کدخبر: ۱۶۱۷۳۱۰ تاریخ انتشار:

مراسم بزرگداشت «سیف‌الله داد»‍/ رضا میرکریمی، کارگردان: از هنرمند و سرمایه‌اش سواستفاده می‌کنند، بعد می‌گویند چرا مشارکت کم است/ احمد مرادپور، کارگردان: داریم به آدم‌هایی می‌رسیم که کوتوله هستند و در حد صندلی خود نیستند

رضا میرکریمی در مراسم بزرگداشت «زنده‌یاد سیف‌الله داد» گفت: سیاستمداران ما گاهی خیلی کودک هستند و وقتی جناح فکری آنها بر سر کارست، توجیه‌گرند و وقتی کنار گذاشته می‌شوند، منتقد می‌شوند. این برج و بارو و هیمنه فرهنگی ما دیگر دروازه‌های سنتی خودش را ندارد که دو گزمه جلوی آن بگذاریم تا کسی داخل نیاید، پدیده‌هایی را داریم که از دیوارها عبور خواهند کرد. بعضی از سیاست‌بازان امثال سیف‌الله را بازی دادند و سرمایه دانشی و اجتماعی او را که هیمنه‌ای داشت برای یک جبهه فکری آوردند.

جی پلاس؛ روزنامه فرهیختگان نوشت: ​افتتاحیه دفتر بیست‌ودوم شب‌های فرهنگ با پخش سکانس پایانی فیلم سینمایی «بازمانده» آغاز شد. حاضران این نشست صمیمی به احترام سکوت کرده و خیره به تصاویری بودند که مرحوم سیف‌الله داد، غریب به ۳۰ سال قبل، ساخته و پرداخته و همچنان دیدن‌شان تازگی دارد. بهانه دیدار و حضور هنرمندان در این شب از شب‌های فرهنگ، یادبود یکی از مهم‌ترین فیلمسازان و مدیران سینمای بعد از انقلاب است. این دفتر از شب‌های فرهنگ هم به سیاق دوره‌های پیش در دفتر اکبر نبوی برگزار شد.

علی‌اکبر ثقفی، سیدرضا میرکریمی، سیدضیاء هاشمی، منوچهر شاهسواری، احمد مرادپور و مسعود نقاش‌زاده ازجمله حاضرانی بودند که در این نشست سخنرانی کردند. علاوه‌بر تاکید آنها بر اهمیت و جایگاه «بازمانده» در سینمای ایران، وجه اشتراک اظهارات سخنرانان این نشست تاکید بر شیوه متفاوت مدیریتی سیف الله داد در سینمای ایران بود.

مرحوم داد در میانه دهه ۷۰ ریاست هیات‌مدیره خانه سینما را برعهده داشت و یک دوره سه‌ساله معاون امور سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. آنچه از مدیریت او یاد شده، عموما در منظر اهالی سینمای ایران، به نیکی بوده و البته دلتنگی که این روزها برای او می‌شود در کلام حاضران این نشست صمیمانه مشهود است. اگرچه این دلتنگی حاضران به خاطر دوری از یک رفیق قدیمی و تجدید خاطرات او بود و حتی چند جایی اشک در چشم برخی از دوستان سیف‌الله داد حلقه زد؛ اما می‌شد در میان صحبت‌هایشان حسرت نسبت به وضعیت مدیریت این روزهای سینمای ایران را حس کرد و تاکید چندباره‌شان از کمبود مدیرانی که فهم دقیق و اصیل از مسائل سینما دارند. آنچه می‌خوانید بخشی از صحبت‌های حاضران بیست‌ودومین دفتر از شب‌های فرهنگ و البته پاسخ‌های کوتاه به این سوال است که چرا مرحوم سیف‌الله داد همچنان برای اهالی سینما جایگاه ویژه‌ای دارد. شاید بتوان گفت یکی از مهم‌ترین گزاره‌هایی که در این نشست مطرح شد را رضا میرکریمی برای مرحوم داد به کار برد، آنجایی که گفت در حوزه فرهنگ، کم اتفاق می‌افتد که کسی هم هنرمند باشد، هم مدیر و هم اینکه نگاه استراتژیک به مسائل داشته باشد. و مرحوم سیف‌الله داد این سه ویژگی مهم را داشت.

در ابتدای این فصل از شب‌های فرهنگ، اکبر نبوی پیش از آنکه از میهمانان برای سخنرانی دعوت کند با بیان خاطراتی از مرحوم سیف‌الله داد، به ویژگی‌های مدیریتی او اشاره کرد و گفت: «سیف‌الله داد جزء معدود سینماگرانی است که از چند ساحت مهم می‌توان به او نگاه کرد. بر مبنای تجربه‌های فردی خودم، من و ایشان دو مرحله با هم همکار بودیم؛ یکی در جامعه اصناف سینمایی کشور که خانه سینماست، در سال ۷۵ و ۷۶ وقتی او رئیس هیات‌مدیره خانه سینما بودند و حدود یک سال و نیم در امور صنفی با هم همکار و نزدیک بودیم. در دوره آقای خاتمی هم وقتی ایشان معاونت سینمایی را به عهده داشت، من با ایشان حدود هفت ماه و نیم کار کردم. فارغ از ابعاد دوستی، یکی از ویژگی‌هایی مهمی که از آقای داد، دریافت کردم، مبانی فکری‌شان بود که به سینما هم از همین زاویه نگاه می‌کرد. دوم اینکه ایشان نسبت به پدیده‌های انسانی که حالا موضوع سینما هم انسان است، نگاه و رفتاری خیلی عمیق، صادقانه و ژرف داشت و شما نمی‌توانستید دورنگی از نگاه مبانی فکری ببینید.»

او ادامه داد: «ممکن است شرایطی اقتضا کند که انسان با در نظر گرفتن برخی مصالح، موضعی بگیرد، اما مصلحت‌سنجی‌ها به معنای بی‌صداقتی نیست و وقتی انسان بر مبانی خودش پایمردی داشته باشد و از آنها عدول نکند، حتی اگر جمعی با او موافق یا مخالف باشند، باز او بر مسیر مبانی فکری خودش حرکت می‌کند. نکته دیگری که به نظرم در شخصیت و نوع نگاه سیف‌الله به سینما تاثیر گذاشته بود، این بود که ایشان جامعه‌شناسی خوانده بود. شاید بتوان گفت کسانی که در حوزه علوم اجتماعی درنگ‌های مطالعاتی دارند، (منظورم فقط سرکلاس رفتن نیست) نگاه‌ و زاویه دوربین‌ آنها بیش از دیگران wide و باز است. قضاوت آنها هم در همین افق باز است.»

نبوی با اشاره به اثر سینمایی ماندگار سیف‌الله داد گفت: «‌نکته آخر اینکه اگر ‌بازمانده‌ ساخته نمی‌شد، در ارتباط با یک پدیده انسانی عجیب در دوران معاصر که ستمی ۷۵ ساله علیه یک ملت است و این روزها به اوج خودش رسیده، دست سینمای ایران و بهتر است بگویم دست جمهوری اسلامی خیلی خالی بود. شاید پنج، شش اثر دیگر هم در حوزه فلسطین و بیان مظلومیت آن ساخته شده باشد که دست‌شان درد نکند اما قد و قامت رشید و رعنای ‌بازمانده‌ را ندارند. باید به این مساله اذعان کرد که یکی از نقاط تلخ کارنامه فرهنگی-هنری جمهوری اسلامی و مدیریت‌هایی که آمدند و رفتند این است که شعارهایی دادند اما دست‌شان واقعا خالی است و البته برخی همیشه طلبکار هم بوده‌اند!»

اولین فردی که در این نشست صمیمانه سخنرانی کرد، علی‌اکبر ثقفی، تهیه‌کننده و کارگردان بود که رفاقتی دیرینه با مرحوم سیف‌الله داد داشت. ثقفی از مرحوم داد به عنوان فرمانده یاد کرد و گفت: «‌از نظر من سیف‌الله داد فوت نکرده است و هنوز پیش ما حضور دارد. من او را به چشم یک فرمانده فرهنگی می‌بینم و چه حیف که او دیگر پیش ما نیست. اصالتا خرمشهری بود و در دانشگاه شیراز، مشغول به خواندن جامعه‌شناسی شد. از همان زمان با فعالیت‌های دانشجویی شناخته شد و به تهران آمد. آشنایی من و سیف‌الله به سال ۶۳ برمی‌گردد و در سال ۶۶ در فیلم کانی مانگا باهم همکار بودیم.»

در ادامه، ثقفی با اشاره به ویژگی‌های این کارگردان سینمای ایران گفت: «سیف‌الله، آدم پاکدستی بود و جدا از تدوین و فیلمنامه‌نویسی، مدیر لایقی حساب می‌شد. برعکس آن مدیران فرهنگی که در نسبت با سیف‌الله، نه شناختی از سینما دارند و نه آن صفای درونی و نگاه پدرانه به اهالی سینما را دارند. سیف‌الله مثل باران بود، برای همه می‌بارید و برای هرکسی که کاری از دستش برمی‌آمد، کار می‌کرد. دنبال مدیریت نبود، اما اگر به او تکلیفی داده می‌شد، آن را به بهترین شکل انجام می‌داد.»

ثقفی درمورد ویژگی‌های اخلاقی سیف‌الله داد در مدیریت گفت: «او نگاه ظریفی بر کارهایش داشت و زمانی که معاونت سینمایی را به عهده گرفت، برای آنکه حرفی پیش نیاید، دفتر «سینا فیلم» را تعطیل کرد. او در زمان فیلم‌سازی، رفتار و اخلاق خوبی داشت و اهالی سینما خاطره‌‌ خوبی از او در ذهن دارند. یکی از ویژگی‌های پررنگ سیف‌الله این بود که بسیار مقید بود حقی گردنش نیفتد.»

این تهیه‌کننده و کارگردان سینما با اشاره به سکانس‌های پایانی فیلم ‌بازمانده‌ که در این جلسه پخش شد، گفت: «به نظر من سیف‌الله ۲۰ سال جلوتر را می‌دید که این فیلم را ساخت و به نظرم‌ ساخت این فیلم از الطاف الهی بود. بازمانده برای سینمای ایران، وزنه‌ای حساب می‌شود. در دیالوگی صفیه در جواب سوال «من را می‌شناسی؟» شمعون می‌گوید‌ «بهتر از مادرت‌ می‌شناسمت.»‌ این زیرمتنی دارد که نشان‌دهنده‌ شناخت جهان اسلام از اسرائیل است. برعکس نگاه کمی که این روزها در سینما وجود دارد، معتقدم سیف‌الله داد، دینش را با ساخت همین فیلم بازمانده در حق سینمای ایران ادا کرد. فیلم همچنان تازه است و برای پخش، متناسب با شرایط الان است.»

ثقفی در بخش پایانی صحبت‌هایش با لحنی حاکی از دلخوری از شرایطی که روزهای پایانی سیف‌الله داد رقم خورد، گفت: «بدترین حالت ضربه خوردن، این است که رفقا و دوستان آدم در حقش جفا کنند. زمانی که سیف‌الله با تشخیص سرطان مغز استخوان در بیمارستان بستری شد، دکتری به من گفت: «از غصه مریض شده است.» و من هرگز یادم نمی‌رود که غصه سیف‌الله را کشت.» ثقفی در حالی این بخش از صحبت‌هایش را تمام کرد که چشمانش پر از اشک شده بود و عینک از چشم برداشت.

سیدضیاء هاشمی با نقل خاطره‌ای از مرحوم سیف‌الله داد، صحبت‌هایش را شروع کرد و گفت: «سیف‌الله داد را انقلاب مذهبی و اعتقادی نکرده بود. او اخلاق‌مدارترین آدمی بود که من در سینما دیدم و این را هم بگویم شاید مغضوب خیلی از بچه‌های خودی شد، چون به کسی رانت نداد. یادم هست اواخر دوره سیف‌الله یک روز به دیدن ایشان رفتیم. از بیماری ایشان می‌دانستیم اما در حد درد کمر و اینها و در آن حد حتی خود ایشان هم نمی‌دانستند. او صندوق را باز کرد، پر از سکه بود. یک دوستی با من بود و گفت چرا اینها را به بچه‌ها ندادید؟ گفت روی چه حسابی؟ باید یک اتفاقی بیفتد و بهانه‌ای مثل جشنواره؛ این کار قابل انجام است. حالا بگذریم که همه اینها ماند و در دولت بعدی رفت و معلوم نشد چه شدند!»

این تهیه‌کننده سینما با اشاره به صحبت‌های علی‌اکبر ثقفی که به پاکدستی مرحوم سیف‌الله داد‌ اشاره کرده بود، گفت: «من کسی را ندیدم که اعتقاد ایشان را داشته باشد. اکبر می‌گوید فردی دست‌پاک بود اما به نظر من بیش از اینها بود. سینماگستر را که تاسیس کردیم، من در معاونت هم از این برخوردهای آقای داد دیده بودم که می‌گفتند ما باید مالیات بدهیم. به ایشان می‌گفتیم ما ورشکسته هستیم، چرا باید مالیات بدهیم. آنقدر جلسه گذاشتیم که دیدیم چاره‌ای جز معافیت سینما از مالیات نیست، ولی اعتقاد او این بود که اهالی سینما هم باید مالیات پرداخت کنند و این حق دولت است. ما در سینماگستر چیزی نداشتیم و رقمی بسیار جزئی از ۲۳-۲۲ نفر جمع شده بود و گذاشته بودیم بانک که سود بگیریم. او می‌گفت این را به بانک اعلام کنید که اگر قرار است مالیاتی بدهیم، این کار را بکنیم تا سودش بیاید و حقوق اینها را بدهیم. من اصلا حتی از دوستان خیلی نزدیکم که تظاهر به دیانت دارند هم این چیزها را ندیدم. بعد از ‌بازمانده‌ مبلغی با دلار هفت و ۴۰۰ مانده بود و سیف‌الله اصرار داشت این پول باید برگردد و با اصرار ایشان این پول عینا برگشت. می‌خواهم بگویم مدیریتش فوق‌العاده بود.»

هاشمی در مورد شیوه مدیریتی سیف‌الله داد در سینما و تفاوتش با مدیران فعلی گفت: «او در وزارت ارشاد، فضایی را باز کرد که با شیوه مدیریت مدیران امروز، قابل مقایسه نیست. تمام اختیارات شورای صنفی نمایش را در آن دوره کاملا به ما داد. البته پیش از این هم حضور داشتیم، اما اینکه کل شورای صنفی با این قدرت در اختیار اتحادیه تهیه‌کنندگان قرار بگیرد، در زمان سیف‌الله اتفاق افتاد. ۱۱ نفر یعنی دو تا پنج تایی و یک نفر نیروی وسط که در جلسات آن دوره حضور داشت. حالا به جایی رسیدیم که این دولت همه این اختیارات را باز پس گرفته و جالب اینکه از خود اهالی سینما هم کمک می‌کنند که اختیارات از سینمایی‌ها گرفته شود. در آن دوران کاملا پروانه ساخت دولتی بود و حتما فیلم‌نامه‌ها باید مجوز می‌گرفتند و اتفاقا بحث سه امضا و امضای سه کارگردان در زمان سیف‌الله اتفاق افتاد. حالا این را مقایسه کنید با وضعیت امروز و می‌بینید که با فیلم‌نامه و سینماگران چه می‌کنند! آزادی‌هایی که برای مجموعه صنف سینمایی در دوران آقای داد اتفاق افتاد، به نظرم بی‌بدیل بود.»

او با اشاره به اینکه در دفترکارش به یاد مرحوم سیف‌الله داد است، گفت: «من در دفترم با سیف‌الله زندگی می‌کنم. عکس او همه‌جا هست. به این دلیل که به او اعتقاد قلبی داشتم. من پیش مدیری از ایشان تعریف می‌کردم، او هم به کنایه گفت سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است! گفتم نه، این‌طور نیست. صدها مدیران مثل شما واقعا اعتقاد دارم یک موی گندیده‌ سیف‌الله داد هم نمی‌شوید. واقعا نمی‌خواهم ایشان را بزرگ کنم اما من مدیران زیادی در جاهای مختلف فرهنگی دیدم، ولی مثل ایشان ندیدم. مدیریت‌ فرهنگی چه در رابطه با امکانات‌گرفتن از دولت برای فیلمسازان و چه در رابطه با مجموعه‌ای در سینمای جوان امروز که در باغ فردوس بود، واقعا بعد از انقلاب کارهای استثنائی کرد. امیدوارم خداوند کمک کند ما هم بتوانیم راه این عزیز بزرگوار را ادامه دهیم.»

مسعود نقاش‌زاده سخنران بعدی این جمع سینمایی بود و عمده صحبت‌هایش با محوریت فیلم سینمایی «بازمانده» ساخته مرحوم سیف‌الله داد بود. نقاش‌زاده در شروع صحبت‌هایش گفت: «می‌خواهم در حضور دوستان باتجربه، باسابقه و برجسته کشور چند نکته‌ای که به نظرم رسیده را درباره این فیلم عرض کنم وگرنه شما خیلی بهتر از من می‌توانید درباره آن صحبت کنید. نکاتی که درباره شخصیت آقای سیف‌الله داد گفتند، هم آقای ثقفی و هم آقای هاشمی و هم آقای نبوی، من را بیشتر مطمئن کرد که واقعا کارگردانی بیش از داشتن دانش و مهارت‌های فنی است و یک شخصیت خاص می‌خواهد، چون به‌هرحال شخصیت افراد در فیلم‌هایشان انعکاس می‌یابد.» نقاش‌زاده ادامه داد: «می‌دانید سه اقتباس از داستان «بازگشت به حیفا»ی غسان کنفانی صورت گرفته که یکی از آنها فیلم «بازمانده» سیف‌الله داد است. غسان کنفانی نویسنده فلسطینی در سال ۱۹۳۶ به دنیا آمد و ۳۶ سال بیشتر عمر نکرد و سه سال بعد از نوشتن همین داستان موساد او را در بیروت ترور کردند. پیش از آنکه مرحوم سیف‌الله این فیلم را در سال ۱۳۷۳ بسازد، یک فیلمساز فلسطینی-سوری به نام قاسم حول با همین عنوان «بازگشت به حیفا» در سال ۱۹۸۲ یا ۱۳۶۱ یک فیلم ۸۵ دقیقه‌ای ساخته و ۱۲ سال بعد سیف‌الله فیلمش را ساخته و ۱۲ سال بعدتر هم در سال ۲۰۰۵ فیلم‌سازی سوری فیلمی با نام «بازگشت به حیفا» ساخته که داستانی دیگر دارد اما مبنا همین است. در دنیای عرب هم این سه فیلم با اینکه مبنای اقتباس یکسانی دارند، اما فیلم سیف‌الله بیشتر مورد توجه قرار گرفته و دیده شده و مثلا در IMDB امتیاز ۷.۶ دارد.»

نقاش‌زاده در بخش دیگری از صحبت‌هایش به کیفیت ساخت این اثر سینمایی و تفاوتش با داستان «بازگشت به حیفا» غسان کنفانی، اشاره کرد و گفت: «این فیلم سیف‌الله نه فقط به واسطه اینکه ما در سینمای ایران کارگردان آن را می‌شناسیم و به کار و توانایی‌های او واقف هستیم، مهم است بلکه به این خاطر که در سینمای عرب و دنیا با وجود کوشش‌های دیگری هم که شده، همچنان تاثیرگذار است و پخش شده و دیده می‌شود. نکته مهمی که هست اینکه غسان کنفانی یک نویسنده فلسطینی کردتبار است و داستان او درواقع مواخذه نسل‌های قبلی فلسطین است که چرا در برابر صهیونیست‌ها در ۱۹۴۸ کوتاه آمدند و اینها فلسطین را تصرف کردند و اسرائیل تاسیس شد! داستان نسبتا بلندی است و اگرچه رویکردی انتقادی دارد اما دارای فضای یأس‌آلودی است و شاید مهم‌ترین کار سیف‌الله این است که در اقتباس از این داستان فقط ایده جاماندن یک بچه فلسطینی در خانه‌ای در شهری که اسرائیلی‌ها آن را گرفته‌اند را استفاده کرده‌ و تغییرات عمده‌ای در آن داده است. «بازمانده» به نظر من ایده‌ای است از غسان کنفانی و فیلم‌نامه‌ای از سیف‌الله داد که فیلم‌نامه را به طور کامل ساخته و پرداخته کرده و بنابراین یک داستان موثر پدید آمده است.» این کارگردان و کارشناس سینما ادامه داد: «همه سروران فیلمساز من می‌دانند که وقتی کنترل روی فیلمنامه، کارگردانی و تدوین با هم در اختیار یک نفر باشد، تا چه اندازه می‌تواند روی فرم فیلم اثر گذارد؛ به همین دلیل هم هست که اگر بخواهیم به نظریه مولف برگردیم، بازمانده فیلمی است که تالیف سیف‌الله داد است، نه اینکه فقط توسط او کارگردانی شده باشد. تالیف نه به این معنا که فیلمنامه‌اش را نوشته بلکه فرم فیلم را شکل داده و ساختار بنیادی فیلم را به وجود آورده است. البته در این فیلم تیم خیلی خوبی داشته مانند علیرضا زرین‌دست یا عبدالله اسکندری یا مجید انتظامی که باعث شدند این فیلم مورد توجه قرار گیرد.»

نقاش‌زاده در بخش دیگری از صحبت‌هایش گفت: «آخرین نکته که عزیزان بهتر از من می‌دانند و در کارگردانی امری تخصصی است، اینکه ذهن بسیار منضبط و دقیق مرحوم سیف‌الله داد در همه جنبه‌های ساخت این فیلم کار می‌کرده. از منظر کارگردانی اگر تحلیل کنیم، جنبه‌های متعددی در میزانسن و دکوپاژ را می‌شود درباره آن حرف زد. یکی از کارهای کارگردان انتخاب بازیگر است و برای او بسیار اهمیت دارد. در مورد انتخاب بازیگر نقش شمعون یعنی غسان مسعود که بازیگری سوری‌الاصل است و می‌دانیم در فیلم «قلمرو بهشت» رایدلی اسکات بازی کرده و بازیگری تاثیرگذار است، باید بگویم که انتخاب او برای ایفای نقش سردسته صهیونیست‌ها از درخشان‌ترین تصمیمات کارگردانی است که مرحوم سیف‌الله گرفتند. فرم صورت و نگاه این بازیگر به گونه‌ای است که گویی تمام آن قساوت، بی‌رحمی و خشونتی که ما در یک پروژه‌ای به نام اسرائیل در همه این سال‌ها درک کرده‌ و درباره‌اش خوانده‌ایم و به تجربه دریافته‌ایم، در این نگاه و صورت می‌بینید. من با خودم فکر می‌کردم اگر غیر از او کسی دیگر نقش شمعون را بازی می‌کرد، شاید این فیلم درنمی‌آمد! البته هدایت بازیگران و اینها سر جای خود اما انتخاب دقیق او بسیار حیرت‌انگیز است. همچنین بازی بازیگر مقابل او یعنی خانم سلما المصری که نقش صفیه را بازی می‌کند هم بسیار دقیق و خوب است و البته خوب هدایت شده است. به همین سکانس پایانی فیلم نگاه کنید از لحظه‌ای که صفیه وارد قطار می‌شود تا آخرین نما ۱۱۴ پلان هست. نگاه‌های همین بازیگر نقش شمعون و صفیه این‌قدر دقیق است که تمام نیروی تقابلی که نه فقط در فضای فیلم بلکه در فرامتن هست، کاملا به چشم می‌آید. من به عنوان کسی که علاقه‌مند به سینما هستم و سعی می‌کنم فیلم‌هایی که دوست دارم را با دقت بیشتری ببینم، به نظرم از فیلم بازمانده در موضع کارگردانی و طراحی می‌توان چیزهای زیادی یاد گرفت و می‌توان درباره آن بررسی‌های دقیق‌تر حرفه‌ای و تخصصی انجام داد.»

رضا میرکریمی دیگر سخنران این جمع فرهنگی بود و او با اشاره به سکانس پایانی فیلم سینمایی بازمانده گفت: «من تحت‌تاثیر این سکانسی که پخش شد، قرار گرفتم و البته خاطراتی که دوستان نقل کردند؛ مخصوصا آقای ثقفی که واقعا تکان‌دهنده بود. همین یک سکانس برای آخرت یک نفر کافی است. معتقدیم یادآوری خاطرات اگر در آن عبرتی نباشد، بی‌فایده است، چون اینها که بارشان را بسته و رفته‌اند. من هم مثل آقای ثقفی معتقدم، این فیلم حتما پاداش و باقیات‌صالحات از سمت خدا بوده که در کارنامه سیف‌الله داد قرار گرفته است؛ آن هم به دلیل صداقت، پاکدستی، ژرف‌اندیشی و خیرخواهی‌هایی که در کلام و گفتار و نیت آقای داد بود.»

میرکریمی به سه ویژگی مهم مرحوم داد در سینمای ایران اشاره کرد و گفت: «هم‌نسل آقای سیف‌الله داد نبودم اما بارها افتخار مصاحبت با او را داشته‌ام. در حوزه فرهنگ، کم اتفاق می‌افتد که کسی هم هنرمند باشد، هم مدیر و هم اینکه نگاه استراتژیک به مسائل داشته باشد. این نگاه استراتژیک هم نه صرفا به حوزه فرهنگ بود، بلکه درخصوص حوزه‌های مختلف همین‌طور بود و افق‌های دورتر را می‌دید.»

میرکریمی در توضیح نگاه استراتژیک مرحوم داد گفت: «حدود ۱۸ سال پیش ایشان به سند چشم‌انداز ۲۰ ساله و نیل به اهداف آن با تردید نگاه ‌کرد. این نگاه هم به‌عنوان یک منتقد و معترض بود و نه از سمت کسی که جناح فکری او سر کار نبود، چون سیاستمداران ما گاهی از این زاویه خیلی کودک هستند و وقتی جناح فکری آنها بر سر کارست، توجیه‌گرند و وقتی کنار گذاشته می‌شوند، منتقد می‌شوند. آقای داد از یک زاویه درست نقد می‌کرد و می‌گفت این سند چون نقش بنیادی فرهنگ در زمینه‌سازی تحقق اهداف اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک، صنعتی و... را نادیده گرفته، به هدفش نخواهد رسید. الان تا ۱۴۰۴ دوسال مانده است و به نظر می‌رسد او افق فراتری را دیده و این پیش‌بینی را کرده بود. بسیاری از مهلکه‌هایی که ما در این دو دهه رد کردیم، شاید سیف‌الله پیش‌بینی هم نمی‌کرد اما بااین‌حال می‌گفت این برنامه به هدف نمی‌رسد.»

این کارگردان سینما در بخش دیگری از صحبت‌هایش به نگاهی که داد به موضوع ممیزی داشت هم اشاره کرد و گفت: «من در کلام سیف‌الله وقتی درباره ممیزی فرهنگی صحبت می‌کرد، می‌دیدم بدون عدول از ارزش‌ها و اعتقاداتش حرفش را می‌زند و اتفاقا این را در فیلم‌ها و آثارش هم نشان داده بود که آدم وا بده‌ای نیست. او نقشی که برای ممیزی قائل بود، نقشی جامع‌تر، بلندنظرانه‌تر و عمیق‌تری بود از این برخوردهای سطحی به‌ظاهر زودبازده که متاسفانه ما داریم وارد سیاستگذاری می‌کنیم، مخصوصا این اواخر که زیاد شده است.»

میرکریمی در بخش دیگری از صحبت‌هایش و در توضیح نگاه مرحوم داد در نسبت سینماگران و مساله ممیزی گفت: «در نگاه جدید به ممیزی، خود صدا نیست که مهم است، پژواک و تیراژ آن است که مهم است و باید نگه داشته شود. به همین دلیل است که شما فرمودید آقای داد ابا نداشت از اینکه اختیارات به صنف واگذار شود، چون می‌خواست آدم مسئول بسازد، به جای اینکه ضابط بسازد یا نگهبان بگذارد؛ ضمن اینکه نگاه روشن‌تری هم موضوع داشت.»

میرکریمی ضمن اشاره افقی که مرحوم داد در حوزه فرهنگ داشت، گفت: «به‌نظر من کسی که می‌توانست طرح چشم‌انداز ۲۰ ساله را به‌خاطر ضعف‌های آن پیش‌بینی کند، حتما این را هم درنظر می‌گرفت که این برج و بارو و هیمنه فرهنگی ما دیگر دروازه‌های سنتی خودش را ندارد که دو گزمه جلوی آن بگذاریم تا کسی داخل نیاید، پدیده‌هایی را داریم که از دیوارها عبور خواهند کرد. الان فضای مجازی و اینترنت آمده و لاجرم باید طور دیگری با آن برخورد کرد. اینکه می‌گویند سیف‌الله بخشی از وظایفش را به بخش خصوصی واگذار می‌کرد، یادم هست که بعد از ایشان وقتی من در خانه سینما بودم، دعوای شدیدی داشتم با دوست محترمی که مدیر بود و مسئولیت داشت و نمی‌توانستم او را قانع کنم که انبار فارابی را بدهد برود و واگذارش کند. اصلا سهامی‌اش کند و آن را به دست اعضای خانه سینما بسپارد تا به هر کسی یک ریال برسد. پاسخ آن مدیر این بود که این ابزار قهریه و کنترلی من است تا اگر بخواهم کسی را محدود کنم، به او دوربین ندهم. او متوجه نبود که دوره این ابزار کنترلی گذشته و این ابزارها کهنه شده‌اند. امروز اگر جنسی از سینما مسلط است و متاسفانه رنگ‌های مختلف از انواع سینما را نداریم، به‌خاطر تسلط این نگاه در مدیران است.»

میرکریمی در تشریح دو نگاه مدیریتی به اصطلاحات فرهنگی پناه برد و گفت: «ما در سینما دو اصطلاح داریم؛ «eye level»و «point of view». «eye level» خیلی فیزیکی است و باید اندازه قد چشم دوربین را گذاشت و گرفت اما «point of view» به جسم کاری ندارد و نگاه عمیق‌تر و بزرگ‌تری است و می‌تواند مرتفع‌تر از اندازه و قد تو باشد. آدمی که در دریاست اگر یک موجی بیاید شاید فقط بتواند با چشمش موج را ببیند و ممکن است نگران شود و خودش را ببازد. اگر بتواند مرتفع‌تر از خودش را ببیند شاید بتواند ساحلی که آن نزدیکی است را هم ببیند. بنابراین آنهایی که بلندتر می‌بینند و point of view دارند مدیران بهتری می‌توانند باشند.» در بخشی دیگری از این نشست صمیمانه، میرکریمی ضمن تاکید بر نادیده گرفته شدن سرمایه دانشی و اجتماعی مرحوم داد گفت: «از یک زاویه‌ای می‌خواهم بگویم بعضی از سیاست‌بازان امثال سیف‌الله را بازی دادند و سرمایه دانشی و اجتماعی او را که هیمنه‌ای داشت برای یک جبهه فکری آوردند. هر دو سمت در تیم‌هایی که هستند، خلاصه شد در بلندگو به دستانی که به اسم ایدئولوگ و پیشقراول، کار طراحی تحلیل‌های خیلی کوچک با فحش‌های خیلی کوچک با ژست خوب را به عهده گرفتند. حالا این پشت ذخیره‌ای از مردم شامل دانشگاه، هنرمند و همه سرمایه‌شان را در کاسه جناحی گذاشته‌اند که خیلی ارزان همه‌چیز را خرج کرد. بعد می‌گویند چرا مشارکت (انتخابات) کم است و هنرمندان دیگر نیستند. خب سوءاستفاده شده و شاید از یک زاویه‌ای خود من فکر می‌کنم اگر خدا پرونده آدم را یک جای خوب ببندد، خیلی به او لطف کرده و بزرگ‌ترین خیر برای آدم همین است که جایی که دستش پر است و بیشترین از این نمی‌شود پر شود، بهتر است پرونده آدم بسته شود وگرنه بماند، کار خراب می‌شود و ممکن است اینهایی که جمع شده هم خرج شود و برود.» این کارگردان سینما در بخش دیگری از صحبت‌هایش با اشاره به رنج تنهایی که مرحوم داد کشیده بود اشاره کرد و گفت: «از این زاویه سیف‌الله تنها بود، یعنی کسانی که این سه خصلت را با هم دارند. کسی که می‌تواند احساس را خلق کند، آدمی اهل فرهنگ و هنر است. در عین حال اگر بخواهد مدیر باشد باید علومی دیگر مانند آمار را هم بداند و در ساحت‌های مختلف تدبیر داشته باشد. وقتی فردی نگاه استراتژیک و بلندنظرانه داشته باشد، به تنگ می‌آید که راه‌حل را می‌داند اما نمی‌تواند طرف مقابلش را قانع کند که این راه‌حل علاج واقعه است و مجبور است سیر تاریخی محتومی را نظاره‌گر باشد و رنج بکشد. سرطان مهار‌شده سیف‌الله وقتی دوباره زنجیر پاره کرد، حاصل یأس و ناامیدی او بود. امیدوارم دیگران ناامید نشوند اما من وقتی حس ناامیدی سراغ‌مان می‌آید که وزیر ما در هیات دولت می‌گوید آمار فروش سینما از بهترین آمارها در طول تاریخ است. مثل اینکه وزیر کشاورزی بگوید ما بیشترین هندوانه را از دوره هخامنشی تا الان تولید کردیم، خب به چه قیمتی؟ آب‌های زیرزمینی چه شد؟ اتفاقات بعدی چیست؟ چه چیزی را می‌فروشیم تا چه چیزی را به دست آوریم؟ اینها همان eye levelهای یک مدیر است که فقط با موج مواجه می‌شود و فقط با همین مقدار بحرانی که هست، برخورد می‌کند و چیز بلندتری را نمی‌بیند.»

میرکریمی در بخش پایانی صحبت‌هایش با اشاره به خاطره علی‌اکبر ثقفی از مرحوم سیف الله داد گفت: «من که تا الان به صحبت‌های دوستان گوش می‌کردم، حالم عوض شد. از جزئیاتی که آقای ثقفی درباره سختگیری‌های مالی سیف‌الله گفت و به آن توجه می‌کرد. این پاکدستی واقعا کم‌نظیر است. من در دوره ایشان فیلم سینمایی «زیر نور ماه» را ساختم. ما خلاصه فیلمنامه را دادیم خوانده شد. مساله این بود که این اعتماد وجود داشت و اتفاقا همین اعتماد در کارهای سخت هم جواب‌های خوب می‌دهد و در نتیجه در آن زمان تنوع فیلم‌ها خوب بود. جالب است در جشنواره فجر آن زمان این فیلم در هیات انتخاب رد شد و گفتند استاندارد لازم برای حضور در بخش مسابقه را ندارد. تهیه‌کننده فیلم با سیف‌الله صحبت کرد که رایزنی کند اما او با اینکه فیلم را دوست داشت رایزنی نکرد، یعنی غیرقانونی عمل نکرد! فقط به هیات انتخاب توصیه کرد اگر می‌شود درباره چند فیلم نگاه دوباره بشود. به جز فیلم من یکی، دو فیلم دیگر هم بود و باز رد کردند چون لجاجت داشتند و چند فیلم را هم کنار گذاشتند که نگویند فقط فیلم من بوده! شاید بگویند این یعنی واگذارکردن فرهنگ به دستان دیگری است، اما به نظر من مدیریت هوشمند یعنی اینکه همه جا حضور نداشته باشد، سر هر مهر و امضایی نباشد و اجازه دهد که آن احساس وجود داشته باشد. همین که به سمت آن افق برود کافی است و جزئیات آنقدر مهم نیست. ببخشید که پرحرفی کردم و دستم از خاطرات خوب از ایشان خالی بود!»

 

 

«سیف‌الله داد» در پشت‌صحنه «بازمانده»

 

 

«سیف‌الله داد» سومین نفر از سمت راست در پشت صحنه «کانی‌مانگا»

 

 

احمدمرادپور از دیگر حاضران این نشست صمیمانه بود و صحبت‌هایش را این‌گونه شروع کرد: «فکر می‌کنم سال ۱۳۶۰ یا ۶۱ بود که برای اولین‌بار در ساختمان تولید تلویزیون ایشان را دیدم. اتاق ایشان نزدیک اتاق ما بود. آن زمان اوج جوانی ما بود و به لباس و ظاهر خیلی اهمیت می‌دادیم. من گفتم آن جوان خوش‌تیپ کیست؟ گفتند سیف‌الله داد است، بقیه کت‌وشلواری بودند و ایشان تیپ اسپرتی داشت. چند وقت بعد فیلمنامه «زیر باران» ایشان را خواندیم. گفتم من باید در این پروژه باشم و من را نبردند. من خودم رفتم سر صحنه. سر فیلمبرداری برای دستیار او مشکلی پیش آمد و رفت و به من گفتند تو برو و من از آنجا بود که ارتباط نزدیکی با سیف‌الله پیدا کردم.»

مرادپور با اشاره به ویژگی‌های شخصیتی سیف‌الله داد گفت: «آقای داد انسان مقتدر و باهوشی بود و این اقتدار در ایشان همچنان در ذات و شخصیت او وجود داشت و در سکنات و رفتارش تا آخرین روزی که من او را دیدم، مشهود بود. او همچنانکه گفتند فیلمساز و مدیر خوبی بود و دید بلندی داشت و عمیق‌ نگاه می‌کرد. وقتی که ایشان به ارشاد رفت و مسئولیت گرفت شروع به نظام‌دادن به بایدها و نبایدهای سینما کرد و خطوط و مرزهایی را که فیلمسازان باید در آن آزاد بودند، تعیین کرد و خطوطی که با فرهنگ ما ارتباط مستقیم داشت و باید رعایت می‌شد و خدشه‌ای به آنها وارد نمی‌شد را نیز معین کرد، یعنی مسیرهایی که نگاه و آزادی فیلمساز باید حفظ می‌شد یا در فیلم باید مدنظر قرار می‌گرفت را مشخص کرد. سنگ بنای تمام آیین‌نامه‌ای که در شورای پروانه ساخت به آن استناد می‌شود را سیف‌الله داد گذاشته است و بعد از آن هیچ مدیری نتوانسته یا نخواسته به این آیین‌‌نامه چند بند اضافه کند، یعنی هنوز به استناد چیزی که سیف‌الله داد تقریبا ۲۰ سال پیش تعیین کرده، خیلی جاها یک فیلم پروانه نمایش می‌گیرد یا نمی‌گیرد و برای آن جرح و تعدیل انجام می‌شود.» او در بخش دیگری از صحبت‌هایش به وضع مدیران فعلی اشاره کرد و گفت: «من خیلی در جلسات غر می‌زنم. یک نفر به من گفت چرا تو اینقدر غر می‌زنی؟ گفتم یک نفر نیست به این وزیر ارشاد بگوید چرا گزارش‌های اینچنینی درباره آمار و رکورد فروش مطرح می‌کنی که درست نیست. مهم‌ترین وجه انقلاب ما وجه فرهنگی آن بود و درست نیست وقتی داعیه فرهنگی داریم فیلم‌هایی سینمایی که ما به آن افتخار می‌کنیم، این‌گونه باشند. ما در سینما با آدم‌هایی نشست‌وبرخاست داشتیم که از جایگاه و صندلی‌ای که برایشان تعریف شده بود، طبع‌شان بلند، نظرشان عمیق‌تر و نگاه‌شان وسیع‌تر بود. به‌تدریج داریم به آدم‌هایی می‌رسیم که کوتوله هستند و در حد صندلی خود نیستند. موقعیتی برای برخی فراهم شده تا سکان فرهنگ کشور را به دست بگیرند اما واقعا نمی‌دانند درباره چه موضوعی دارند صحبت می‌کنند و چگونه باید درباره آن تصمیم بگیرند و آن را هدایت کنند. سیف‌الله نگاهی مشوقانه و حمایت‌گرانه داشت و آنجاهایی نگاهی محدودگرانه داشت که به مساله‌ فرهنگ ارتباط نداشت و در این محدوده جا نمی‌گرفت. او می‌گفت ما باید مراقب فرهنگ خود باشیم و از آن حفاظت کنیم.»

منوچهر شاهسواری از دیگر حاضران این نشست صمیمانه بود و با اشاره به تنهایی سیف‌الله داد در روزهای پایانی عمرش، گفت: «دل‌شکستگی با سیف‌الله در حوزه‌های مختلف کاری و زیستی او برای نزدیکانش مشهود بود. رضا میرکریمی با تحفظ البته گفت که بعد از درمان اولیه دوباره تهاجم سرطان سراغ او آمد که این از دل‌شکستگی‌اش بود! من شانس این را داشتم که هم در دوران مسئولیت ایشان در خانه سینما با او مراوده داشته باشم و هم زمانی که مسئولیت معاونت سینمایی را داشت، به دلیل لطفی که داشت، در بعضی از مقاطع بنده در مسئولیت‌های صنفی قرار گرفتم. اگر بخواهیم برمبنای دانشی که سیف‌الله داد داشت، یعنی جامعه‌شناسی، صحبت کنیم؛ باید بگوییم که امروز به‌شدت فقدان شرافت را حس می‌کنیم و در صحبت تمام دوستان هم هر کدام به نحوی گفته شد؛ فقدان شرافت در میان همه فضاهای پیرامونی ما. به نظر می‌آید شرافت امر سائقی در زیست آدمی است. همه ما براساس فطرت و اعتقادات‌‌مان می‌گوییم مگر می‌شود بدون شرافت زندگی کرد؟ وقتی این تقابل در ذهن، روح و جان ما ایجاد می‌شود، اولین اثری که دارد، این است که دل آدم می‌شکند و خدا نکند دل کسی را بشکنید. حالا به حرفی، معنایی یا حدیثی این کار را بکنید.»

او در بخش دیگری از صحبت‌هایش ضمن اشاره به جایگاه نمادین سیف‌الله داد در سینمای ایران گفت: «سیف‌الله فیلم‌های چندانی نساخت اما همه ما بعد از سال‌ها داریم درباره او احساس دلبستگی و همراهی و مهم‌تر از همه احساس فقدان می‌کنیم. جامعه از یک‌سری سرمایه‌های انسانی، اجتماعی، سیاسی و... تشکیل می‌شود و به نظرم پایه و ستون و نگه‌دارنده همه این سرمایه‌ها چیزی است که شاید بتوان به آن سرمایه نمادین گفت، یعنی حتی وقتی وجود ندارد اما هست. در لحظات دلتنگی می‌توان به این سرمایه‌های نمادین رجوع کرد. پدر، مادر، دوست، پشت و پناه آدمی همه سرمایه‌های نمادین او هستند که نگهدارنده یک فضای زیستی هستند. اگر الان فکر می‌کنیم که جایش خالی است و انصافا هم خالی است، به این دلیل است که او یکی از برجسته‌ترین سرمایه‌های نمادین حوزه فرهنگ کشور و نه فقط سینما بود. درست است که سینما برای همه ما اهمیت دارد و درست است که ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که روزگار تمدن بنیان‌تصویر است و باید تصویر دیگران را درک کنیم و تصویر خوبی از خودمان ارائه دهیم اما همچنان فرهنگ، سرزمین، تمدن و اعتقادات بدون وجود سرمایه‌های نمادین انگار بخاری هستند که وجود ندارند. همه‌چیز را در فقدان سرمایه‌های نمادین از دست خواهیم داد و روزی به اطراف خودمان می‌نگریم و از خود می‌پرسیم چه شد که چنین شد؟!» شاهسواری با تاکید بر اینکه سیف‌الله داد یکی از سرمایه‌های نمادین فرهنگ ایران است گفت: «این سرمایه‌های نمادین گاهی وارد فضایی می‌شوند که می‌گویید چقدر شاعرانه است یا یک آدمی را می‌بینید که می‌گویید چقدر شاعرمسلک است. شاعرانگی یا شاعرمسلک‌بودن با خود شعر متفاوت است. اینها مفهوم هستند و به نظرم یکی از درخشان‌ترین زیست‌های شاعرانه نصیب سیف‌الله داد شد. برای آن تلاش کرد اما من باور دارم که نمی‌شود زیست شاعرانه کرد، ولی خودت ذاتا و فطرتا شاعر نبوده باشی.»

شاهسواری به یکی دیگر از دلایل غربت مرحوم داد اشاره کرد و گفت: «چیز دیگری که باعث غریب شدن سیف‌الله بود، باز طبق دریافت‌های خودم، اصالتش بود. بپذیریم که بین اصالت و شرافت هم یک نسبت‌های عمیق اعتقادی، فرهنگی، از حوزه‌های جامعه‌شناسی و علوم ‌اجتماعی وجود دارد. من در این حوزه‌ها چیزی نمی‌دانم اما تصورم بر این است که در فقدان اصالت، ابتذال چه در رفتار، چه در گویش، چه در زیستن، حکم دست برتر را خواهد داشت و اصالت‌ها و اصیل‌ها در چنین شرایطی جز گوشه‌گیری و کنج عزلت رفتن، چاره‌ای ندارند.» شاهسواری با کنایه از کسانی گفت که از رفتن و نبودن او خرسند شدند و حکایتی با این مضمون نقل کرد: «حکایتی از جناب شیخ خرقانی است که می‌گویند ۳۰ سال راه می‌رفت، این‌سو و آن‌سو می‌رفت و از الحمدلله استغفار می‌کرد. دائما در حال استغفار از الحمدلله بود. بعد از مدتی یاران او کنارش کشیدند و به او گفتند الحمدلله که استغفار ندارد! گفت روزی بازار بغداد بسوخت و دکان من نسوخت و من گفتم الحمدلله و ۳۰ سال است که در استغفار آن الحمدلله به سر می‌برم. حالا که به این روزها نگاه می‌کنم، چه کسانی باید در مقام استغفار از الحمدلله‌هایی باشند که به زبان، چه علنی و چه در غیاب گفتند. همچنان باور دارم که دل‌شکستگان در جای جای این سرزمین هستند اما چرا این دل‌شکستگان گرد هم نیستند؟»

مشاهده خبر در جماران