جوادی یگانه، جامعه شناس مطرح کرد؛
یک توصیه متفاوت در باره مدیران دولت قبل
در نگاه اول ابلهانه به نظر میرسد که وقتی دیگران همه تلاششان را برای حذف نیروهای نزدیک به دولت جدید در سه سال گذشته و هر زمان که به قدرت دست یافتند، داشتند، در فرصتی که ما داریم به آنها اعتماد کنیم. و مهمتر اینکه چه تضمیمنی وجود دارد که در مقابل این اعتماد، رقبا هم اگر قدرت را به دست آوردند، رفتار در خوری داشته باشند؟ هیچ. هیچ تضمینی نمیشود داد، جز اعتماد به مردم و جز اعتقاد به رفتار درست. برای خروج از آن چرخه باطل، چارهای جز این نیست. یک نفر باید فرمان آتشبس و خونبس بدهد.
به گزارش جماران؛ محمدرضا جوادی یگانه جامعه شناس در یادداشتی نوشت:
دولت جدید مستقر شده و همه وزرا از مجلس رای اعتماد گرفتهاند. با مدیران مانده از دولت پیشین چه باید کرد؟ به این پرسش، بارها یک جواب مشخص داده شده است و آخرینش سه سال پیش بود که همه مدیران منصوب دولت قبلتر را با چوب «بانیان وضع موجود» راندند و رفقا و همفکرانشان را بدون لحاظ سابقه اداری بر سر کار آوردند. اصرار آنها این بود که هیچکس از گذشته باقی ماند و دولتی سراپا جدید تشکیل شود. این ایده را انجام دادند، اما موفق هم شدند؟ نتیجه را در هر جا که خواستید میتوانید ببینید: بیمارستانها و امتحان نهایی و تولید فولاد و خاموشی برق. اما دولتهای پیش از دولت سیزدهم هم همین کار را کرده بودند. هر دولت با ادبیاتی و به شیوهای.
عجماوغلو و رابینسون در کتاب «ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی» در جستجوی علل پایداری دموکراسی در برخی کشورها و ناپایداری آن در سایر کشورها، میگویند که دو علت اصلی را یافتهاند. اول اینکه وقتی اعتراضات طبقه متوسط آنقدر زیاد شود که دیگر نتوان آن را سرکوب کرد، آنگاه طبقه حاکم مجبور میشود دموکراسی را بپذیرد. دوم اینکه اگر طبقه متوسطِ بهقدرترسیده، به صاحبان قدرت و ثروت این اطمینان را بدهد که بنا نیست «همه» منافع آنها از دستشان گرفته شود، قدرتمندان میپذیرند که علیه دموکراسی موجود، توطئه نکنند. عجماوغلو و رابینسون، ترکیب این دو را برای پایداری دموکراسی ضروری میدانند. و ما این را خوب میفهمیم چون ناپایداری دموکراسی و اصلاحات بر مبنای دموکراسی در دویست سال گذشته بارها تجربه کردهایم.
تجربه بارها تکرارشده و هر بار شکستخورده قبلی، پیش چشم ماست، همه مدیران قبلی را برکنار کنیم، پرونده تخلفاتشان را دنبال کنیم و نیروهای منسوب به خودمان را منصوب کنیم. آنگاه ما هم چرخه توسعهنیافتگی را تکرار کردهایم. راه دیگری هم هست که تاکنون تکرار نشده است و آن این است که از یکجا این چرخه را بشکنیم. یعنی مدیریت اداری را از صور سیاسی آن خالی کنیم و هر کسی که آماده است با منویات و اهداف دولت خود را هماهنگ سازد، به کار گیریم و اصرار به برکناری همه نداشته باشیم. اندکی عقل هم برای مدیران ارشد متصور شویم که بتوانند بین عملکرد واقعی و عملکرد نمایشی تمایز بدهند و معیارهای روشنی برای عملکرد موفق داشتن تعریف کنند و هر کس که توانست در این چارچوب درست کار کند، تثبیتش کنند. و اعلام شود که از این پس، کارآمدی و ناکارآمدی معیار ابقا و انتصاب است نه وفاداری.
در نگاه اول ابلهانه به نظر میرسد که وقتی دیگران همه تلاششان را برای حذف نیروهای نزدیک به دولت جدید در سه سال گذشته و هر زمان که به قدرت دست یافتند، داشتند، در فرصتی که ما داریم به آنها اعتماد کنیم. و مهمتر اینکه چه تضمیمنی وجود دارد که در مقابل این اعتماد، رقبا هم اگر قدرت را به دست آوردند، رفتار در خوری داشته باشند؟ هیچ. هیچ تضمینی نمیشود داد، جز اعتماد به مردم و جز اعتقاد به رفتار درست.
برای خروج از آن چرخه باطل، چارهای جز این نیست. یک نفر باید فرمان آتشبس و خونبس بدهد، والا تا فرسودگی کامل نظام سیاسی و به خاک سیاه نشستن مردم، این رویه ادامه خواهد یافت.
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
در خلائق می رود تا نفخ صور
مشاهده خبر در جماران