کدخبر: ۱۶۵۶۳۲۵ تاریخ انتشار:

در یادداشتی در فارن پالیسی؛

استفان والت، نظریه پرداز روابط بین‌الملل: سه شکست بایدن در سیاست خارجی/ کاخ سفید باید به برجام برمی گشت

استفان والت، نظریه پرداز روابط بین‌الملل نوشت: در کلی‌ترین سطح، دولت بایدن به دنبال بازگرداندن زمان به دوران پیشین رهبری جهانی ایالات متحده بود. در چنین صورتی، به جای «اول آمریکا»، ایالات متحده نقش خودخوانده خود را به عنوان رهبر جهان آزاد، در کنار سایر دموکراسی‌ها در برابر موج رو به رشد استبداد، از سر می‌گرفت. دوستی فراآتلانتیکی احیا می‌شد، اتحاد‌ها در آسیا تقویت می‌گشت و ایالات متحده ارزش‌های لیبرال مانند حقوق بشر را در «مرکز» سیاست خارجی خود قرار می‌داد. واشنگتن از نهاد‌های جهانی کلیدی حمایت می‌کرد، تلاش‌ها برای توقف تغییرات اقلیمی را رهبری می‌کرد، به توافقی که با موفقیت برنامه هسته‌ای ایران را محدود کرده بود، دوباره می‌پیوست و متحدان بسیار خود را برای مهار رقبای قدرت‌های بزرگ مانند چین و روسیه به کار می‌گرفت.

به گزارش جماران؛ به نقل از انتخاب، استیون‌ام. والت در یادداشتی تحت عنوان «کارنامه نهایی سیاست خارجی جو بایدن» در نشریه فارن پالیسی نوشت: من در سال ۲۰۲۰ به جو بایدن رأی دادم و همانطور که خوانندگان اینجا می‌دانند، با وجود تردید‌هایی که در مورد نحوه مدیریت سیاست خارجی دولت داشتم، نوامبر گذشته از کامالا هریس، معاون رئیس‌جمهور حمایت کردم. اکنون که بایدن از صحنه سیاست جهانی کنار برود، عملکرد او و تیمش چگونه بوده است؟ همانطور که انتظار می‌رفت، بایدن در آخرین سخنرانی خود در مورد سیاست خارجی ادعا کرد که آنها کار فوق‌العاده‌ای انجام داده‌اند. ارزیابی من کاملاً متفاوت است.

در ادامه این مطلب آمده: در کلی‌ترین سطح، دولت بایدن به دنبال بازگرداندن زمان به دوران پیشین رهبری جهانی ایالات متحده بود. در چنین صورتی، به جای «اول آمریکا»، ایالات متحده نقش خودخوانده خود را به عنوان رهبر جهان آزاد، در کنار سایر دموکراسی‌ها در برابر موج رو به رشد استبداد، از سر می‌گرفت.

دوستی فراآتلانتیکی احیا می‌شد، اتحاد‌ها در آسیا تقویت می‌گشت و ایالات متحده ارزش‌های لیبرال مانند حقوق بشر را در «مرکز» سیاست خارجی خود قرار می‌داد. واشنگتن از نهاد‌های جهانی کلیدی حمایت می‌کرد، تلاش‌ها برای توقف تغییرات اقلیمی را رهبری می‌کرد، به توافقی که با موفقیت برنامه هسته‌ای ایران را محدود کرده بود، دوباره می‌پیوست و متحدان بسیار خود را برای مهار رقبای قدرت‌های بزرگ مانند چین و روسیه به کار می‌گرفت. افزایش هزینه‌های نظامی و اقدامات تهاجمی برای حفظ برتری فناوری، برتری ایالات متحده را تا آینده‌ای دور تداوم می‌بخشید.

 

البته بایدن طرح کامل «هژمونی لیبرال» را که سیاست خارجی ایالات متحده را از زمان پایان جنگ سرد تا زمانی که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت در سال ۲۰۱۷ به کاخ سفید نقل مکان کرد، هدایت کرده بود در پیش نگرفت. در واقع، بایدن عقب‌نشینی ترامپ از جهانی‌سازی را ادامه داد: او تعرفه‌های ترامپ را حفظ کرد، از کنترل‌های صادراتی و سایر تحریم‌های اقتصادی با شدت بیشتری استفاده کرد و سیاست‌های صنعتی ملی را برای احیای مشاغل تولیدی (که اتفاق نیفتاد) و تضمین تسلط ایالات متحده بر نیمه‌رساناها، هوش مصنوعی و سایر فناوری‌های پیشرفته را پذیرفت.

اما در مجموع، رویکرد بایدن به راحتی با اجماع نخبگان جریان اصلی که دهه‌ها سیاست خارجی ایالات متحده را هدایت کرده بود سازگاری داشت. این سیاست توسط تیمی با تجربه اداره می‌شد که جهان‌بینی یکسانی داشتند و ترقی خواهان و واقع‌گرایان سیاست خارجی در آن به حاشیه رانده شده بودند.

اما عملکرد آنها چگونه بود؟ انصافاً، سابقه این تیم حاوی برخی موفقیت‌های مهم است.

بیشتر متحدان ایالات متحده در اروپا از تحلیف بایدن در سال ۲۰۲۱ به وضوح با آسودگی خاظر استقبال کردند. هم او و هم آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه از طرفداران سرسخت آتلانتیک بودند و به سرعت برای اطمینان خاطر بخشید به متحدان خود در اروپا مبنی بر اینکه ایالات متحده به امنیت آنها متعهد خواهد ماند، اقدام کردند.

البته واکنش مطلوب اروپا چندان تعجب‌آور نبود، زیرا داشتن ایالات متحده به عنوان اولین پاسخگو، برای این قاره معامله بسیار خوبی بود. این موقعیت از دو جهت مفید بود: به دولت کمک کرد تا واکنش سریعی به تهاجم روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ ترتیب دهد و برخی از متحدان کلیدی را متقاعد کرد که ویژگی‌های حمایت‌گرایانه قانون کاهش تورم، قانون چیپ‌ها و قانون علوم و همچنین کنترل‌های مختلف صادراتی علیه چین را، علیرغم هزینه‌هایی که این اقدامات برای آنها به همراه داشت، بپذیرند.

دولت همچنین بابت تقویت مشارکت‌های ایالات متحده در آسیا، به عنوان بخشی از تلاش گسترده برای مقابله با ظهور چین شایسته تقدیر است. این اقدامات شامل دسترسی بیشتر به پایگاه‌ها در فیلیپین، میزبانی رهبران کره جنوبی و ژاپن در کمپ دیوید، که منجر به توافق امنیتی سه جانبه جدید شد، و تقویت روابط امنیتی با استرالیا از طریق ابتکار آئوکس بین استرالیا، بریتانیا و ایالات متحده بود.

تیم بایدن همچنین تلاش‌های ایالات متحده را برای کند کردن پیشرفت‌های چین در چندین حوزه فناوری کلیدی اصلاح کرد، اگرچه تأثیر بلندمدت این تلاش همچنان نامشخص است. همچنین می‌توان استدلال کرد که دولت به این اهداف بدون بدتر شدن قابل توجه روابط ایالات متحده و چین دست یافت؛ روابطی که به شدت رقابتی باقی ماند، اما به درگیری آشکار تبدیل نشد.

 

در مجموع، مدیریت روابط در آسیا احتمالاً مهمترین دستاورد سیاست خارجی دولت بایدن است.

در نهایت، بایدن به دلیل تصمیم شجاعانه و به نظر من صحیح خود برای پایان دادن به جنگ بیهوده ایالات متحده در افغانستان به طور ناعادلانه مورد انتقاد قرار گرفت. خروج از افغانستان محکوم به شکست بود، زیرا دولت افغانستان خانه‌ای پوشالی بود که هر زمان که ایالات متحده تصمیم به ترک می‌گرفت، فرو می‌ریخت. علاوه بر این، ماندن بیشتر نتیجه چندان متفاوتی ایجاد نمی‌کرد.

بایدن در کوتاه مدت هزینه سیاسی پرداخت، اما تصمیم او تا سال ۲۰۲۴ تا حد زیادی فراموش شد و تقریباً هیچ نقشی در انتخابات اخیر نداشت. اگرچه هیچ‌کس نباید از اتفاقاتی که از زمان خروج ایالات متحده در افغانستان افتاده خوشحال باشد، اما به طور فزاینده‌ای واضح است که ایالات متحده نمی‌دانست چه می‌کند و هرگز قرار نبود در آن جنگ پیروز شود. بایدن شایسته بابت تشخیص این واقعیت و داشتن شجاعت عمل بر اساس آن شایسته تقدیر است.

اما متأسفانه، این دستاورد‌ها باید در برابر چندین شکست جدی‌تر مورد سنجش قرار گیرند.

اولین شکست، جنگ در اوکراین است. دولت دوست دارد از تمام کمکی که به اوکراین کرده و هزینه‌هایی که به روسیه تحمیل نموده است، تعریف کند، اما طرفداران این رویکرد تمایل دارند بهای هنگفتی را که اوکراین پرداخته و خساراتی را که جنگ به بقیه اروپا وارد کرده است، نادیده بگیرند؛ و در اینجا، مهم است به این موضوع اشاره کنیم که جنگ به طور ناگهانی و بدون دلیل رخ نداد. این مشکلی بود که اقدامات خود واشنگتن به ایجاد آن کمک کرد. البته روسیه مسئولیت کامل آغاز یک جنگ غیرقانونی را بر عهده دارد، اما بایدن و تیمش عاری از گناه نیستند. به ویژه، از این جهت که آنها نتوانستند ببینند که سیاست‌هایشان چنین جنگی را اجتناب‌ناپذیر می‌کند. به طور خاص، آنها قاطعانه به گسترش نامحدود ناتو و وارد کردن اوکراین به یک مشارکت امنیتی نزدیک با غرب و در نهایت به اتحاد متعهد ماندند.

آنها با وجود اینکه رهبران روسیه - و نه فقط ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور - به روشنی بیان کرده بودند که این تحول را یک تهدید وجودی می‌دانند و مایلند از زور برای از بین بردن آن استفاده کنند، بر این مسیر پرخطر پافشاری کردند. با نزدیک شدن تهدید جنگ، دولت تنها تلاش‌های نیمه‌کاره‌ای برای یافتن یک راه‌حل دیپلماتیک و اجتناب از درگیری انجام داد.

هنگامی که جنگ آغاز شد، دولت نیز با تلاش نکردن برای توقف هرچه سریعتر آن، مرتکب اشتباه شد. آنها متقاعد شده بودند که نیرو‌های مسلح روسیه ناتوان هستند و اعمال تحریم‌های «بی‌سابقه» اقتصاد آن را نابود ساخته، پوتین را مجبور به تغییر مسیر می‌کند، فرضیاتی که بیش از حد خوش‌بینانه بودند.

در نتیجه این قضاوت‌های اشتباه، دولت اقدام چندانی برای حمایت از تلاش‌های اولیه برای پایان دادن به جنگ انجام نداد و حتی ممکن است به ناکام ماندن آنها کمک کرده باشد. آنها همچنین زمانی که چشم‌انداز وضعیت اوکراین در پاییز ۲۰۲۲ به طور موقت بهبود یافت (آنگونه که مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش توصیه کرد) چشم‌انداز آتش‌بس را بررسی نکردند، یا به رهبران اوکراین نگفتند که شروع یک حمله بزرگ به قلب دفاع روسیه محکوم به شکست است.

متأسفانه، جنگ احتمالاً به شکست قابل توجهی برای اوکراین و حامیان غربی آن ختم خواهد شد. اگرچه مقامات ایالات متحده و ناتو اصرار دارند که همبستگی ائتلاف هرگز قوی‌تر نبوده است، اما لفاظی خوش‌بینانه آنها آسیب قابل توجهی را که جنگ به امنیت و سیاست اروپا وارد کرده است، نادیده می‌گیرد. این درگیری هزینه‌های اقتصادی قابل توجهی را بر اکثر دولت‌های اروپایی (که بسیاری از آنها اکنون با فشار‌های بودجه‌ای لاینحل مواجه هستند) تحمیل کرده است، هزینه‌های انرژی را افزایش داده است که رقابت‌پذیری اروپا را کاهش می‌دهد، باعث تجدید حیات افراط‌گرایان راست‌گرا شده و شکاف‌ها را در خود اروپا افزایش داده است. همچنین توجه و منابعی را که می‌توانست به متعادل کردن رفتار‌های چین اختصاص یابد، منحرف کرده است.

 

بله، روسیه نیز بهای هنگفتی پرداخته است، اما به نفع ایالات متحده یا اروپا نیست که مسکو هرچه بیشتر با پکن پیوند خورده و به دنبال فرصت‌های دیگری برای تضعیف غرب باشد. اگر جنگ هرگز اتفاق نمی‌افتاد، اروپا، ایالات متحده و به ویژه اوکراین در وضعیت بسیار بهتری قرار می‌گرفتند؛ بنابراین دولت بایدن مسئولیت قابل توجهی بابت اتخاذ سیاستی که جنگ را محتمل‌تر کرد بر عهده دارد.

فاجعه دوم خاورمیانه است، جایی که به نظر می‌رسد رویا‌های هر رئیس‌جمهوری در آنجا تباه می‌شود. اشتباه اساسی بایدن این بود که وعده‌های انتخاباتی خود را رها کرد و به سیاست‌های نادرستی که از ترامپ به ارث برده بود ادامه داد. او - آنگونه که گفته بود - مجددا به توافق هسته‌ای ایران نپیوست، که منجر به از سرگیری غنی‌سازی هسته‌ای تهران به سطوح نزدیک به بمب شد و دست تندرو‌ها را در آن کشور تقویت کرد.

 

دولت همچنین از مسائل مربوط به آینده مردم فلسطین - درست مانند ترامپ - چشم‌پوشی کرد و تلاش‌های خود را بر تلاش ناموفق برای عادی‌سازی روابط عربستان سعودی با اسرائیل متمرکز ساخت. این رویکرد ترس فلسطینیان از به حاشیه رانده شدن دائمی را تشدید و به رهبران حماس کمک کرد تا حمله مرگبار خود را علیه اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز کنند.

ارزیابی نادرست دولت بایدن از وضعیت زمانی به طرز دردناکی آشکار شد که جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی، تنها هشت روز قبل از حمله حماس اعلام کرد که منطقه «آرام‌تر از دو دهه گذشته» است.

از آن زمان، بایدن و تیمش از اسرائیل در هر نوبت حمایت کرده‌اند، حتی زمانی که اسرائیل درخواست‌های آنها را برای نشان دادن حداقل خویشتن‌داری نادیده گرفته و یک کارزار نظامی بی‌رحمانه و بی‌رویه به اجرا گذاشته که منجر به کشته شدن حداقل ۴۶۰۰۰ فلسطینی شده است. این حمله غزه را بیشتر غیرقابل سکونت کرده، تمام دانشگاه‌ها و تقریباً تمام بیمارستان‌های آن را ویران ساخته، منجر به مرگ صد‌ها روزنامه‌نگار و وارد آمدن رنج عظیم و آسیب دائمی بر بیش از ۲ میلیون غیرنظامی شده است.

هیچ انسان عاقلی انکار نمی‌کند که اسرائیل پس از ۷ اکتبر حق پاسخگویی داشت، اما کارزار انتقام‌جویی آن از نظر استراتژیک و اخلاقی غیرقابل دفاع بود. از جمله، این سیل بی‌امان خشونت نتوانسته است به هدف اعلام شده خود برای از بین بردن حماس یا آزادی گروگان‌های باقی مانده دست یابد؛ و دولت بایدن بمب‌ها و حمایت دیپلماتیکی را که این امر را ممکن می‌کرد، فراهم کرد.

لحظه‌ای به عقب برگردید و عمیق‌تر به موضوع فکر کنید. عفو بین‌الملل، دیده‌بان حقوق بشر، دیوان بین‌المللی دادگستری، دیوان کیفری بین‌المللی، چندین آژانس امدادی مستقل و چندین متخصص برجسته در زمینه نسل‌کشی همگی به این نتیجه رسیده‌اند که اسرائیل مرتکب جنایات جنگی قابل توجهی شده است و به طور «محتمل» با حمایت کامل آمریکا در حال انجام نسل‌کشی است. آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد، وضعیت غزه را «خشم اخلاقی» خوانده است. ویدیو‌های این کشتار به راحتی در شبکه‌های اجتماعی در دسترس است.

به جای قطع رابطه با اسرائیل و محکوم کردن واکنش نامتناسب آن، این مدافعان خودخوانده «نظم قانون محور»، چندین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد را که خواستار آتش‌بس و آزادی گروگان‌های باقی مانده بودند، وتو کردند و به جای آن شروع به حمله به دیوان بین المللی دادگستری و دیوان کیفری بین المللی کردند. آنها همچنین تلاش جدی‌ای برای متوقف کردن خشونت فزاینده علیه فلسطینیان ساکن در کرانه باختری اشغالی نکردند. این اقدامات منجر به استعفای اعتراضی چندین مقام دولتی شد و به نظر می‌رسد که روحیه وزارت امور خارجه و نهاد‌های دیگر را به طور جدی تضعیف کرده است.

 

بایدن در سخنرانی وداع خود در وزارت امور خارجه در ۱۳ ژانویه ۲۰۲۵، به نظر می‌رسید که نشان می‌دهد این سیاست‌ها نتیجه داده است. حماس و حزب‌الله به شدت تضعیف شده‌اند، بشار اسد، رهبر سوریه سقوط کرده است، ایران متحمل شکست جدی شده و خطرات نیاز به انجام یک عملیات هوایی برای نابودی زیرساخت‌های هسته‌ای ایران کاهش یافته است. از این دیدگاه، این اهداف، وسیله را توجیه می‌کنند.

این دفاع از نظر اخلاقی پوچ و از نظر استراتژیک کوته‌بینانه است. عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی به تعویق افتاده است و موج دیگری از تروریسم به سبک جهادی ممکن است در گوشه و کنار منطقه پدیدار شود. حماس و حزب‌الله تضعیف شده، اما نابود نشده‌اند. حوثی‌ها در یمن همچنان مصمم هستند؛ و آرزوی فلسطینیان برای داشتن دولتی مستقل یا حقوق سیاسی در «اسرائیل بزرگ» از بین نخواهد رفت. رهبران ایران به احتمال زیاد به این نتیجه می‌رسند که هسته‌ای شدن بهترین راه برای اجتناب از سرنوشتی است که بر سر معمر قذافی و اسد آمد. اگر این کار را انجام دهند، خاورمیانه شاهد جنگ دیگری خواهد بود که نیازی به آن ندارد، قیمت نفت افزایش می‌یابد و ایالات متحده می‌تواند درگیر یک فاجعه پرهزینه شود. حتی اگر لکه ننگ اخلاقی پاک نشدنی را نادیده بگیریم، هیچ یک از این تحولات به نفع ایالات متحده نیست.

به خاطر داشته باشید که نحوه مدیریت دولت اسرائیل و حماس به دلیل ضرورت استراتژیک هولناک به واشنگتن تحمیل نشد. این یک انتخاب سیاسی آگاهانه بود. همه ما می‌دانیم که دولت‌ها گاهی اوقات در مواجهه با یک تهدید وجودی، اصول اخلاقی خود را به خطر می‌اندازند، اما وضعیت غزه خطر کمی برای ایالات متحده داشت یا اصلا خطری نداشت، و واشنگتن می‌توانست از حمایت از نسل‌کشی اسرائیل بدون به خطر انداختن امنیت یا رفاه خود امتناع ورزد. 

بایدن و بلینکن به این صورت عمل نکردند، حال یا به دلیل اینکه از نفوذ سیاسی لابی اسرائیل در سال منتهی به انتخابات می‌ترسیدند، یا به این دلیل که معتقد بودند اسرائیل یک مورد خاص است که از قوانین عادی معاف است. چنین استاندارد دوگانه آشکاری به ناچار مشروعیت نظم موجود را از بین برد و اقتدار اخلاقی رو به زوال ایالات متحده را هدر داد. از این پس، وقتی دیپلمات‌های چینی سعی می‌کنند سایر کشور‌ها را متقاعد کنند که مفاهیم غربی حقوق بشر ریاکارانه هستند، جنگ اسرائیل و حماس مدرک شماره یک خواهد بود. بایدن دوست دارد بگوید که ایالات متحده «با قدرت مثال زدنی خود» رهبری می‌کند، اما در این مورد، او مثالی زد که باید امیدوار باشیم دیگران از آن پیروی نکنند.

 

بایدن یک صهیونیست خودخوانده است، با این حال حمایت بی‌قید و شرط او از اقدامات نتانیاهو برای اسرائیل نیز خوب نبود. نخست وزیر و وزیر جنگ سابق این رژیم اکنون با احکام بازداشت از سوی دیوان کیفری بین‌المللی رو‌به‌رو هستند - امتیازی که در آن با پوتین مشترک هستند - و این لکه پاک نخواهد شد. افراط گرایان موعودگرا در اسرائیل به جای اینکه تنبیه شوند، تقویت شده‌اند، شکاف بین اسرائیلی‌های سکولار و مذهبی عمیق‌تر شده و فشار‌ها برای الحاق کرانه باختری تشدید گشته است.

اگر اسرائیل با این هدف پیش برود، هنجار شکل گرفته پس از جنگ جهانی دوم علیه اشغال سرزمینی بیش از پیش تضعیف می‌شود و سایر رهبران تشویق می‌شوند تا سرزمین‌هایی را که آرزو دارند تصرف کنند. چنین اقدامی همچنین هرگونه تمایزی بین کرانه باختری و اسرائیل را از بین می‌برد و به بحث‌ها در مورد اینکه آیا این یک کشور آپارتاید است پایان می‌دهد. این می‌تواند به راحتی به دور دیگری از پاکسازی قومی منجر شود، با پیامد‌های انسانی وحشتناک و اثرات خطرناک بر کشور‌های همسایه مانند اردن. من دشوار می‌توانم چنین سرنوشتی را به نفع اسرائیل ارزیابی کنم.

 

در نهایت، جنگ‌ها در اوکراین و خاورمیانه - جنگ‌هایی که سیاست‌های بایدن به ایجاد آنها کمک کرد - زمان و توجه زیادی را جلب کردند و توجه کافی به مشکلاتی را که مسلماً از اهمیت بلندمدت بیشتری برخوردارند، دشوارتر کردند. تلاش‌ها برای آماده شدن در برابر بیماری‌های همه‌گیر آینده متوقف شد. پیشرفت در مورد تغییرات اقلیمی بسیار کمتر از حد نیاز بود؛ و عدم موفقیت دولت در ارائه یک سیاست مهاجرتی معتبر، هزینه زیادی برای هریس در نوامبر گذشته داشت.

آفریقا با وجود اهمیت روزافزون خود به ویژه مورد بی‌توجهی قرار گرفت: در چهار سال گذشته، بلینکن ۱۶ سفر به اسرائیل (با جمعیت کمتر از ۱۰ میلیون نفر) و هفت سفر به اوکراین (با جمعیت ۳۵.۶ میلیون نفر) انجام داد، اما او فقط چهار سفر به آفریقا انجام داد، قاره‌ای که جمعیت آن تقریباً ۱.۵ میلیارد نفر است.

وقتی دولت روی کار آمد، هدف اصلی آن تقویت «نظم قانون محور» و نشان دادن برتری دموکراسی بر استبداد بود. با این حال، بایدن و بلینکن در صورت لزوم از شکستن قوانین تردید نکردند و به طور فعال چندین نهاد را که به دنبال اجرای آنها بودند، تضعیف نمودند.

سایر کشور‌ها دیگر نمی‌توانند چنین رفتاری را به گردن یک فرد خارجی سرکش مانند ترامپ بیندازند. آنها به درستی آن را به عنوان یک عنصر ذاتی رویکرد ایالات متحده به جهان خواهند دید. در همین حال، دموکراسی علیرغم «اجلاس‌های دموکراسی»‌ای که دولت بسیار تبلیغ می‌کرد، در سراسر جهان همچنان در حال تضعیف است و مردی که تعهدش به نهاد‌های دموکراتیک قوی بسیار ضعیف است، هفته آینده دوباره به کاخ سفید نقل مکان می‌کند.

یک طنز غم‌انگیز در اینجا وجود دارد. با وجود برخی دستاورد‌های واقعی، سوءمدیریت بایدن در اوکراین و خاورمیانه آسیب‌های عظیم و احتمالاً جبران‌ناپذیری به «نظم قانون محوری» وارد کرد که او گفته بود می‌خواهد آن را تقویت کند. بایدن و تیمش با عدم پایبندی مداوم به برخی از هنجار‌های جهانی حیاتی، کنار گذاشتن کامل آنها را برای دولت بعدی آسان‌تر کرده‌اند و بسیاری از کشور‌های دیگر از پیروی از این روند خوشحال خواهند شد.

نباید اینطور می‌شد، اما میراث سیاست خارجی جو بایدن جهانی خواهد بود که کمتر قانونمند، کمتر مرفه و به طور قابل توجهی خطرناک‌تر است.

مشاهده خبر در جماران