کدخبر: ۱۶۰۹۱۳۸ تاریخ انتشار:

روایتی خودمانی از کنگره ای که اردیبهشت ۱۴۰۳ میوه می‌دهد

مهمان ها نیامده بودند که به سالن رسیدم. میانه برنامه سرم را که به عقب برگرداندم جمعیت همه صندلی ها را پر کرده بودند. پای شهدا که به میان می آید، کار داریم و وقت نداریم ها کنار باید برود که رفته بود و آمده بودند. حضورشان همان لبیکی بود که باید برای اجرای خوب برنامه در اردیبهشت ماه آینده به مسئولان برگزاری می گفتند.

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: امروز دقیقا شده بودم مانند مغازه دارهایی که گاهی ساعت ها پشه می پرانند و گاهی برای سوزن انداختن هم جایی در مغازه شان پیدا نمی کنی با این تفاوت که وقتی برنامه نیست کارهای تعریف شده دیگری مانند یادداشت و مقاله هست اما اینکه در یک روز سه برنامه دعوتت کنند و تو نمی دانی چطوری باید به هر سه برسی، نوبر است دیگر.

به لطف همکارم، خودم را به استانداری رساندم. پله های سربالایی ساختمان چند طبقه را بالا رفتم. لبخندی که همیشه گوشه لب مسئول حفظ و نشر آثار دفاع مقدس سپاه سیدالشهدا(س) نشسته است به استقبالم آمد.  به غیر از خانم مجری، اولین نفری بودم که برای ورود به مراسم انگشت زده بودم. یکی یکی صندلی های خالی پر شدند. روی پرده نوشته بود: کنگره ملی سرداران و ۱۲۰۰۰ شهید استان تهران. آیه های نور که جلسه را زینت بخشید، پخش جمله هایی از رهبری در باره تلاش برای زنده نگه داشتن یاد شهدا و ارزش های دفاع مقدس، تلنگری بود که این روزها بسیار محتاج آن بوده و هستم. آنجا که می گویند: "ارزش شهیدان ارزش غیر قابل محاسبه است"، بزرگداشت شهیدان یک کار معمولی نیست" و...

 

 

نوبت رسید به آمد و شدهای مسئولانی که قرار است کنگره شهدای استان تهران را برای اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ به ثمر برسانند. سید علی جوهری، معاون سیاسی استاندار تهران، احمد ذوالقدر، فرمانده سپاه سیدالشهدا سلام الله علیه،  حجت الاسلام و المسلمین سید علی شاهچراغی، امام جمعه شهر ری، نایبی، آزادی، ...   جوهری می گفت: دیگر مثل گذشته هر ده سال یک بار نسل عوض نمی شود و این روزها فاصله تغییر به یک سال و کمتر رسیده ، یادمان باشد که درست اهدافمان را پیاده کنیم که رسالتمان سنگین تر است.

 

 

شاهچراغی می گفت: 

اقتدار هر کشور به تقویت سه نیروست، فرهنگی و اقتصادی و نظامی که فرهنگی زیربنای آن دو دیگری است. مثل شهید همدانی باشیم که وقتی وارد ارتش سوریه شد که نماز خواندن جرم بود، نماز را وارد ارتش کرد. 

 

 

ذوالقدر اما گزارشی از کارهای انجام شده کنگره داد. مکان و قرارهایی که باید بگذارند و گذاشته اند. آستین های همتی که باید بالا زده شود و فکرهای تازه ای که باید برای بهتر برگزار شدن و اثربخش تر شدن در سرها جرقه بزند. 

 

 

آزادی کنگره را به میوه ای تشبیه کرد که باید خوب برسد. او گفت که باید برای شهدا وقت گذاشته شود. باید کار شود.

دیگرانی هم بودند که هر کدام چند جمله ای گفتند و گفتند. 

در میانه سخنرانی های هر چند کوتاه، فرصت تنفسی به حاضران دادند تا برنامه رونمایی از دو کتاب را دنبال کنند. کتاب "وقتی فرشته ها لبخند می زنند" که روایتی مستند از زندگی بتول فتحی همسر مرحوم جانباز علی اکبر رستمی بود و "می خواهم شبیه تو باشم" که اختصاص دارد به زندگینامه شهید سرفراز محمد حسن کولیوند به قلم مهسا حسنی.

 

 

پایان بخش برنامه اما تقدیر از بانویی بود که همه طول مراسم همجوارش بودم لیک روزگار چنان چهره جوانش را به پیری کشانده بود، که با همه آن چیزهایی که در تصورم داشتم متفاوت بود. نامش را که خواندند و از کنارم به سمت جایگاه رفت، آه بود که از نهادم برخاستن گرفته بود که ای وای چرا من او را نشناختم. به صندلی اش که بازگشت، عذرخواه شدم. او و گروهی دیگر از نوجوانان و جوانان در شبکه رادیویی ایران صدا کتاب "وقتی فرشته ها می آیند" را به صورت نمایش اجرا کرده بودند و حالا فرصتی شده بود که از تلاششان تقدیر شود.

 

این بود روایتی کوتاه از پیش درآمدی از کنگره ملی سرداران و 12000 هزار شهید استان تهران.

 

مشاهده خبر در جماران