در گفت وگو با جماران؛
علم صالح: تهران باید نسخه جدید امنیتی در منطقه برای خود تعریف کند/ ایران، بازنده تحولات سوریه نیست/ ابزار بازدارندگی ایران تغییر خواهد کرد/ تحولات سوریه می تواند ایران و عربستان را به هم نزدیک کند
«من ایران را بازنده جنگ سوریه نمیدانم. به نظر من هیچ کس نه برنده است نه بازنده . اما در نهایت به نظر من ایران آن چیزی را که لازم بود در شرایط و مکان و زمان خودش به دست آورد. شاید هم بتوان گفت که ایران در وقت مناسبی از سوریه خارج شد.»
پایگاه خبری جماران، سارا معصومی: تحولات سوریه با سقوط دولت بشار اسد به مهم ترین اثر دومینویی تبدیل شد که پس از هفت اکتبر ۲۰۲۳ منطقه غرب آسیا را تحت تاثیر خود قرار داد. بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای بسیاری که در چهارده سال اخیر فاصله خود را با دولت بشار در دمشق حفظ کرده بودند این روزها مسیر پایتخت سوریه را طی می کنند تا شاید بتوانند نقش مهم تری را در سوریه پسا اسد ایفا کنند. آیا سوریه از این پس رنگ آرامش را به خود خواهد دید؟ جایگاه ایران در این پرونده چه تغییری خواهد کرد؟ آیا هیات حاکمه جدید سوریه می تواند بر شکاف های بیشمار موجود در این کشور غلبه کند؟
این پرسش ها را با علم صالح، استاد دانشگاه ملی استرالیا و کارشناس روابط بین الملل در میان گذاشتیم:
آیا مجموع تحولات رخ داده در منطقه غرب آسیا بخصوص پس از هفت اکتبر منجر به شکل گیری یک خاورمیانه جدید شده است؟
در پاسخ به این سوال باید بگویم که من قائل به یک خاورمیانه «جدیدتر» هستم یا به عبارتی معتقدم که خاورمیانه در دو دهه اخیر حداقل از جنگ ۲۰۰۳ عراق، تحولات و فراز و نشیبهای زیادی را شاهد بوده که باعث شده معادلات قدرت، مهندسی امنیتی منطقه و شکل و نوع روابط بین کشورها مستمراً در حال تغییر باشد.
این امری طبیعی است و مطمئناً کشورها بر اساس شرایط و تحولات پیرامونی، داخلی و خارجی سیاستهای خود را بازنگری میکنند و تغییر میدهند. قرار نیست هیچ سیاستی، ثابت و ایستا باشد، بلکه سیاست ها بر حسب شرایط تغییر میکنند.
در خاورمیانه تحولات زیادی در جریان بوده و کشورها فراز و نشیبها و فرصتها و چالشهای زیادی را شاهد بودند. ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده است.
آیا این تغییر به قول شما طبیعی برخی بازیگران را «برنده» و از برخی به تعبیری «بازنده» ساخته است؟
رویارویی ژئوپلیتیک یا تغییر معادلات قدرت در یک منطقه امری نیست که بازنده و برنده داشته باشد. این دید که چه کسی برنده و چه کسی بازنده است معمولا از دید سیاه و سفید یا منطق ورزشی که معادلات ژئوپلیتیک را یک بازی شطرنج میداند که حتماً بالاخره در نهایت یک نفر یا می برد و یا می بازد و یا مساوی می شود برمی آید. در معادلات ژئوپلیتیک منطقهای، بازی همیشه ادامه خواهد داشت، بدون در نظر گرفتن نتیجه موقت یا مقطعی.
اگر بخواهیم با معیارهای مادی حساب کنیم، مطمئناً آمریکا بزرگترین بازنده تاریخ خاورمیانه در ۳۰۰ سال اخیر است. به گفته منابع آمریکایی در این سالها حداقل ۶۰۰۰ میلیارد دلار خرج شده و هزاران هزار آمریکایی کشته شدند.
چند رئیس جمهور آمریکا در دولت های پیاپی بیست سال وقت گذاشتند تا طالبان را از قدرت دور و دورتر کنند و در نهایت باز هم به طالبان رسیدند. آنها به حکومت صدام در عراق پایان دادند و این استراتژی به نفوذ ایران در عراق منتهی شد. آنها این روزها بشار اسد، رئیس جمهور پیشین سوریه را کنار زدند تا تروریستی را به سر کار بیاورند که خود آنها برای سر او ده میلیون دلار جایزه گذاشته بودند.
با این تفسیر شما با این ادعا که نتیجه تحولات اخیر در سوریه برنده شدن بازیگری به نام ترکیه و احیانا باخت بازیگرانی چون روسیه و ایران است، مخالف هستید؟
صحبت از برد و باخت امری ساده انگارانه است. گفته می شود که ایران، سوریه را باخت و حالا ترکیه برنده این به اصطلاح رویارویی در سوریه شد. به نظر من اصلا اینطور نیست. ایران ۲۰ سال در خاورمیانه با خطرها و تهدیدهای وجودی مواجه بود و توانست در چنین خاورمیانه ای زمان بخرد. ایران باید این دوره را پشت سر می گذاشت.
پس از ۱۱ سپتامبر دشمنان بسیار پرقدرت و خشن در اطراف ایران حضور داشتند و ایران باید از این مهلکه به خوبی خارج میشد. ایران برای این کار یکی از راهکارهایی که به کار برد این بود که در منطقه نفوذ خود را گسترش دهد تا بتواند زمان بخرد. ایران در ۱۴ سال اخیر این کار را در سوریه انجام داد و از حضور در این کشور و فضای جغرافیایی سوریه به نفع خود استفاده کرد. ایران زمانی در خصوص پرونده سوریه با فراغ بال بیشتر تصمیم گرفت که به یک بازدارندگی کلاسیک مبتنی و با تکیه بر قدرت موشکی و پهپادی و البته به بازدارندگی اتمی رسیده بود.
می توان گفت که اصلی ترین هدف ایران در بیست سال اخیر این بود که مانع هرگونه حمله نظامی و مستقیم آمریکا یا اسرائیل شود و به این هدف نیز رسید. پس از هفت اکتبر و تنش های مستقیم میان ایران و رژیم اسرائیل، تهران متوجه شد که دیگر گروههای متحد مسلح این کشور در منطقه اعم از دولتی و غیردولتی ضرورتاً امکان ایجاد بازدارندگی را برای ایران فراهم نمی کنند و باید تکیه بر قدرت یا بازدارندگی کلاسیک مبتنی بر قدرت نظامی و هسته ای داشته باشد.
این دریافت در تهران همزمان شد با تضعیف جایگاه بشار اسد در سوریه بعد از ۱۴ سال جنگ داخلی، رئیس جمهور پیشین سوریه برای بقای خود مجبور به معامله با بازیگران متفاوت شد. او در ماه های آخر حضور در قدرت به دنبال راضی نگهداشتن همه بازیگران بود؛ از ایران تا روسیه، از ترکیه تا کشورهای عربی منطقه و حتی آمریکا. این سیاست باعث شده بود که او بسیاری از دوستان خود را از دست بدهد.
این موقعیت با در نظر گرفتن تغییر دکترین دفاعی ایران از تکیه بر گروههای غیر دولتی به تکیه بر قدرت نظامی خود همزمان شد و باعث شد که براساس محاسبه های صورت گرفته، هزینه دفاع از بشار برای تهران و البته مسکو افزایش یابد.
در حقیقت شاید بتوان گفت که انگیزه ایران از حضور در سوریه، خرید زمان و دور نگه داشتن هر چه بیشتر گزینه نظامی آمریکا و اسرائیل علیه خود بوده است. یکی دیگر از انگیزه های ایران هم نزدیکی و دسترسی آسان به حزب الله لبنان بوده است. ایران به این اهداف در سوریه دست پیدا کرد.
من ایران را بازنده جنگ سوریه نمیدانم. به نظر من هیچ کس نه برنده است نه بازنده . اما در نهایت به نظر من ایران آن چیزی را که لازم بود در شرایط و مکان و زمان خودش به دست آورد. شاید هم بتوان گفت که ایران در وقت مناسبی از سوریه خارج شد.
پیش بینی آینده سوریه آسان نیست بخصوص که ما پرونده های تجربه شده ای چون لیبی و افغانستان را پیش روی خود داریم. تصرف دمشق توسط تحریر الشام هم پس از چند سال سکون نسبی به نفع بشار اسد صورت گرفت و می توان گفت که نه در داخل و نه در خارج سوریه کسی آمادگی این تحولات را نداشت. در چنین شرایطی چالش های پیش روی سوریه را چه می دانید؟
به نظر من سوریه با مشکلات و چالش های بزرگی در آینده رو به رو خواهد شد. به نظر می رسد که نمی توان از سوریه با مرکزیت اقتصاد و ارتش قوی به راحتی سخن گفت. سوریه یک کشور ضعیف باقی خواهد ماند، چرا که مصلحت همه بازیگران به خصوص اسرائیل و آمریکا و البته ترکیه این است که هرگز یک کشور با دولت و ارتش قوی در سوریه بر سر کار نیاید. در حال حاضر هم سه کشور ترکیه، اسرائیل و آمریکا به شکل غیرقانونی و به عنوان اشغالگر در سوریه حضور نظامی دارند.
چند شکاف در سوریه وجود دارد که کار را سخت می کند. یکی از مشکلات پیش روی سوریه، شکاف قشر غیر مذهبی تحصیل کرده و نخبه سوریه با یک گروه اسلام گرای افراطی و یا حتی تروریستی تکفیری است.
شکاف دوم شکاف هویتی میان اقوام و مذاهب است. سوریه کشوری است با تنوع بالای قومی، دینی و مذهبی و این شکافهایی نیست که یک حکومت جدید به هر شکلی بتواند به راحتی از آن عبور کند. اهل تسنن، علوی ها، اسماعیلی ها، مسیحیان، دروزی ها و حتی قبایل بزرگ موجود در سوریه هر کدام مطالبه های خاص خود را دارند. در سوریه که زیرساختهای آن در ۱۴ سال گذشته از بین رفته، برآورده کردن مطالبه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آسان نخواهد بود.
شکاف سوم شکاف ملی است. حکومت مرکزی در حال حاضر در اختیار هیئت تحریر الشام است که سابقه آن به داعش، القاعده و در نهایت جبهه النصره باز می گردد. این شکاف ملی یعنی بین قدرت مرکزی و مردم بدون در نظر گرفتن طبقات و یا هویت اجتماعی آنها فاصله وجود دارد. اساساً سوریه آن پروسه دولت - ملت سازی را در یک قرن اخیر نتوانسته با موفقیت پشت سر بگذارد. در حال حاضر هویت منسجم ملی در سوریه وجود ندارد. بسیاری بدون در نظر گرفتن قومیت، مذهب، دین، طبقه اجتماعی و تحصیلات؛ آن احساس سوری بودن را ندارند. این برای ایجاد یک دولت - ملت مطمئناً امری ضروری است. زمانی که جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده از افغانستان خارج شد گفت وظیفه ما دولت ملت سازی در افغانستان نیست. واقعیت این است که پروسه دولت ملت سازی برای به ثمر نشستن به چند دهه کار نخبگانی به خصوص در حوزه آموزش و پرورش در امور سیاسی و فرهنگی نیاز دارد.
شکاف چهارم شکاف بین ساختار و سیستم سیاسی است. این بدان معنا است که ما شاهد تنوع میان گروه های قدرتمندی هستیم که یا قدرت را در اختیار دارند یا به دنبال آن هستند. دیدگاه ها و مطالبه های این گروه ها با هم بسیار متفاوت است. ما در حال حاضر گروههای افراطی اسلامگرا، گروه های معتدل تر، گروههای سکولار و بازماندگان دولت قبل سوریه را در صحنه داریم. با ادامه این روند ما شاهد شکل گیری جریانهای اپوزیسیون در داخل و خارج سوریه خواهیم بود که این مساله مانع از شکل گیری انسجام سیاسی مورد نیاز در پایتخت می شود.
شکاف پنجم از اختلاف میان بازیگران قدرتمند منطقه ای مانند ترکیه، اسرائیل، ایران، عربستان و قطر ناشی می شود. هر کدام از آنها به دنبال تعقیب اهداف و منافع خود در سوریه خواهند بود. جالب اینجاست که نه فقط اینکه این کشورها با یکدیگر درباره شکل و نوع آینده سوریه اختلاف دارند، بلکه حتی کشورهای همسو و همفکر که مثلا در مخالفت با بشار اسد در این سیزده سال اشتراک نظر داشتند مانند ترکیه، آمریکا و اسرائیل هم درباره آینده سیاسی سوریه با هم اشتراک نظر کامل ندارند. به زبان ساده می توان گفت که ما شاهد تضارب منافع شدید میان بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای در سوریه جدید هستیم. در حال حاضر اسرائیل بخش بزرگتری از جولان را اشغال کرده، ترکیه بخش هایی از شمال سوریه و آمریکا هم مناطقی در شرق را به اشغال خود درآورده است.
فراموش نکنیم که پاکستان در طول چند دهه طالبان را پرورش داد اما زمانی که طالبان به قدرت رسید علیه پاکستان اقدام های بسیاری را انجام می دهد. تنش میان طالبان افغانستان و پاکستان در حال حاضر بسیار زیاد است. امکان تکرار این سناریو در سوریه هم وجود دارد. به عنوان مثال ترکیه جبهة النصره را حدود یک دهه در ادلب پرورش داد و آیا این امکان وجود دارد که این جبهه بر علیه ترکیه عمل کنند؟
شکاف ششم را می توان در حوزه بین المللی دانست. مطمئناً در سطح بین المللی ما شاهد فراز و نشیب هایی در روابط کشورها خواهیم بود که یکی از مهم ترین آنها رابطه روسیه با آمریکا است. این معادلات قدرت در سوریه شکل و نمود پیدا خواهد کرد . روسیه در سوریه منافع ژئوپلیتیک داشت، آمریکا، غرب و ناتو حضور قوی روسیه را در بندر طرطوس سوریه در دریای مدیترانه تحمل نمی کردند. حال روسیه کنار زده خواهد شد اما آیا این کشور به راحتی با این موضوع کنار خواهد رفت؟
سوال دیگر این است که آیا آمریکا به دنبال یک سوریه با ثبات است؟ اگر بله، امکان ورود چین هم به این معادله وجود دارد. چین به دنبال برقراری ثبات در سوریه است چرا که این ثبات را پیش نیاز هرگونه سرمایه گذاری ایمن در سوریه می داند. آیا آمریکا ترجیح می دهد با برقراری ثبات در سوریه مقابله کند تا پای چینی ها هم به این پرونده باز نشود؟
به نظر من این شش شکاف، شکافهای بسیار مهمی هستند که به طور ساختاری امکان جوابگویی به همه آنها وجود ندارد.
اشاره کردید که ایران را بازنده تحولات در سوریه نمی دانید. همزمان معتقد هستید که خروج بشار اسد از قدرت در زمانی انجام شد که ایران به دریافت های جدیدی از ضرورت ها در حوزه بازدارندگی رسیده بود. در چنین شرایطی فکر می کنید تحول جدید رخ داده در سوریه که حضور بازیگران جدیدی را هم در این کشور رقم زده، تهدیدی برای ایران و منافع منطقه ای آن نخواهد بود؟
ایران بازبینی در سیاست های منطقه ای خود انجام خواهد داد و من این بازبینی را اینگونه می بینم: با بالا بردن تکنولوژی نظامی و پیشرفت در حوزه تجهیزات و تسلیحات. سوریه کشور ضعیفی در سالهای پیش رو خواهد بود و به خودی خود اهمیت ژئوپلیتیک نخواهد داشت. سیاست خارجی جدید سوریه برای ایران تهدیدی نیست. همزمان حضور آمریکا و اسرائیل در سوریه برای ایران نمیتواند یک تهدید اساسی باشد. دکترین دفاعی ایران تا حدودی به یک دکترین دفاعی کلاسیک چشم دارد.
مقام های کشورهای بسیاری اعم از منطقه ای و بین المللی به دمشق سفر کرده اند. فکر می کنید این استقبال ها تا چه اندازه می تواند به بازگشت ثبات و رونق اقتصادی در سوریه کمک کند؟ اساسا عمر تحریر الشام به ظاهر تغییر کرده را چقدر می دانید؟
اشاره کردم که از نظر من سوریه کشور ضعیفی باقی می ماند که نمی تواند سرمایه گذاری آنچنانی را جذب کند. من عمر سیاسی ابومحمد الجولانی را بسیار کوتاه می دانم و معتقدم به زودی ایشان کنار گذاشته خواهد شد. پیش بینی من این است که تحریم های اعمال شده بر سوریه فعلا ادامه خواهد یافت و شاید تنها برخی کمک ها و یا گشایش های قطره چکانی به این کشور صورت بگیرد. این در حالی است که سوریه برای بازگرداندن وضعیت زیرساخت ها به حالت عادی به صدها میلیارد دلار بودجه نیاز دارد. بعید میدانم کشورهای حتی عربی مانند عربستان و امارات حاضر باشند در یک همچین فضایی سرمایه گذاری کنند؛ البته قطر شاید دست به اقدام هایی بزند.
نمی توان کتمان کرد که نه کشورهای غربی و نه خود تحریر الشام برخی از اشتباهات رخ داده در پرونده هایی چون عراق و افغانستان را تکرار نمی کنند. این مسأله را فاکتور مهم و تاثیرگذاری نمی دانید؟
بله، این نکته مهم است که هیئت تحریر الشام در دمشق و در خارج از سوریه کشورهایی چون آمریکا و در منطقه ترکیه از پرونده های گذشته در افغانستان و عراق درس عبرت هایی گرفته اند. در عراق یکی از اشتباهات بزرگ پس از سقوط صدام این بود که ارتش را منحل کردند و این باعث شد یک خلاء امنیتی بزرگی در کشور ایجاد شود و باعث ناامنی ها و بی ثباتی های بزرگی در یک دهه بعد از آن شد. این کار در سوریه انجام نشد و این به نظر من حرکت مناسبی بود.
دوم، بعثی زدایی که در عراق پس از صدام پیگیری شد، در سوریه تاکنون به آن شکل انجام نشده است. این اقدام در عراق باعث شد که بخش بزرگی از نخبگان عراقی به خصوص سنیهای عرب منزوی شده و به گروههای مسلح مبارز بر علیه حکومت مرکزی از جمله القاعده و داعش ملحق شوند.
نکته سوم درس عبرتی است که از افغانستان گرفتند. آن «فرود سخت» به این معنا که یک طرف با قدرت گرفتن میدانی از صفر تا صد موجود در صحنه را تغییر دهد در سوریه رخ نداد. تا کنون فرود سختی که طالبان در افغانستان داشتند توسط تحریر الشام در سوریه پیگیری نشده است. هیئت تحریر الشام حتی با افرادی که در حکومت بشار اسد کار میکردند و تا حدودی شکل و شمایل رویکرد خود را تغییر داده اند هم کار می کنند. تحریر الشام ظاهر یک حکومت مدرن به اصطلاح اهل تعامل را حفظ کرده است.
به ایران بازگردم. برخی معتقدند که یکی از مهم ترین کاربردهای حضور ایران در سوریه دسترسی آسان آن به حزب الله لبنان بود. آیا این صدمه وارد شده، جبران پذیر است؟
من معتقدم سوریه اهمیت پیشین را برای ایران نخواهد داشت. همواره گفته میشد که سوریه کریدوری است که ایران بتواند از طریق آن به حزب الله دسترسی داشته باشد. این نکته قابل کتمان نیست، اما در جهان پیشرفته امروز الزاما همه چیز در حضور و نزدیکی فیزیکی خلاصه نمی شود. من این قطع ارتباط جغرافیایی را ضرورتاً یک نقطه حیاتی منفی برای رابطه ایران و حزب الله نمیدانم.
فکر می کنید که حذف ایران از معادله های سیاسی در سوریه طرف بازیگران منطقه ای و غربی پیگیری خواهد شد؟ آیا چنین سناریویی قابلیت اجرا در بلندمدت را دارد؟
در سوریه جدید همه بازیگران جدید از این به بعد باید بها و هزینه بپردازند. قطعا در آینده نزدیک شاهد تضاد و تضارب منافع این بازیگران با هم خواهیم بود. اما درباره ایران باید گفت که از سال 2001 یعنی زمان حمله به افغانستان، آمریکا هیچ گاه ایران را بخشی از گفت و گوها و تلاش برای رسیدن به راه حل نمی دانسته است. بر همین اساس هیچ گاه ایران را رسما به جلسات گفت و گو دعوت نمی کرد و همین موضوع کار را برای آمریکا در عراق و افغانستان، لبنان و حتی منطقه خلیج فارس سخت کرد.
امروز آمریکا باید این رویکرد را تغییر دهد. این دید ایدئولوژیک است که شما از روی خود بزرگ بینی یک کشور بسیار مهم منطقهای را از تمام معادلات حذف کنید. اگر ایران را به پروسه بازسازی سیاسی سوریه وارد کنند، کار عاقلانه تری خواهد بود تا تلاش برای حذف ایران. نباید فراموش کرد که این قبیل حذف ها هزینه هایی هم خواهد داشت.
تهران تا چه اندازه می تواند تحول رخ داده در سوریه را به سوژه ای برای همکاری مشترک بیشتر با عربستان و همفکران او در این پرونده تبدیل کند؟
اتفاقی که در حال حاضر در حال وقوع است این است که با تغییر مهرههای شطرنج منطقه، عملکرد هر مهره و میزان اهمیت آن هم تغییر می کند. ایران و عربستان و حتی امارات در حال حاضر می توانند در سوریه دیدگاه مشترک بیشتری داشته باشند. این نکته جالب توجه است که دو یا سه بازیگر می توانند مثلا در موضوع سودان رو در روی هم باشند، اما در سوریه همسو با هم حرکت کنند. طبیعت جنگ های ژئوپلیتیک این است.
در عالم سیاست همه چیز به طور سیال در حال تغییر است و اتفاقات منطقه می تواند فرصتی را در اختیار ایران قرار دهد تا انرژی نظامی و دفاعی خود را افزایش دهد. بنابراین، می توان گفت که بله تحولات سوریه می تواند ایران و عربستان را به هم نزدیک کند و حتی این نزدیکی را میان ایران و کردهای سوریه هم ایجاد کند. نگرانی از نفوذ ترکیه در سوریه ، دغدغه بسیاری از بازیگران منطقه ای است. دیدگاه ترکیه نسبت به کردها بسیار امنیتی است و بی شک در این مسیر با مشکلاتی مواجه خواهد شد.
به بخشی از پاسخ شما به سوال اول بازگردم. آیا می توان گفت که ما شاهد یک نظم جدید منطقه ای هستیم؟ جایگاه ایران در این نظم که البته بعید است به این سرعت تثبیت شود کجا خواهد بود؟
نانظمی جدید در خاورمیانه در قرن بیست و یکم زمانی شروع شد که آمریکا سیاست به اصطلاح «برقراری دموکراسی» در خاورمیانه را دنبال میکرد، اما حالا گویا به طالبانیزه شدن منطقه هم رضایت می دهد و این نشانه جالبی نیست.
این نانظمی جدید منطقه مبتنی بر حکومتهای ضعیف و مردمان قوی است. ما در عالم تئوریک اصطلاحی داریم به نام weak state, strong society، این به این معنا نیست که این حکومت ها قوای نظامی و یا ارتش ندارند، خیر همه اینها را دارند اما از لحاظ مشروعیت بسیار ضعیف هستند.
جوامع قدرتمند به این معنا نیست که قدرتمند هستند یا اهداف درستی را تعیین کرده اند، بلکه به این معنا است که هویت این جوامع به شدت سیاسی و امنیتی شده است. امنیتی یعنی همیشه خود را در معرض خطر میبینند و به همین خاطر همیشه یک مکانیزم دفاعی را انتخاب می کنند. ما در چنین خاورمیانهای به سر میبریم که مطمئناً لازمه آن یک نسخه جدید امنیتی در خاورمیانه و به خصوص برای تهران در منطقه است. تهران باید از این به بعد یک نسخه جدید امنیتی با در نظر گرفتن تحولات جدید در منطقه برای خود تعریف کند.
خاورمیانه چه به عمد چه به طور طبیعی گویا قرار است ناامن باقی بماند و دیدگاه کشوری مثل آمریکا و یا رژیم اسرائیل ضرورتا مبتنی بر مسئولیت پذیری نیست. برای آنها ثبات و امنیت در منطقه اهمیتی ندارد. البته باید گفت که برخی دیگر از بازیگران نیز همین دیدگاه را داشته و دارند. اما فرق اینجا است که آمریکا می تواند تلاش کند برخی از مشکلات منطقه را رفع کند. مسأله فلسطین بعد از ۷۶ سال نه فقط پیشرفتی نداشته، بلکه کار به نسل کشی و جرایم جنگی کشیده شده است. اشغال اراضی سوریه از 1967 نه فقط کمتر نشده و یا پایان نیافته بلکه اسرائیل در چند هفته اخیر بخش بیشتری از خاک سوریه را هم اشغال کرده است.
ایران باید کاملاً آمادگی لازم را داشته باشد و یک سیاست متوازن و متعادل چه در سطح داخلی و چه خارجی برای خود تعریف کند. مسائل و چالشهای داخلی باید حتما حل و فصل شده و مورد توجه قرار گیرند. بدون بهبود روابط مردم و حکومت در داخل، ایجاد امنیت پایدار و مستقر امکان پذیر نیست. در عین حال ایران باید با ایجاد یک تعادل و توازن در سیاست خارجی که مبتنی بر دیپلماسی فعال باشد و با تکیه بر قدرت نظامی کلاسیک خود تلاش کند که هرگونه تهدید خارجی را برطرف سازد یا بازدارندگی در مورد آن ایجاد کند.
مشاهده خبر در جماران