آکادمیک دانشگاهی کشور، فضای علم سکولار را داشته باشیم و در فضای علم سکولار از جامعة اسلامی و نظام سیاسی اسلام، سخن بگوییم؟ همانطور که میدانید، بستر پیادهسازی این اندیشهها به نحوی است که باید در مجاری علم و تکنیک باشد. آنچه با مردم سروکار دارد تکنولوژی است. اما اینکه به لحاظ تفکر و معرفت هست، هیچ مناسبتی با آن ندارد. مثل این است که باری را برای محملی حمل کنید، که این محمل اصلاً طاقت آن بار را ندارد. علم سکولار چه خبری از فلسفة الهی و وحی و سعادت دنیوی و اخروی دارد؟ اصلاً از اینکه منبعی غیر از مردم و اندیشة مردم بخواهد حکومت کند، قبول ندارد و منبع وحی را نعوذبالله خرافه میداند و نمیتواند با آن کنار بیاید. بنابراین این بحث دیگری خواهد بود. لذا این واقعیتها هست ما با این واقعیتها، قانون اساسی را ننوشتیم که جریانهای سکولار به عنوان جریان حاکم در کشور بوده و هست و ما نتوانستیم جریانهای علمی و فرهنگی را در کشور حاکم کنیم که محملی برای پیادهسازی قانون اساسی باشند. شما میفرمایید آرمانهای بلند قانون اساسی، رسیدن انسانها به قلههای سعادت و معنویت الهی است! اما با واقعیتهای اجتماعی چهکار کنیم؟ با کدام جامعه و ارتباطات و مناسبات اجتماعی پیش برویم؟ شما بحث از مناسبات اجتماعی و اقتصادی و ... را با جهان مطرح میکنید و جهان را در سطح محلی تفسیر میکنید؛ در حالی که جهان باید در سطح بینالمللی دیده بشود. با چنین رویکردی با اندیشههای امام فاصله خواهیم داشت. شاید خود امام رضوان الله تعالی علیه بر این باور نبود که این علم سکولار اینگونه بهصورت سیل بیاید و به این تفکر آسیب بزند. این علم کاملاً آسیبزده است. فرهنگ اجتماعی حاکم و آن چیزی که امروز بهصورت رسانه ظاهر شده، از جمله واقعیتی است که ما در قانون اساسی آن را ندیدهایم. انحصار نظام فکری و معرفتی جامعه در یکجا نمیتواند جمهوریت را تأمین کند. باید با جمهوریت و با واقعیت آن روبهرو شد.
البته ممکن است گاهی بخواهیم با نگرشهای قلدرمآبانه و استبدادی و... حرکتی را ایجاد کنیم. باید به این واقعیت اعتراف کرد که حتی رضاشاه هم اگرچه روش او قلدرمآبانه و استبدادی بود، اما قدمهای خوبی را در بخشهای مختلف عمرانی و آبادی برداشت. بسیاری از کارهایی که الان هم در کشور ما هست، محصول آن کاری است که رضاشاه در زمان خودش انجام داد؛ اما سخن این است که ما میخواهیم با کرامت، جامعه را اداره کنیم یا میخواهیم بهصورت عادی و طبیعی آن را مدیریت نماییم؟ اگر بخواهیم با کرامت، جامعه را اداره کنیم، باید حریت اجتماعی و جمهوریت را بپذیریم و برای آن سطح و مستوی برنامهریزی کنیم و این خیلی کار دارد.حکومت ما با راه محدودی روبهرو است و اگر بخواهد ایران را با آن عظمت و آن فرهنگ داشته باشد، به سطحی از حکومت فرهیخته احتیاج دارد. اگر انتظار داریم که جامعه فرهیخته باشد، حکومت صد برابر باید فرهیختهتر باشد. اگر بخواهیم از جامعة فرهیختة ایران و تمدن آن سخن بگوییم، باید حکومت کاملاً به جهات تمدنی و فرهیختگی غنی باشد. ما از ادیبان، عارفان، شاعران و دانشمندان خود در حکومت غافل هستیم. امام رضوان الله تعالی علیه این مسائل را در نظر داشت.
وظیفه ما درقبال اندیشههای بنیانگذار جمهوری اسلامی چیست؟
محسن غرویان: اندیشههای امام آنطور که باید پیگیری نمیشود
آیت الله محسن غرویان استاد حوزه و دانشگاه و مدرسه امام خمینی(طلاب خارجی مقیم قم)، اندیشههای حضرت امام و میزان پیاده شدن آن در جامعه و وظیفه حوزویان و مسولان در برابر تحقق و پیادهسازی منویات حضرت امام را تشریح کرد.
در ابتدا برای ما بفرمایید که رسالت حضرت امام چه بود و چقدر در انجام آن موفق شد؟
به نظر میرسد که حضرت امام خمینی(ره) وظیفهای در خودشان احساس کرد که راه انبیای الهی و رسولان آسمانی و پیشوایان دینی را ادامه بدهد. به هر حال ایشان عالم دینی، عارف و فقیه بود. مجموعة این اطلاعات و آگاهیهای حضرت امام در بُعد دین و مذهب و عرفان و فلسفه و... اندیشههایی را در ذهن و ضمیر حضرت امام شکل داد. به عنوان نمونه، به بحث انسان کامل در عرفان اشاره میکنم. به هر حال امام سالیان سال درس عرفان نظری نزد اساتید بزرگی مثل آیتالله شاهآبادی خوانده بود و خود هم بحثهای عرفان را تدریس میکرد. مجموع اینها از حضرت امام، شخصیتی عارف ساخت. لذا بخشی از اندیشههای ایشان، اندیشههای عرفانی است. سالها در محضر اساتید و فقه و اصول درس خوانده بود. در شخصیت ایشان فقیه برجسته در حد اعلا ساخته شد. همینطور فلسفه که به هر حال اسفار را تدریس کرده بود. بنابراین مجموعة اندیشههای حضرت امام را باید به بخشهای مختلف و با حیثیتهای مختلف تقسیم کنیم. ایشان نهایتاً از مجموع آنچه خوانده و در فکر و شاکلة وجودشان نهادینه کرده، اندیشة اصلاح جامعه را در ذهن خود پرورش میداد. برای خود احساس وظیفه و مسئولیت کرد که باید مصلح باشد و جامعه را اصلاح کند. همان رسالتی که ما برای رسولان الهی و امامت و پیشوایی که برای اهلبیت قائل هستیم، امام در مرتبة نازلتر و در حد خود، احساس کرد که باید جامعه را اصلاح و مردم را هدایت کند و با ظلم دربیفتد و نظام ظالمانة شاهنشاهی را از بین ببرد. به هر حال جامعه را در بستر هدایت به سمت ارزشهای انسانی و کمال هدایت کند؛ بنابراین به نظرم آن جامعیت حضرت امام در همة ابعاد نشان میدهد که ایشان اندیشههای متعدد داشت که هر کدام سنخی از دانشها و علوم انسانی و الهی محسوب میشوند.
در زمینة پیاده کردن اندیشههای حضرت امام در جامعه تا چه اندازه موفق بودهایم؟ حوزویان ما در این زمینه چه تلاشی کردهاند و چقدر موفق بودهاند؟
در زمان حیات حضرت امام، آثار ایشان بیشتر مورد توجه قرار میگرفت و نظام و منابع و سرمایهها در جهت زمینهسازی فرهنگی برای ترویج اندیشههای حضرت امام خیلی بیشتر از زمان فعلی بود. البته مقام معظم رهبری تلاش کردند مطالبی را که بیان میکنند، نشان دهندة ادامة اندیشهها و آرمانهای حضرت امام باشد؛ با این حال احساس میشود که مقداری بنا به فرمایش آیتالله جوادی آملی، آنطور که باید اندیشههای امام پیگیری نمیشود. به هر حال اساتید زیاد و مجتهدین و بزرگان و آنهایی که واقعاً ذوب در امام خمینی بودند و هستند، دائماً گفتهاند چرا در حوزة علمیه کتابهای حضرت امام تدریس نمیشود. چرا در حوزه کتابها و آثار علمی ایشان در فلسفه و کلام و عرفان و فقه و اصول به شکل کتاب درسی در نمیآید. اینها باید مثل شرح لمعه و کتاب رسائل و کفایه در حوزه تدریس داده بشوند. ما میتوانیم کتابهای حضرت امام را به شکل متون درسی تنظیم کنیم. چطور کتاب حلقات اصول شهید صدر بهصورت کتاب درسی درآمده و تدریس میشود؛ گروهی باید برای همین امر تشکیل بشود. بنده مکرر در مصاحبهها این مسئله را ذکر کردهام. بسیاری از فضلا آمادگی دارند که مطالب درسی را از آثار علمی حضرت امام استخراج کنند و به شکل کتاب درسی مدون نمایند. اگر بخواهیم حوزة علمیة ما خمینی باشد و طلبههای ما خمینی باشند، باید اندیشههای حضرت امام را بخوانند. آثار امام باید کتابهای درسی طلبهها باشد. در حوزه باید احساس بشود که امام خمینی حضور دارد. البته این منافاتی با خواندن کتابهای موجود در حوزه ندارد؛ اما در عرض کتاب کفایه و رسائل و شرح لمعه و مکاسب، کتابهای حضرت امام هم درسی باشد. به نظرم حوزة انقلابی چنین حوزهای است. متأسفانه در این زمینه کاهلی شده است و کار درستی انجام نگرفته است. ما هنوز هم زمان و فرصت این را داریم که این کار را انجام بدهیم. این فرمودة آیتالله جوادی آملی است و خودم از ایشان شنیدم که فرمود: «امام خمینی که در حوزة علمیه منسی شده است... .» این واقعاً جای تأسف دارد. چرا امام خمینی باید در حوزة علمیه منسی[فراموش] بشود؟! البته شعارهای زیادی سر داده میشود؛ ولی اقدام عملی صورت نمیگیرد و دائماً باید همایش و کنفرانس و سمینار برگزار بشود. همچنین در حوزه علمیه اندیشههای امام تدریس بشود. بنده روی متون درسی تأکید بیشتری میکنم؛ چون آنچه ماندگار میشود، متون درسی است. آنچه طلبه را میسازد، متون درسی است؛ بنابراین باید کتابهای حضرت امام به شکل متن درسی دربیایند و تدریس بشوند. در هر کجای دنیا، وقتی شخصیتی در حد حضرت امام ظهور میکند، قرنها بعدش مینشینند و آثار آن متفکر را به شکل متون درسی درمیآورند و تدریس میکنند تا در بستر آن اندیشهها، طلبهها و دانشجویان جدید را پرورش بدهند. الان در حوزه این کار صورت نمیگیرد و آن اقدام را مشاهده نمیکنیم. جا دارد که به هر حال روی این قضیه تأکید بشود و از مدیریت حوزه و شورای تدوین متون خواسته بشود که این کار را انجام بدهند. شورای عالی حوزه و جامعه مدرسین وظیفه دارند در این راستا اقدام کنند و دین خودشان را به حضرت امام ادا نمایند. به هر حال تمام نظام و تحولاتی که در حوزه و روحانیت اتفاق افتاده به برکت امام بوده است. حال آیا ما واقعاً وظیفة خودمان را نسبت به اندیشههای امام خمینی انجام دادهایم؟ به نظرم خیر. انجام ندادهایم.
فاصله گرفتن از آثار و اندیشههای حضرت امام چه پیامدهایی برای جامعة ما داشته و دارد؟
همة مشکلاتی که پیدا کردیم به خاطر فاصله گرفتن از اندیشههای امام بوده است. به عنوان مثال ایشان فرمود: «میزان رأی ملت است.» الان ما میبینم که برخی با رأی ملت چگونه برخورد میکنند. این کاملاً در تقابل با اندیشههای حضرت امام است. امام میفرمود که وحدت کلمه داشته باشید. این همه اختلاف در جامعه به چه معناست؟! ما اگر نصیحتهای حضرت امام را عمل کنیم و ید واحده باشیم و اتحاد خود را حفظ کنیم و همدیگر را تخریب نکنیم و به رأی ملت احترام بگذاریم و به قانون وفادار باشیم و آن را دور نزنیم، مطابق با رهنمودهای حضرت امام عمل کردهایم. ایشان جملة معروف دارد و آن اینکه «این اختلافات و دعواهایی که میکنید، یقین بدانید برای خدا نیست.» این حزببازیها و دستهبندیها و تفرقههایی که در جامعه ایجاد شده، به خاطر خدا نیست. از سر هوای نفس است. امام میفرمود همة اختلافات از سر هوای نفس است. به هر حال اگر ما به آن اندیشههای حضرت امام عمل کنیم، جامعه از این تفرقه در میآید و از حالت نزاع و کشمکشها خارج میشود. ما امروزه نیاز به نگاه حکیمانة امام داریم. ایشان فیلسوف و عارف بود. آیتالله جوادی آملی را مأمور کرد تا با گورباچف ملاقات کند و نامة خود را به او برساند. در آن نامه گورباچف را دعوت میکند تا فلسفه و عرفان بخواند و آثار محییالدین و ملاصدرا را ببیند. این نشان میدهد که فلسفه و عرفان با آن نگاه حکیمانه به هستی در اندیشههای حضرت امام جایگاه بسیار بلندی داشت. الان میبینیم که به فلسفه و مکاتب و اندیشههای مختلف توجه کافی نمیشود. سعهصدری که امام داشت، ناشی از آن بُعد و حیثیت فلسفی و عرفانی ایشان بود. امام میفرمود: «من اگر قدرت داشتم، مراجع را هر از گاهی دور هم جمع میکردم تا با هم چایی بخوریم.» این جمله معروف و جالبی از حضرت امام است؛ یعنی خود همین کنار هم نشستنها خیلی اثرگذار است و موجب تقویت روحی مردم میشود. علما و مراجع و مجتهدین ممکن است با همة اختلافنظرهایی داشته باشند، اما باید باهم دوست باشند. امروزه سیاست بر اخلاق در جامعة ما غلبه پیدا کرده است. امام اینطور نبود؛ بلکه خود سادهزیست و متواضع و همة زندگیاش و وجودش را برای حفظ اسلام و دین و اخلاق وقف کرده بود. الان قدرتطلبیها و ثروتهای نجومی به خاطر فاصله گرفتن از اندیشههای حضرت امام است. ایشان در جنگ با رژیم بعث بسیار سفتوسخت بود؛ اما وقتی به این جمعبندی رسید که ادامه دادن جنگ به مصلحت کشور و مردم نیست، حاضر شد جام زهر را بنوشد و قطعنامه 598 را قبول کند. امام برای حفظ شخصیت خودش اصرار چندانی نداشت و گفت: مصلحت جامعه همین را اقتضا میکند که از آبروی خودم بگذرم و جام زهر را بنوشم؛ اما مصلحت کشور و مردم را حفظ کنم. این درس بزرگی برای ما است که واقعاً مصالح کشور در رأس همة امور واقع بشود. گاهی آدم باید خودش را بشکند و بگوید که من به خاطر مصالح مردم از خودم میگذرم و امام این کار را کرد. اینها همان اندیشههای اصلاحگرایانة حضرت امام بود و به هر حال با همة صلابت و استقامتی که حضرت امام داشت، مصالح کشور و مردم را در رأس همة امور میدید و طبق همان هم عمل میکرد. امام منیت خودش را شکسته بود و میگفت که من باید فدایی ملت باشم و در راه مصالح مردم از خودم بگذرم و ایثار کنم. این زمانشناسی هم درس بزرگی است که امام، زمان و مکان خود را میشناخت. در هر موقعیت و زمانهای تصمیم میگرفت و جرئت و جسارت در تصمیمگیری را داشت. مثل آن نرمش قهرمانانه که مقام معظم رهبری بیان کرد، در رویکرد و عملکرد حضرت امام هم مشاهده میشود. ایشان در هر شرایطی مشورت میکرد و تصمیمی میگرفت که مصلحت مردم تأمین بشود و فشار بر مردم نیاید تا دچار سختی نشوند. به هر حال مردم از این انقلاب و نظام و دین توقعی دارند. مردم ما هم مردم خوبی هستند و پای انقلاب هم ایستادهاند و هر وقت مشکلی پیش آمده، ایستادگی کردهاند. با این حال امام به عنوان رهبر این امت، همیشه مصالح مردم را بر مصالح شخصی و حزبی ترجیح میداد.