نقش جغرافیا در محدودیتهای ژئوپلیتیکی چین
چرا چین نمیتواند مانند آمریکا قدرت اول جهان شود؟
چین به واسطه برخورداری از دریا و ساحل از طریق دریای زرد و دریای چین به جهان آزاد دسترسی دارد. اما این یک دسترسی مستقیم به دریاهای آزاد نیست و باید از قلمروهای دریایی و تنگههای بینالمللی عبور کند.
به گزارش جماران؛ با ورود به سده بیست و یکم و پیشرفت کشورهای شرق آسیا در زمینه علم، تکنولوژی و توسعه اقتصادی، بیش از همه نام چین و رشد قدرت چین بر سر زبانهای قرار گرفت. دیگر خبری از اتحاد شوروی نبود و ایالات متحده به عنوان تنها ابر قدرت بیرون آمده از رقابت جنگ سرد توانست اقتدار و نظم بینالمللی مورد نظر خود را در صحنه جهانی اعمال کند. با این حال پس از فروپاشی شوروی «ژبیگنیو برژینسکی» استراتژیست معروف و مشاور امنیت ملی دولت کارتر، پیش بینی کرد که از این پس جهان با یک الگوی تک قطبی-چند قطبی روبرو خواهد شد. به بیان دیگر آمریکا در نهایت قدرت برتر جهان باقی میماند و در کنار آن مجموعهای از ائتلافها به عنوان قدرتهای جهانی (اتحادیه اروپا- چین و ژاپن) در کنار آمریکا در عرصه بینالملل اثر گذار خواهند بود.
اما فروپاشی شوروی به همان میزان که برای ایالات متحده مطلوب و پیروزی بخش بود، برای چین نیز فرصتهای بسیاری ایجاد کرد. چراکه با فروپاشی شوروی فشارهای ژئواستراتژیک وارده به چین از جانب اتحاد شوروی از میان رفت و جمهوری خلق چین توانست حوزه هندوچین و مناطق دریایی همجوار را به مدار ژئواستراتژیک خود وارد کند. به بیانی دیگر استراتژی چین از حوزه قارهای به حوزه دریایی تغییر یافت.
به مرور زمان و با افزایش توان اقتصادی چین و توسعه این کشور در بخشهای زیرساختی و صنعتی و همچنین ادامه سیاست درهای باز این کشور و ورود سرمایه، این کشور روز به روز به قدرت و حوزه نفوذ خود افزود و در گذر زمان با یک رشد تدریجی اما مطمئن جایگاه خود را به یک کشور سطح اول در مناسبات قدرت جهانی رسانید. ایستادن چین در جایگاه اقتصاد جهانی یک روزه و تصادفی شکل نگرفته که یک شبه بتوان آن را از میان برداشت. اگرچه با احتساب میزان جمعیت چین، سرانه درآمد و رفاه اجتماعی این کشور قابل رقابت با دیگر قدرتهای جهانی نیست اما این مسئله چیزی از قدرت اقتصادی-صنعتی و روز افزون نظامی و تکنولوژیکی این کشور را زیر سوال نمیبرد.
این روزها بیشتر صحبت از جانشینی چین به جای آمریکا است و این مسئله به مرحلهای رسیده است که به صورت دو قطبی در میان کارشناسان و تحلیلگران، شکل گرفته است. بسیاری از تحلیلگران جهانی معتقدند همانگونه که یک روز ایالات متحده بر جایگاه بریتانیا نشست، چین نیز بر جای آمریکا خواهد نشست و افول آمریکا آغاز شده و چین در آیندهای نزدیک به قدرت هژمونیک جهان بدل خواهد شد است.
گروهی نیز معتقداند که در بیان میزان قدرت چین و شاخصهای قدرت استناد شده درباره آن اغراق میشود و در حال حاضر تا چند دهه آینده آمریکا در جایگاه ابرقدرتی مطلق باقی میماند و حتی بعد از آن نیز مشخص نیست که آیا چین میتواند به سطحی از قدرت و هژمونی ایالات متحده دست یابد یا خیر؟
در قرن گذشته کشورهای آلمان و ژاپن تلاش کردند که نظم جهانی برخاسته از معاهه وستفالی که مورد نظر بیشتر کشورهای اروپایی و غربی بود را به چالش کشیده و متعاقب آن جهان درگیر دو جنگ فراگیر بزرگ جهانی شد. اما در نهایت با ورود ایالات متحده به هر دو جنگ و عقب راندن کشورهای آلمان و ژاپن نظم جهانی موجود قبلی به جای خود و به قوت خود باقی ماند. با پایان جنگ جهانی دوم و ورود ایالات متحده به عرصه قدرت جهانی و نشستن بر جایگاه بریتانیا، ایالات متحده توانست با استفاده از ناتوانی کشورهای درگیر در جنگ به بازسازی نظم بینالمللی و اقتصاد جهانی بپردازد، البته جای تعجب نیست که نظم مورد اشاره همان الگوی بینالمللی مورد نظر و مطلوب ایالات متحده باشد.
اطلاق هژمونی چینی و تطبیق آن با مدل آمریکایی یک گذاره نادرست است. چراکه مراحل تکامل و افزایش قدرت این دو رقیب تفاوتهای بسیاری با یکدیگر دارد. دو قدرت چین و آمریکا نمونهای از یک مدل ویژه رقابتی-شراکتی هستند که بیش از همه ریشه در مدل اقتصادی جهانی و نظم بینالمللی دارد. در مدل نظم بینالملل موجود، چین قصد ندارد تا سیاستها و استراتژی خود را بر اساس نظم جهانی مورد نظر ایالات متحده مطابق کند. چراکه منافع ملی و استراتژی کلان این کشور در حال حاضر و آینده نمیتواند با مدل آمریکایی-غربی سازگاری داشته باشد. علاوه بر این مدل پذیرفته شده جهانی در تضاد کامل با برخی از رویکردهای چین است.
اما پیش از آنکه به چالش پیش روی چین و محدودیتهای ایالات متحده امریکا در مهار چین بپردازیم باید به این موضوع اشاره داشته باشیم که قدرت هژمونی و ابرقدرتی ایالات متحده امریکا در طول چند قرن و با برخورداری از بسترها و مولفههای تاثیرگذار جغرافیایی-سرزمینی و موقعیت بسیار ممتاز ژئوپلیتیکی این کشور با برخورداری از سطح بالایی از درست رسی به آبهای بینالمللی و میان قارهای و همچنین برخورداری از سرمایه انسانی بالا و مدل اقتصادی توسعه محور و دانش و تکنولوژی پویا شکل گرفت که نوع نظام سیاسی آن در توسعه و رشد مولفههای انسانی آن نقش بسزا و مهمی ایفا کرد.
جوزف نای متفکر آمریکایی روابط بینالملل و متخصص مطالعات قدرت در زمینه رقابت میان آمریکا و چین معتقد است که در مورد قدرت و نحوه تعریف از میزان قدرت چین اغراق شده است. نای شاخصهای قدرت سخت را در راستای همگرایی آن با قدرت نرم و تحقق قدرت نرم اثرگذار میداند و معتقد است تا زمانی که قدرتِ نرمِ رقیب، توانایی رقابت و ارائه جایگزین موثر را نداشته باشد در عرصه بینالملل نمیتواند اثر مطلوبی از خود در جهت رسیدن به اهداف و سیاستهای جهانی مورد نظر را دارا باشد.
در رسیدن چین به جایگاه آمریکا تفاوت و موانعی وجود دارد چراکه ایالات متحده از مولفههای ژئوپلیتیکی برخوردار بوده و هست که چین آنها را دراختیار ندارد. با توجه به شاخصها، مولفهها و واقعیتهای ژئوپلیتیکی- جغرافیایی و همچنین با لحاظ کردن شاخصهای قدرت نرم و نقش آن در میزان هژمونی و اجماع سازی جهت نظم جهانی مورد نظر، دست یافتن چین به قدرت اول جهانی در سطح قدرت و هژمونی که بریتانیای قرن ۱۹و ابتدای قرن بیستم بود و سپس ایالات متحده بر جایگاه آن نشست دور از انتظار و غیر ممکن به نظر میرسد. نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که در عرصه قدرت جهانی و روابط بینالملل با واقعیتها روبرو هستیم و واقعیتهای چین بر خلاف تمایل برخی، توانایی تولید هژمونی و اجماع سازی جهانی را ندارد.
زمانی که ایالات متحده از سیاست انزوا گرایی خارج و بر اساس دکترین مونرو نیمه غربی اقیانوس اطلس را حوزه نفوذ ژئواستراتژیک خود اعلام کرد و سپس موفق به خارج کردن قدرتهای فرامنطقهای (اسپانیا- بریتانیا و فرانسه) از قاره آمریکا شد. در میان کشورها و حکومتهای موجود در میان هر دو بخش شمالی و جنوبی قاره آمریکا هیچ حکومت و کشوری وجود نداشت که سلطه و برتری ایالات متحده را حتی با قدری اندک به چالش کشد.
آمریکا از شرق و غرب به دو اقیانوس بزرگ جهان (اطلس و آرام) دسترسی دارد. در جنوب به دریای کارائیب و کشور مکزیک و در شمال با کانادا همسایه است و بدون همسایه مزاحم و قدرتمند توان اعمال سلطه و نفوذ خود را ابتدا در منطقه و سپس در جهان گسترش داد. پشتوانه این گسترش هژمونیک قدرت اقتصادی بسیار بزرگ ایالات متحده بود که در کنار مولفه های ژئوپلیتیکی و جغرافیایی به این کشور قدرت جهانی بخشید.
دسترسی آزاد و بدون چالش ایالات متحده به جهان، یک مزیت بسیار بزرگ ژئواکونومیک و ژئوپلیتیک را به ایالات داده است. به گونهای که هیچ کشوری در جهان از این موقعیت مطلوب جغرافیایی و ژئوپلیتیکی برخوردار نیست.
اما داستان چین متفاوت است. جمهوری خلق چین با 18 کشور همسایه است که از این میان با 14 کشور مرز خشکی و سرزمینی دارد. در دریای زرد و دریای چین نیز یا ژاپن، کره جنوبی، تایوان و فیلیپین نیز همسایه دریایی است. با نگاهی به نقشه جهان به خوبی میتوان درک کرد که چین در میان همسایگاه خود محاصره شده است. در این میان چین به واسطه برخورداری از دریا و ساحل از طریق دریای زرد و دریای چین به جهان آزاد دسترسی دارد. اما این یک دسترسی مستقیم به دریاهای آزاد نیست و باید از قلمروهای دریایی و تنگههای بینالمللی عبور کند.
اقتصاد چین به شدت به دریاهای کشورهای اطراف و تنگههای بینالمللی وابسته است. این وابستگی در زمان جنگ و شرایط غیر عادی به خوبی نشان میدهد که موقعیت و برتری ژئوپلیتیکی و جغرافیایی چگونه سرنوشت یک کشور را مشخص میکند. چین اگر بخواهد به اقیانوس آرام راه یابد، باید از دریای فیلیپین و دریای ژاپن عبور کند. اگر بخواهد به اقیانوس هند راه یابد، باید از تنگه مالاکا میان مالزی، اندونزی، سنگاپور و در نهایت بخش غربی تایلند در بالای تنگه عبور کند و سپس وارد دریای آندمان شده که در حوزه و قلمرو خلیج بنگال و اقیانوس هند است.
این وابستگی به دریاها و تنگههای بینالمللی اقتصاد چین را آسیبپذیر میکند و شاید یکی از دلایلی که حاکمان چین تا به امروز قصدی برای به چالش کشیدن هژمونی جهانی نداشته و یا قصدی برای آزمون خود ندارند در این عدم برخورداری از مولفهها و موقعیت مناسب جغرافیایی و مزیتهای ژئوپلیتیکی چین نهفته است. چین به هر میزانی که قدرتمند شود اما در نهایت وابسته به آبهای منطقهای است و دسترس مستقیم به آبهای آزاد و اقیانوسی ندارد.
در نهایت باید این نکته را خاطر نشان کرد که چین در طول تاریخ نیز یک قدرت قارهای (بری) بوده و نقشی در جهان فرا قارهای خود و حوزه دریاهای آزاد نداشته است و امروز چین به واسطه معاهدات بینالمللی و صلح موجود جهانی بر خاسته از نظم بینالمللی است که از تنگههای بینالمللی و دریاهای منطقهای عبور کرده و به تجارت با جهان میپردازد.
مشاهده خبر در جماران