روایت همسر حاجآقا مصطفی از آداب معاشرت امام
هر چقدر در مکتب اهل بیت علیهم السلام شاگرد زرنگ تر باشی به همان میزان به آنها شباهت پیدا می کنی. امام هم یکی از آن شاگردهای ممتاز بود. خانم حائری همسر حاج آقا مصطفی خمینی از نوع رفتار امام و تقیدشان به نظافت و نظم روایت شیرینی دارد.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، آنچه که در خاطرات امام خمینی (س) با افراد نزدیک مانند عروس هایشان به چشم می خورد، برخوردی گرم و دوستانه و از سر مهر و محبت است، اما در همه این سال ها به علت عدم گفت و گو با مرحوم خانم معصومه حائری، همسر حاج آقا مصطفی خمینی نوع برخورد امام با ایشان خیلی مشخص نشده بود.
براساس خاطرات موجود، امام بین ایشان و خانم فاطمه طباطبایی، همسر حاج احمد آقا هیچ تفاوتی قائل نبودند، هر چند که همجواری دکتر طباطبایی ارتباط خیلی نزدیکی بین ایشان و امام ایجاد کرده بود و از آنجا که خانم طباطبایی خود در رشته عرفان تحصیل می کردند، بسیار تشنه شنیدن این سخنان از طرف امام بودند.
وی همواره مورد خطاب «آقا» واقع شده و نکته های مهمی به او گوشزد می شد که می توان نمونه های آن را در نامه های عرفانی امام خطاب به ایشان پیدا کرد. درگذشت خانم حائری بهانه ای شد برای پرداختن به خاطرات کوتاهی از ایشان از امام که نشان دهنده عمق رابطه امام با عروسشان است.
خانم حائری در گفت و گویی که با نشریه «حریم امام» انجام داده بودند، در پاسخ به این پرسش که آیا در منزل مستقلی زندگی می کردند یا در خانه امام، گفته بود:
در اوایل با امام زندگی می کردیم و امام هم خیلی به من علاقه داشت و یادم هست هر هفته که می خواست سر و صورتش را اصلاح کند، به من می گفت بیا رو به روی من بنشین تا در کنار اصلاح کردن با هم حرف بزنیم. آقا در آن زمان خودش سر و صورتش را اصلاح می کرد و علاوه بر کوتاه کردن موهای سر و صورت، موهای پرپشت ابروهایش را که روی چشمش را می گرفت کوتاه می کرد. مژه های امام هم خیلی بلند بود و من به شوخی می گفتم مژههاتان را هم کوتاه کنید.
ما پس از مدتی، در نزدیکی منزل آقا منزلی را گرفتیم و به آنجا رفتیم؛ اما مرتب به خانه آقا و پیش خانم می رفتم و رفت و آمد می کردم و برخی از کارهای منزل امام از جمله اتوکردن لباس های امام و خانم را انجام می دادم.
او درباره شخصیت امام گفته بود:
آقا هم جزو بهترین شخصیت هایی بود که من دیده بودم. آقا، هم مهربان واقعی بود و هم خیلی امروزی و مدرن بود و یادم هست شب ها که برای نماز شب بلند می شد، مقداری سیب و پرتقال توی بشقاب می گذاشتم و می بردم و کنار سجاده ایشان می گذاشتم تا میل کند. من با آقا زندگی کردم و از همه حرکات و سکنات آقا خوشم می آمد و هیچ وقت کاری نکرد که من ناراحت بشوم و خیلی به من علاقه داشت و همانطور که گفتم خیلی تمیز و مرتب بود و یادم هست یک بار گوشه قبایش به ظرف غذا یا چنین چیزی مثل آن خورد که فوری گوشه قبا را بالا زد و به طرف دستشویی رفت و قبا را درآورد و گوشه قبا را شست و برگشت.
یک بار به ایشان گفتم شما که در خمین بزرگ شدی، چرا این قدر مدرن و امروزی و تمیز و مرتب هستی؟! ایشان هم می خندید.
من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان می رفتم و حاج آقا مصطفی به من می گفت چرا با چادر پیش آقا می روی؟! من هم در جواب می گفتم ما در خانواده خودمان اینجوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمد آقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام می آمد.
خانم حائری با تاکید بر نظم و نظافت امام اینگونه به ادامه تعریف پرداخته:
آقا خیلی تمیز و اهل رعایت بهداشت بود، به طوری که ما سر سفره برای ایشان دو تا چنگال می گذاشتیم تا اگر دو نوع غذا در سفره بود، هر کدام را با چنگال جداگانه ای بردارد. ایشان این قدر تمیز و اهل مراعات بود که می گفتم من خانواده های روحانی زیادی را دیده ام، اما شما از همه مدرنتر و امروزیتر هستید.
یادم هست یک بار مرحوم حاج احمد آقا پیش ایشان می خواست با دست غذا بخورد که فرمود احمد، اگر می خواهی با دست غذا بخوری، برو بیرون بخور! باز به یاد دارم که خانم در بشقابی که پلو خورده بود و می خواست خربزه بگذارد و بخورد، باز آقا به ایشان تذکر داد. آقا خیلی مرتب و تمیز بود و به عنوان نمونه دیگر، یک میز جلوی درب خانه بود که آقا وقتی وارد منزل می شد، کفشهایش را در میآورد و داخل آن می گذاشت و یک جفت دمپایی برمیداشت و می پوشید.
آقا مقید بود که لباس تمیز و اتوکشیده بپوشد؛ چون هوا گرم بود و قبای تابستانی را زود، زود می شستند و من هم اتو می کردم. امام در ایران هم این رویه را داشت؛ منتها در اینجا اتوکش داشتند و اتو کردن به عهده من نبود.
به هر حال آقا و خانم خیلی مرتب و منظم و دقیق بودند؛ چون خانم که اصالتاً تهرانی و امروزی و از یک خانواده اصیل بود و خود آقای خمینی هم اصالت خانوادگی بالایی داشت و برادر ایشان، مرحوم آقای پسندیده هم یک آدم حسابی به تمام معنا بود.
خانم حائری در خاطره دیگری از امام نقل کرده:
زمان تبعید آقا در نجف، گاهی من و خانم به ایران می آمدیم و امام تنها بود و حاج آقا مصطفی برای این که ایشان تنها نباشد، پیش امام می رفت و با ایشان غذا می خورد.
یک روز حاج آقا مصطفی کمی دیرتر رفت و دید امام غذایش را سر وقت و مطابق معمول خورده و منتظر ایشان نمانده است. بعد از آن، هر روز حاج آقا مصطفی می رفت و موقع غذا خوردن، کنار امام می نشست و فقط نگاه می کرد و لب به غذا نمی زد و امام هم انگار نه انگار، به غذا خوردن ادامه می داد و اصلاً به حاج آقا مصطفی تعارف نمی کرد تا غذا بخورد. پدر و پسر کار خود را بلد بودند.
او درباره علاقه امام به حاج آقا مصطفی گفته:
واقعاً آقا علاقه زیادی به حاج آقا مصطفی داشت، ولی سیستم و شخصیت ایشان طوری بود که ناراحتی و غم و غصه خود را بروز نمی داد.
مشاهده خبر در جماران