در مساله نسلکشی فلسطینیها ترامپ با بایدن هیچ فرقی ندارد
بهرغم ادعاهای مربوط به «راهحل دو کشوری»، هیچ اختلاف واقعی بین سیاستهای «بایدن» و «ترامپ»درباره آینده فلسطینیها در غزه و کرانه باختری وجود ندارد. هر دو گروه سیاسی به یک نتیجه مشترک رسیدهاند: حمایت بیقید و شرط از اسرائیل.
به گزارش جماران، الجزیره در گزارشی نوشت: اگر جایزه پولیتزر –که معمولاً برای دستاوردهای برجسته در روزنامهنگاری اهدا میشود– برای خندهدارترین و طنزآمیزترین تیتر خبری وجود داشت، نیویورک تایمز، که بهشدت دنبال چنین افتخارات بیهودهای است ، بدون شک برنده آن میشد. هفته گذشته، این روزنامه تیتر زد: «انتخابهای ترامپ برای خاورمیانه نشاندهنده حمایت قاطعانه او از اسرائیل است»
این تیتر پس از معرفی تیم دیپلماتیک «دونالد ترامپ»، –رئیسجمهور منتخب– ایالات متحده، بهعنوان بخشی از استراتژی او در قبال خاورمیانه منتشر شد.
چنین تیتری میتوانست کلمه به کلمه برای هر رئیسجمهور دموکرات یا جمهوریخواه دیگری نیز بعد از اعلام انتخابهایشان برای سیاست خاورمیانه از زمان تأسیس رژیم اسرائیل در سال ۱۹۴۸ استفاده شود. نیویورک تایمز بهطور ضمنی این ایده را مطرح کرده که شاید «ترامپ»، برخلاف تمامی رؤسای جمهور پیشین آمریکا، تصمیم بگیرد سیاستی غیر از حمایت قاطعانه از اسرائیل اتخاذ کند؛ موضوعی که بهوضوح غیرقابلباور است.
البته «ترامپ»در طول کمپین انتخاباتی ریاستجمهوری با گروهی از رهبران سادهلوح عرب در ایالت میشیگان که یکی از ایالتهای کلیدی در تغییر نتیجه انتخابات است، دیدار کرد و برخورد دوستانهای داشت. هدف «ترامپ» از این رفتار، جلب حمایت موقت جامعه عربتبار در این ایالت بود تا بتواند در انتخابات رأی بیشتری کسب کند و بلافاصله پس از کسب ۲۷۰ رأی الکترال آنها را رها کرد.
شاید مضحکترین نکته این باشد که نیویورک تایمز، در تلاشهای مداوم و مشخص خود برای عادی جلوه دادن یک رئیسجمهور فاشیست، با تیتر خندهدار خود القا میکند «ترامپ» درکی عمیق و پیچیده از مسائل خاورمیانه دارد که منجر به تدوین سیاستها و استراتژیهای مشخص برای منطقه خواهد شد. احتمالا این برای نیویورک تایمز شگفتانگیز باشد، اما فکر نمیکنم «ترامپ» حتی بتواند ایران و عراق را روی نقشه از هم تشخیص دهد.
تجربه نشان داده داشتن درک عمیق از خاورمیانه هیچوقت پیشنیاز ضروری برای هدایت سیاستهای آمریکا در این منطقه نبوده است. در گذشته نیز افرادی مثل «جورج دبلیو بوش»، «دیک چنی»، «کاندولیزا رایس»، «دونالد رامسفلد» و «کالین پاول» بدون درک کافی از خاورمیانه مسئولیت سیاستگذاری در این منطقه را بر عهده گرفتهاند که تأثیرات منفی داشته است.
بایدن و وزیر خارجهاش، «آنتونی بلینکن» نیز همان سیاستهای مخرب قبلی را دنبال کردهاند که پیشتر دولت «جورج بوش» و گروهی که استراتژی "شوک و وحشت" اجرا کرده بودند. آنها با حمایت مالی، تسلیحاتی و سیاسی از «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر اسرائیل شرایط لازم برای «نسلکشی» در غزه و کرانه باختری اشغالی فراهم کردند. این نسلکشی تاکنون جان بیش از ۴۳,۰۰۰ فلسطینی، عمدتاً کودکان و زنان، را گرفته است. برخلاف «ترامپ» که در دوره قبلی ریاست جمهوری تصمیمهای شتابزده و بیفکرانه میگرفت، «بایدن» و تیمش سیاستهای مشابهی را با ظاهری جدی و منطقی دنبال میکنند. این ظاهر جدی، که برای رسانههای جریان اصلی مانند نیویورک تایمز، سیانان و اماسانبیسی بسیار ارزشمند است، چیزی جز ادامه همان سیاستهای غیرانسانی و مخرب نیست.
هیچ دلیلی برای تعجب وجود ندارد که «ترامپ»، «مایک هاکبی» را که یک مسیحی انجیلی است و تمایلات افراطی به حمایت از رژیم اسرائیل دارد، برای این سمت انتخاب کرده است. این انتخاب در راستای همان سیاستهای همیشگی آمریکا است. به همین ترتیب، انتخاب سیاستمداران طرفدار اسرائیل، مانند «مارکو روبیو» بهعنوان وزیر امور خارجه و «الیز استفانیک» بهعنوان سفیر آمریکا در سازمان ملل نیز نباید تعجبآور باشد. این انتخابها با سیاستهای سنتی آمریکا در حمایت از اسرائیل همسو است. هم دولت «بایدن» و هم دولت «ترامپ»، در حمایت بیقید و شرط از اسرائیل، اشتراک نظر دارند و اگر این حمایت به قیمت نابودی غزه و کرانه باختری باشد، از نظر آنها مشکلی ندارد. بهرغم ادعاهای مربوط به «راهحل دو کشوری»، هیچ اختلاف واقعی بین سیاستهای «بایدن» و «ترامپ»درباره آینده فلسطینیها در غزه و کرانه باختری وجود ندارد. هر دو گروه سیاسی به یک نتیجه مشترک رسیدهاند: حمایت بیقید و شرط از اسرائیل.
«بایدن»، «بلینکن» و «توماس گرینفیلد» به اسرائیل اجازه دادهاند تا در غزه و کرانه باختری همان کاری را انجام دهد که «ترامپ»، «مارکو روبیو»، «مایک هاکبی» و «الیز استفانیک» مدتها در آرزوی انجام آن بودند: تبدیل آنچه از سرزمین فلسطینی باقی مانده به خاک و خاطره، حتی اگر این کار مستلزم استفاده از نیروی مرگبار و بیرحمانه باشد.
«ترامپ»، «مارکو روبیو»، «مایک هاکبی» و «الیز استفانیک» نماینده نسخهای صریحتر و آشکارتر از سیاست «اول بکش، بعد فکر کن» هستند که همواره مشخصه رویکرد آمریکا در قبال خاورمیانه بوده است. به همین دلیل است که خشم ظاهری دموکراتها و نخبگان سیاسی از انتخابهای بحثبرانگیز کابینه «ترامپ» و دیگر مقامات برجسته دولت او، بیشتر معطوف به گزینههای او برای دادستان کل و وزیر دفاع است و نه سیاستهای او در قبال خاورمیانه.
تخریب سرزمینهای فلسطینی و بحران انسانی در این مناطق دیگر موضوع جدیدی نیست و سالهاست که ادامه دارد. دولت «بایدن» به اسرائیل اجازه داد هر تعداد فلسطینی که بخواهد، برای هر مدت که بخواهد، بکشد و دولت «ترامپ» و افراد آن نیز همین رویکرد را ادامه خواهند داد.
در مقابل نسلکشی: تیم جدید کاخ سفید همانند تیم قدیمی کاخ سفید است.
صبر کنید. هنوز امیدی هست!
رهبران عرب (آمریکا) که اواخر کمپین انتخاباتی با «ترامپ»، دیدار کردند – بهرغم مخالفت با «کامالا هریس» – نامهای به او ارسال کرده و از رئیسجمهور منتخب خواستهاند «از نفوذ سیاسی خود برای درخواست آتشبس فوری در لبنان و فلسطین» استفاده کند، با هدف مذاکره برای «صلحی پایدار».
البته یک نامه – فرض بر اینکه «ترامپ» زحمت خواندنش را به خود بدهد – مطمئناً دیدگاه عمیقاً ریشهدار واشنگتن را تغییر خواهد داد. دیدگاهی که همواره فلسطینیها را مقصر و نه قربانی میداند و زندگی آنها را بیارزش و ناچیز تلقی میکند.
بله، یک نامه با لحنی بسیار مودبانه و محترمانه، حتماً باید این معجزه دشوار را رقم بزند.
ترجمه: زهرا غفوری
مشاهده خبر در جماران