کوروش احمدی، دیپلمات پیشین :
تفاهم نانوشته در جهت منافع بلند مدت ایران نیست
وجود این تفاهم نانوشته برای ما از جهت گذاران روزمره بهتر از عدم وجود آن است، اما موانع بین المللی و سدهای ذهنی و عینی در راه توسعه اقتصادی کشور را از میان بر نمی دارد و بلاتکلیفی، عدم ثبات و بی اعتمادی به آینده به قوت خود باقی خواهد ماند
کوروش احمدی، دیپلمات پیشین در یادداشت اختصاصی برای جماران نوشت:
پرسش مهمی که این روزها در فضای رسانه ای و تحلیلی پیرامون فرجام برجام چه در داخل و چه خارج از ایران مطرح است این است که آیا توافق هسته ای ایران با 1+5 ( ترکیب اولیه توافق در سال 2015 میلادی) با همان متن و محتوا قابل احیا است یا خیر؟
در پاسخ باید گفت که برجام برای یک دوره 10 یا حداکثر 15 ساله تدوین شده بود و قرار بود که طی مراحلی به تدریج مستهلک شود و برنامه هسته ای ایران به حال عادی برگردد. یعنی قرار نبود که برجام یک توافق دائمی و همیشگی باشد. در این رابطه هر یک از دو طرف ذهنیت خاص خود را داشتند: هدف ایران از برجام این بود که طی یک دوره زمانی مشخص، اولا روابط اقتصادی اش با جهان عادی شود و ثانیا همزمان بتواند برنامه هسته ای خود و به ویژه غنی سازی در داخل را حفظ کند و در پایان دوره آن را توسعه دهد و ثالثا طی این روند، اعتماد جامعه بین المللی در مورد برنامه هسته ایش را جلب کند.
گریز هسته ای حداقل یک ساله هدف غرب از برجام بود
در مقابل هدف آمریکا این بود که طی دوره اعتبار برجام، زمان گریز هسته ای ایران حداقل یک سال باشد. به این معنی که اگر در مقطعی ایران به هر دلیلی تصمیم به خروج از ان پی تی و ساخت بمب گرفت، حداقل به زمانی معادل یک سال نیاز داشته باشد. با این فرض که در این فاصله زمانی آمریکا قادر به انجام کاری برای جلوگیری خواهد بود. همچنین، امید آمریکا این بود که در چنین بستری و با تنش زدایی که صورت می گیرد و امکانی که برای توسعه اقتصادی در ایران فراهم می شود، طی یک دوره 15-10 ساله تحولی در جهت میانه روی در ایران حاصل شود و روابط ایران با جهان از هر جهت عادی شود. اما خروج دونالد ترامپ، رئیس جمهور پیشین ایالات متحده از برجام و مخالفت ایران با مذاکره با ترامپ و بسته بندی برجام در زروقی جدید و با نامی جدید که موجب ارضاء خودخواهی های پوپولیستی ترامپ بشود، همه این محاسبات را بر هم زد.
بازگشت برنامه ایران به گریز هسته ای یک ساله ممکن نیست
دولت وقت ایران با ملاحظه مخالفت همه جهان با خروج ترامپ از برجام، توانست نظام را به حفظ وضعیت موجود برای یک سال راضی کند. اما بعد از آن حکومت دست به اقدام متقابل و توقف مرحله به مرحله تعهداتش ذیل برجام زد که نتیجه آن توسعه گسترده برنامه هسته ای ایران، ارتقاء سطح فنآوری و دانش فنی و افزایش سطح غنی سازی و به کارگیری سانتریفیوژهای جدید با کارآیی بالا و... بود. در چنین شرایطی، آن زمان گریز هسته ای یک ساله به چند هفته کاهش یافت و این فرض در غرب شکل گرفت که بعد از 1401 دیگر حتی در صورت احیای برجام و کاهش موجودی اورانیوم در ایران به 300 کیلو و... اساسا با توجه به توسعه برنامه هسته ای ایران دیگر بازگشت به زمان گریز هسته ای یک ساله دیگر ممکن نیست. این به این معنی است که شالوده ای که برجام بر اساس آن شکل گرفت، فروپاشیده است.
تردید غرب در سودمندی احیای برجام
به علاوه، عامل مهم دیگر منقضی شدن قطعامنه 2231 در اکتبر 2025 و خارج شدن برنامه هسته ایران از دستور کار شورای امنیت است. چنین تحولی بی نهایت به سود ایران است و از جمله موجب منتفی شدن قطعنامه های پیشین شورای امنیت علیه ایران و منتفی شدن مکانیسم ماشه مندرج در بند 11 قطعنامه 2231 خواهد شد. البته غرب می تواند در هر مقطعی تا اکتبر 2025 با توسل به مکانیسم ماشه قطعنامه های شورای امنیت را برگرداند.
لذا تصور غرب این است که اگر برجام همین امروز احیاء شود، تنها برنده آن ایران خواهد بود. و داخل پرانتز بگویم که این عامل دیگری است که حکایت از درایت و روشن بینی مذاکره کنندگان ایرانی برجام دارد.
تصور غرب این است که در شرایطی که هیچ یک از اهدافش در ارتباط با برجام حاصل نشده است، نمی تواند به برجام برگردد. در نتیجه، سوالی که برای غرب مطرح شد و مطرح است این است که وقتی محدود کردن برنامه هسته ای ایران در حدی که تأمین کننده زمان گریز یک ساله باشد دیگر ممکن نیست و در اکتبر 2025 هم قطعنامه 2231 منقضی می شود، چرا غرب باید با رفع تحریم ها مطابق برجام موافقت کند.
البته سوای این ملاحظات فنی، به لحاظ سیاسی نیز تصور غرب این است که انتظار تغییر سیاست در ایران طی 8 سال گذشته محقق نشده و در در افق نیز چنین دورنمایی دیده نمی شود. آنها همچنین در این رابطه به مسائل داخلی در ایران و گسترش رابطه امنیتی بین ایران و روسیه و ایران و چین و مانند اینها نیز استناد می کنند.
تفاهم نانوشته؛ سدی در برابر «حرکت ایران به سمت بمب»
در چنین فضایی غرب به فکر یک تفاهم محدود جدید با ایران افتاد. به این ترتیب که حال که بازگشت به برجام دیگر ممکن نیست، چگونه غرب می تواند اولا مانع حرکت ایران در جهت ساخت بمب شود و ثانیا جلوی افزایش تنش در منطقه و وقوع برخوردهای نظامی تصادفی یا تعمدی را بگیرد؟
در پیش بودن انتخاباتی سرنوشت ساز و تاریخی در آمریکا بیش از پیش موجب اهمیت و اولویت یافتن این بحث شد. تفاهم نانوشته برای آمریکا از این جهت مهم است که می تواند سطح و حجم غنی سازی در ایران را در یک حد معینی و با فاصله قابل قبولی تا غنای لازم برای ساخت بمب از نظر آنها نگه دارد و مانع شود که با رسیدن غنی سازی به سطح 90 درصد آمریکا یا اسرائیل تحریک به اقدامی شوند که تصویر روشنی از آینده آن در دست نیست.
سود سیاسی و اقتصادی تفاهم نانوشته برای واشنگتن
تفاهم نانوشته دو حسن دیگر هم برای دولت بایدن دارد: یکی آنکه به واشنگتن امکان می دهد تا با جلوگیری از رشد تنش در رابطه اش با ایران و در خلیج فارس بر انتخابات و نیز بر مهار روسیه و چین متمرکز شود و دیگری اینکه با دادن اجازه به ایران برای فروش نفت بیشتر، مانع افزایش قیمت نفت در سطح جهانی و افزایش قیمت بنزین در داخل آمریکا شود که برای رأی دهندگان آمریکایی فاکتور مهمی است.
مسأله دیگر این است که تفاهم نانوشته در غیاب یک توافق مکتوب، دست کنگره را تا حدی برای تبلیغات علیه دولت و اعمال فشار می بندد. چرا مطابق قانون INARA دولت مکلف است هر توافق جدیدی با ایران را برای بررسی به کنگره بفرستد. البته این را هم اضافه کنم که تفاوت عمده «تفاهم نانوشته» با «توافق موقت» که قبلا مد نظر بود، در همین نانوشته بودن اولی و مکتوب بودن دومی است.
ضرورت برنامه بنیادی برای عادی سازی کامل روابط با جهان
سوال مهم دیگر اینکه، عمر مفید این تفاهم نانوشته چقدر می تواند باشد؟ به نظر می رسد که دولت بایدن علاقه مند است که عمر این تفاهم نانوشته حداقل تا نوامبر 2024 یعنی تا بعد از انجام انتخابات آمریکا باشد. البته در شرایطی که راه حل دیگری یافته نشود، آمریکا با توجه به تمرکز بر روسیه و چین و نیز سررسید اکتبر 2025 که قبلا به آن اشاره کردم، قاعدتا باید علاقه مند به ادامه نامحدود آن باشد.
مشکل اساسی در ارتباط با تفاهم نانوشته در ارتباط با منافع ما یعنی ایران است. این تفاهم نانوشته اصلا در جهت منافع دراز مدت ایران نیست؛ چرا که تنها حدی از فروش نفت و حدی از تجارت کالاهای غیر تحریمی را اجازه می دهد، بدون اینکه امکان عادی سازی روابط ایران با جهان را بدهد.
به عبارت دیگر، ادامه تحریم های بانکی، از جمله تحریم سوئیفت و تحریم های اقتصادی، همچنان مانع تعاملات اقتصادی ایران با دیگر کشورها و از جمله سرمایه گذاری و پروژه های مشترک و توسعه جهانگردی و... می شود. ضمن اینکه موانع در راه بازگشت ارز حاصل از فروش نفت نیز کماکان به قوت خود باقی خواهد بود و ایران ناچار است که همچنان به خرید اجناس درجه سه و تحمیلی از خریداران نفت خود دلخوش باشد.
به عبارت دیگر، وجود این تفاهم نانوشته برای ما از جهت گذاران روزمره بهتر از عدم وجود آن است، اما موانع بین المللی و سدهای ذهنی و عینی در راه توسعه اقتصادی کشور را از میان بر نمی دارد و بلاتکلیفی، عدم ثبات و بی اعتمادی به آینده به قوت خود باقی خواهد ماند. لذا، ایران باید در فکر یک برنامه بنیادی و همیشگی برای عادی سازی کامل روابط خود با جهان باشد، در غیر این صورت راهی جز عبور از یک بحران به بحران دیگر وجود نخواهد داشت.
مشاهده خبر در جماران