کدخبر: ۱۶۳۷۷۵۵ تاریخ انتشار:

علت شکست منافقان در عملیات فروغ جاویدان چه بود؟/تفاوت عملیات مرصاد با دیگر عملیات‌ها در چه بود؟

قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی پذیرفته شده بود اما گویا طرف متخاصم دست بردار نبود. نه تنها خودش که اعوان و انصارش هم کوتاه بیا نبودند و هوس اشغال تهران را کرده بودند. عملیاتی راه انداختند و نامش را فروغ جاویدان گذاشتند.

به گزارش خبرنگار جماران، بیست و هفتم تیرماه سال 67 بود که قطعنامه 598 از سوی ایران پذیرفته شد. اما پس از آن دو اتفاق مهم رقم خورد: یکی حمله نیروهای بعثی به جنوب کشور و پیشروی آنها تا جاده اهواز خرمشهر و دیگری عملیات مرصاد. محسن ابوفاضلی که فرماندهی بخشی از عملیات مرصاد را عهده دار بود، از آن روزها روایتی اینگونه دارد:

 

آن روزها من در لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص)، گردان مسلم به‌عنوان فرمانده گروهان عاشورا مشغول به فعالیت بودم. در منطقه کوزران استان کرمانشاه مستقر بودیم. اتفاقا همان روزی که خبر پذیرش قطعنامه از رادیو پخش شد، همراه یکی از دوستانم که بعدها به شهادت رسید ــ شهید سلطان محمدی ــ مشغول صرف ناهار بودیم. پخش این خبر یک شوکی به هر دو نفر ما وارد کرد. تا ۱۰ دقیقه بین ما دو نفر هیچ صحبتی رد و بدل نشد. یعنی پخش این خبر تا این مقدار برای‌مان شوکه‌کننده بود. حس دونده‌ای داشتیم که نتوانسته به پایان خط برسد. همان شب تمامی نیروهای گروهان منزل پدری ما شام دعوت داشتند. که آقای قاسم کارگر، فرمانده گردان مسلم بدون هماهنگی به منزل ما آمد. پخش خبر پذیرش قطعنامه باعث سردرگمی همه نیروها شده‌ بود. آقای کارگر گفت فردا نیروها به پادگان ولی‌عصر(عج) بیایند. باید به کوزران بروید و وسایل‌تان را جمع‌آوری کنید. به‌ دلیل این‌که نیروهای بعثی در حال حمله به خوزستان هستند و همه نیروها عازم جنوب خواهند شد. قرار بود از کوزران عازم دوکوهه و از آنجا به خط مقدم برویم تا جلوی پیشروی عراق را بگیریم. لشکر محمد رسول‌الله(ص) در کل منطقه درگیر بود. در طول مسیری که از کوزران به دوکوهه می‌رفتیم، یک‌سری نقل‌ و‌ انتقالات در جاده می‌ دیدیم. نیروهای ارتش در حال جابه‌جایی ادوات نظامی بودند اما ما در جریان اتفاقات پیش رو نبودیم. همه فکر ما به سمت جنوب، پاسگاه زید، جاده اصلی اهواز ــ خرمشهر و تنگه ابوقریب بود. وقتی به دوکوهه رسیدیم کمی که استراحت کردیم، آقای کارگر پیش من آمد و گفت: «نیروهایت را آماده کن، باید به غرب بروی. سازمان منافقین از سمت کرند وارد ایران شد‌ه‌ اند و در حال نفوذ به اسلام‌آباد غرب و باختران(کرمانشاه) هستند.»

 

او درباره توجیه نیروها برای شرکت در عملیات مرصاد گفته است:

نکته اول این‌که در این مدتی که مقابل تهاجم رژیم بعث ایستاده‌ بودیم، بارها اسرایی از دشمن می‌گرفتیم که اینها ایرانی و از اعضای کادر سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بودند. پس این اولین مرتبه مقابله ما با منافقین نبود. سال ۶۵ مسعود رجوی در دیدار رسمی با صدام رسما اعلام کرده‌ بود که سازمان برای هر عملیات مشترک علیه ایران آمادگی دارد. از سوی دیگر عملکرد سازمان در سال‌ های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی و بحث ترورهایی که اینها هم در سطح مسئولان و هم این‌که مردم بی‌گناه را در کوچه و خیابان ترور می‌کردند، نوعی تنفر از نام سازمان مجاهدین خلق در بین مردم ایران ایجاد کرده‌ بود. در همان نیم ساعت ابتدایی صحبتم با نیروها به تمام این نکات اشاره کردم، چون مرصاد تفاوت اصلی با دیگر عملیات‌ها داشت. برخی از نیروها نیم‌خیز آماده برای مقابله با منافقین بودند. این هم به دلیل سخنوری من نبود، خدا کمک کرد و کلمات را دهان من گذاشت. نکته مهم‌تر این‌که سازمان مجاهدین خلق در سال ۶۷ سه عملیات علیه ایران انجام داد. فروردین ماه عملیات آفتاب یا عملیات فکه در اطراف منطقه شوش، عملیات چلچراغ در روزهای پایانی خرداد که در منطقه مهران انجام شد و عملیات فروغ جاویدان در مردادماه. فاصله هرکدام از این عملیات‌ها حدود دو ماه بود. اگر نظر مرا بخواهید، عملیات‌های آفتاب و چلچراغ به گونه‌ای مانور بود تا سازمان خود را برای عملیات نهایی یعنی فروغ جاویدان آماده کند. منافقین در آن دو عملیات به قول خودشان نقاط ضعف ما را پیدا کرده‌ بودند و با تجهیز کردن خودشان به‌دنبال این بودند تا با فروغ جاویدان ضربه نهایی را به ایران وارد کنند. این عملیات آنچنان برای منافقین اهمیت داشت که شخص مسعود رجوی به‌عنوان فرمانده وارد میدان می‌شود. رجوی یک سخنرانی معروف در مورد این عملیات دارد که در رسانه‌ها بخشی از آن پخش شده‌است. آنجا به نیروهایش می‌گوید که ما ظرف ۴۸ ساعت و در سه فاز، تهران را تصرف خواهیم کرد. بعد به نیروهایش تضمین می‌دهد که از پایگاه نوژه و پایگاه تبریز خیال‌شان راحت است، چون رژیم بعث به سازمان قول داده‌ بود که پدافند این دو پایگاه را از کار بیندازند. رجوی در همین سخنرانی از واژه «دوستان عراقی» استفاده می‌کند. در نهایت رجوی به نیروهایش می‌گوید: شما با خیال راحت پیشروی کنید و تا تهران جلو بروید.

 

ابوفاضلی درباره شکست منافقان هم اینگونه روایت کرده است:

نکته اصلی که به نظرم مسئولان سازمان از آن غافل شدند، مردم ایران بود. ببینید شاید من و شما که الان روبه‌روی هم نشسته‎ ایم بر سر برخی از موضوعات امکان دارد اختلاف‌نظر داشته‌ باشیم اما در اصل قضیه که حفظ کشور و امنیت آن باشد هیچ اختلاف‌نظری نداریم. سازمان رسما با دشمن مردم و ایران هم‌پیمان شده‌ بود تا این مملکت را از بین ببرد و این نکته‌ای بود که مردم آن را به‌خوبی می‌دانستند. به همین دلیل وقتی منافقین وارد ایران شدند، کسی برای آنها فرش قرمز پهن نکرد. از طرف دیگر حماقت مسئولان و فرماندهان سازمان مجاهدین خلق هم تاثیرگذار بود. زمانی که منافقین از سمت کرند به اسلام‌آباد آمدند و می‌خواستند از ارتفاعات قلاجه عبور کنند، این‌قدر وسایل نقلیه مانند تراکتور در مسیر زیاد بود تا مردم را از منطقه خارج کند، ترافیک زیادی ایجاد کرده‌ بود که جایی برای عبور نیروهای منافقین وجود نداشت. فرماندهان سازمان آن‌قدر به خودشان و کارشان اعتماد داشتند که تصمیم می‌گیرند شب را در منطقه استراحت کنند تا مردم جاده را تخلیه کنند و اینها فردا صبح به سمت تهران حرکت کنند. همین اعتماد به نفس کاذب به ما اجازه داد تا قوای خودمان را مقابل منافقین به منطقه ارسال کنیم.

 

 

مشاهده خبر در جماران