کدخبر: ۱۶۰۱۸۷۶ تاریخ انتشار:

در گفت و گو با جماران؛

مرتضی جوادی آملی: اصلاحی که امام حسین(ع) به فکر آن بود اصلاح در اصل دین بود؛ دین به اسارت رفته بود/ اگر دین اصلاح شود، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اجتماع هم اصلاح خواهد شد/ اگر کسی بگوید ساختار سیاسی باید تغییر کند، باید بر مبنای اسلام باشد

حجت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم به جماران گفت: فکر می‌کنم، اصلاحی که امام حسین(ع) به فکر آن بود اصلاح در اصل دین بود؛ چون دین به اسارت رفته بود. اگر دین اصلاح شود به تبع آن اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اجتماع هم اصلاح خواهد شد. همان طور که آقا اباعبدالله(ع) فرمود: «ان هذا الدین کان اسیراً فی ایدی الاشرار» ایشان تلاش می‌کرد دین را از اسارت دربیاورد و در اصل دین اصلاح انجام دهد. چون اگر ما بخواهیم اصلاح اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی انجام دهیم، منبع اصلاح اگر دین نباشد هیچ کدام از اصلاحات را برمنبای اسلام نمی‌توانیم انجام دهیم. اگر کسی بگوید که ساختار سیاسی باید تغییر کند، باید بر مبنای اسلام، مبنا داشته باشد.

پایگاه خبری جماران: یک استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم گفت: ابی‌عبدالله(ع) که فرمود: «قد خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی» منظور اصلاح در اصل دین است که به تبع اصلاح در اصل دین؛ اقتصاد، فرهنگ و سیاست و امثال آن اصلاح خواهد شد.

 

مشروح گفت‌وگوی خبرنگار جماران با حجت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی رئیس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء در پی می آید:

از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید سپاسگزارم. ایام سالروز شهادت اباعبدالله(ع) را تسلیت خدمت شما عرض می‌کنم. استمرار جهلی که در کربلا می‌بینیم در تاریخ به شکل‌های مختلف بوده است. جنود جهل و عقلی که در کربلا بود، جهلی است که منجر به کشته شدن ولّی خدا با هدف کسب رضایت خدا می‌شود. از دیدگاه حضرتعالی آیا واژه «جنود جهل و عقل» را می‌توانیم برای کربلا به کار ببریم یا نه؟ و اینکه منظور کدام جهل است و چه ویژگی‌هایی دارد؟

در فرهنگ عاشورا، کربلا و اربعین سالار شهیدان، به ویژه در زیارت اربعین پاسخ به این سوال به صورت واضح و روشن آمده است. در زیارت اربعین این گونه می‌خوانیم که «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَة». اصل نهضت ابی‌عبدالله(ع) بر اساس این بوده است که جهل، جهالت و ظلوم بودن را از جامعه اسلامی و انسانی ریشه‌کن کند. این هدف نهضت ابی‌عبدالله(ع) است که با همه وجود به صحنه آمد و هرآنچه در توان داشت از خود و دوستان و و اصحاب و یاران در طبق اخلاص نهاد تا جامعه را با خیرخواهی و نصیحت در مسیر عقلانیت، تعقل و تفکر وابدارد و آن را از جهل و جهالت نجات دهد.

آنچه که در این فراز از زیارت اربعین آمده است و فلسفه نهضت ابی‌عبدالله(ع) بیان شده، همین است که «لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَة». باید توجه داشت که ما در مقابل عقل نظری و عملی، جهل نظری و عملی داریم. در کربلا جهالت عملی بیشتر نمایان بود زیرا عمدتاً حسین بن علی(ع) را می‌شناختند و باور داشتند که او فرزند رسول الله(ص) است و شواهد زنده‌ای بر این امر بود.

حتی کسانی که در رکاب پیامبر(ص) بودند، موقعیت و جایگاه ابی‌عبدالله(ع) را شهادت می‌دادند. در مجلس یزید یکی از صحابه برخاست و گفت که چوب خیزران را از لب و دندان سالار شهیدان بردار، زیرا من شاهد بودم که پیامبر(ص) آن لب و دندان را می‌بوسید. این قضیه می‌رساند که عمدۀ جامعه کوفی و کسانی که در مقابل ابی‌عبدالله(ع) قد برافراشتند از سردمداران آن‌ها مثل یزید، عبیدالله بن زیاد، عمربن سعد و شمر تا نوع دیگر از افراد رجالّه‌ای که زنده بودند همه و همه فی‌الجمله شخصیت و جایگاه امام حسین(ع) را می‌شناختند و از رسول گرامی(ص) هم احادیث نورانی درباره شخصیت ایشان شنیده بودند که فرمود «حسین منی و انا من حسین» یا «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة». آنان در این باره تردیدی نداشتند چون لباس، کلاه‌خورد و شمشیر پیامبر(ص)، همراه ابی‌عبدالله(ع) بود.

روز عاشورا حضرت به صحنه آمد و در مقام معرفی خود این احادیث والای نبوی را اظهار داشت و فرمود: چرا می‌خواهید من را بکشید و چنین تصمیمی گرفته‌اید؟ آیا در این خونی که می‌ریزید خود را محق می‌دانید؟ آیا در دین شما اخلالی کردم؟ یا در دنیای شما دخالتی داشتم؟ چرا می‌خواهید چنین کاری کنید تا شقاوت ابدی را دامن‌گیر خود کرده باشید؟

برخی تصریح می‌کردند و می‌گفتند که «بُغضاً لابیک». بغض، کینه و حقد از نوع جهالت‌هایی است که بر وجود برخی یا عمده آن‌ها حاکم بود و عداوت و دشمنی که به جهالت و ضلالت برمی‌گردد در وجود آن‌ها وجود داشت. بنابراین، جهل نظری نبود که بگوییم نمی‌شناختند یا نمی‌دانستند بلکه به روشنی می‌دانستند، لذا ابی‌عبدالله(ع) وقتی به صحنه آمد و خود را معرفی کرد هلهله و سوت و کف می‌کردند تا صدای ایشان به گوش‌شان نخورد. اینجا ابی‌عبدالله(ع) نوع دیگری از جهالت آن‌ها را آشکار کرد که همان جهالت عملی، دنیاگرایی، مال‌خوری آن‌ها بود و فرمود: این‌ها از بس مال مشتبه به حرام خوردند که دیگر حرف حق نه به گوش‌شان می‌رود و نه در قلب‌شان ظاهر می‌شود.

بنابراین، نوع جهل‌هایی که در حدیث امام صادق(ع) در باب معرفی عقل و جهل بود در آنجا نمودار شد. واقعاً شجره خبیثه جهل با همه شاخ و برگ خود و در همه مراحل و مراتب صفوف دشمن از شام تا کوفه و کربلا حضور داشت و همه این‌ها، صنوف و جهات مختلف جهالت‌ها و ضلالت‌هایی بود که باعث مقابله با عقل کل یعنی سالار شهیدان و اصحاب و یارانش شد.

به زیارت اربعین اشاره کردید. آیا می‌توان از این زیارت مصادیق جنود جهل را برداشت کرد؟

بله، به برخی از جهالت‌هایی که در این میدان ظاهر شد و به عنوان عواملی که در جهت شهادت ابی‌عبدالله(ع) و یاران و غارت خیمه‌ها و اسارت اهل حرم اتفاق افتاد، در زیارت اربعین اشاره شده است. در صدر و فراز برتر زیارت اربعین آمده است که حضرت نهضت خود را انجام داد و در آخرین نوع خیرخواهی، نصیحت کردن و حتی از خون دل گذشتن بود. «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَة». قیام ابی‌عدالله(ع) برای این بود که جهالت‌ها برای همیشه برطرف شود و متأسفانه در طول تاریخ، به ظاهرْ نهضت حسینی را بزرگ داشتند اما روح نهضت که جنگ بین عقل وجهل است را نیافتند، جلوه‌هایی تاریک از جهالت‌ها و جنبه‌های مختلف جهالت را ندیدند و مورد توجه قرار ندادند. لذا باید این را تحلیل کرد که آن‌ها به باطن و حقیقت نهضت توجه نکردند.

چهار عامل عمده‌ای که حضرت ابی‌عبدالله(ع) از آن‌ها به عنوان جنود جهل یاد می‌کند و می‌فرماید که این جهل‌ها در سطح دشمن وجود داشت و باعث شد که جریان شهادت ابی‌عبدالله(ع) اتفاق بیفتد این است که «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا». آن‌ها دست به دست هم دادند، همۀ جبهه باطل کنار هم قرار گرفتند و به کمک هم آمدند؛ زیرا جهل برتر و کامل‌تر برای آن‌ها، مسئله دنیاخواهی و مقام‌خواهی بود و دنیا آنان را فریب داده بود. افرادی که به آخرت می‌اندیشند اهل عقل و خرد هستند اما افرادی که به دنیا توجه می‌کنند و خواسته‌ها و مقامات دنیا برای آن‌ها مهم است، اهل جنود جهل هستند. بنابراین اولین ویژگی و جهتی که در مقابل نهضت ابی‌عبدالله(ع) قرار گرفت، جهل، دنیاخواهی و فریب دنیا بوده است.

جهل دیگری که در آن‌جا به میدان آمد و علیه حسین بن علی(ع) و یاران او برجسته شد این است که: «وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى». انسانی که در مقام تخییر بین دنیا و آخرت، آخرتِ ابدی خود را که حظِّ اکثر دارد رها کند و دنیا را ترجیح دهد، جهل دیگری است که نقد دنیا را برتر از ابدیت، همیشگی بودن و خلود در بهشت دانسته و جنت الهی را رها کرده‌ است. این هم جهل دیگری است که به قول امام مجتبی(ع) «فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ یَتَزَوَّدُ، وَ الْکَافِرَ یَتَمَتَّعُ». این‌ها تمتع دنیوی را بر حظّ والای اخروی ترجیح دادند. پس نوع دیگری از جهل این است که دنیاخواهی به معنای لذت‌جویی، کام‌جویی، هوا و هوس‌پرستی بر این‌ها حاکم و در جلو چشمان‌شان بزرگ بود، اما آن حظّ ارزشمند و گران‌بهای ابدیتِ در خیر و سعادت را به دست نسیان سپردند.

نوع سوم از جهل که در کربلا کارساز شد، در مقابل ابی‌عبدالله(ع) و نهضت حسینی ایستاد و باعث شهادت ایشان شد به تعبیر زیارت اربعین «وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ» بود؛ یعنی انسانی که آخرت ارزشمند و گران‌بها را به بهای بسیار ناچیز و بی‌مقدار عوض کند. خدا در قرآن می‌فرماید: «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَة» افرادی که در مقام تخییر بین حیات دنیا و آخرت، حیات دنیا را ترجیح می‌دهند و حبّ و محبت به دنیا چشم آنها را خیره کرده است و از آخرت بازمانده‌اند، نوع دیگری از جهل است که باعث ایستادن عده‌ای در مقابل نهضت ابی‌عبدالله(ع) شد.

نوع دیگری از جهل و جهالت که نوعاً جهالت عملی در برابر جهل نظری است و به آن در زیارت اربعین اشاره شده «وَ تَغَطْرَسَ» است. «تَغَطْرَس» یعنی انسان‌هایی که به دام تکبّر، خودبرتربینی و خود را کامل دیدن می‌افتند. متأسفانه دنیا به گونه‌ای است که خیال‌انگیزی دارد و انسان با توهم و خیال، خود را از دیگران برتر و والاتر می‌داند. اگر کسی به لحاظ مقام دنیا به جایی رسید فکر می‌کند که این مقام حقیقت است و باطنی دارد در حالی که امر اعتباری، ناچیز و بی‌مقدار است و درون و باطنی بر آن نیست، اجوف است و نباید انسان برای داشتن این مقام‌ها بر خود ببالد، تکبّر داشته باشد و خود را برتر از دیگران بداند.

آخرین نمونه‌ای که در بیان نورانی زیارت اربعین آمده این است که «تَرَدَّى فِی هَوَاهُ»، کسانی که بر اساس آیه «أرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه‌» هوا و هوس را بت وجودی خود قرار دادند و خود را در دامان آن به گونه‌ای پروراندند که هر چه هوا و هوس خواست اطاعت کردند. بدیهی است، کوفیان و کسانی که در شام نشسته بودند به دنبال مقام بودند، و همه و همه بر اساس هوا و هوس‌پرست این جنایت بزرگ را انجام دادند.

در پایان، حدیث ارزشمند عقل و جهل از امام صادق(ع) به صورت نقد باید در اختیار همه ما باشد؛ باید همه انواع جهل را بشناسیم کما اینکه باید انواع عقل را بیابیم. خودبرتر دیدن، دنیاپرستی، تکبر، غرو و مقام‌های دنیا را برای خود ارزش و مطاع واقعی پنداشتن همه جزء جنود جهل است که باید از این‌ها در گریز بود و به دامان عقل و جنود آن پناه برد همان طور که یاران ابی‌عبدالله(ع) هر یک جلوه‌ای از جلوات عقل بودند و در همه امور دنیاپرستی و مقام‌خواهی آن‌ها را فریب نداد و متاع ناچیز دنیا نتوانست آن‌ها را بلغزاند. آنان در مقام اختیار و انتخاب بین دنیا و آخرت، آخرت را انتخاب کردند لذا همه این‌ها جلوه‌های عقلانیت است. این‌ها را عقلانیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ایمانی می‌شناسیم. جامعه را به عقلانیت حسینی که در این نهضت نهفته است دعوت می‌کنیم، ما جنبه‌های متعدد عقلانیت را از نهضت کربلا فرا می‌گیریم و باید در جهت تعالی انسان‌ها و جامعه انسانی در پرتو این نهضت کوشا باشیم.

از دیدگاه شما مرتبه تعالی و ادنای معنای جهل کدام است؟ آیا با جهلی که در کربلا روبرو شدیم، سطح نازل جهل در برابر نادانی است یا فراتر از این معنایی برای آن در نظر دارید؟

این‌ها همان جهالت است. ما یک جهل داریم و یک جهالت. جهل یعنی نادانی اما جهالت یعنی اینکه انسان بداند اما علی‌رغم اطلاع، خود را در مسیر دیگری قرار دهد؛ همان‌طور که خداوند فرمود: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُم‌». لذا همه کوفیان در صحنه کربلا، نوعاً کسانی بودند که حضرت را دعوت کرده بودند و می‌دانستند که ایشان الیق، احق و اجدر است به اینکه امام جامعه باشد و بتواند راهبری کند.

به همین دلیل ابی‌عبدالله(ع) در یکی از بیانات خود فرمود: «امام جامعه کسی است که به حق و عدل حکم کند و در جهت هدایت مردم گام بردارد.» آن‌ها می‌دانستند که هیچ‌کدام از یزید، عبیدالله و عمربن سعد شایستگی و لیاقت این معنا را ندارند و در بین امت پیامبر(ص) تنها کسی که احق بود، سالار شهیدان حسین بن علی(ع) بود و این را خود ابی‌عبدالله(ع) ابراز می‌داشت و هم دیگران.

بنابراین، این جهل سنگین‌تر از جهل نظری است. یعنی جهل نظری یک ندانستن است اما این دانستنی است ولی خلاف دانش عمل کردن؛ چون آنان معتقد بودند که حسین بن علی(ع) احق، الیق و اجدر به مسئله امامت است اما عالماً و عامداً این مهم را زیر پا نهادند و مسیر جهالت عملی را طی کردند.

اگر در پایان نکته‌ای دارید به عنوان حسن ختام بفرمایید.

مجدداً عزای سالار شهیدان را تسلیت عرض می‌کنم و از خداوند می‌خواهم که در پرتو این نهضت، جامعه ما را بیش از پیش روشن کند و با روشنایی و نورانیت نهضت ابی‌عبدالله(ع)، مسائل فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ... خودمان را اصلاح کنیم؛ همان گونه که آقا ابی‌عبدالله(ع) هدف از قیام خود را اصلاح جامعه بیان فرمودند.

فکر می‌کنم، اصلاحی که امام حسین(ع) به فکر آن بود اصلاح در اصل دین بود؛ چون دین به اسارت رفته بود. اگر دین اصلاح شود به تبع آن اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اجتماع هم اصلاح خواهد شد. همان طور که آقا اباعبدالله(ع) فرمود: «ان هذا الدین کان اسیراً فی ایدی الاشرار» ایشان تلاش می‌کرد دین را از اسارت دربیاورد و در اصل دین اصلاح انجام دهد. چون اگر ما بخواهیم اصلاح اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی انجام دهیم، منبع اصلاح اگر دین نباشد هیچ کدام از اصلاحات را برمنبای اسلام نمی‌توانیم انجام دهیم. اگر کسی بگوید که ساختار سیاسی باید تغییر کند، باید بر مبنای اسلام، مبنا داشته باشد.

ابی‌عبدالله(ع) که فرمود: «قد خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی» منظور اصلاح در اصل دین است که به تبع اصلاح در اصل دین؛ اقتصاد، فرهنگ و سیاست و امثال آن اصلاح خواهد شد.

مشاهده خبر در جماران