کدخبر: ۱۶۱۲۶۰۴ تاریخ انتشار:

یادداشت؛

عباس عبدی: خالص سازی مثل مار گرسنه‌ای است که از دُمش ارتزاق می‌کند؛ هر چه بیشتر آن را می‌خورد به مرگ و نابودی خود نزدیک‌تر می‌شود!

منافع کوتاه‌مدت خالص‌سازی برای جناح عالی نقد و قطعی هر چند ناپایدار و اندک است. در مقابل هزینه‌های آن گرچه کلان است ولی در میان‌مدت و از نظر آنان احتمالی و نه قطعی است. آنان در هزینه و فایده کردن حالات گوناگون، خالص‌سازی را ترجیح می‌دهند که منافع آن نقد و قطعی است و هزینه‌هایش احتمالی و نسیه در آینده است.

به گزارش جماران؛ عباس عبدی تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی در روزنامه اعتماد با عنوان «خالص‌سازی؛ گریزناپذیر» نوشت؛

این روزها مجموعه‌ای از اقدامات در حوزه‌های گوناگون به اجرا در می‌آید که از نظر ناظران سیاسی و اجتماعی تعجب‌آور است. رفتار با دانشگاهیان و اخراج استادان، پذیرش نیروهایی جدید برای دانشگاه که از مسیر متعارف قبلی انجام نمی‌شود. 

انتصابات و استخدام‌های عجیب و غریب در نظام اداری و آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها اقدامات مشابه در حوزه‌های فرهنگی و رسانه‌ای، تداوم فضای ناکارآمد رسانه‌ای و سیاسی جملگی نشان‌دهنده تسریع حرکت به سوی آنچه خودشان خالص‌سازی نامیده‌اند، است. این مجموعه اقدامات چه معنایی دارد؟ آیا تهاجمی است یا تدافعی؟ نتیجه آن چه خواهد بود؟ 

برخی تحلیلگران این اقدامات را نابخردانه و بی‌نتیجه می‌دانند. شاید بتوان در میان‌مدت با این برداشت موافق بود که بنده هم این‌گونه فکر می‌کنم، ولی مساله قدری پیچیده‌تر است. این ساختار چاره‌ای جز در پیش‌گیری این سیاست‌ها ندارد، مگر اینکه تغییرات جدی را بپذیرد. چرا؟ پذیرش «دیگری» در جامعه و سهیم دانستن آنان در قدرت، نیازمند وجود مقدماتی است، به ویژه صیانت ذات و حفظ بقا، موتور اصلی این پذیرش است.

به عبارت دیگر نیروی سیاسی هنگامی «دیگری» را می‌پذیرد که پذیرش او را برای صیانت ذات خود موثرتر از عدم پذیرش او بداند. بر این اساس رفتار «دیگری» نیز در این ماجرا نقش دارد. با این توضیح فرآیند خالص‌سازی تصوری است که جناح غالب از موقعیت «دیگری» و پذیرش آن دارد.

جناح غالب در کمتر زمینه‌ای قادر به رقابت با «دیگری» است. همچنین نمی‌تواند حداقلی از انتظارات عمومی جامعه و مردم را برآورده کند. مهم‌ترین جایی که این واقعیت خود را بازتاب می‌دهد رسانه است. جناحی که بیش از ۹۵درصد رسانه‌های داخلی را دراختیار دارد و قوی‌ترین نیروهای خود را در این بخش متمرکز کرده و پیش از این هم در انحصار رسانه‌ای کوشا بوده، اکنون با وضعیت فاجعه‌بار مخاطب و اقناع آن مواجه است.

این وضع محصول شکست انحصار رسانه‌ای و ناتوانی آنان در دفاع از ارزش‌ها و عملکردهای خود است. کار آنان به جایی رسیده که می‌گویند چرا چند رسانه محدود و مستقل اقدامات مفید این جناح را بازتاب نمی‌دهند و اگر زورشان برسد، این رفتار رسانه‌ها را جرم‌انگاری خواهند کرد.

همچنان‌ که فشارها به این رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران روند افزایشی دارد. از بد روزگار آنان قادر به حذف رسانه‌های فرامرزی نیستند، بنابراین اقدامات‌شان علیه اینترنت، فضای مجازی، مطبوعات مستقل‌ گرچه براساس همان قاعده پیش‌گفته گریزناپذیر است ولی ناخواسته تیغه رسانه را علیه خود تیزتر می‌کنند.

علت دیگر خالص‌سازی، پاسخ مادی به طرفداران یا خرید طرفدار از این طریق است. این جریان در عمل دچار بحران طرفدار شده است، به همان دلیل بالا که روزنه‌ای باز برای دفاع از اقدامات خود ندارد، در نتیجه نیروهایش را جز با انگیزه‌های مادی و پُست و مقام نمی‌تواند حفظ کند یا در صورت امکان افزایش دهد، ولی این شیوه نیز ظرفیت بسیار محدود و البته زیان‌باری دارد.

آنان برای حفظ این نیروها مجبورند چشم بر هر خطا و فساد آنان ببندند، نمونه‌اش توزیع خودروی رانتی میان نمایندگان یا استفاده از مواردی از وقف و... است که همه را با سکوت و حمایت رد کردند و قطعا عوارض آن بسیار سنگین است، به ویژه در شرایطی که مردم هر روز با مشکلات بیشتری مواجه می‌شوند.

شکست‌های آنان در عرصه قانونگذاری و سیاست‌گذاری نیز کم نیست، هر چند ادامه این راه را نیز گریزناپذیر می‌دانند. طرح صیانت، طرح حجاب، طرح فرزندآوری، طرح مربوط به برجام و... همگی به نوعی بازتاب‌دهنده این شکست‌ها هستند ولی گمان دارند که نپیمودن این راه برای آنان عوارض بیشتری دارد. آنان میان دو وضعیت بد قرار دارند که اتفاقا به دلایلی وضعیت بدتر را انتخاب کرده‌اند. چرا میان بد و بدتر وضعیت بدتر را پذیرفته‌اند؟ چون هزینه‌های آن فوری‌تر و نقدتر است، در حالی که هزینه‌های وضعیت بدتر نسیه و در آینده است.

ضمن اینکه به نظر می‌رسد مدیریت متمرکزی در سیاست‌گذاری روند موجود وجود ندارد، هر مجموعه‌ای در حال انجام وظیفه‌ای است که مطابق میل و منافع مدیر خودش است. مجموعه نیروهای آنان در ذیل یک راهبرد مشخص و با مدیریت متمرکز و هدایتگر آن راهبرد فعالیت نمی‌کنند. این را بیش از هر جا در سیاست‌های اقتصادی می‌توان دید. اگر از این زاویه نگاه کنیم، خالص‌سازی دو ویژگی دارد که گریزناپذیر است. 

اولین آن، پایان‌ناپذیری خلوص است. هر گاه نیرویی را حذف می‌کنند و به مرحله خلوص مورد نظر می‌رسند، تازه متوجه می‌شوند که خالص‌سازی باید ادامه یابد و نیروهای دیگری هم هستند که باید حذف شوند تا خالص‌سازی محقق شود. خالص‌سازی چون آب دریاست که هر چه بیشتر می‌خوری، تشنه‌تر می‌شوی. ویژگی دوم آن تشدید ناکارآمدی است. 

خالص‌ سازی معطوف به حذف «دیگری» است به نحوی است که نیروی باقیمانده یا «خودی»، بقایش نه براساس صلاحیت حرفه‌ای، بلکه براساس روابط و تعهدات گروهی است و همین مساله موجب ناکارآمدی و ابتذال دستاورد می‌شود و نیروهای منتقد و مخالف را قدرتمندتر و موازنه قوا را علیه جناح غالب تقویت می‌کند.

این تحلیل نشان می‌دهد که منافع کوتاه‌مدت خالص‌سازی برای جناح عالی نقد و قطعی هر چند ناپایدار و اندک است. در مقابل هزینه‌های آن گرچه کلان است ولی در میان‌مدت و از نظر آنان احتمالی و نه قطعی است. آنان در هزینه و فایده کردن حالات گوناگون، خالص‌سازی را ترجیح می‌دهند که منافع آن نقد و قطعی است و هزینه‌هایش احتمالی و نسیه در آینده است.

این فرآیند مثل مار گرسنه‌ای است که از دُم خود ارتزاق می‌کند و هر چه بیشتر آن را می‌خورد به مرگ و نابودی خود نیز نزدیک‌تر می‌شود یا مجبور است همه آنچه را که خورده بالا بیاورد. ممکن است پرسیده شود چه باید کرد؟ در یادداشتی بعدی نظرم را تقدیم خواهم داد.

مشاهده خبر در جماران