معرفی کتاب جدید دیوید کاپلان در حوزهٔ ژئوپولیتیک؛
تلاش آمریکا برای بازسازی خاورمیانه فاجعه آفرید
به نظر کاپلان فعلا راه حل مناسبتر برای خاورمیانه، استبدادی راهگشا و روشنگر است یعنی بهتر آن است بجای اینکه در پی استقرار دموکراسی در خاورمیانه بزرگ باشیم، نظامی مشورتی را جایگزین نظامهای خودکامه نمائیم ؛ منظور نظامی است که از مطالبات و خواسته های مردم آگاه باشد و حتی بدون برگزاری انتخابات آنچه که امکان انجام دادنش باشد را پیگیری نماید نه لزوماً آنچه عادلانه تر بنظر برسد.
سید قاسم ذاکری : دیوید کاپلان، عالِمِ واقعگرای ژئوپولیتیک و پیروِ مکاتب فکری توین بی، ماکیندر و ماهان، در کتاب جدیدش ضمن تعیین محدودهٔ «خاورمیانهٔ بزرگ» معتقد است درمان مشکلاتِ خاورمیانه، نه دموکراسی، بلکه استقرار نظم و امنیت در این منطقه است.
محمد سالم در تلخیصی از این کتاب می نویسد: به نظر کاپلان متعاقب فروپاشی امپراتوری های بومی در خاورمیانه ( مخصوصاً عثمانی و شوروی) ، قدرتهای غیر بومیِ غربی ( از قرن نوزدهم تاکنون) ، با دخالتهای ناروای خود به طور پیوسته اوضاع این منطقه را بدتر از قبل کرده اند.
اوت ۲۰۲۳ انتشارات پنگوئن کتاب جدیدی از دیوید کاپلان با عنوان: « بافته شدن زمان به همدیگر: از مدیترانه تا چین؛ انتخاب میان امپراتوری یا هرج و مرج » را منتشر کرد. کتابِ جدیدِ او ، اثر مهمی در زمینهٔ جغرافیای سیاسی در دنیای آکنده از درگیری ها و دگرش ها در موازنهٔ قوا است.
دیوید کاپلان، یهودیِ مشهورِ آمریکایی و متخصص در جغرافیای سیاسی ( مخصوصا حوزهٔ خاورمیانه) است. مجلهٔ « فارین پالیسی » در سال ۲۰۱۲، دیوید کاپلان را به عنوان یکی از ۱۰۰ اندیشمند برجستهٔ جهان معرفی کرد. او از واضعینِ اصطلاحِ « خاورمیانهٔ بزرگ » بوده است. دیوید کاپلان تاکنون مقالات زیادی منتشر کرده و سفرهای زیادی به خاورمیانه داشته است ؛ یکی از مهمترین مقالات او در سال ۱۹۹۴ در نشریهٔ « آتلانتیک » منتشر شد و در آن توضیح داد که ماهیت درگیری ها در عصر نوین ، درگیری میان تمدن و فرهنگ های عقب افتاده است.
دیوید کاپلان [ طی دههٔ ۹۰ میلادی] در مقالاتش این ایده را مطرح میکرد که درگیری های تاریخی و فرهنگی که به صورت موقت، طی دوران جنگ سرد راکد مانده بودند دوباره سر بر خواهند آورد.
او در کتابِ جدیدِ چهار صد صفحهای ، نگرشِ تاریخی و واقع گرایانه خود پیرامون « خاورمیانه بزرگ » را ارائه کرده سپس تلاش می کند تا به آینده پژوهیِ این منطقه بپردازد. وی ضمن برآوردی از سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه همچنین سعی می کند به اشتباهات آمریکا نیز اشاره کند.
« خاورمیانهٔ بزرگ » از نظر کاپلان ، گسترهٔ مناطق از غرب چین تا آسیای میانه ، خاورمیانه و حتی اروپای شرقی است؛ منطقهای گسترده که شامل شبه قارهٔ هند ، حوزهٔ مدیترانه ، دریای اژه ، دریای عرب ، خلیج بنگال و اقیانوس هند می شود.
کاپلان یادآوری می کند که این منطقهٔ گسترده همان منطقه مورد علاقه آلفرد ماکیندر ( دانشمند بریتانیایی در رشتهٔ جغرافیای سیاسی) است ؛ بیشتر از صد سال پیش ماکیندر هشدار داده بود که هر کس بر جزیره دنیا مسلط شود بر تمامی دنیا مسلط خواهد شد ! منظور کاپلان از « خاورمیانهٔ بزرگ » همان ایدهٔ آلفرد ماهان ( دریانورد و عالِمِ ژئوپولیتیک) است که از آسیای میانه تا دریای مدیترانه را صحنهٔ درگیری های ژئوپولیتیک میان قدرتهای بزرگِ خشکی در اوراسیا و قدرتهای بزرگ دریایی در جزایر ( آمریکا و انگلیس) دانسته بود.
دیوید کاپلان در این کتاب ضمن شرح مفصل تاریخ طولانی مدت درگیری قدرتهای بزرگ در «خاورمیانه بزرگ» از هزاران سال پیش تاکنون اضافه می کند که هم اکنون نیز این منطقه آوردگاه رقابت و کشمکش میان چین و دیگر قدرتهای بزرگ شده است.
کتاب جدید کاپلان بخشی از پژوهشهای تمدنی اوست چنانکه از دیدگاه او، جغرافیا زمینه سازِ شکل گیریِ فرهنگ و سیاست است؛ لذا کتاب کاپلان تداعی کنندهٔ آثار توین بی در خصوصِ تاریخ است چنانکه توین بی بصورتی گسترده پیرامون فراز و فرود تمدنها از ابتدای تاریخ صحبت کرده است. یکی از نقل قول های تاریخی توین بی چنین است: « هر کردار و رفتاری نتیجهٔ ویژگیهای خاص هر منطقه از جهان و در اثر ویژگیهای جغرافیای هر مکان است؛ ویژگی هایی که باعثِ بافته شدن و شکل دادنِ کردارها و رفتارها در طول زمان به همدیگر شده است و بدین ترتیب زمانها در طول تاریخ بصورتی پیوسته به همدیگر بافته و متصل می شوند.»
نکتهٔ کلیدی در کتاب کاپلان اشاره به هرج و مرج و بی ثباتیِ فزاینده در خاورمیانهٔ بزرگ پس از فروپاشیِ امپراتوری های بزرگِ بومی ( و یا به تعبیر کاپلان استعمار گران بومی) در این گستره طی قرن بیستم است. بنظر کاپلان پس از فروپاشیِ قدرتهای بزرگِ بومی در قرن بیستم ، کشورهای برجای مانده از این فروپاشی ها سعی کردند ضمن مبارزه با ملوک الطوائفی ها ، ثباتِ خود را به دست آورده و خلأ قدرت را پُر نمایند مخصوصاً که قدرتهای استعماری و امپراتوری ها در زمان حیاتشان اقدام به تعیین مرزها در داخلِ امپراتوری شان بدون توجه به واقعیتهای جغرافیایی و سیاسی کرده بودند.
کاپلان می نویسد هرچند امپراتوری ها ( حتی امپراتوری های بومی) آوازه و شهرت بدی داشته و مردمِ تحتِ حکومت امپراتوری ها از رفتار امپراتوری ها ناراحت بوده اند ولی کارکردِ امپراتوری ها ، برقراری نظم و دور کردنِ سرزمینها از هرج و مرج و ناامنی بوده است.
کاپلان به نقشِ ویرانگر قدرتهای استعمار گر غربی در کلنگی کردن گسترهٔ « خاورمیانهٔ بزرگ » در قرون نوزدهم و بیستم ( متعاقب فروپاشی امپراتوری های بومی) اشاره کرده و اضافه می کند این قدرتهای غربی پس از ویران کردنِ نظمِ مستقر در « خاورمیانهٔ بزرگ » ، نتوانستند نظمی را جایگزین نمایند بلکه مشکلات این سرزمینها را صد چندان کردند؛ بطوریکه این اواخر ( یعنی در قرن بیست و یکم) قدرتهای غربی با مداخله کردن در مناطقی که اساسا از قبل بی ثبات شده بودند ، هرج و مرج و بی ثباتی را در این مناطق بدتر کردند بطوریکه دیگر بعید است به این زودی ها شاهد برقراری نظم ، ثبات و آرامش در این مناطق باشیم.
کاپلان با در نظر گرفتن اشتباهات آمریکا(مخصوصاً حمله به عراق در سال ۲۰۰۳) معتقد است طبق تجربهٔ بشر ، هرج و مرج بدتر از خودکامگی است . وی اشتباه بزرگ آمریکا را تلاش برای تبدیل کردنِ دیگر کشورها و دیگر فرهنگها به نمونهٔ آمریکایی دانسته است چون به نظر او یکی از بدشگونی ها در سیاست خارجی آمریکا همانا تصور ویلسون بوده که خیال می کرده است تاریخ بشری خطی است و می توان بر آن مسلط شد و در آن دستکاری کرد! نتیجه آنکه مفاهیم انتزاعیِ آمریکایی برای بازسازیِ خاورمیانه منجر به فجایعی در سیاست خارجی آمریکا از جمله کاهش نفوذِ آمریکا شد بطوریکه روسیه و چین به عنوان دو قدرت اوراسیایی سعی کردند جای خالی آمریکا در منطقه را پُر کنند. کاپلان برخی از مهمترین درسهایی که بشر در تاریخ معاصر فرا گرفته است را چنین توصیف کرده است:
- انقلابِ فرانسه علیه پادشاهی فاسد منجر به تروریسم شد!
- انقلابِ روسیه علیه ستمگری های خاندانِ سلطنتیِ رومانوف تبدیل به حکومت بلشویک های کمونیستی شد!
به نظر کاپلان ( طبق مکتب واقع گرایی) نظم و ثبات بر بی نظمی بلکه حتی بر استقرار دموکراسی ارجحیت دارد لذا غالبا استقرار نظم بر استقرار حکومتی دموکراتیک اولویت دارد و همین نکته یعنی تلاشهای بی مورد برای استقرار دموکراسی ، از علل شکست های غرب در خاورمیانه بوده است مخصوصاً که سیاستهای غلط غرب باعث شده است که این منطقه طعمهٔ مناسبی برای چین بشود. او بر این باور است که اشتیاق بشر به دموکراسی نوعی توهم عجیب و غریب غربی ها است نه واقعیت! یعنی اکثریتِ مردم ( حتی در آمریکا) بطور طبیعی در گزینش میان دیکتاتوری یا ناامنی و هرج و مرج طبیعتاً دیکتاتوری را برخواهند گزید!
کاپلان می گوید نتیجهٔ ۵۰ سال پژوهش و مطالعات او در خاورمیانه و انجام سفرهای زیادش به این منطقه و ملاقاتهای فراوانِ او این بوده است که ریشهٔ اصلی مشکلات در خاورمیانه، ضرورتا شکست و ناکامی در دموکراسی سازی نبوده است بلکه ریشهٔ مشکلات معلول از بین رفتن قدرتهای بزرگِ بومی و امپراتوری های بومی در این مناطق بوده است ؛ قدرتهایی که به عنوان قدرتی بومی ، از ثبات و امنیت در خاورمیانه به عنوان بخشهای یک امپراتوری ، حفاظت و صیانت می کرده اند. تجزیهٔ امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۸ سبب ویرانی خاورمیانه شد و پس از این ویرانی ، قدرتهای استعمار گر اروپایی اوضاعِ این منطقه را بدتر کردند تا اینکه حملات ویرانگر آمریکا به عراق و افغانستان سبب نابودیِ کامل آنها شد. فروپاشیِ شوروی نیز ضربهٔ دیگری بر ثبات در منطقه بوده است که تاکنون جبران نشده است. به عبارتی دیگر ما در عصر جدیدی از خاورمیانه بزرگ یعنی در دورهٔ ما بعد از امپراتوری ها قرار گرفته ایم . پس از گذشت صد سال هنوز جایگزین مناسبی برای امپراتوری عثمانی پیدا نشده است.
به نظر کاپلان فعلا راه حل مناسب تر برای خاورمیانه، استبدادی راهگشا و روشنگر است یعنی بهتر آن است بجای اینکه در پی استقرار دموکراسی در خاورمیانه بزرگ باشیم، نظامی مشورتی را جایگزین نظامهای خودکامه نمائیم ؛ منظور نظامی است که از مطالبات و خواسته های مردم آگاه باشد و حتی بدون برگزاری انتخابات آنچه که امکان انجام دادنش باشد را پیگیری نماید نه لزوماً آنچه عادلانه تر بنظر برسد.
مشاهده خبر در جماران