در گفت و گو با جماران؛
جماعتی، عضو دفتر امام: مرحوم رحمت از حلقه اول مرتبطین با امام بود/ او مطالب خود را بیباکانه و شجاعانه میگفت/ به دلیل هواداری از خاتمی مورد بیمهری قرار گرفت/ خانه اش کلاً صد متر بود؛ این نمونۀ زندگی افرادی است که با امام بودند
محمدعلی جماعتی در خصوص ویژگی های مرحوم آیت الله رحمت به جماران می گوید: ضمن اینکه نسبت به مسائل اعتقادی اهمیت میداد با مردم بود؛ هم خودش مردمی بود و هم زندگی مردمی داشت. بعد از کنارهگیری از امامت جمعه تنکابن، محافظی نداشت و خیلی راحت در بین مردم زندگی میکرد. حتی در چند سال اخیر ماشین هم نداشت و هر جا میخواست برود با وسیلههای عمومی میرفت و میآمد. احیاناً در راه مورد جسارت برخی افراد قرار میگرفت، اما در بین مردم زندگی میکرد. خیلی سخت است که انسان باور کند، شخصیتهایی در این حد و اندازه این گونه مردمی و راحت در بین مردم و با مردم زندگی کند.
پایگاه خبری جماران: یک عضو دفتر امام می گوید، «آقای رحمت با حکم حضرت امام در شهر تنکابن امام جمعه بود، بعد از امام مدتی این مسئولیت را ادامه داد و برای ایشان سخت بود که آنجا را رها کنند. حضور آن مرحوم تا زمان انتخابات ریاست جمهوری آقای خاتمی طول کشید اما به دلیل هواداری از آقای خاتمی و همراهی با جمعی که طرفدار ایشان بودند، مورد بیمهری حاکمیت قرار گرفت. لذا درصدد بودند تا ایشان را کنار بگذارند که در نهایت این کار را کردند.»
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی جماعتی در پی می آید:
با عرض تسلیت به مناسبت ارتحال آیتالله رحمت، در ابتدا درباره همراهی ایشان با نهضت و حضرت امام بگویید.
باید خدا را شکر کرد که ایشان عاقبت به خیر شدند و تا آخر در صراطی بودند که بر آن عقیده داشتند. میدانیم آن مرحوم جای بهتری رفتند و در این تردید نداریم.
معتقدیم که ما نباید از رفتن این چنین شخصیتهایی غصهدار شویم، چون میدانیم که عاقبت به خیر بودند و جای بهتری رفتند. لذا باید خدا را شکر کنیم. الحمدلله از همّ و غم دنیا و مشکلات و گرفتاریهای آن راحت شدند.
سرنوشت و سرگذشت حاج آقا رحمت، مشابه افراد انقلابی و معتقد به راه امام بود که استثناء نبودند. همان طور که این قبیل افراد، قبل از انقلاب زندگی سخت و دشواری داشتند و راهی که انتخاب کرده بودند، راه مبارزه با ظلم و فساد، و همراهی با مردم و پیروی از دستورات اسلام بود و این مسیر، دشواری و سختی و مشقت دارد.
لذا ایشان این راه را انتخاب کردند، مثل بقیه همراهان امام با همه سختیها کنار آمدند و از اینکه سختیها را تحمل میکردند حس خوبی داشتند چون میدانستند که سختیها، اجر و پاداش دارد. همان طور که حضرت زینب(س) فرمودند: «ما رأیت الا جمیلا» باید گفت، اینچنین افراد راهی را که انتخاب میکنند همه چیز را زیبایی میبینند به همین دلیل سختیها را به راحتی تحمل میکنند.
ظاهراً آیتالله رحمت همراه حضرت امام در نجف بود.
بله، از ویژگیهای آقای رحمت نسبت به دیگران که در این مسیر بودند، انتخاب همراهی امام در غربت بود. چون حضور مجموعۀ محدودی از مبارزان در تبعید و غربت در کنار حضرت امام، امتیاز است. اکثر مردم ایران با رژیم شاه موافق نبودند و تعداد زیادی از مبارزین در ایران حضور داشتند و در حال مبارزه با رژیم پهلوی بودند، اما آقای رحمت و مجموعهای که به نجف رفتند، امام را در غربت همراهی کردند و ایشان را تنها نگذاشتند. این امتیازی است که امثال ایشان دوری از خانه و خانواده را تحمل کردند و سختیهای زندگی در نجف و هوای گرم این شهر را به جان خریدند تا امام تنها نباشند.
افرادی که به نجف رفته بودند، چند دسته بودند. یک دسته افرادی بودند که به مسائل مبارزه کاری نداشتند و تعدا آنان کم نبود. امام از آنها خوندل میخورد؛ گاهی که از حوزه نجف صحبتی میشد ایشان با عتاب میگفتند: «من از قم هستم.»
دسته دیگر، افرادی بودند که دلشان با امام بود و راه ایشان را درست میدانستند، اما چون نمیخواستند زندگیشان دشوار باشد و به سختی بیفتند، تقیّه میکردند و به نوعی اظهار میکردند که جزء طرفداران امام نیستند، و خودشان را از مبارزان نشان نمیداند تا پروندهشان سیاه نشود و برای آمدن به ایران یا مسائل بعدی با مشکل مواجه نشوند.
از طرف دیگر جمعی مثل آقای رحمت بودند که همراهی آنان با امام علنی و تابلو بود و آن مرحوم از حلقه اول مرتبطین با امام بود. چون اطرافیان امام حلقههای مختلفی داشتند و حلقه اول حدود بیست و چند نفر بودند و آقای رحمت جزء آن حلقه بود؛ اینها جمعی بودند که در حوزه نجف بایکوت شده بودند، کسی به اینها جایگاهی قائل نبود، حاضر نبودند از خانوادهشان به اینها دختری بدهند و از اینکه فردی که جزء طرفداران امام است عضو خانوادهشان شود، ترس و نگرانی داشتند.
قضیه وصلت مرحوم آیتالله رحمت با همشیرهتان را بگویید.
برخی دوستان همشیره ما را به آیتالله رحمت پیشنهاد دادند که خانواده حاج آقا مصطفی خمینی نقش نقش بیشتری داشتند و معرف بودند. مرحوم پدر ما از اطرافیان امام بود و با شهامت و افتخار به این امر افتخار میکرد. وقتی که خواستگاری صورت گرفت، علیرغم اینکه غالباً نهی میکردند که نپذیرید و پذیرفتن این وصلت برای شما و خانوادهتان دردسر و مشکلساز میشود و برای رفتن به ایران مشکل پیدا میکنید، اما چون مرحوم پدر ما معتقد بود که باید به مبارزان و اطرافیان حضرت امام بها داد و نسبت به آنها توجه ویژهای شود، با همه مخالفتهایی که میشد، به جهت شناختی که نسبت به شخص آقای رحمت و خانوادهشان داشت و میدانست که از مریدان جدّی و حلقه اول طرفداران امام است، با افتخار قبول کرد. همچنین اختلاف سنی بین همشیره ما و آقای رحمت، هجده سال بود و این خلاف عرفِ متعارف بود که این وصلت صورت بگیرد، اما مرحوم والد موافقت کرد و همشیره را به این وصلت راضی کرد.
زمانی که همشیره موافقت کرد، مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی شب به منزل ما آمدند. ایشان پیش همشیره ما آمد و از همشیره اجازه و بله را گرفتند تا به حرم حضرت علی(ع) بروند و حضرت امام صیغه عقد را بخوانند.
بد نیست این خاطره و لطیفه گفته شود که وقتی حاج آقا مصطفی به خانه ما آمدند تا اجازه و بله را از همشیره بگیرند، همشیره بر اساس عرفیات نجف، پشت پرده بود و جمع آقایان و خانمها جدا بود. حاج آقا مصطفی با همشیره ما صحبت میکردند و میخواستند بله را بگیرند، مرحوم آقای دعایی همسایه ما بود و والدۀ خیلی شیرین، شوخطبع و بامحبتی داشت، ایشان به جای همشیره گفت: «اگر برای من است، بله.» و حاج آقا مصطفی از بله گفتن ایشان خندیدند. حاج آقا مصطفی بله را از همشیره گرفتند و به حرم امام علی(ع) رفتند. بالاسر حضرت، امام خمینی(ره) صیغه عقد را جاری کردند. اسم آقای رحمت محمدرضا و اسم مرحوم پدر ما غلامرضا بود. حضرت امام بعد از جاری کردن صیغه عقد فرمودند: «خب! داماد که رضا، پدر خانم هم رضا، انشاء الله خدا هم رضا». این جمله برای ما جالب بود.
عقد خوانده شد، ایشان داماد ما شدند و به دلیل ارتباط نزدیک، شناخت ما نسبت به ایشان بیشتر شد و همدیگر را بهتر بشناسیم.
به خصوصیات علمی و اخلاقی ایشان اشاره کنید.
افرادی که در حلقه مبارزین قرار میگرفتند و فعالیتهای مبارزاتی داشتند، دیگر وقتشان اجازه نمیداد که به تحصیل یا برنامههای علمی بپردازند، اما آقای رحمت علیرغم فعالیتهای مبارزاتی، به صورت ویژه به تحصیل علوم دینی و کسب فیض از بزرگان نجف به ویژه حضرت امام مشغول بودند و در هر دو جهت موفق بودند. امام هم به این افراد عنایت و توجه خاصی داشتند. گاهی از طریق حاج آقا مصطفی نظر حضرت امام به افراد میرسید که درباره آنها چه گفتهاند. خصوصیت دیگر آقای رحمت این بود که بیسر و صدا، آرام و بدون ادعا در کنار امام حضور داشت و در جمعی که به نام «روحانیت مبارز خارج کشور» معروف بود، به همکاریهای مبارزاتی میپرداخت. شاید قریب به نصف اعضای روحانیت مبارز خارج کشور نیستند و آسمانی شدهاند، اما تعداد اندکی که هستند باید قدرشان را بدانیم، آنها را در جایگاه و منزلتی که هستند قرار دهیم به گونهای که به آنان کمتر بیمهری شود. چون به آقای رحمت بعد از حضرت امام کملطفی شد.
مرحوم آیتالله رحمت پس از انقلاب چه مسئولیت یا مسئولیتهایی عهدهدار شد؟
آقای رحمت با حکم حضرت امام در شهر تنکابن امام جمعه بود، بعد از امام مدتی این مسئولیت را ادامه داد و برای ایشان سخت بود که آنجا را رها کنند. حضور آن مرحوم تا زمان انتخابات ریاست جمهوری آقای خاتمی طول کشید اما به دلیل هواداری از آقای خاتمی و همراهی با جمعی که طرفدار ایشان بودند، مورد بیمهری حاکمیت قرار گرفت. لذا درصدد بودند تا ایشان را کنار بگذارند که در نهایت این کار را کردند. البته مردم قدرشناس منطقه مدتها این اجازه نمیدادند و حمایت آنها مانع میشد اما نهایتاً به پیشنهاد خود حاج آقا رحمت، حاج آقا نقیپور را از عباسآباد آوردند، ایشان امام جمعه تنکابن شد و جابجایی صورت گرفت.
حاج آقا رحمت بعد از اینکه از تنکابن به تهران آمدند، مورد لطف حاج حسن آقا گرفتند. نظر حاج حسن آقا این بود که آن مرحوم در دفتر باشند و متصدی اموری که آیتالله توسلی بودند، باشند و دفتر امام را کمافی السابق اداره کنند. بنابراین حاج آقا رحمت پیشنهاد حاج حسن آقا را پذیرفتند که میل خودشان هم بود. آیتالله رحمت تا وقتی که در قید حیات بودند مشغول به رتق و فتق امور دفتر و پاسخگویی به مسائل شرعی بودند. از ایشان درخواست کردند که امام جماعت مسجدی را در تجریش عهدهدار شوند اما حاکمیت، امام جماعت بودن ایشان در آنجا را هم نپذیرفت و برخوردی کردند که ایشان از آنجا صرفنظر کنند. اواخر عمر در دفتر امام مشغول رسیدگی به امور شرعی و اقامه نماز در حسینیهای مشغول بود که در همان حسینیه تشییع شدند.
از ویژگیهای مرحوم آیتالله رحمت بهره نبردن از نام حضرت امام و بُعد مردمی ایشان بود.
بله، حُسن زندگی آقای رحمت این بود که با انتخاب خود این زندگی را انتخاب کرد. وضع خانواده آقای رحمت قبل از انقلاب بد نبود و میتوانست زندگی خیلی مرفه، راحت، بیدردسر و بیدغدغهای داشته باشد، اما چون باور و اعتقاداتی داشت که اجازه نمیداد آسوده باشد و به تعبیر «آسوده از آنیم که آرام نگیریم»، هیچ وقت خود را آسوده و بیخیال نمیدید و همیشه درصدد بود که هدفش را دنبال کند. البته لازمه رسیدن به هدف، تحمل سختیها بود و وارد مبارزهای شود که طبیعی است مشقتهایی را همراه خود دارد.
ایشان از لحاظ سختی زندگی و وضع معیشتی، خودشان این راه را انتخاب کردند. از وقتی که با همشیره ما وصلت کردند، زندگی بسیار ساده، محقر و مختصری داشت. آن مرحوم در نجف در منزل قدیمی زندگی میکرد، البته منزل اغلب آقایان از جمله حضرت امام کوچک بود اما منزل آقای رحمت در نجف 36 متر بود. به ایران هم که آمدند منزل مختصری در قم در حد 100 یا 120 متر داشت. چهارده سال که در تنکابن امام جمعه بود، در منزل بسیار محقری زندگی میکرد. یک بار حاج احمد آقا در تنکابن به منزل ایشان رفتند و از وضعی که دیدند تعجب کردند؛ منزل خیلی مختصر و محقری بود که طبقه پایین آن دفتر بود و در طبقه بالا زندگی میکرد.
بعد از تنکابن، در تهران مستأجر بود و هر سال اثاثکشی میکرد. آخرین خانهای که آقای رحمت در آن زندگی کرد و در آن به ملکوت اعلی پیوست، کلاً صد متر بود؛ یک منزل قدیمی سه طبقه است که طبقه همکف آن نور مناسبی ندارد و منزل ساده و محقری است.
این نمونۀ زندگی افرادی است که با امام بودند، زندگی دنیا برای آنها مهم نبود و ارزشی نداشت. یعنی چشمی به این دنیا نبسته بودند، هدف والایی داشتند و با هدف، اعتقاد و باوری که داشتند زندگی میکردند.
در این منزل هم مستأجر بودند.
بله، غیر از منزل کوچکی که در محله جوب شور قم داشتند که حداکثر 120 متری بود، سراغ نداریم، منزل ملکی شخصی داشته باشند. ایشان در تنکابن در منزل عاریهای زندگی میکرد که مربوط به مسجد جامع بود. بعد از تنکابن، در تهران مستأجر بود و هر سال سختی جابجایی و اثاثکشی را تحمل میکرد.
اگر نکتهای درباره شخصیت آقای رحمت و توجه ایشان به معنویات و عبادات، و توسل به اهلبیت(ع) باقی مانده بفرمایید.
ایشان اهل تهجّد و مبارز بود. روحیه شجاعت داشت و حرفها و مطالب خود را بیباکانه و شجاعانه میگفت و ملاحظهای در گفتن حقائق نداشت. هر چه باور داشت بیان میکرد و همین روحیه باعث مشکلاتی برای ایشان در زندگی میشد. ارادت ایشان به بیت امام تا پایان عمر بود و همچنان بر این باور ماند. ایشان با شهامت صحبتش را میگفت حتی در مصاحبه با رسانههای عمومی، این کار را میکرد. ایشان بسیار با شهامت از دولت میرحسین موسوی که مورد عنایت و توجه امام بود، حمایت میکرد. همچنین حامی شخص و دولت آقای خاتمی بود.
ضمن اینکه نسبت به مسائل اعتقادی اهمیت میداد با مردم بود؛ هم خودش مردمی بود و هم زندگی مردمی داشت. بعد از کنارهگیری از امامت جمعه تنکابن، محافظی نداشت و خیلی راحت در بین مردم زندگی میکرد. حتی در چند سال اخیر ماشین هم نداشت و هر جا میخواست برود با وسیلههای عمومی میرفت و میآمد. احیاناً در راه مورد جسارت برخی افراد قرار میگرفت، اما در بین مردم زندگی میکرد. خیلی سخت است که انسان باور کند، شخصیتهایی در این حد و اندازه این گونه مردمی و راحت در بین مردم و با مردم زندگی کند.
حوزویان و مسئولان که شاهد رفتن یاران امام به صورت غریبانه هستند، برای تجلیل و تکریم اینها چه وظیفهای دارند؟
امروزه تعداد انگشتشماری از شخصیتهایی داریم که با امام و همراه انقلاب بودند و خصوصیاتی مثل مرحوم آقای رحمت را دارند. نظر ما این است که چند نفری که باقی ماندهاند را مورد توجه قرار دهند تا نسبت به آنان کملطفی نشود و کاری کنند که مردم بدانند قدر اینها شناخته شده و شناخته میشود. این شخصیتها با امام بودند و آنچه که نظر امام بوده را بهتر میدانستند و میفهمیدند، باید اجازه داده شود تا بتوانند عقیده و باورهایشان را پیاده کنند و این قدر غریب نباشند. این افراد امروزه غریب هستند و کمتر به آنها توجه میشود.
غریب ماندن این شخصیتها برای کسانی که دوستدار انقلاب و امام هستند، مایه تعجب است. اینها به جای اینکه در مرکز توجه باشند اینگونه غریبانه از دنیا میروند. میبینیم که خبر ارتحال و تشییع آقای رحمت به عنوان شخصیتی که تمام عمرش را در راه نظام، انقلاب و امام وقف کرد، در رسانههای رسمی هیچ انعکاسی نداشت؛ علیرغم اینکه با عنایت بیت امام مراسمی برای ایشان برگزار شد اما در رسانههای رسمی منعکس نشد.
مشاهده خبر در جماران