خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک(ص) به چه معناست و چرا سیدالشهدا(س) درباره حضرت علیاکبر(س) چنین فرمودند؟
حضرت علی اکبر سلام الله علیه فرزند حضرت سیدالشهدا علیه السلام در یازدهم شعبان به دنیا آمدند. امام علیه السلام به هنگام میدان رفتن ایشان فرمودند خدایا شاهد باش جوانی که در صورت و سیرت، ظاهر و باطن و گفتار شبیه ترین مردم به رسولت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود، و هر گاه مشتاق دیدار پیامبرت می شدیم به این جوان نگاه می کردیم، برای جنگیدن با این مردم رهسپار شد.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، حضرت علی بن الحسین علیهما السلام که در افواه به حضرت علی اکبر سلام الله علیه شهرت دارند، در یازدهم شعبان به دنیا آمدند. در سال تولد آن حضرت اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را سال ۳۳ هجری، برخی ۳۵ و برخی دیگر سال ۴۱ می دانند. مادر گرامی ایشان لیلا نام دارد. از ویژگی های آن حضرت که از قول حضرت سید الشهدا سلام الله علیه به هنگام به میدان رفتن آن بزرگوار نقل شده است، شباهتشان به وجود نازنین حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم است. و اما بررسی این روایت:
قال سیدالشهدا سلام الله علیه:
«اللهم اشهد فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک (صلی الله علیه و آله و سلّم) وکنا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه؛
[۱] خدایا گواه باش، جوانی که در صورت و سیرت، ظاهر و باطن و گفتار شبیه ترین مردم به رسولت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود، و هر گاه مشتاق دیدار پیامبرت می شدیم به این جوان نگاه می کردیم، برای جنگیدن با این مردم رهسپار شد.»
ابن اعثم کوفی نیز مشابه همین متن را نقل می کند:[۲]
با دقت در این کلام حضرت، در می یابیم که حضرت علی اکبر (سلام الله علیه) در سه ویژگی شبیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) بوده اند:
۱. خلق
۲. خُلق
۳. منطق
حال بهنحو مجمل به این سه ویژگی می پردازیم.
خلق
شکی نیست که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) از حیث جمال و زیبایی، بهترین فرد جامعه بوده است و زیباترین حسن جمال از آنِ ایشان بوده است.
مرحوم طبرسی (رضوان الله تعالی علیه) در معرفی رسول خدا از قول هند بن ابیهاله چنین می نویسد:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ فَخْماً مُفَخَّماً یَتَلَاْلَاُ وَجْهُهُ تَلَاْلُؤَ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ اَطْوَلَ مِنَ الْمَرْبُوعِ وَ اَقْصَرَ مِنَ الْمُشَذَّبِ عَظِیمَ الْهَامَةِ رَجِلَ الشَّعْرِ اِذَا انْفَرَقَتْ عَقِیقَتُهُ فَرَقَ وَ اِلَّا فَلَا یُجَاوِزُ شَعْرُهُ شَحْمَةَ اُذُنَیْهِ اِذَا هُوَ وَفَّرَهُ اَزْهَرَ اللَّوْنِ وَاسِعَ الْجَبِینِ اَزَجَّ الْحَاجِبَیْنِ سَوَابِغَ فِی غَیْرِ قَرَنٍ بَیْنَهُمَا عِرْقٌ یُدِرُّهُ الْغَضَبُ اَقْنَی الْعِرْنِینِ لَهُ نُورٌ یَعْلُوهُ یَحْسَبُهُ مَنْ لَمْ یَتَاَمَّلْهُ اَشَمَ کَثَّ اللِّحْیَةِ سَهْلَ الْخَدَّیْنِ ضَلِیعَ الْفَمِ اَشْنَبَ مُفَلَّجَ الْاَسْنَان»[3]
«پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) بسیار بزرگوار و با شخصیت بود، چهره ایشان چون ماه شب چهاردهم می درخشید، قامتی معتدل و سری بزرگ و موهایی نه چندان مجعد داشت که گاه در پشت سر جمع می نمود، و گاه فرو می هشت که از نرمه گوش تجاوز نمی کرد. رنگ رخسارش روشن و شاداب و پیشانیاش گشاده و بلند بود، ابروانی کمانی و ظریف و پیوسته داشت، در بین دو ابروی او رگی بود که به هنگام غضب برانگیخته می شد، بینیاش کمی محدب و برگشته بود و درخششی خاص داشت که در نگاه اول بلند و بر آمده به نظر میرسید، ریشی انبوه داشت و گونه ای صاف، چشمانش سیاه و دهانش فراخ بود، دندانهایش سپید و زیبا و از هم گشاده بود.»
ابن حجر عسقلانی در کتاب فتح الباری از قول ابوهریره درباره زیبایی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) می نویسد:
«و لاحمد و بن سعد وبن حبان عن ابیهریرة ما رایت شیئا احسن من رسول الله صلی الله علیه و سلم کان الشمس تجری فی جبهته.[4]
ابوهریره می گوید:«کسی بهتر و زیباتر از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) ندیدم گویا خورشید در صورت مبارکش نمایان بود.»
«عن ابیاسحاق السبیعی عن امراة من همدان قالت حججت مع رسول الله صلی الله علیه وسلم فقلت لها شبهیه قالت کالقمر لیلة البدر لم ار قبله ولا بعده مثله وفی حدیث الربیع بنت مسعوذ لو رایته لرایت الشمس طالعة اخرجه الطبرانی والدارمی»[5]
«ابواسحاق سبیعی می گوید: از زنی که در حج حضرت را دیده بود خواستم چهره حضرت را برای من توصیف کن، آن زن گفت: چهره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) همانند ماه شب چهارده بود و کسی را همانند او قبل و بعد از آن ندیده ام و در روایت ربیع دختر مسعود آمده است: کسی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را ببیند گویا خورشید درخشان را دیده است.»
و ابن کثیر در باب مقایسه زیبایی حضرت یوسف و زیبایی حضرت نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) می نویسد:
«و ذکر فی مقابلة حسن یوسف (علیهالسّلام) ما ذکر من جمال رسول الله و مهابته و حلاوته شکلا و نفعا و هدیا ودلا ویمنا کما تقدم فی شمائله من الاحادیث الدالة علی ذلک کما قالت الربیع بنت مسعود لو رایته لرایت الشمس طالعة» [6]
«در باب مقایسه با زیبایی حضرت یوسف علیه السلام، روایاتی درباره جمال و زیبایی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و هیبت و زیبارویی و نفع و هدایت و برکت حضرتش، ذکر شد همان گونه که در اوصاف ظاهری حضرت روایاتی که دلالت بر این زیبایی می کند، بیان شد مانند روایت ربیع دختر مسعود که در آن آمده است: کسی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را ببیند گویا خورشید درخشان را دیده است.»
خلق
خداوند متعال در قرآن کریم، رسول مهر و رحمت را چنین معرفی میکند:
«وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ [7]
و به راستی تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری.»
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه چنین می نویسند:
«و الآیة و ان کانت فی نفسها تمدح حسن خلقه (صلی الله علیه و آله و سلّم) و تعظمه غیر انها بالنظر الی خصوص السیاق ناظرة الی اخلاقه الجمیلة الاجتماعیة المتعلقة بالمعاشرة کالثبات علی الحق و الصبر علی اذی الناس و جفاء اجلافهم و العفو و الاغماض و سعة البذل و الرفق و المداراة و التواضع و غیر ذلک» [8]
«و این آیه شریفه هر چند فی نفسها و به خودی خود حسن خلق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) را می ستاید، و آن را بزرگ می شمارد، لیکن با در نظر گرفتن خصوص سیاق، به خصوص اخلاق پسندیده اجتماعیش نظر دارد، اخلاقی که مربوط به معاشرت است، از قبیل استواری بر حق، صبر در مقابل آزار مردم و خطاکاری های اراذل و عفو و اغماض از آنان، سخاوت، مدارا، تواضع و امثال اینها.»
برخی از علمای اهل سنت در ذیل این آیه چنین نوشته اند:
«لانه لا احد احسن خلقا منه» [9]
این توصیف به خاطر این است که هیچ کسی اخلاق و رفتارش بهتر از اخلاق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) نیست.
این نکته نیز باید مد نظر قرار گیرد که رسول مکرم اسلام، تربیت یافته مدرسه الهی بوده و برخی از روایات به این موضوع اشاره دارند چنانچه در روایتی از امام صادق ( سلام الله علیه) چنین آمده است:
«اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَدَّبَ نَبِیَّهُ فَاَحْسَنَ اَدَبَهُ فَلَمَّا اَکْمَلَ لَهُ الْاَدَبَ قَالَ- اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیم؛ [10]
خداوند (عزوجل) پیامبرش را تربیتی نیکو کرد، چون تربیت او را تکمیل کرد، فرمود: و به راستی تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری.»
فلذا از همین باب است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:
«انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ [11] من برای تکمیل ارزش های اخلاقی مبعوث شدم.»
مقام و جسم و روح پیامبر آن قدر با ارزش است که خداوند به جان گرامی ایشان قسم می خورد:
«لَعَمْرُکَ اِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ؛ [12] به جان تو سوگند که آنان در مستی خود سرگردان بودند.»
وجود پیامبر در میان مردم، باعث برداشته شدن عذاب از آنان می شود:
«وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَاَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ؛ [13] ولی تا تو در میان آنان هستی خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند و تا آنان طلب آمرزش می کنند خدا عذابکننده ایشان نخواهد بود.»
منطق
منش اجتماعی و برخورد با دیگران از جمله آموزه های بسیار مهم دین مبین اسلام تلقی شده و رهبران دینی که در راس آنها رسول مکرم اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) قرار دارند، بهترین الگوی عملی بر این مساله مهمی هستند.
با دقت نظر در منابع موجود تاریخی و روایی، به این امر مهم در زندگی روز مره پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین بر میخوریم.
خداوند متعال در قرآن کریم درباره منطق (سخن گفتن) نبوی چنین می نویسد:
«وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی؛ [14] و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید.»
مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در ذیل این آیه چنین می نویسد:
«وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی اِنْ هُوَ اِلَّا وَحْیٌ یُوحی» المراد بالهوی هوی النفس و رایها، و النطق و ان کان مطلقا ورد علیه النفی و کان مقتضاه نفی الهوی عن مطلق نطقه (صلی الله علیه و آله و سلّم)؛ [15]
منظور از کلمه "هوی" هوای نفس و رای و خواسته آن است، و جمله" ما ینطق" هر چند مطلق است، و در آن نطق به طور مطلق نفی شده، و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از مطلق سخنان پیغمبر نفی شده باشد.»
از آنجایی که سید الشهداء (سلام الله علیه) حضرت علی اکبر (علیه السّلام) را از سه منظر، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) تشبیه کردند، حاکی از مقام والای حضرت علی اکبر (سلام الله علیه) است که سخن و بیان ایشان نیز مشابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) بوده است.
1. ابنطاووس، علی بن موسی، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۱۳.
2. ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج ۵، ص ۱۱۴.
3. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص ۱۱.
4. ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج ۶، ص ۵۷۳.
5. ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج ۶، ص ۵۷۳.
6.ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ۶، ص ۳۰۵.
7. قلم/۴.
8. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۹، ص ۳۶۹.
9. کلاباذی بخاری، محمد بن ابیاسحاق، بحر الفوائد، ج ۱، ص ۳۴۱.
10. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۶۶.
11. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۵۰۰.
12.حجر/72.
13. انفال/۳۳.
14. نجم/۳-۴.
15. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۹، ص ۲۷.
مشاهده خبر در جماران