کدخبر: ۳۳۸۵۰ تاریخ انتشار:

پیامبر صلح، رحمت و محبت به روایت امام خمینی (س)

رسول خدا (ص) در مراتب کمال به آنجا رسیده بود که جلوه ی تام رحمت و محبت الهی گشته بود و به همه ی انسان ها، بلکه همه ی موجودات به نظر رحمت و محبت می نگریست و بر این اساس با آنان رفتار می نمود، چنانکه خدای متعال آن وجود گرامی را رحمتی عام و فراگیر معرفی کرده و خطاب به آن حضرت فرموده است که تو را نفرستادیم، جز آن که می خواستیم رحمتی به جهانیان ارزانی داریم:

جماران : آنچه که در پی می آید بخشی از کتاب سیره نبوی در اندیشه امام خمینی به قلم استاد مصطفی دلشاد تهرانی است که به تفسیر خلق و سیره رحمانی پیامبر اکرم (ص) از بیان امام خمینی پرداخته است.

در زمانه ای که خاورمیانه در قرائت خشونت طلبانه و رادیکال القاعده و طالبان از اسلام و مسلمانی گرفتار آمده است و انتشار اخبار کشتار و جنایت در جوامع اسلامی از سوی رسانه های بین المللی همواره چهره ای غیرواقعی و البته قبیح از اسلام در افکار عمومی جهان منعکس می کند؛ بازخوانی قرائت امام خمینی از صلح، رحمت و محبت در سیره نبوی می تواند نشان دهنده راه طولانی طی نشده پیش روی ما باشد.

 

 

پیغمبر اسلام- صلی الله علیه و آله و سلم- با مردم... یک پدر مهربان و بالاتر از یک پدر مهربان بود[۱]

رحمت و محبت در راه و رسم پیامبر اکرم (ص)

رسول خدا (ص) در مراتب کمال به آنجا رسیده بود که جلوه ی تام رحمت و محبت الهی گشته بود و به همه ی انسان ها، بلکه همه ی موجودات به نظر رحمت و محبت می نگریست و بر این اساس با آنان رفتار می نمود، چنانکه خدای متعال آن وجود گرامی را رحمتی عام و فراگیر معرفی کرده و خطاب به آن حضرت فرموده است که تو را نفرستادیم، جز آن که می خواستیم رحمتی به جهانیان ارزانی داریم:

وَ ما أَرسَلناکَ إِلاّ رَحمَهً لّلعالَمینَ[۲]

ما تورا جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

رسول خدا (ص) مظهر کامل رحمت و محبت الهی بود و خود می فرمود:

وجود آن حضرت بالاترین رحمت الهی بر جهانیان بود و تمام صفات و ویژگی های وی رحمتی برای مردمان بود؛[3] و مبنا و اساس سیره ی پیامبر اکرم (ص) بر رحمت و محبت بود، چنانکه از علی (ع) نقل شده است که از رسول خدا (ص) درباره ی سنت آن حضرت پرسیدم، فرمود:

وَ الحَبُّ أَ ساسِیِ.[۴]

محبت بنیاد و اساس [روش و سنت] من است.

این رحمت و محبت در وجود و رفتار و سیره ی پیامبر از آن بود که حضرتش به تمام معنا الهی بود و دوستی خداوند همه ی وجودش را لبریز ساخته بود و به همهی عالم که آثار و نشانه های محبوب است به دیده ی رحمت می نگریست و با آنها براساس محبت رفتار می نمود. امام راحل در تبیینی لطیف و دقیق در این باره چنین نگاشته است:

بالاتر از این مرتبه،[5] آن مرتبه ای است که قوه ی عاقله به صبغه ی الهیه رنگین شود و الهی گردد و قوه ی عشق، به کمال مطلق الهیه برسد، به طوری که هرچه انجام دهد به حب الهی انجام دهد و به هرچه بنگرد به دیده ی مهر، و با این دید که نشانه و اثر محبوب است بنگرد.

البته این مرتبه و مقامی است که برای هرکسی میسر نیست، این مرتبه رحمه اللعالمین، نبی اکرم (ص) را می خواهد، که اگر به سنگ هم نگاه می کرد، به مهر اینکه اثر محبوب است می نگریست و ابوجهل را هم با این نظر نگاه می کرد و می توان گفت قتل او هم با مهر بود؛ چون می دانست که هرچه بماند، بر خسرانش افزوده خواهد شد.

علاوه بر آن، تنظیم امور و مراعات حق دیگران اقتضا می کرد که اگر عضو فاسدی در بین آنها باشد، پیامبر (ص) به قانون، عمل فرماید و او را به کیفر برسانند... ایشان رحمه للعالمین بوده اند.[6]

رسول خدا (ص) نسبت به همه ی مردمان رحمت می ورزید و با محبت رفتار می نمود، چنانکه از انس بن مالک، خدمتکار حضرت در این باره نقل شده است که گفت:

کانَ رَسولُ الله (ص) مِن أَشَّدِ النّاسِ لُطفاً بِالنّاسِ.[۷]

رسول خدا (ص) بیش ترین لطف [و محبت] را به مردمان داشت.

پیام آور رحمت و عدالت با مؤمن و کافر، مسلم و مشرک بر همین اساس رفتار می کرد و خواهان هدایت و نجات همگان بود.

پیغمبر اسلام -صلی الله علیه و آله و سلم- همان طوری که برای مؤمنین رحمت و دلسوز بود، برای کفار هم بود. دلسوز بود برای کفار؛ یعنی متأثر می شد که این کفار به کفر خودشان باقی باشند، و منتهی به آتش جهنم بشوند. برای آنها دلسوزی می کرد. دعوتش برای این بود که نجات بدهد این اشخاص کافر را، آن اشخاص عاصی را.[8]

رسول خدا (ص) خواهان خیر و صلاح همگان بود و آن جا نیز که ناچار به دفاع و مقابله و جنگ شد، از سر رحمت و محبت در این میدان پا گذاشت و جز هدایت آدمیان و نجات آنان مقصدی نداشت. به بیان امام راحل:

شخص سالک که بخواهد تسمیه ی او حقیقت پیدا کند، باید رحمت های حق را به قلب خود برساند و به رحمت رحمانیه و رحمیمیه متحقق شود. و علامت حصول نمونه ی آن در قلب آن است که با چشم عنایت و تلطف به بندگان خدا نظر کند و خیر و صلاح همه را طالب باشد. و این نظر نظر انبیاء عظام و اولیاء کمل علیهم السلام است. منتهی آنها دو نظر دارند: یکی نظر به سعادت جامعه و نظام عائله و مدینه فاضله؛ و دیگر، نظر به سعادت شخص و علاقه ی کامله به این دو سعادت دارند. و قوانین الهیه که به دست آنها تأسیس و انفاذ و کشف و اجرا می شود، این دو سعادت را کاملاً مراعات می نماید. حتی در اجرای قصاص و حدود تعزیرات و امثال آن، که به نظر می رسد با ملاحظه ی نظام مدینه ی فاضله تأسیس و تقنین شده است، هردو سعادت منظور است؛ زیرا که این امور در اکثر برای تربیت جانی و رساندن او به سعادت دخالت کامل دارد. حتی کسانی که نور ایمان و سعادت ندارند و آنها را با جهاد و امثال آن به قتل می رسانند- مثل یهود بنی قریظه- برای خود آنها نیز این قتل صلاح و اصلاح بود؛ و می توان گفت از رحمت کامله ی نبی ختمی قتل آنها است؛ زیرا که با بودن آنها در این عالم در هر روزی برای خود عذابهای گوناگون تهیه می کردند، که تمام حیات این جا به یک روز عذاب و سختی های آنجا مقابله نکند. و این مطلب برای کسانی که میزان عذاب و عقاب آخرت و اسباب و مسببات آنجا را می دانند پر واضح است.[9]

رسول خدا (ص) در مدیریت و رهبری و هدایت مردمان یبش از هر چیز از رحمت و محبت بهره می گرفت. آن حضرت جامعه را با قدرت رحمت و محبت اداره می کرد و با همین عامل مردمان را راه می برد و به سوی مقصد کمال سیر می داد. پیامبر اکرم (ص) چنان با مردمان از سر محبت و دلسوزی رفتار می کرد که کسی نمی توانست در صداقت و درستی او تردیدی به دل راه دهد، همین محبت و دلسوزی به تمام معنا بود که دوستی آن حضرت را در دل مردمان جای می داد. مردم بعینه می دیدند که پیامبر تمام توانش را در هدایت و اصلاح آنان به کار گرفته است و با تمام وجود برای ایشان دل می سوزاند و می سوزد. به تعبیر امام راحل:

خدای تعالی معرفی رسول اکرم (ص) را فرموده در آخر سوره توبه

- که خود سوره ی غصب است به این نحو

لَقَد جائَکُم رَسُولُ مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَؤِوفٌ رَحیمٌ.[۱۰][۱۱]

خدای متعال می فرماید ما از جانب خود رسولی از جنس شما، از خودتان برای هدایتتان فرستاده ایم که از فرط محبت و نوع پروری؛ ناراحتی، ناداری، پریشانی، نادانی و گمراهی شما بر او سخت می آید و نمی تواند تحمل کند. برآسایش و نجات شما بسیار حریص و نسبت به مومنان رئوف و مهربان است. مخصوصاً این که به جای «مِنکُم» در این آیه «مِن أَنفُسِکُم: آمده است، که اشاره به شدت ارتباط پیامبر (ص) با مردم است، گویی پاره ای از جان مردم و از روح جامعه در شکل پیامبر (ص) ظاهر شده است. به همین دلیل تمام دردهای آن را می داند، از مشکلات آنان آگاه و در ناراحتی ها، غمها و اندوه ها با آنان شریک است، و با این حال تصور نمی شود سختی جز به نفع آنها بگوید و گاهی جز در راه آنها بردارد؛ و این در واقع نخستین وصفی است که در آیه ی فوق برای پیامبر (ص) ذکر شده است. پس از ذکر این صفت (مِن أَنفُسِکُم) به چهار قسمت دیگر از صفات ممتاز پیامبر (ص) اشاره می کند که در تحریک عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عمیق دارد. نخست می گوید: هرگونه ناراحتی و زیان و ضرری به شما برسد برای او سخت ناراحت کننده است (عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنَّتُم). یعنی او نه تنها از ناراحتی شما خشنود نمی شود، بلکه بی اعتنا هم نخواهد بود. او به شدت از رنج های شما رنج می برد، و اگر بر هدایت شما و جنگ های طاقت فرسای پر زحمت اصرار دارد، آن هم برای نجات شما، برای رهاییتان از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختی است، دیگر اینکه او سخت به هدایت شما علاقه مند است و به آن عشق می ورزد (حَریصٌ عَلَیکُم). «حرص» در لغت به معنی شدت علاقه به چیزی است؛ و جالب اینکه در آیه ی مورد بحث به طور مطلق می گوید: «حریص بر شماست». نه سختی از هدایت به میان می آورد و نه از چیز دیگر؛ اشاره به اینکه به هرگونه خیر و سعادت شما، و به هرگونه پیشرفت و ترقی و خوشبختی تان عشق می ورزد (و به اصطلاح حذف متعلق دلیل بر عموم است). بنابراین اگر شما را به میدانهای پر مرارت جهاد، اعزام می دارد، و اگر منافقان را تحت فشار شدید می گذارد، همه ی اینها به خاطر عشق به آزادی، به شرف، به عزت و به هدایت شما و برای پاکسازی جامعه ی شماست. سپس به سومین و چهارمین صفت اشاره کرده و می گوید: او نسبت به مؤمنان رئوف و رحیم است (بِالمُومِنینَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ). بنابراین هرگونه دستور مشکل و طاقت فرسایی می دهد [حتی گذشتن از بیابانهای طولانی و سوزان در فصل تابستان، با گرسنگی و تشنگی، برای مقابله با یک دشمن نیرومند در جنگ تبوک] آنهم یک نوع محبت و لطف از ناحیه ی اوست.[12]

جالب آنکه این آیه ی شریفه در آخر سوره ی توبه است که سوره ی غصب است،[13] و با وجود این رسول اکرم (ص) را چنین معرفی کرده است که گویای این حقیقت است که اعلان جنگ به دشمنان پیمان شکن و اظهار برائت و بیزاری و اتخاذ موضعی سخت در برابر آنها، رحمتی بر ایشان، وجود پیامبر رحمتی است برای همه و آن حضرت در حفظ منافع و تأمین سعادت این جهانی و آن جهانی همگان حریص است؛ و به گروندگان، مهربان و بخشاینده است.

شدت رحمت و محبت پیامبر (ص) به همگان

گمراهی و ستمگری مردمان سخت بر پیامبر فشار می آورد و او را آزار می داد. آن حضرت از دشت رنج های مردمان و دوری ایشان از هدایت و عصیان آنان متألم می گردید و با همه ی وجود در پی نجات و هدایت همگان بود، تحلیل امام راحل در این باره چنین است:

فرموده ی حضرت رسالت پناه، صلی الله علیه و آله و سلم، که فرمود:

ما أُوذِی نَبِیُّ مِثلَ ما أُودیتُ.[14] یعنی «اذیت نشد پیغمبری مثل اذیتی که من شدم.» نیز به این معنی برگردد. زیرا که هرکس عظمت و جلالت ربوبیت را بیشتر ادراک کند و مقام مقدس حق جل و علا را زیادتر بشناسد، از عصیان بندگان و هتک حرمت آنها بیشتر متأثر و متألم گردد؛ و نیز هرکس رحمتش و عنایت و لطفش به بندگان خدا بیشتر باشد، از اعوجاج و شقاوت آنها بیشتر اذیت می شود؛ و البته کمالیه از انبیا و اولیا و سایر بنی الانسان کامل تر بوده، پس اذیتش بیشتر و تأثرش بالاتر بوده.[15]

انبیا، ناراحت اگر می شدند برای این بود که چرا باید بندگان -این مردمی که آمدند در اینجا و بنده هستند- خودشان را مستقل بدانند و برای خودشان کار بکند و فساد بکنند، برای این دلسوزی می کردند. و احتمال من می دهم که ما اوُذِیَ نبیٌ مِثلَ ما اٌوذیت هم، این معنا باشد. من احتمال می دهم که آن معرفتی که رسول خدا داشت، دیگران نداشتند، مقاماتشان هرچه بود، به اندازه ی ایشان نبود و هرچه مقامات بیشتر است راجع به معصیت هایی که در عالم می شودف بیشتر اذیت می شود. اگر بشنود که در ان سر دنیا یک کسی یک کسی را اذیت کرده این ناراحت بشود، نه از باب این که شهر خودم است، نه از باب این مملکت خودم است، اقربای خودم است، از باب این که یک مظلوم در دنیا واقع شده.[16]

رسول خدا همه ی انسان ها را دوست می داست و خواهان نجات و سعادت همگان بود، و شدت شفقت و مهربانی او تا بدانجا بود که از کفر ورزیدن کافران سخت اندوهگین می شد که چرا آنان با خود چنین می کنند، و این دلسوزی به حدی بود که خداوند خطاب به آن حضرت فرمود:

لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَکَ أَلّا یَکُونُوا مُؤمِنینَ.[۱۷]

گویی می خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی به خاطر اینکه آنها ایمان نمی آورند.

«باخع» از ماده «بَخع» به معنی هلاک کردن خویشتن از شدت غم و اندوه است.[18] و این بیان نشان می دهد که پیامبر رحمت تا چه اندازه نسبت به مردمان محبت و دلسوزی داشت و چگونه برای نجات آنان تلاش و پافشاری می کرد در این راه همه گونه سختی را به جان می خرید و از ایمان نیاوردن ایشان اندوهگین می شد. آیه ی فوق نازل شد و آن حضرت را دلداری و تسلی داد.[19]

و نیز خداوند خطاب به آن حضرت فرمود:

فَلَعَلّشکَ باخِعٌ نَفسَکَ عَلَی آثارِهِم إِن لَم یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدیثِ أَسَفاً.[۲۰]

گویی می واهی خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاک کنی، اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند.

مشاهده می شود که تأسف و دلسوزی و غمخواری رسول خدا (ص) نسبت به کفار و منکران حق و علاقه مندی آن حضرت به سعادت و نجات بندگان تا چه حد کار را بر وی تنگ کرده که خدای متعال او را تسلیت داده و دلجویی کرده است تا مبادا از شدت اندوه و اهتمام به حال آنان، خود را از بین ببرد و قالب تهی کند. زیرا ان حضرت همه ی آدمیان را -بدون استثنا- چون فرزندان دلبند و پاره ی تن خود می دانست و خیر و هدایت آنان را می خواست و چون می دید که به راه گمراهی و هلاکت می روند، سخت اندوهگین می شد؛ همانگونه که پدری مهربان از هلاکت و تباهی فرزندانش دچار اندوه می شود.[21] امام خمینی این جلوه ی بی نظیر پیام آور رحمت و عدالت را مکرر یاد آور شده، چنان که فرموده است:

در شدت شفقت و رأفت آن بزرگوار بر همه ی عائله بشری بس است ایه شریفه اول سوره ی شعراء که فرماید:

لَعَلّشکَ بَاخِعٌ نَفسَکَ ألَّا یَکُونُوا مُؤمِنینَ.[۲۲]

و در اوائل سوره کهف که فرماید:

فَلَعَلّشکَ بَاخِعٌ نَفسَکَ عَلَی آثَارِهِم إن لَم یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدِیثِ أسَفاِّ).[23]

سبحان الله!

تأسف به حال کفار و جاحدین حق و علاقه مندی به سعادت بندگان خداکار را چقدر به رسول خدا -صلی الله علیه و آله- تنگ نموده که خدای تعالی او را تسلیت دهد، و دل لطیف او را نگهداری کند که مبادا از شدت هم و حزن به حال این جاهلان بدبخت، دل آن بزرگوار پاره شود، و قالب تهی کند.[24]

پیغمبر اسلام برای اینکه مردم تربیت نمی شدند غصه نمی خورد به طوری که خدای تبارک و تعالی او را تسلیت می داد؛ در مشقت بود، خدای تبارک و تعالی به او خطاب می کند که ما قرآن را نفرستادیم که تو در مشقت باشی. و برای ملت ها از پدر برای اولادش، از پدر مهربان برای اولادش، بر ملت های عالم او بیشتر غصه می خورد و کافرها را وقتی که می دید که اینها به مجرای طبیعی انسانی نمی آمدند، برای آنها متأسف بود.[25]

پیغمبر اکرم برای این کافرهایی که مسلمان نمی شدند و مؤمن نمی شدند غصه می خورد. در آیه ی شریفه هست که: مثل اینکه می خواهی خودت را هلاک کنی برای اینها. می خواست که همهی عالم به نور برسند. مبعوث شده بود برای اینکه همه ی این هیاهوهایی که در دنیا هست و این هیاهوها برای خود است، برای رسیدن به قدرت خود است، این هیاهوها را از بین ببرد، و یک خداخواهی در مردم ایجاد کند، توجه به نور ایجاد کند.[26]

پیغمبر اکرم برای این مشرکینی که به جهنم خودشان را می فرستادند، برای اینها تأسف می خورد، غصه می خورد برای اینها.

اسلام دین رحمت است.[27]

چرا رسول خدا (ص) این چنین به مردمان رحمت داشت و محبت می ورزید و خود را برای آنان در سختی فرو می برد و از هدایت نیافتن ایشان و گمراهی شان به دست خودشان آنچنان اندوهگین می شد و جانش به درد می آمد؟

آن حضرت به همه بندگان خدا عشق می ورزید، زیرا همانگونه که کاشانی می گوید:

مهربانی و رحمت نسبت به خلق خدا از لوازم محبت به خدا و از نتایج آن است. آن حضرت حبیب خدا بود و لازمه این محبوبیت ، محبت وی برای خدا بود. و هر قدر محبت به حق شدیدتر باشد، مهربانی و رحمت به خلق خدا بیش تر است، زیرا مهربانی به خلق ناشی از محبت به خداست. از این رو همه مردمان برای آن حضرت به منزله فرزندان خویشان شمرده می شدند، بلکه به سبب ]رفع حجابهای ظلمانی و [ و شهود حقیقی، مردمان به منزله اعضا و جوارح آن حضرت بودند. و به انی دلیل در عشق و علاقه به بندگان خدا و نجات ایشان تا بدانجا رسید که نزدیک بود از شدت اندوه بر ایشان خود را هلاک کند.[28]

امام خمینی که سخت به سیره پیامبر مأنوس بود و در راه و رسم نبوی تفکر نموده و با آن خوب آشنا و بدان دلبسته و درصدد احیای آن بود، در نامه ای عرفانی به فرزند خود مرحوم سید احمد خمینی چنین نگاشته است:

راستی چرا پیمبر خاتم - صلی اله علیه و آله و سلم - از ایمان نیاوردن مشرکان آن گونه تأسف و تأثر جان فرسا داشت که مخاطب شد به خطاب لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَکَ عَلی آثارِهِم اِن لَم یُومِنُوا بِهدا الحَدِیثِ اسَفا جز آن که به همه بندگان خدا عشق می ورزید و عشق به خدا عشق به جلوه های او است. او از حجات بهای ظلمانی خود بینی ها و خود خواهی های منحرفان که منجر به شقاوت آنان و منتهی به عذاب الیم جهنم که ساخته و پرداخته اعمال آنان است رنج می برد و سعادت همه را می خواست؛ چنانچه برای سعادت همه مبعوث شده بود.[29]

آن رسول رحمت در سخت ترین اوضاع و احوال نیز از رحمت و بزرگواری و گذشت دور نشد. نقل شده است که چون در غزوه احد آن همه مصیبت بر پیامبر وارد کردند و آن همه جنایا روا داشتند، عمربن خطاب نزد پیامبر رفت و از آن حضرت خواست تا آن قوم را نفرین کند، همانگونه که نوح (ع) قومش را نفرین کرد.[30]

اما پیامبر (ص) جز رحمت و مغفرت برای آنان نخواست، تفاضای آن حضرت از خداوند این بود.

اَللهُمَّ اغفِر لِقَومی، فَاِنَّهُم لا یَعلَمُونَ.[31]

خدا قوم مرا ببخش که آنان نمی فهمند.

همچنین روایت شده است که وقتی در جنگ احد، دندانهای حضرت را شکستند و چهره وی خون آلود شد و پیشانی اش شکافت، این صحنه بر بسیاری از اصحاب آن حضرت سخت گران آمد و برخی عرض کردند: «ای رسول خدا، نفرینشان کن تا به لعنت الهی گرفتار شوند.» اما پیامبر در پاسخ فرمود:

اِنیِ لَم اُبعَث لَعَّاناً، وَلکِنیِ بُعَثتُ دَاعِیا وَ رَحمَهً. اللهُمَّ اهذِ قَومِیِ فَاِنَّهُم لا یَعلَمُونَ.[32]

من برانگیخته نشده ام تا انسان ها را نفرین کنم، بلکه من برای دعوت ]به حق[ و رحمت برانگیخته شده ام. خدایا قوم مرا هدایت کن، زیرا که آنها نمی فهمند.

رسول خدا (ص) شدت را نیز جز باب رحمت به کار نگرفت، و تندی و درشتی ها را به رحمت و محبت کاست و کینه و دشمنی ها را به بخشش و گذشت پیراست. ابن اسحاق نقل کرده است که در روز فتح مکه سعد بن عباده خزرجی - درحالی که پرچمدار بود - چنین رجز می خواند: الیَومُ یَومُ المَلحَمَهِ، الیَومُ تَستَحِلُّ الحُرمَهُ؛ امروز روز کشتار و جنگ و انتقام است، امروز روز شکسته شدن حرمت ها است.

کسی نزد رسول خدا رفت و این مطلب را با وی در میان گذاشت و گفت می ترسیم امروز سعد یورشی به قریب بکند. پیامبر، علی بن ابی طالب را مأمور کرد تا پرچم را او بگرید؛ و فرمود تو پرچم را وارد شهر کن![33] آن گاه فرمود:

الیَومُ یَومُ المَرحَمَهِ

امروز روز رحمت و مهربانی است.

پیامبر اکرم چنین بود و دوست داشت که پیروانش بدو تأسی کنند و وجود را از رحمت و محبت به همگان لبریز نمایند و در همه عرصه ها زندگی را لطیف و انسانی سازند؛ و می فرمود:

وَ الَّذِی نَفسِی بِیَدِه لا یَضیعُ اللهُ الرَّحمَهَ اِلا عَلَی رَحیمٍ.[34]

سوگند به آن که جانم در دست اوست رحمت خدا جز افراد مهربان را در بر نمی گیرد.

 

[۱] . صحیفه امام؛ ج 9، ص 329.

[۲] . انبیاء / 107.

[۳] . الشفا بتعریف حقوق المصطفی؛ ج 1، ص 18.

[۴] . همان، ص 187.

[۵] . منظور مرتبه غلبه ی عقل بر تام قواست.

[۶] . تقریرات اسفار؛ به نقل از: نبوت از دیدگاه امام خمینی؛ ص 397-397.

[۷] . دلائل النبوه أبی نُعَیم الاصبهانی؛ ج 1، ص 182؛ حلیه الاولیاء؛ ج 6، ص 26؛ المطالب العالیه؛ ج 4، ص 24.

[۸] . صحیفه امام؛ ج 8، ص 379.

[۹] . آداب الصلوه؛ ص 236-237.

[۱۰] . هر آینه پیامبری از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است و بر هدایت شما اصرار دارد و نسبت به مومنان رئوف و مهربان است. (توبه / 128).

[۱۱] . شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص 164.

[۱۲] . تفسیر نمونه؛ ج 8، ص 206-208.

[۱۳] . بنابر نظر برخی مفسران این سوره با «بسم الله الرحمن الرحیم» که نشانه ی رحمت و محبت و صلح و دوستی، و بیان کننده ی صفت رحمانیت و رحمیتی حق است آغاز نشده، زیرا بیانگر خشم خداوند نسبت به دشمنان پیمان شکن و مشرکان و کفار است. مؤید این معنا حدیثی است که از علی (ع) در این باره روایت شده است: «لَم یَنزِل بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ عَلَی رَأس سورَهِ البَرائَهِ لِأنَّ بِسمِ اللهِ لِلأمانِ وَالرَّحمَهِ وَ نَزَلَت بَراءَه لِرَفعِ الأمانِ بِالسَّیفِ». (تفسیر مجمع البیان ج 3، ص 2؛ و نیز ر. ک: تفسیر التبیان؛ ج 5، ص 167-168).

[۱۴] . مناقب این شهر آشوب؛ ج 3، ص 42؛ کشف العمه؛ ج 3، ص 346؛ بحارالانوار؛ ج 39، ص 56.

[۱۵] . چهل حدیث؛ ص 246-247.

[۱۶] . صحیفه امام؛ ج 19، ص 205.

[۱۷] . شعراء / 3.

[۱۸] . المفردات؛ ص 38.

[۱۹] . تفسیر الجنان؛ ج 4، ص 115.

[۲۰] . کهف / 6.

[۲۱] . التفسیر الکاشف؛ ج 5، ص 103.

[۲۲] . شاید از اینکه ایمان نمی آورند خود را هلاک ساز و قالب تهی کنی. (شعراء/ 3).

[۲۳] . شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند، خویشتن را به خاطر ایشان از اندوه هلاک سازی و قالب تهی کنی. (کهف / 6).

[۲۴] . شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص 234-235.

[۲۵] . صحیفه امام؛ ج 15، ص 492.

[۲۶] . همان؛؛ ج 11، ص 380-381.

[۲۷] . همان؛ ج 14، ص 342.

[۲۸] - تفسیر محیی الدین عربی؛ ج1، ص 742-743

[۲۹] -صحیفه امام؛ ج16، ص216.

[۳۰] - وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَر عَلیَ الاَرضُ مِنَ الکافِرینَ دَیّارا؛ و نوح گفت پروردگارا بر رمی زمین هیچ یک از کافران را باقی مگذار. (نوح/26).

[۳۱] - الشفا بتعریف حقوق المصطفی؛ ج1، ص 137-138.

[۳۲] - همان ؛ ص 135-137.

[۳۳] - سیره ابن هشام؛ ج4، ص26؛ تاریخ الطبری؛ ج3، ص56، الکامل فی التاریخ؛ ج2، ص 246، نهایه الارب؛ ج17، ص303؛ البدایه و النهایه؛ ج4،ص337.

[۳۴] - مستدرک الوسائل؛ج9،ص54.

مشاهده خبر در جماران